غزوه بدر (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بدر نام سه
غزوه در صدر
اسلام است: بدر اولی یا غزوه سَفَوان، بدر کبری یا بدر القتال و بدرالموعد؛ ولی اگر به صورت
مطلق به کار رود، مورد دوم منظور است.
غزوه بدر، نخستین و مهمترین
جنگ میان مسلمانان و کافران
قریش است که خداوند در
قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر»
و با عنایتی
خاص آن را بهطور گسترده در سورههایی مانند
انفال و
آلعمران آورده و نکاتی را درباره آن بیان کرده که کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است. ابناسحاق و واقدی نیز آیات مربوط به جنگ بدر را که بیشتر در
سوره انفال است، آورده و به
تفسیر آنها پرداختهاند.
قرآن روز بدر را «یَومَ الفُرقانِ»
یعنی روز جدایی
حق از
باطل نامیده
و آن را آیتی برای مردم دانسته است: «قَد کانَ لَکُم ءایَةٌ فی فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ اللّهِ واُخری کافِرَةٌ».
خداوند در این جنگ به وضوح وعده پیروزی
دین خود بر مشرکان و قطع ریشه کافران را به رسولش داده است: «ویُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکفِرین» و خدا میخواست حق (اسلام) را با کلمات خویش ثابت و کافران را ریشهکن کند.
منطقه بدر جایگاهی برای گرد همایی اعراب به شمار میرفت و
بازار آن هر
سال از
آغاز ماه ذیقعده به مدت ۸ روز بر پا میشد. هم اکنون
منطقه بدر به شهری در ۱۵۵ کیلومتری
مدینه تبدیل شده که فاصلهای در حدود ۳۱۰ کیلومتر با
مکه و حدود ۴۵ کیلومتر با ساحل دریای
سرخ دارد.
بنابر نقل مشهور، این رخداد مهم در صبحگاه روز
جمعه ، هفدهم
رمضان و بنا بر نقلی روز دوشنبه هفدهم یا نوزدهم رمضانِ
سال دوم
هجرت (نوزدهمین ماه هجرت) اتفاق افتاد.
مسلمانان تا پیش از هجرت به طرق گوناگون مورد اذیت و آزار و
شکنجه و
تبعید کافران قرار گرفته و از
خانه و کاشانه خود بیرون رانده (بقره:۲۱۷) و از
مناسک حج بازداشته شدند
ولی از سوی خداوند اجازه رویارویی و جنگ با مشرکان
قریش را نداشتند و تنها به
صبر فرا خوانده میشدند. با هجرت مسلمانان به مدینه، خداوند ضمن برشمردن ستمهایی که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد:«اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا و اِنَّاللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر اَلَّذینَ اُخرِجوا مِندِیرِهِم بِغَیرِ حَقّ اِلاّ اَن یَقولوا رَبُّنَا اللّهُ».
تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند سریّه و غزوه داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهای تجاری آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجهای نداشت. در این سریّه که در
ماه حرام و به فرماندهی عبدالله بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو بن حضرمی) و
اسارت دو تن، کاروان تجاری به
غنیمت گرفته شد.
قریش این شکست را مایه سرافکندگی خود در میان قبایل
عرب میدانست و طالب خونبهای عمروبن حضرمی بود. این موضوع نقش قابل توجهی در وقوع جنگ بدر داشت.
از جمله کاروانهای تجاری که به دست مسلمانان نیفتاد کاروانی بود که به سرکردگی
ابوسفیان به مقصد غزه میرفت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلی مدینه) پیش رفت؛ ولی بدان دست نیافت،
پس
پیامبر به
مدینه بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایی که دریافت کرد میدانست که در بازگشت، مسلمانان در
کمین کاروان او خواهند نشست، ازاینرو، از سرزمین
تبوک ، ضمضم بن عمرو را برای جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد.
از سوی دیگر گزارشگران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و به روایتی،
جبرئیل نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوی مکه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) دادند.
با بازگشت کاروان از غزه به سوی مکّه خداوند پیامبرش را برای
خروج از مدینه برای پیروزی بر کاروان یا
سپاه مشرکان فرمان داد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز با اعلام این مطلب از مدینه خارج شد.
زمان خروج از مدینه به اختلاف روز شنبه، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم ماه
رمضان ، نوزدهمین ماه از هجرت گفته شده است؛
اما بر اساس
تقویم تطبیقی هشتم
ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمیتواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سهشنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ رمضان مطابق با ۲۵
فروردین و ۱۱ آوریل ۶۲۱ میلادی.
واقدی آورده است که بخشی از مسلمانان مایل نبودند با سپاه بدر اعزام شوند و میگفتند که ما گروهی اندک هستیم و بیرون رفتن به صلاح نیست.
در آیات ۵ ۶
سوره انفال اشاره شده که بخشی از
اصحاب به جهت همراهی نکردن با پیامبر به
بحث و
نزاع پرداخته، شرکت در این نبرد را با
مرگ خویش برابر میدانستند:«... و اِنَّ فَریقًا مِنَ المُؤمِنینَ لَکرِهون یُجدِلونَکَ فِی الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقونَ اِلَی المَوتِ وهُم یَنظُرون»
گویا مورخانی چون
واقدی با تصریح به اینکه درباره خروج از مدینه بین مسلمانان گفت و گویی فراوان بوده، خواستهاند نیامدن گروهی از
مردم را، با این بیان که
گمان نمیکردند جنگی روی دهد،
توجیه کنند، چنان که وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) با پیروزی وارد
مدینه شد گروهی با این توجیه از آن حضرت
عذر خواستند.
میبدی نیز به
تبعیت از واقدی با توجیهاتی خواسته این نقیصه را از اصحاب بزداید.
در
تفسیر «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُم کُفّوا اَیدِیَکُم واَقیموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّکوةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ اِذا فَریقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشیَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلی اَجَل قَریب قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیلٌ والأخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی ولا تُظلَمونَ فَتیلا»
نیز آمده که ابتدا گروهی از مهاجران بر
اثر سختیها و شکنجههایی که در
مکه میدیدند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
اذن جنگ میخواستند و حضرت میفرمود که چنین دستوری نیامده است؛ ولی هنگامی که جنگ بدر پیش آمد و دستور
جهاد داده شد این گروه از رفتن به جنگ از خود
کراهت شدید نشان دادند، چنان که در
آیه مزبور به خوبی حال آنان وصف شده است.
بنا به نقل
ابنعباس آیه ۹۵
نساء نیز دراین باره نازل شده است که به یکسان نبودن کسانی که در نبرد بدر حاضر شده و آنان که از آن باز ماندند اشاره دارد:«لاَیَستَوِی القعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِی الضَّرَرِ والمُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ...».
بنابر روایتی از عکرمه آیه ۳۹
سوره توبه به تخلف کنندگان از
نبرد بدر اشاره دارد:
«اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابًا اَلیمًا... = اگر (به سوی
میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را
مجازات دردناکی میکند». البته با توجه به نزول سوره توبه در سالهای متأخر دوره مدنی صحت چنین روایتی بعید به نظر میرسد و ارتباط آن با
غزوه تبوک از
شهرت برخوردار است.
به هر حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در دوازدهم
ماه رمضان از مدینه خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند.
شامگاه همان
روز به همراه ۳۰۵ یا ۳۱۳ تن (۲۷۰ تن از
انصار و باقی از مهاجران) از سقیا خارج شدند.
یعقوبی شمار مسلمانان را ۳۰۰ نفر دانسته که ۲۳۲ نفر از
انصار و باقی از مهاجران بودند.
در بیشتر روایات شمار مسلمانان شرکتکننده در بدر بهطور دقیق ۳۱۳ تن بیان نشده، بلکه غالباً میگویند: ۳۰۰ و چند نفر بودهاند؛ ولی چون گفته میشود: شمار آنان به عدد
سپاه طالوت یعنی ۳۱۳ تن بوده این
عدد شهرت یافته است.
ضمضم طبق خواسته ابوسفیان با
شترِ بینی بریده خونآلود و
جهاز واژگون و لباسهای پاره شده وارد مکه شد و مشرکان را برای نجات کاروان تجاری قریش تحریک کرد.
مشرکان با دیدن این صحنه و فریادهای ضمضم به جنبش درآمدند.
ابوجهل نیز بر بام
کعبه ، مکیان را برای نجات اموالشان
تشویق میکرد؛
اما خواب بدی که عاتکه
دختر عبدالمطلب سه روز پیش از ورود ضمضم دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتی در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد میکردند.
وی
خواب دیده بود که مردی وارد مکه شد و گفت که تا سه روز دیگر شما به کشتارگاه خویش میروید. آن مرد سه بار مطلب خود را بر
کعبه و
کوه ابوقبیس فریاد زد و بعد سنگی به زیر افکند که هر ذره آن داخل خانهای از قریش جز
بنیهاشم و بنیزهره شد.
بعدها
عمروعاص نیز مدعی بود که او نیز آن رؤیا را دیدهاست.
با این حال
ترس از دست رفتن کاروانی که تقریباً همه قریش در آن سرمایهگذاری کرده بودند و
حفظ آن، برایشان جنبه حیثیتی داشت، و هشدارها و ترغیبهای بزرگانی از قریش برای نجات کاروان، همه را واداشت که یا خود به جنگ بیایند یا کسی را به جای خود بفرستند.
ابولهب بر اثر بیماری یا بنا بر نظر واقدی به سبب ترس از خواب عاتکه، در جنگ بدر شرکت نکرد و سخنان قریش از جمله
ابوجهل در او اثر نگذاشت
او به جای خود
عاص بن هشام را که در
قمار ، از ابولهب باخته بود
ملزم کرد در سپاه حاضر شود.
افزون بر خواب
عاتکه ، سخنان ضَمْضَم
و گفتار عِداس مسیحی مبنی بر عدم استواری کوهها در مقابل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
و قرعه زدن با
تیر و نهی از رفتن
که ابوسفیان به ضمضم سفارش کرده بود تا
قریش را از این کار بازدارد
سایه
ترس و دودلی را چنان بر سر گروهی از بزرگان قریش انداخته بود که برخی چون حارث بن عامر با
یقین به
مرگ خود، بخشی از اموالشان را میان فرزندانشان قسمت کردند؛
همچنین هراس عجیبی امیة بن خلف را فرا گرفته بود، زیرا که سعد بن معاذ پیشتر سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را درباره کشته شدنش، به او گزارش داده و ازاینرو به شدت نگران بود.
افزون بر حارث و امیه، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، حکیم بن حزام، ابوالبختری، علی بن امیه و عاص بن مُنَبَّه نیز رغبتی به جنگ نداشتند و ازاینرو ابوجهل و عقبة بن ابی معیط این افراد را ترسو میخواندند.
سخنان این دو
بر
طبل جنگ مینواخت و به سخنان خردمندان و خیرخواهان قریش از جمله حکیم بن حزام که آنان را از رفتن باز میداشتند گوش نمیدادند.
مشرکان با تعداد ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر با نوازندگان و آوازهخوانان و با ساز و برگ تمام و
تکبر و غروری خاص از مکه بیرون آمدند و ۱۰۰
اسب را نیز برای خودنمایی یدک میکشیدند.
خداوند وضع آنان را چنین وصف میکند: «ولاتَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیرِهِم بَطَرًا و رِئاءَ النّاسِ = شما همانند کسانی نباشید که با حالت
سرمستی و به صرف نمایش به مردم از
شهر و دیار خود بیرون آمدند.»
از ظاهر خطاب آیه به مسلمانان برمیآید که سپاه اعزامی قریش پیش از مسلمانان از مکه به سوی بدر حرکت کردهاند. شواهدی نیز همین نکته را تأیید میکند؛ نخست آنکه کراهت برخی
صحابه برای حضور در نبرد بدر
مؤید اطلاع ایشان از تعداد و امکانات سپاه قریشیان پس از خروج از مکه است؛ همچنین تلاقی همزمان دو سپاه در بدر با اینکه مسلمانان نسبت به قریش به بدر بسیار نزدیکتر بودهاند مؤید این مطلب است. همچنان که مشخص است مسلمانان ۵روزه (شامگاه ۱۲ تا ۱۷ رمضان) این
مسافت را پیمودهاند با توجه به اینکه فاصله مکه تا بدر نسبت به فاصله مدینه تا آنجا حدود دو برابر بوده است رسیدن قریش به بدر طی همین زمان بسیار
بعید است.
این در حالی است که گزارشهای مورخانی چون
ابناسحاق و واقدی نشان میدهد که مسلمانان پیش از حرکت قریش بدون آمادگی برای جنگ و به قصد گرفتن کاروان تجاری از مدینه خارج شدند و چون خبر حرکت سپاه مکه را شنیدند گفتند که ما برای جنگ بیرون نیامده بودیم؛
اما این
توجیه با
آیات و شواهدی که بیانشد سازش ندارد، به خصوص که برخی مفسران گفتهاند:
آیه «و اِذ یَعِدُکُمُ اللّهُ اِحدَی الطّائِفَتَینِ اَنَّها لَکُم وتَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم...»
پیش از آیه «کَمااَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ...»
نازل شده است.
۱۲نفر تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند که عبارتاند از: عتبه و شیبه فرزندان ربیعه،
نبیه و منبه فرزندان حجاج، ابوجهل،
ابوالبختری بن هشام ،
نضر بن حارث ،
حکیم بن حزام ،
ابی بن خلف ،
زمعة بن اسود ،
حارث بن عامر و
عباس بن عبدالمطلب . این افراد که در تاریخ به عنوان «مُطْعِمین»
شهرت یافتهاند در
قرآن چنین نکوهش شدهاند: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ والَّذینَ کَفَروا اِلی جَهَنَّمَ یُحشَرون = انکارورزان اموالشان را هزینه میکنند تا) مردم را) از راه خدا باز دارند؛ ولی مایه
حسرت آنان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و کافران به
دوزخ گرد آورده خواهندشد».
شیخ طوسی نزول آیه بعدی را نیز در این ارتباط میداند:
«لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ویَجعَلَ الخَبِیثَ بَعضَهُ عَلی بَعض...».
سپاهیان قریش پیکی برای ابوسفیان فرستادند تا او را از حرکت خود آگاه سازند؛ ولی بر اثر تغییر مسیر کاروان تجاری،
پیک با ابوسفیان دیدار نکرد. رخدادهای گوناگون در جریان حرکت کاروان تجاری، از جمله خواب دیگری که یکی از مشرکان حاضر در کاروان به نام
جهیم بن صلت در جُحفه دید و در آن از کشته شدن بزرگان
قریش آگاهی یافت
همگی بر
تردید کاروانیان در ادامه مسیر و تمایل ایشان به بازگشت به سوی مکّه میافزود.
از سوی دیگر، وقتی
ابوسفیان نزدیک
مدینه رسید ترس شدیدی او را گرفت و با یافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در بدر، مسلم دانست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با نیروهایش برای دستیابی به کاروان از مدینه خارج خواهند شد، از همین رو بلافاصله مسیر کاروان را از منطقه بدر به سوی کناره
دریای سرخ تغییر داد و توانست از محدوده آنان خارج شود و پیکی نیز به سوی سپاه قریش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر کند و به بازگشت به مکه فراخواند.
در
جحفه (چند منزلی بدر) پیام به سپاه قریش رسید؛ ولی آنان بازگشت را مایهسرافکندگی خود میدانستند و میخواستند باقدرتنمایی، ضعفی را که از سریه نخله بر آنان تحمیل شده بود جبران کنند تا در میان قبایل عرب بار دیگر سرافکنده نشوند، ازاینرو تصمیم گرفتند سه روز در بدر برای قدرت نمایی خود به
عیش و نوش و نوازندگی بپردازند.
تنها
بنیزهره با سخنان و حیله
اخنس بن شریق (ازهمپیمانان بنی زهره) توانستند از سپاه جداشده، به مکه بازگردند.
بنو عدی نیز گروه دیگری بودند که با تغییر مسیر خود به سوی
دریا ، به مکه بازگشتند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از پیمودن منازلی که
ابنهشام همه آنها را برشمرده است،
در پانزدهم ماه رمضان به «روحا» رسید و کنار چاهِ آن
نماز گزارد و بزرگان قریش از جمله ابوجهل و
زمعة بن اسود را
نفرین کرد.
نزدیک بدر جبرئیل خبر نزدیک شدن سپاه قریش را به رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) داد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اصحاب خود را به
مشورت طلبید.
گویند:
ابوبکر و
عمر سخنانی گفتند؛ ولی از عدم نقل سخنانشان
معلوم میشود که سخنانشان نیکو نبوده است. واقدی تنها کسی است که سخنان عمر را نقل کرده که کاملا بر
ترس و نومیدی از
قدرت مسلمانان در برابر
قریش دلالت دارد؛ اما مقداد از
مهاجران گفت: ای رسول خدا ما چون
قوم یهود نیستیم که به
موسی گفتند: تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشستهایم، بلکه ما از راست و چپ و پیش و پس تو میجنگیم.
باز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در حقیقت متوجه
انصار بود، آنان بیشترین جمعیت سپاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را تشکیل میدادند لیکن بر اساس
پیمان خود با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متعهد دفاع از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در خارج از مدینه نبودند،
ازاینرو
سعد بن معاذ رئیس
اوس که متوجه این موضوع شده بود به نمایندگی از انصار سخنان پرشوری گفت و اطاعت انصار را از فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اعلام کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از سخنان
مقداد و سعد بسیار خوشحال شد و فرمود:
خداوند به من وعده پیروزی بر یکی از دو گروه (تجاری یا سپاه اعزامی مکه) را داده است.
به خدا
سوگند هماکنون محل کشته شدن آنان را میبینم
و حتی آن را به اصحاب خود نشان داد.
مسلمانان با سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متوجه فرار
کاروان تجاری شدند و آنان که تا آن هنگام
پرچم جنگ نبسته بودند، پرچمهای جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و
شامگاه هفدهم
ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشگرگاه قریش بر اثر وجود تپههای شنی که میان آنان بود خبر نداشتند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چند نفر از جمله
علی (علیهالسلام)، را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را
اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد در پشت تپههای شنیِ منطقه اردو زدهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود:
مکه جگرگوشههای خود را به سوی شما روانه کرده است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از یاران خود درباره محلّی که فرود آمده بودند مشورت خواست.
حباب بن منذر انصاری ضمن نامطلوب خواندن آن موضع، پیشنهاد کرد تا در کنار چاههای بدر فرود آیند و دیگر چاهها را پر کنند. بر اساس روایتی که مورد
نقد برخی محققان نیز قرار گرفته
جبرئیل فرود آمد و نظر حباب را تأیید کرد
و او را حباب ذوالرأی خواندند،
ازاینرو اردوگاه خود را در کنار چاههای بدر قرار داد.
خبر رسیدن سپاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به وسیله یک نفر ساقی فراری به مشرکان رسید. در این هنگام حکیم بن حزام و عتبة بن ربیعه از لشکرکشی بیهوده خود سخن به میان آورده، به
ابوجهل اعتراض کردند و از ترس
شبیخون زدن مسلمانان آن شب را پاسداری دادند و حتی نتوانستند گوشتهایی را که
کباب کرده بودند بخورند و آن
شب را
گرسنه سپری کردند.
قرآن وصف دقیقی از موقعیت مسلمانان و مشرکان ارائه کرده است: «اِذ اَنتُم بِالعُدوةِ الدُّنیا وهُم بِالعُدوةِ القُصوی والرَّکبُ اَسفَلَ مِنکُم ولَو تَواعَدتُم لاَختَلَفتُم فِی المیعدِ ولکِن لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً... = آنگاه که شما در طرف نزدیکتر (به
مدینه و دره موضع گرفته) بودید و آنان در طرف دورتر (از مدینه و میانه آنان تپههایی از شن بود) و
کاروان (تجاری قریش) پایینتر (از بدر و در کنار دریا) بود. اگر با هم قرار میگذاشتید قطعاً در وعدهگاه (خود) اختلاف میکردید؛ ولی خداوند امری (کشته شدن کافران) را که (دربدر) انجام شدنی بود انجام داد».
میان مورخان و مفسران درباره اینکه کدامیک از دو سپاه زودتر به بدر رسیدند اختلاف وجود دارد؛ مورخانی چون واقدی و
ابناسحاق گفتهاند که مسلمانان زودتر به بدر رسیدند و چاههای آب را گرفتند؛ ولی مفسران ورود سپاه قریش را پیش از مسلمانان دانستهاند، از همین روست که وقتی در
شب بدر مسلمانان خوابیدند و صبح نیاز به آب پیدا کردند نتوانستند
غسل کنند و
شیطان آنان را بر اثر وضعیت بدی که پیدا کرده بودند وسوسه میکرد. خداوند بدین منظور و نیز جهت محکم کردن زمین زیر پای آنان
باران فرستاد: «... و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ ویُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطنِ ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم و یُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام».
ساختن حوضهای
آب نیز پس از این باران بود، زیرا آنقدر آب در آبراهها جاری شد که این حوضها را برای جمعآوری آبها ساختند.
خداوند در آن شب برای آرامش مسلمانان، خواب را بر آنان مسلط کرد: «اِذیُغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ...».
بر پایه روایتی از امیرمؤمنان (علیهالسلام) در آن شب در حالی که همه اصحاب به خواب رفته بودند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در کنار درختی تا هنگام صبح به
عبادت پرداخت.
هنگام
صبح پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به آرایش سپاه پرداخت که در این حال سپاه قریش از تپه عَقَنْقَل ظاهر شد. رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) چون آنان را دید فرمود: خدایا این قریش است که با
غرور و
تکبر به جنگ با تو و تکذیب رسولت آمده است. خدایا! خواهان نصرتی هستم که به من وعده دادهای. خدایا! بامدادان آنان را نابود کن.
سپاهیان پیامبر پشت به
آفتاب و و سپاه قریش رو به آفتاب قرار داشتند.
واقدی گوید: بر
میمنه و
میسره هیچیک از دو سپاهِ مسلمانان و مشرکان کسی فرمانده نشد.
لوای
ریاست به نام عقاب
که تنها در دست بزرگان و افراد خاص قرار میگرفت،
در دست علی (علیهالسلام) بود.
ابتدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) طی پیامی، ضمن اعلام عدم تمایل به رویارویی با قریش، آنان را از جنگ برحذر داشت. برخی چون حکیم بن حزام پیام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند؛ اما جنگطلبی و گردنفرازی ابوجهل مانع شد.
عمیر بن وهب جمحی هم که با گروهی مسلمانان را دور زدند تا از نداشتن کمینگاه مطمئن شوند در بازگشت مسلمانان را گروهی بیساز و برگ ولی مصمم برای
مرگ توصیف کرد.
تحکیم بن حزام نیز نزد
عتبة بن ربیعه ، از بزرگان و ثروتمندان قریش، رفت و از او خواست تا با پرداخت خونبهای عمرو بن حضرمی و
خسارت کالاهایی که مسلمانان در سریه نخله گرفته بودند، از درگیری جلوگیری کند و آنگاه عتبه پس از سخنرانی و برشمردن پیامدهای این جنگ متعهّد شد که خونبها و قیمت کالاها را بپردازد؛ امّا ابوجهل از آن روی که اگر مردم بازگردند عتبه را بزرگ خود خواهند دانست خطاب به مردم گفت که عتبه از روی ترس و نیز حضور پسرش
ابوحذیفه در کنار محمد (صلیاللهعلیهوآله) و ارتباط نسبی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چنین سخنانی را میگوید.
گویند: چند نفر از جمله
حکیم بن حزام برای برداشتن آب کنار حوضهای مسلمانان آمدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور داد که کسی متعرض آنان نشود و بر پایه روایتی دیگر به جز حکیم سایر آنان کشته شدند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چون کمی یاران خود و کثرت سپاه قریش را دید از خدا کمک خواست،
ازاینرو در روز بدر چون لحظاتی خواب برایشان مستولی شد خدا دشمنان را در نظر او کم شمار جلوه داد و فرمود: «اِذ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً ولَو اَرَکَهُم کَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنزَعتُم فِی الاَمرِ ولکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور = و اگر ایشان را به تو بسیار نشان میداد قطعاً سست میشدید و در کار (
جهاد )
منازعه میکردید؛ ولی خدا شما را به سلامت داشت، چرا که او به راز دلها داناست
نیز میفرماید: «و اِذ یُریکُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعیُنِکُم قَلیلاً ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً واِلَی اللّهِ تُرجَعُالاُمور
= و آنگاه که روبه رو شدید آنان را در چشم شما اندک نمایاند (تا قویدل شوید) و شما را نیز در چشم آنان اندک نشان داد (تا تجهیز کامل نکنند) تا خدا امری را که انجام یافتنی بود، سرانجام دهد و همه کارها به خدا باز گردانده میشود».
این اندک نمایی دو جانبه چنان بود که بر اساس
روایت عبدالله بن مسعود برخی از صحابه میگفتند:
مشرکان ۷۰ یا ۱۰۰ نفرند.
ابوجهل نیز وقتی مسلمانان را دید گفت: یاران محمد لقمهای بیش نیستند.
این موضوع در آیه ۱۳
سوره آلعمران چنین بیان شده است: «... یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأیَ العَینِ واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ... = (مشرکان) به چشم خویش ایشان را دو برابر میدیدند...». آیه دوم چنین تفسیر شده که منظور مسلمانان هستند که کافران را دو برابر خویش میدیدند و این بدان سبب بود که
خداوند مسلمانان را به
مقاومت ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ امر کرده و پیروزی آنها را تضمین کرده بود: «فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ...»
و خداوند شمار مشرکان را به همان حسابی که تعیین کرده بود در چشم آنان قرار داد؛ یعنی
مسلمانان ،
کفار را به جای ۱۰۰۰ نفر، آنچنان که طبرسی نقل کرده است، ۶۲۶ تن میدیدند
و این همان اندک نمایی است که در آیه ۴۴ سوره انفال
بیان شده است. برخی نیز گفتهاند که منظورْ مشرکان هستند که مسلمانان را دو برابر خود میدیدند و این معنا با آیه «ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم»
که بیان میکند دشمنان، شما مسلمانان را اندک میدیدند مخالفتی ندارد، زیرا آیه
سوره انفال پیش از نبرد را بیان میکند و علت آن این است که مشرکان
تجهیز کامل نکنند؛ ولی به هنگام نبرد دو برابر ببینند تا ترس بر آنان
مسلط شود.
در این رابطه برخی در
شأن نزول آیه «اِذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُم ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم»
آوردهاند که گروهی از مکیان
اسلام آوردند، ولی هجرت نکردند و با قریش به بدر آمدند و چون کم شماری مسلمانان را دیدند گفتند: اینان به دینشان چنان مغرور شدهاند که با این شمار اندک به جنگ با این شمار فراوان آمدهاند.
فرمان تشویق کردن مؤمنان به جنگ و پایداری ۲۰ نفر از مسلمانان در برابر ۲۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر در برابر ۱۰۰۰ نفر از مشرکان به هنگام جنگ بدر به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده شد: «یاَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهون»
ولی این حکم
تخفیف داده شد و دستور پایداری ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ در آیه بعد صادر شد: «اَلنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم و عَلِمَ اَنَّ فیکُم ضَعفًا فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصّبِرین».
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در خطابهای مسلمانان را به جنگ تحریض و به
ثواب ترغیب و بارها برای پیروزی مسلمانان
دعا کرد و میفرمود: خدایا! اگر این گروه اندک کشته شوند دیگر کسی تو را عبادت نخواهد کرد.
آیه «اِذتَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم»
نشان میدهد که مسلمانان بیمناک و مضطرب بوده و از خدا کمک و یاری میطلبیدهاند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز آنقدر دعا کرد که ردای مبارکش از دوشش افتاد.
بنابر گزارشی که مورد نقد جدی برخی محققان است
برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سایبانی ساختند؛
ولی بر اساس سخن امیرمؤمنان (علیهالسلام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در بدر از همه مسلمانان به دشمن نزدیکتر بود و هرگاه جنگ سخت میشد مسلمانان به آن حضرت پناه میبردند.
پیش از شروع
جنگ تن به تن، ابوجهل برای خنثی کردن سخنان عتبه و نیز تحریک عواطف مردم، به
عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود
خون برادرش را طلب کند. گویند: عامر نخستین کسی بود که به صفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ریزد؛ ولی نیروهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از خود
ثبات قدم نشاندادند.
زخم زبانهای تند و پیوسته ابوجهل و قریش به عتبه، او را وا داشت تا در جنگی که خود برای خاموشی آن تلاش میکرد، نخستین کسی باشد که به همراه پسرش ولید و شیبه پا به میدان نهند و
جنگ تن به تن را آغاز کنند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که گویا
کراهت داشت
انصار در نخستین درگیری، طرفِ قریش باشند
حمزه ، علی (علیهالسلام) و
عبیدة بن حارث را به میدان فرستاد. حمزه
عتبه را کشت و علی (علیهالسلام)
ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی (علیهالسلام)
شیبه را کشتند. بر اساس روایتی از علی (علیهالسلام) آن حضرت در کشتن هر سه نفر شرکت داشته است.
به نقلی آیه «هذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار یُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَمیم = اینها (مؤمنان و کافران) دو گروه دشمن یکدیگرند که درباره (هستی و یگانگی) پروردگارشان با هم ستیزه کردند، پس کسانی که
کافر شدند برایشان جامههایی از
آتش بریدهاند و از بالای سرشان آب جوشان ریخته میشود»
درباره این نبرد تن به تن نازلشد.
کشته شدن این سه تن ضربه سختی به
قریش بود؛ ولی
ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان میداد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العُزّی و لا عُزّی لکم» و منادی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «الله مولانا و لا مولا لکم».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با برداشتن مشتی
خاک و پاشیدن آنها به سوی کافران فرمود: رویتان سیاه باد.
خدایا! دلهایشان را سرشار از
ترس و قدمهایشان را سست و لرزان کن. بر اساس روایتی از
امام سجاد (علیهالسلام) و
امام صادق (علیهالسلام)،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از علی (علیهالسلام) خواست تا از مکانی خاص، مشتی خاک به او دهد و
علی (علیهالسلام) این را از مناقب خاص خود میدانست.
در
منابع اهل سنت این روایت از
ابنعباس نقل شده و در ادامه آمده که این خاکها به چشمان همه مشرکان فرو رفت و به گزارشی آیه «و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی»
در این باره نازل شد.
بدین گونه جنگ میان صفوف مسلمانان و مشرکان درگرفت و این در حالی بود که
شعار مسلمانان در این جنگ «یامنصور امت»
و بنا به نقلی «اَحَدٌ اَحَد»
بود. خداوند مسلمانان را در بدر از هرگونه عقبنشینی در برابر کافران به شدت برحذر داشت و آنان را به دوزخ
تهدید کرد. آیه ذیل به این مطلب تصریح دارد: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَروا زَحفًا فَلا تُوَلّوهُمُ الاَدبار و مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذ دُبُرَهُ اِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتال اَو مُتَحَیِّزًا اِلی فِئَة فَقَد باءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ و بِئسَ المَصیر = ای مؤمنان چون با کافران رو به رو شدید که (به سوی شما) روی میآورند، به آنها پشت نکنید و هرکه در آن هنگام به عقب بازگردد - مگر برای تاکتیک جنگی یا پیوستن به گروهی دیگر به
خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش
دوزخ است و بد سرانجامی است».
برخی مفسران
اهل سنت این حکم را تنها مخصوص بدریان دانستهاند.
این احتمال میرود که چنین تحلیلی از سوی مفسران برای رعایت شأن برخی از
صحابه صورت گرفته باشد که در جنگهایی چون احد و حنین و... فرار کردند.
با توجه به اینکه پیروزی بدر ضربهای مهلک به
سران قریش در
مکه بود، برخی مفسران آیات دربردارنده وعده شکست کافران را بر کشتگان بدر
تطبیق کردهاند:
«سَیُهزَمُ الجَمعُ ویُوَلّونَ الدُّبُر = به زودی جمعشان درهم شکسته شده، فراری خواهند شد».
برخی از
امدادهای الهی در بدر عبارت است از: مسلط شدن
خواب بر مؤمنان برای
آرامش ؛ فرو فرستادن
باران برای
طهارت و محکم شدن
زمین رملی زیر پای آنان برای مناسب شدن موقعیت جغرافیایی و جنگی،
تقلیل نیروهای دو سپاه، در نگاه یکدیگر به گونهای که موجب
تقویت روحیه مسلمانان و مغرور شدن و تضعیف
روحیه مشرکان گردید و نیز حضور فرشتگان در بدر.
در
قرآن و
روایات بر حضور فرشتگان در بدر تأکید شده است. گزارشهای متعددی از دو گروه مسلمانان
و مشرکان
در این خصوص وجود دارد. ظاهر
آیه «... فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَئِکَةِ مُردِفین»
بر حضور ۱۰۰۰ فرشته از ابتدای جنگ دلالت دارد؛
حضوری که در ادامه جنگ به ۳۰۰۰ افزایش یافت:
«اِذتَقولُ لِلمُؤمِنینَ اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِکَةِ مُنزَلین = در آن هنگام که تو به مؤمنان میگفتی: آیا کافی نیست پروردگارتان شما را به ۳۰۰۰
فرشته که از (آسمان) فرود میآیند یاری کند» ؟
همچنین خداوند به مؤمنان
وعده داده بود که چنانچه
صبر و
تقوا پیشه کنند این تعداد به ۵۰۰۰ افزایش یابد:
«بَلی اِن تَصبِروا و تَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُمبِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلئِکَةِ مُسَوِّمین».
از
امیرمؤمنان (علیهالسلام) نیز روایت شده که در بدر سه
تندباد وزید که
جبرئیل و
میکائیل و
اسرافیل هریک با ۱۰۰۰ نفر حاضر شدند. جبرئیل در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و میکائیل در سمت راست سپاه و اسرافیل در جناج چپ
سپاه مستقر شدند.
طبرسی و
ابوالفتوح رازی در تفاسیر خود تعداد ۸۰۰۰ یا ۹۰۰۰ را نیز نقل کردهاند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز مسلمانان را به حضور ملائکه
بشارت داد.
برخی مقصود از
غمام در آیه «... فی ظُلَل مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَةُ»
را همان ابرهای سفیدی دانستهاند که
ملائکه روز بدر در آن آمدند.
از جمله
امدادهای غیبی که نقشی بسیار مهم در شکست مشرکان داشت وحشت و هراسی بود که خداوند بر دل مشرکان افکند: «اِذ یوحی رَبُّکَ اِلَی المَلَئِکَةِ اَنّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذینَ ءامَنوا سَاُلقی فی قُلوبِ الَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم کُلَّ بَنان = به یادآور آن هنگام را که پروردگارت به
فرشتگان وحی کرد که من با شما هستم؛ مؤمنان را پایمردی بخشید. به زودی در دل کافران
هراس میافکنم، پس بر فراز گردنهایشان بزنید و دستهایشان را قطع کنید».
برخی این
وحشت را ناشی از صداهای مهیبی میدانند که همانند ریختن
سنگ در
طشت بود.
از
امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:من با رعب و ترسی که خدا بر دشمنان وارد میکرد یاری شدهام.
خداوند این کمکها را بشارتی به مسلمانان و مایه قوت و اطمینان و تسکین
قلب آنان دانسته است: «... و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشری ولِتَطمَئِنَّ بِهِ قُلوبُکُم و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم»،
ازاینرو بجاست که خداوند تیر انداختن و کشتن مشرکان را به خود نسبت دهد: «فَلَم تَقتُلوهُم ولکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی ولِیُبلِیَ المُؤمِنِینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیم»
و
مکر کافران را سست گرداند: «ذلِکُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ کَیدِ الکفِرین».
دائرةالمعارف قرآن کریم، مقاله غزوه بدر.