• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عزاداری در سیره پیامبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بدون تردید یکی از مصیبتهای جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثه جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طوری که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگویی‌هایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین (علیه‌السّلام) اشک ریخته‌اند؛ در این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به سیره آن حضرت درباره حادثه کربلا به نقل از منابع معتبر اسلامی.



بدون تردید یکی از مصیبتهای جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثه جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طوری که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگویی‌هایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین (علیه‌السّلام) اشک ریخته‌اند.
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به حوادث و جریاناتی که امت اسلامی با آن روبرو بوده و یا پس از ایشان روبرو می‌شده‌اند، از راه وحی و علم الهی آگاه بوده‌اند و این حقیقت را در مناسبت‌های گوناگون ابراز داشته‌اند.

۱.۱ - بیان شهادت امام علی

در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه امام علی (علیه‌السّلام) را می‌دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرر می‌فرمودند: «پدرم به قربان شهید بی یاور! » و از کیفیت صبر و تحمل وی در برابر حوادث ناگوار می‌پرسیدند.
روزی پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با دست، به سر و محاسن امام علی (علیه‌السّلام) اشاره نموده و فرمودند: «چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟»

۱.۲ - بیان شهادت امام حسین

درباره امام حسین (علیه‌السّلام) نیز چنین پیشگویی‌هایی از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می‌یافت، حسین (علیه‌السّلام) را در آغوش گرفته و او را به مسجد می‌آورد، اشک از چشمان مبارکشان جاری می‌شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و می‌فرمودند: «امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست! » سپس نحوه شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را بیان داشته و می‌فرمودند: «اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا.»


اینها نکاتی است که در روایت‌های فراوانی وجود دارد که در این بخش به بعضی از آنها اشاره خواهد شد:
حافظ احمدبن حسین بیهقی به نقل از علی بن حسین (علیه‌السّلام) و آن حضرت از اسماء بنت عمیس روایت می‌کند که گفت: «من در ولادت حسن و حسین، قابله جد‌ه‌ات فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بودم. وقتی حسین (علیه‌السّلام) به دنیا آمد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سراغ من آمد و فرمود: ‌ای اسما فرزندم را بیاور. حسین (علیه‌السّلام) را در پارچه سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم اکنون متولد شده است. فرمود: ‌ای اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ‌ای اسما این مطلب را برای فاطمه مگو، چون تازه بچه دار شده است.»
در اسلام این نخستین مجلسی بود که در منزل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای عزای حسین شهید منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جای مجلس سرور و شادی، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جای تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادی به خود ندیده است که چون فرزندی به دنیا آمده باشد، به جای هدایای مسرت بخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهدا کنند!


‌ام الفضل می‌گوید: «به محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کننده‌ای دیدم. حضرت فرمود: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‌ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد! حضرت فرمود: رایت خیرا تلد فاطمه غلاما فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فدخلت یوما الی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاته فاذا عینا رسول الله تهرقان من الدموع فقال یا نبی الله بابی انت و امی مالک قال: اتانی جبرئیل علیه الصلاة و السلام فاخبرنی ان امتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم و اتانی تربة حمراء؛
[۵] ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ هـ.
[۶] ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۸۶.
خواب خوبی دیده‌ای، از فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرزندی به دنیا می‌آید و در دامن تو رشد می‌کند. چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد؛ چنانچه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده بود. روزی بر آن حضرت وارد شدم. حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، ‌ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرئیل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل می‌رسانند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آری. سپس خاک سرخی را به من دادند.» و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید.


‌ام سلمه می‌گوید: «حسن و حسین (علیهاالسّلام) در جلو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در خانه من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فاوما بیده الی الحسین فبکی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و وضعه الی صدره ثم قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ودیعة عندک هذه التربة و قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یا‌ ام سلمه اذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی ان ابنی قد قتل؛
[۹] ابن حنبل، احمدبن محمد، مسند احمد، ج۳، ص۲۶۵، مصر المطبعة المیمنة.
‌ای محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریست، سپس حسین (علیه‌السّلام) را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: ای‌ام سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.»
در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که‌ ام سلمه دخترعمه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که زفاف علی و زهرا در حجره او رخ داد. آیه تطهیر بر اصحاب کسا در منزل او نازل شد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. ‌ام سلمه علاقه شدیدی به اهل بیت داشت و از خسارت عمیق و جبران ناپذیری که در اثر شهادت آل الله گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتی خبر شهادت سالار شهیدان را شنید، با حالتی پریشان فرمود آیا به راستی چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا اینکه بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگی شدید‌ ام سلمه سبب شد که برپایی مجلس عزای آن حضرت رواج یابد.
[۱۰] ترمذی، ابوعیسی، الجامع الصحیح، ج۱۳، ص۱۹۳، بیروت، داراحیاء التراث.

امام حسین (علیه‌السّلام) او را مادر خویش می‌نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب می‌کرد. امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «زمانی که امام حسین عزم خروج به سوی عراق کرد، ‌ام سلمه کسی نزد وی فرستاد و گفت: پسر عزیزم کجا می‌خواهی بروی؟ فرمود مادر! اراده خروج به سمت عراق دارم.»
[۱۱] بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ص۲۴۳، رقم ۴۵، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله.

‌ام سلمه حدود ۷ سال همسر پیامبر و بیش از ۵۰ سال با امامان معصوم (علیهم‌السّلام) از نزدیک محشور و مانوس بوده و از اصحاب سر آن بزرگواران به حساب می‌آمده است. حضرت علی (علیه‌السّلام) کتاب جامعه را که به وسیله املای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دست‌خط امام علی (علیه‌السّلام) نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت.


حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می‌کند: «در یکی از روزهایی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در منزل من بود، امام حسین که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شد. او را گرفتم. فرمود: «رهایش کن. او را رها کردم، آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می‌رفتند او را بر زمین می‌نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتی نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول الله! امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این کودک را می‌کشند. به جبرئیل گفتم تربت او را به من نشان ده. جبرئیل خاک سرخ رنگی برایم آورد.»
[۱۳] متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۲۲۳.



عایشه می‌گوید: «روزی جبرئیل بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد و به آن حضرت وحی نمود. حسین (علیه‌السّلام) نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می‌رفت و بازی می‌کرد. جبرئیل گفت: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مد یده فاتاه بتربة بیضاء و قال فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل خرج رسول الله الی اصحابه و التربة فی یده و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال: اخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطف و جائنی بهذه التربة فاخبرنی ان فیها مضجعه؛‌ای محمد! به زودی امت تو فتنه می‌کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرئیل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می‌شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می‌کرد بر گروهی از یارانش که ابوبکر، عمر، علی، حذیفه عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می‌شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود.» به همین مضمون روایات فراوانی از‌ ام المؤمنین عایشه نیز نقل شده است.


ابوالحسن عبیدلی عقیقی در اخبار المدینه به نقل از امام علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای دیدار به منزل ما آمدند، غذای خزیره (خزیره نام غذایی است که در آن گوشت را به قطعات ریز تقسیم کرده و سپس آب زیادی روی آن می‌ریزند و هرگاه کاملا پخته شد بر آن آرد می‌پاشند.) آماده کرده بودیم، ‌ام ایمن هم کاسه‌ای از شیر و طبقی از خرما برای ما فرستاده بود. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سه بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین (علیه‌السّلام) از پشت آن حضرت بالا رفت، مجددا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریستند، حسین (علیه‌السّلام) گفت: پدر جان از شما حرکتی دیدم که نظیر آ ن را تاکون ندیده بودم! رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتی یافتم که تاکنون اینطور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرئیل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال برای شما خواستار خیر و خوبی شدم.»
[۱۷] خوارزمی، حافض ابوالمؤید، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶۷، چاپ جامعه مدرسین.



حافظ ابوبکر ابن ابی شیبه از عبدالله مسعود روایت کرده است: «همراه جمعی از صحابه در محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودیم، گروهی از بنی هاشم به سوی آن حضرت می‌آمدند؛ چون چشم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود می‌گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهره شما آثار ناراحتی می‌بینم؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال آخرت را برای ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومی از ناحیه شرق با پرچم‌های سیاه بیایند و حق را خوستار شوند؛ اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواسته‌های خود را بر آنها عرضه نمایند و لیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا اینکه کار را به یکی از اهل بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم چنانکه پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هرکس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد؛ هرچند خود را با سینه و شکم روی یخ بکشد.»
[۱۸] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۴، ص۴۶۴.
[۱۹] ابی شیبه، أبو بكر، المصنف، ج۲، ص۶۹۷.
[۲۰] ابن ماجه، محمد بن يزيد، صحیح، ج۲، ص۵۱۸.



در روایت آمده است: امام حسین (علیه‌السّلام) کودکی دو ساله بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون». اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید. علت گریه را جویا شدند، فرمود: «هذا جبرئیل یخبرنی عن ارض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه ـ سلام‌الله‌علیها ـ»؛ هم اکنون جبرئیل مرا از سرزمینی آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین (علیه‌السّلام) فرزند فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در آن سرزمین به شهادت می‌رسد. از قاتل او جویا شدند؟ «رجل یقال له یزید و کانی انظر الی مصرعه و مدفنه»؛ مردی که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می‌نگرم. آنگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن (علیه‌السّلام) و دست چپ را بر سر حسین (علیه‌السّلام) گذاشت سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و نبیک و هذان اطائب عترتی و خیار و ذریتی و... اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم و لاتبارک فی قاتله و خاذله»؛ بار الها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریه من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینی خود می‌گذارم. خدایا شهادت را برای حسین مبارک گردان و او را سرور قرار ده. خدایا برای قاتل و خوار کننده اش برکتی قرار مده!
زمانی که سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود: «اتبکون و لا تنصرونه؟»؛ آیا بر او گریه می‌کنید و او را یاری نمی‌کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهره شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانی گریان فرمود: «ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و انی لااسئلکم فی ذلک الا ما امرنی ربی ان اسئلکم المودة فی القربی فانظروا ان لاتلقونی غدا علی الحوض و قد ابغضتم عترتی و ظلمتموهم»؛
[۲۱] ابن جوزی، مقتل، ج۱، ص۱۶۴.
‌ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما برجای می‌گذارم؛ کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می‌باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی‌خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید.


ابن عباس می‌گوید: «همراه علی (علیه‌السّلام) در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود: یا ابن عباس اتعرف هذا الموضع، قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال (علیه‌السّلام) : لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلا حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره و بکینا معا و هو یقول: اوه اوه مالی و لآل ابی سفیان مالی و لآل حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبرا ابا عبدالله... ثم بکی بکاء طویلا و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غش علیه طویلا ثم افاقت؛ ‌ای ابن عباس آیا این سرزمین را می‌شناسی؟ عرض کردم خیر، ‌ای امیر مؤمنان. آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می‌شناختی از اینجا عبور نمی‌کردی مگر آنکه مانند من می‌گریستی. آنگاه شروع به گریستن کرد تا اینکه اشک محاسن ایشان را فراگرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی (علیه‌السّلام) می‌فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیای کفر، چه کار! در همین حال فرمود: ‌ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه‌ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد.»
اصبغ بن نباته نیز می‌گوید: «همراه علی (علیه‌السّلام) از سرزمین کربلا گذر کردیم. محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خونهای شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کشته می‌شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد.»
[۲۳] ابن جوزی، سبط، تذکرة الخواص، ص۲۲۵، نجف، مطبعة الحیدریة.

همچنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می‌کند: «در کنار علی (علیه‌السّلام) عازم جنگ صفین بودیم ناگهان علی (علیه‌السّلام) فریاد زد: اصبر یا ابا عبدالله بشط الفرات قلت و ما ذا قال دخلت علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبی الله اغضبک احد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات... ؛
[۲۸] کتاب الفتن، ص۲۵۹.
ای ابا عبدالله در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می‌خواهی؟ گفتم: بلی! آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمی‌دهد.»
نکته آخر این که؛ علم پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) علم عادی بشری نیست بلکه علمی است الهی و برگرفته از نزول وحی «علمه شدید القوی» که روایات فراوانی در بیان اثبات علم غیب و علم الهی معصومین، وجود دارد که مورد قبول فریقین می‌باشد. همچنین اطلاع از آینده، به طور متواتر و مکرر در کتب معتبر نقل شده است. حال چگونه می‌توان ادعا کرد که علم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از شهادت حسین ابن علی (علیه‌السّلام) و سوگواری ایشان معقول نباشد؟!


آسیب‌شناسی عزاداری؛ عزاداری شیعیان؛ عزاداری از دیدگاه علما؛ عزاداری در سیره ائمه اطهار؛ عزاداری در روایات شیعه؛ عزاداری در قرآن؛ تعریف عزاداری؛ گریه بر مصائب اهل بیت؛ چرایی عزاداری


۱. خوارزمی، حافض ابوالمؤید، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۳۶.    
۲. طبری، حافظ محب الدین، ذخائر العقبی، ص۱۱۹، باب ۹.    
۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۹۴.    
۴. متقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۲۳، حدیث ۳۴۳۰۰، بیروت، مؤسسة الرسالة ۱۴۰۹ ه.    
۵. ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ هـ.
۶. ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۸۶.
۷. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۹، باب مناقب الحسین بن علی، بیروت، دارالکتاب العربی.    
۸. طبری، محب الدین ذخائر العقبی، ص۱۴۷.    
۹. ابن حنبل، احمدبن محمد، مسند احمد، ج۳، ص۲۶۵، مصر المطبعة المیمنة.
۱۰. ترمذی، ابوعیسی، الجامع الصحیح، ج۱۳، ص۱۹۳، بیروت، داراحیاء التراث.
۱۱. بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ص۲۴۳، رقم ۴۵، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله.
۱۲. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۸، باب مناقب الحسین بن علی، بیروت، دارالکتاب العربی.    
۱۳. متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۲۲۳.
۱۴. هیثمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۶۵.    
۱۵. ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوة، ص۸۳.    
۱۶. خوارزمی، حافض ابوالمؤید، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۳۳.    
۱۷. خوارزمی، حافض ابوالمؤید، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶۷، چاپ جامعه مدرسین.
۱۸. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۴، ص۴۶۴.
۱۹. ابی شیبه، أبو بكر، المصنف، ج۲، ص۶۹۷.
۲۰. ابن ماجه، محمد بن يزيد، صحیح، ج۲، ص۵۱۸.
۲۱. ابن جوزی، مقتل، ج۱، ص۱۶۴.
۲۲. خوارزمی، حافض ابوالمؤید، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶۲، باب ثامن، چاپ جامعه مدرسین.    
۲۳. ابن جوزی، سبط، تذکرة الخواص، ص۲۲۵، نجف، مطبعة الحیدریة.
۲۴. ابن مزاحم، نصر، وقعة صفین، ص۱۴۱.    
۲۵. حنبل، احمدبن محمد، مسند احمد، ج۲، ص۷۸.    
۲۶. ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۸، بیروت، مؤسسة الرساله.    
۲۷. ابی شیبه، أبو بکر، المصنف، ج۸، ص۶۳۲.    
۲۸. کتاب الفتن، ص۲۵۹.
۲۹. هیثمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، ج ۲، ص۵۶۶.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «عزاداری در سیره پیامبراکرم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۱۷.    



جعبه ابزار