بلاغت قرآن (اصلی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بلاغت قرآن، از مهمترین ویژگیهای
قرآن کریم و زمینهای میان رشتهای در مطالعات قرآنی و ادبی است.
بلاغت در
لغت،
مصدر «ب -ل - غ» به معنای رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معنای رسیدن به
هدف مورد نظر در گفتار است.
گاه نیز بلاغت به
ابلاغ (مصدر
باب افعال) به معنای رساندن
تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانی به نحوی آشکار تعریف میشود.
بلاغت در مفهوم اصطلاحیِ آن، گاه عنوان یک
دانش از شاخههای علوم ادبی زبان عربی است و گاه به سان اصطلاح بلیغ در وصف گونه خاصی از سخن یا گوینده آن به کار میرود.
دانش بلاغت از دانشهای کاربردی به شمار میرود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستوری است که گاه به شیوه بیان معانی و گاه به شیوه هماهنگی سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه گزینش کلمات مربوط میشود. این سه شاخه به ترتیب در دانشهای
بیان،
معانی و بدیع بحث میشوند.
سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگی
فصاحت، ساختارهای گوناگون زبان در موقعیتهای مناسب آن به کار رفته باشد؛ برای مثال در مکان مناسب از تاکید، تکرار، گزیده گویی و زیاده گویی و... استفاده شده باشد.
بنابراین ویژگی، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمیشود و تنها ترکیبها و عبارات را شامل میشود، در حالی که ویژگی فصاحت به کلمه نسبت داده میشود.
کلمه فصیح آن است که حروف آن تناسبی آوایی داشته و استعمال آن در معنای مورد نظر نامانوس نباشد و ساختار صرفی آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در
زبان عربی باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخورداری یکایک واژگان از ویژگی فصاحت، مجموع سخن نیز ساختار نحوی درست و استواری داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، ناسازگاری آوایی پدید نیاورد و دلالت سخن بر معنای مورد نظر دشوار و پیچیده نباشد.
قرآن خود را «کتاب مُبین» که زبانش عربی است، معرفی میکند: «والکِتـبِ المُبین اِنّا جَعَلنـهُ قُرءنـًا عَرَبیـًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون».
منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگی فصاحت در قرآن دانسته شده است.
تعبیر «بِلِسان عَرَبیّ مُبین» در ۱۹۵
شعراء نیز به فصاحت و
اعجاز بیانی قرآن تفسیر شده است.
تاکید قرآن بر تعبیر «عربی مبین» از نظر برخی مفسران، نشان از برتری زبان عربی از جهت گویایی و رسایی دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همین روست،
گرچه
خداوند در بیانی
عام زبان هر
پیامبر و کتابش را زبان قوم وی معرفی کرده
که بنا به
اعتقاد برخی میتواند دلیلی بر نبود ویژگی خاصی در زبان عربی برای انتخاب آن به عنوان زبان قرآن باشد.
ویژگی «مبین» در دستهای دیگر از آیات در سیاق نفی برخی اتهامات کافران آمده است؛ برای نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخی آشنایان به کتابها و
ادیان گذشته، زبان این افراد را «
اعجمی» معرفی کرده و با وصف کردن قرآن به «عربی مبین» آن را دلیلی بر نادرستی این ادعا شمرده است: «و لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یَقولونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلحِدونَ اِلَیهِ اَعجَمیٌّ وهـذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبین».
اعجمی به نارسا
و عربی مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.
تاکید بر ویژگی «مبین» در نفی اتهام شاعری از پیامبر نیز تکرار شده است: «و ما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ وما یَنـبَغی لَهُ اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ وقُرءانٌ مُبین».
در آیه ۲۸ زمر
نیز قرآن متنی عربی بدون کژی و ناراستی وصف شده: «قُرءانـًا عَرَبیـًّا غَیرَ ذی عِوَج» که از نظر برخی به فصاحت قرآن اشاره دارد.
ویژگی فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصری اساسی در این متن شمرده میشود و از این رو
ترجمه قرآن یا بازخوانی معانی آن با بیانی دیگر، از نظر
مفسران و
فقیهان، قرآن نامیده نمیشود.
گویاترین آیه در ارتباط با بلاغت قرآن، آیه ۲۳
زمر است که قرآن را سخنی نیکو و همسان در راستی و درستی معانی و تناسب و استواری نظم و تالیف معرفی میکند: «اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتـبـًا مُتَشـبِهـًا مَثانِی...»،
افزون بر این تعبیرهای عام، در برخی
آیات نیز به جلوههای هنری بخشهایی از قرآن چون داستانهای آن توجه شده است: «نَقُصُّ عَلَیکَ اَحسَنَ القَصَصِ بِما اَوحَینا اِلَیکَ هـذَا القُرءان».
برخی
مفسران نیز تعبیر «احسن القصص» را نه تنها درباره داستانها که شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذاری قرآن به آن را برخورداری آن از نهایت فصاحت و زیبایی و سازگاری الفاظ و معانی آن دانستهاند.
====================
این نوشتار در مورد قرآن و ادبیات عرب قبل از اسلام میباشد.
بلاغت قرآن از نگاه تاریخی، به جایگاه
ادب و سخنوری در بین مردم
عرب ارتباط دارد. منطقه
شبه جزیره عربی در دوره نزدیک به ظهور
اسلام، تحولات بنیادین اجتماعی، فرهنگی و زبانی را به خود دیده است.
گشایش مرزهای شبه جزیره بر روی مردمان و دولتهای
همسایه، زمینه مناسبی برای شکوفایی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی پدید آورده بود. شکوفایی بازرگانی داخلی و خارجی در کنار پیدایش امیرنشینهای عربی در پیرامون شبه جزیره از جمله دولت کنده،
حیره و
غسان، بر تحولات اجتماعی و فرهنگی
شبه جزیره افزوده بود.
این امیرنشینها غالبا مورد توجه شاعران و ادیبان عرب بودند که برای مدح امیران به آن سو عزیمت میکردند.
ورود واژگان متنوع و نو نیز از سوی حوزههای فرهنگی و زبانی همسایه، گویشهای قبایل
عرب را با تحولی بنیادین مواجه ساخته بود.
نمونههای بسیاری از واژگان بیگانه در آثار
شاعران و
ادیبان عرب قبل از اسلام از جمله
امیة بن ابی الصلت و اعشی به
چشم میخورد.
در کنار واژگان دخیل، تنوع گویشهای قبایل نیز وجود داشت که امتیازهایی چون وجود مترادفات بسیار و متنوع در زبان عربی را موجب شده است.
از سوی دیگر سرعت و گسترش نقل و انتقال بازرگانی در سرتاسر شبه جزیره، روابط عمیق و نسبتاً محکمی بین
قبایل عرب پدید آورده بود.
نقش
کاهنان و
حکیمان عرب نیز که با سخنان شیوا و فصیح، نقش
دینی و اجتماعی خود را ایفا میکردند در تحولات فرهنگی و زبانی شبه جزیره حایز اهمیت است.
برخی قبایل عرب چون
تمیم،
بنی اسد و
هذیل در سخنوری و چکامه سرایی
شهرت یافته
و بازارهای موسمی، محل مناسبی برای هماوردی شاعران و سخن سرایان بود تا آنجا که درباره نامگذاری بازار «عکاظ» گفته شده که شاعران در آن
بازار به تعاکُظ (مفاخره) میپرداختند،
افزون بر آن، مرسوم بود که شاعران از جایی به جای دیگر در سفر و گردش باشند تا محصولات ادبی خود را در هر جای مناسب عرضه کنند.
در چنین محیطی به تدریج گویشهای گوناگون قبایل مرکزی شبه جزیره به ویژه در منطقه
حجاز و
تهامه رو به نزدیکی و تعامل نهاده، گویشی مشترک موسوم به عربی فصیح، ویژه تولید محصولات ادبی چون
شعر و
خطابه و... و نگارش متون رسمی و اداری چون قراردادهای بین قبایل پدید میآید.
عربی فصیح به «العربیة العالیة» و «العربیة المبینة» نیز شهرت داشته است.
این زبان مشترک در متن مقدس قرآن نیز به کار رفته و از این رو برای همه قبایل نسبتاً به طور یکسان قابل فهم بوده است.
ادب پژوهان زبان عربی در اینکه عربی فصیح غلبه گویشی مشخص چون گویش قریشی یا آنکه برآمده از تعامل گویشهای گوناگون بوده، اختلاف نظر دارند؛ عموم مفسران و مورخان اسلامی و به تبع آنها برخی محققان معاصر چون
طه حسین به نظر نخست گراییدهاند و به اموری چون سلطه بازرگانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
قریش در دوره پیش از
اسلام استدلال کردهاند؛
لیکن گروهی دیگر از محققان، غلبه این نظر را متاثر از تلاش سلطه جویانه جناح قریشی در دوره پس از اسلام دانستهاند. آنان در نفوذ همه جانبه قریش در دوره قبل از اسلام تردید کرده، عربی فصیح را نتیجه تعاملات تاریخی گویشهای گوناگونی در شبه جزیره شمردهاند.
==============
اسلوبهای ادبی زبان عربی در قرآن:
زبان عربی بر اثر فضای جدید تمدنی و فرهنگی که در آن قرار گرفته بود، محیط بسیار مناسبی برای پرورش و گسترش
صناعتهای ادبی گشت و زبان به ابزاری مهم در ساختار اجتماعی و فرهنگی و
دینی و
مذهبی شبه جزیره بدل شد.
جامعه عربی در حالی با متن قرآنی روبه رو شد که جملات مسجّع
کاهنان، سرودههای شاعران بزرگ به ویژه معلقات هفت گانه، رجزهای موزون جنگاوران دلیر، خطابههای سخنوران چیره دست و داستانهای
افسانه وار گذشتههای کهن و... همگی در همه جا به
گوش میرسید.
کاهنان با جملات آهنگین و قافیه دار خود از حوادث گذشته خبر میدادند و پیشگویی آینده میکردند و به حل اختلافات خانوادگی،
حقوقی و دینی و مذهبی مردم پرداخته، مشکلات گوناگون جامعه عربی را تنها با ابزار زبان میگشودند.
سبک بیان کاهنان به «سَجْع» موسوم بود که در تعریفی کوتاه میتوان آن را
نثر قافیه دار تهی از وزن معرفی کرد.
سجع، کهنترین سبک ادبی زبان عربی است
که به نظر برخی
ادب پژوهان حلقه ارتباطی نثر به شعر بوده است.
اسلوب سجع عبارت بود از بیان عباراتی کوتاه، رسا و محکم با فاصلههایی منظم و هم اندازه بین جملات و برخورداری هر جمله از نظم قافیه و گسترانیدن و پیچیدن معنا در طی عبارات با استفاده فراوان از
تلمیحات،
استعارات،
کنایات و احیانا تعبیرهای معما گونه و راز آلود که امکان فهم چند معنا در آن متصور بود و از مسئولیت کاهن در برابر گفته خویش میکاست.
محتوای کلام آنها نیز عبارت بود از مجموعهای مثلها و
پند و
اندرزها و به اصطلاح منطقیان، مسلّمات و مشهورات که در قالبی اطمینان بخش و غیر قابل تردید تدوین مییافت و به مخاطب چنین وانمود میساخت که مشکل به طور کامل حل شده است،
از این روی
کاهنان در بین مردم عرب اعتبار یافته بودند و چنین پنداشته میشد که آنان اخبار خویش را از راه ارتباط با
غیب به دست میآورند.
به کارگیری اسلوب
سجع در شمار نسبتاً وسیعی از
آیات قرآن
در کنار وجود برخی شباهتهای ظاهری همچون ادعای مشترک پیامبر و کاهنان مبنی بر ارتباط با
غیب، زمینه مناسبی برای مخالفان پیامبر پدید آورده بود که او را از زمره
کاهنان معرفی کرده، اصالت و انحصار
پیام او را نفی کنند. این اتهام به پیوست پاسخ خداوند به این
اتهام و بیان تفاوت ماهوی
کهانت و
نبوت در آیاتی چند از قرآن بازتاب یافته است،
افزون بر آن در شمار زیادی از روایات نیز کاهنان نکوهش شدهاند
و مراجعه به آنها
کفر و منبع دانش آنها
شیاطین معرفی شده که پس از
نزول پیامبر همین راه ارتباطی نیز بر آنها بسته شد.
اختلاف بین کهانت و نبوت از چنان اهمیتی برای دانشمندان
مسلمان برخوردار بود
که درباره استفاده قرآن از اسلوب سجع نیز بحثهای اختلاف برانگیز فراوانی مطرح کردهاند. شمار نسبتاً وسیعی از محققان علوم قرآنی بر این ادعا اصرار ورزیدهاند که هرگز اسلوب سجع در قرآن به کار گرفته نشده است. آنان در پاسخ به این پرسش که تفاوت بین سجع و کلام موزون و قافیه دار بسیاری از آیات قرآن چیست، به رابطه لفظ و معنا توجه کرده و سجع را نوعی بازی زبانی شمردهاند که معانی تابع الفاظ آن است و از روی تصنع و تکلف و به صورتی ساختگی بیان میشود؛ اما در کلام موزون و قافیه دار قرآن، الفاظ تابع معانیاند و از روی
بلاغت و فصاحت و به صورتی طبیعی، آهنگ و قافیه یافتهاند.
پیروان این دیدگاه در
تثبیت نظر خویش اصطلاحی جدید و متفاوت برای سبک متناظر با سجع در قرآن ابداع کرده، آن را «فاصله» نامیدهاند.
پیروان نظریه به کارگیری سجع در قرآن، تفاوت گوهری سجع و فاصله را تنها در منبع و خاستگاه آن میشمرند که در سخنان کاهنان از
الهامات شیطان و
تخیلات بشری بر خاسته و در قرآن از خداوند متعالی صادر شده است؛ اما از جهت شکل و اسلوب تفاوتی بین آنها نیست و از این رو اطلاق سجع بر اسلوب آیات قرآن درست و بی مانع است. در واقع سجع، گونهای سبک بیانی زیبا و نیکوست که برخورداری قرآن از آن نه تنها عیب شمرده نمیشود که پسندیده نیز هست.
اسلوب سجع به آیات قرآن به ویژه در دوره مکی این
امکان را بخشیده که پندها و پیامهای متنوع و داستانها و امثال گوناگون را در کوتاهترین عبارات در قالبی منظم به هم دوخته، با برانگیختن پیاپی احساسات و عواطف شنوندگان از
ترس و
شوق و
شرم و
خشم و... آنها را ناخودآگاه به
ایمان و تسلیم وادارد.
این گروه در پاسخ از برخی
روایات نبوی در نکوهش سجع و پرهیز از به کارگیری آن
این گونه توجیه میکنند که پیامبر برای پاکسازی حافظه مسلمانان از خاطرات
دوران جاهلی و بر هم زدن تداعی ذهنی بین قرآن و سجع کاهنان، چنین دستوراتی داده بود و از این رو پس از مدت زمانی دوباره شاهد رواج سجع در بین مسلمانان و حتی صحابه و تابعان هستیم؛
به عبارت دیگر پیامبر درصدد نکوهش شیوه خاص
کاهنان در سجع گویی و نه مطلق اسلوب سجع بوده است.
شعر نیز در کنار سجع رواج بسیاری داشت.
شعر به سبب
نظم و
آهنگ و بُعد زیبا شناختی آن در فرهنگ شفاهی مردم
عرب جایگاهی بی جایگزین داشت، زیرا بر خلاف متون نثری به راحتی در حافظهها میماند و به سرعت
جغرافیا را درمی نوردید،
با این حال قرآن هرگز از سبک شعر استفاده نکرد
و حتی پیامبر نیز بنابر پارهای روایات از خواندن شعر پرهیز میکرد.
شعر ابزار بسیار خوبی برای بیان احساسات شخصی و موردی شاعران است؛ اما هرگز نمیتواند سبک مناسبی برای بیان گزارههای کلی و عمومی در یک متن مرجع با زمینههای عقیدتی و دینی باشد.
از سوی دیگر
پیامبر بی آنکه از شعر استفاده کرده باشد بر
اثر آهنگین بودن پارهای
آیات و نیز ادعای ارتباط با
غیب به شاعری متهم بود.
به
پندار مردم عرب هر شاعری با فردی از
جنّ در تماس بود که اشعار را بر او
الهام میکرد.
در واقع سجع، شیوهای میانه بین نثر
خشک و بی روح و شعر بود و ازاین رو مناسبترین سبک برای بیان در متنی چون
قرآن به شمار میرفت.
امثال از دیگر گونههای ادبی رایج بین عرب قبل از
اسلام بود.
مَثَل در تعریف اصطلاحی به عبارتی کوتاه با معنایی رسا گفته میشود که از راه
تشبیهی گویا و کنایهای نیکوبیان میشود.
امثال عرب یا از نوع واقعی بوده، به رخدادی حقیقی اشاره داشتند یا از نوع تخیلی و از زبان حیوانات و... بیان میشدند.
مَثَل در هر دو حالت به تجربهای واقعی و عینی در زندگی روزمره ارجاع داده، تاملات
عبرت انگیز یک
تجربه بشری را در کوتاهترین عبارت به دیگران انتقال میدهد، از این رو کاربرد این
صناعت در
فرهنگ شفاهی عرب قبل از اسلام بسیار زیاد بود و قرآن نیز فراوان از مثل برای رسانیدن پیام خود بهره برده است.
قصه از دیگر صناعتهای رایج بین عرب قبل از اسلام بود
که در سطح بسیار وسیعی در قرآن به کار رفته است و آیات قرآن به ندرت از نوعی حکایت و قصه گویی تهیاند. بهره گیری از قصه در قرآن برخلاف مثل و همانند سجع بدون مشکل نبود. قرآن نه با هدف قصه سرایی که با هدف ابزاری برای انتقال پیام از
قصه استفاده میکرد،
در نتیجه این قصهها باید به رخدادهایی نسبتاً شناخته شده برای مردم عرب ارجاع دهند - گرچه تفصیل داستان شناخته شده نباشد - تا از تاثیر کافی بر مخاطبان برخوردار بوده، آنها را قانع کنند. اعتراض به قرآن مبنی بر اقتباس از دیگر گامهای آسمانی یا... به ویژه از آن جهت ذکر میشد که قصههای قرآن عمدتاً به تاریخ
بنی اسرائیل یا اقوام ساکن در شبه جزیره و پیرامون آن مربوط میشد. قرآن در پاسخ به این اعتراض تاکید میکند که آنچه
قصه میسراید هماره
حق است
به شیوهای حکیمانه دست به گزینشی معنادار زده و البته آنها را برآمده از
وحی و
علم غیب الهی میشمرد.
آشنایی مخاطبان با بسیاری از داستانهای قرآن موجب میشد که مخالفان پیامبر بر این قصهها نام «
اساطیر» نهاده،
آنها را
حکایات کهنه و سخنان گزاف پیشینیان تلقی کنند
که پیامبر آنها را از دیگران ربوده
و در نتیجه آنان نیز اگر بخواهند میتوانند مانند این قصهها را بیاورند.
نضر بن حارث در این ماجرا بیشترین نقش را ایفا کرده و حتی برای اثبات این مدعا به اطراف شبه جزیره
سفر کرده، داستانهای
رستم و
اسفندیار را آموخته و در هماوردی با پیامبر بر مردم
مکه میخواند.
او میکوشید به سخنان خود اسلوب سجع دهد تا هم اثر بیشتری بر مخاطبان گذارد و هم در هماوردی خود با قرآن، مشابهت بیشتری برقرار سازد.
دستور پیامبر مبنی بر
قتل نضر پس از
اسارت وی در
جنگ بدر میزان خطر اتهام
افسانه سرایی او به قرآن را میرساند.
اسلوبهای مشترک زبان عربی قبل از اسلام و متن مقدس قرآن
هرگز به این معنا نیست که متن جدید نوشتهای متداول و معمولی برای مردم عرب به شمار میرفت. متن قرآنی به رغم استفاده فراوان از اسالیب و سبکهای متداول زبان عربی، تدوینی نو و ابداعی به خود گرفته بود و شاهکاری ادبی به شمار میرفت.
فرهنگ شفاهی این
انسان برای نخستین بار با متنی منسجم و پیوسته مواجه میشد که با منظومهای جدید از اندیشهها و آموزهها، جهانبینی مخاطب را دگرگون میساخت و از جهت سبک و اسلوب نیز درج آن در ضمن یکی از قالبهای مشخص ادبی به راحتی امکان پذیر نبود. سر درگمی مخالفان پیامبر در ایراد
اتهام به وی با به کارگیری تعابیر متفاوتی مانند
سحر،
جنون،
شاعری
و
کهانت نشان این تفاوت گوهری و ساختاری است. بسیاری از مردم عرب نیز در نخستین برخورد با قرآن با شگفتی آن را سخنی متفاوت از سخنان متداول شمردهاند.
تاکید بر ویژگی و تفاوت متن قرآن در هر دو جهت محتوا و سبک در آیات بسیاری از قرآن منعکس شده است؛ قرآن خود را متنی هدایتگر و شفابخش و نوری حاوی دانشها و معارفی از سوی خدا شمرده و زبان خود را «مُبین» و گویا
و سخن خود را نیکوترین: «اَحسَنَ الحَدیث»
و راست و دور از کژی: «غَیرَ ذی عِوَج»
معرفی میکند.
======================
این نوشتار در مورد سیر پیدایش و پیشرفت مطالعات بلاغی قرآن از دوره پیدایش تا
دوران معاصر را بررسی میکند.
مردم عرب در
قرن نخست اسلامی بیشتر به گسترش جغرافیایی
اسلام اهتمام ورزیده و بر اثر نبود ابزارها و مقدمات مطالعات علمی، شاهد تلاش قابل توجهی در عرصه مطالعات مربوط به
بلاغت قرآن نیستیم، با این حال رگههایی از مطالعه ادبی قرآن در مدرسه ابن عباس (م. ۶۸ ق.) به
چشم میخورد؛ وی
شعر را «دیوان عرب» و مرجع شناسایی واژگان دشوار
قرآن میشمرد
و خود در پاسخ به «مسائل ابن ازرق» نزدیک به ۲۰۰ پرسش از مفردات قرآن را با استناد به اشعار
جاهلی تفسیر کرد.
شرح مفردات غریب و مشکل قرآن در قرن دوم با شتاب زیادی ادامه یافته، زمینه مناسبی برای رشد و گسترش مطالعات ادبی قرآن فراهم آورد.
مطالعات ادبی این دوره به طور کامل از یکدیگر تفکیک نشده و از این رو بحثهای بلاغی ذیل عناوین متعددی و احیانا در کتابهای دستور
زبان عربی مطرح میشد.
در تالیفات موسوم به معانی القرآن شاهد پیدایش مطالعات جامع ادبی قرآن هستیم. در این نوع مطالعات به شرح و تحلیل واژگان و ترکیبها و ساختارهای گوناگون صرفی و نحوی و بلاغی پرداخته شده است.
رُؤاسی (م. ۱۷۰ ق.)،
یونس بن حبیب (م. ۱۸۳ ق.)،
کسائی (م. ۱۸۹ ق.)، قطرب (م. ۲۰۶ ق.)،
فرّاء (م. ۲۰۷ ق.)،
ابوعبیده معمر بن مثنی (م. ۲۰۹ ق.)،
اخفش (م. ۲۲۱ ق.)،
مبرّد (م. ۲۸۵ ق.)،
ابن کیسان (م. ۲۹۹ ق.)،
ابن انباری (م. ۳۲۸ ق.)،
زجّاج (م. ۳۱۰ ق.) و
نحاس (م. ۳۳۸ ق.) از مهمترین ادیبان زبان عربی هستند که معانی القرآن نگاشتهاند.
غریب القرآن گونه دیگری از مطالعات ادبی قرآن بود که در آن به استناد اشعار عربی به شرح واژگان غریب و ساختارهای قرآن پرداخته میشد. مؤرج سدوسی (م. ۱۹۵ ق.)، ابو عبیده (م. ۲۰۹ ق.)، قاسم بن سلام (م. ۲۲۴ ق.)، ابن قتیبه (م. ۲۷۶ ق.) و ابوزید بلخی (م. ۳۲۲ ق.) از مهمترین مؤلفان غریب القرآن هستند.
مطالعات واژگانی قرآن در موضوعات ریزتری چون واژگان متضاد که در دو معنای مخالف هم به کار میروند و مزیتی بلاغی به متن میبخشند، مورد توجه و مطالعه ادیبان
سدههای نخستین قرار گرفته است؛ اصمعی (م. ۲۱۲ ق.)، ابن سکّیت (م. ۲۴۴ ق.) و
ابن انباری (م. ۳۲۸ ق.) کتاب الاضداد نوشتهاند. از برخی تالیفات دیگر نیز در این دوره یاد شده که از عنوان آنها و نیز گزارشهای برجای مانده درباره آنها برمی آید که به مطالعه گوشههایی از
بلاغت قرآن پرداختهاند؛ مجاز القرآن ابوعبیده (م. ۲۰۹ ق.)، البیان عن بعض الشعر مع فصاحة القرآن حسن بن جعفر برجلی (م. قرن ۴) و اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه واسطی (م. ۳۰۶ ق.) از آن جمله است.
در عنوان نظم القرآن برای نخستین بار ساختار بلاغی قرآن به طور مستقل مطالعه و مقدمهای برای پیدایش دانش بلاغت و نیز نظریه
اعجاز بیانی پیموده شد.
جاحظ (م. ۲۵۵ ق.)، ابن اخشید (م. ۳۲۶ ق.)
و
ابوزید بلخی از مهمترین پدید آورندگان این نوع تالیفات هستند.
پرسش اصلی در مطالعات بلاغی به ملاک و معیار برتری ادبی متن مربوط میشود که آن را «المزیة» یا «الفضیلة» مینامیدند. مزیت به ویژگی یک ساختار بر ساختارهای مشابه در یک متن گفته میشود که ممکن است به شیوه چینش نقشهای دستوری یا به اصطلاح «نظم متن» مربوط شود و در
علم معانی بحث میشود یا به شیوه دلالت بر معانی که در علم بیان بحث میشود.
ادیبان زبان عربی در پاسخ به این پرسش که مزیت ادبی قرآن در چه نهفته است، به دو دسته عمده تقسیم شدند: گروهی مزیت را در الفاظ قرآن و گروهی دیگر در معانی آن جست و جو کردند.
اختلاف منشا پیدایش این دو دیدگاه به یک اختلاف کلامی کهن باز میگردد که با عنوان حدوث و قدم قرآن معروف است.
معتزلیان که
خلق و
حدوث قرآن را باور داشتند، قرآن را همان الفاظی شمردند که در دوره تاریخی مشخصی بر پیامبر نازل شده و در نتیجه ویژگی خاص این متن را باید در همین الفاظ جست و جو کرد؛ اما
اهل حدیث و در پی آنها
اشاعره، قرآن را قدیم و ناآفریده و حیثی از حیثیات وجود الهی شمرده، در نتیجه ویژگی خاص آن را در معانی آن میدانستند.
این خاستگاه کلامی در بحث بلاغت قرآن موجب شده نیروی عمده نویسندگان به جنبههای کلامی بحث کشیده شود و کمتر به موضوع بلاغت از منظر ادبی و بلاغی محض بنگرند. در عین حال تلاشهای قابل توجهی در تبیین بلاغت قرآن صورت گرفته است.
ابوالحسن رمانی (م. ۳۸۶ ق.)
متکلم و
ادیب معتزلی برای نخستین بار تلاش کرد نظریهای جامع در تبیین بلاغت قرآن ارائه دهد. وی در تعریف بلاغت ابتدا دیدگاهی که آن را به روشنی و رسانندگی معنا یا دلالت کامل لفظ بر معنا تفسیر میکند،
به نقد کشیده، آن دو را شرط لازم و نه کافی میشمرد.
سپس بلاغت را به رساندن معنا به ژرفای جان شنونده در زیباترین صورت الفاظ تعریف میکند.
نقطه تمایز اساسی رمانی با گذشتگانش در توجه به ابعاد زیبایی شناختی بلاغت است که امری افزون بر رساندن معنا بوده و به کیفیت و نه کمیت معنا اشاره دارد،
بر همین اساس وی میکوشد معیارهای کیفی مشخصی برای تحلیل سطح بلاغی متن ارائه دهد که عبارتاند از:
ایجاز،
تشبیه،
استعاره،
تلاؤم،
فواصل،
تجانس،
تصریف معانی،
تضمین،
مبالغه و
حسن بیان. این صنایع ادبی همگی به ابعاد هنری و زیبایی شناختی متن مربوط میشوند. قرآن در نگاه رمانی به شیوهای کاملا ابداعی و بی همتا این صنایع را به کار گرفته است، به گونهای که با عموم سبکهای متداول زبان عربی از شعر و سجع و خطابه و... متفاوت گشته و بر همه آنها برتری یافته است.
رمانی در تاکید بر تفاوت قرآن با دیگر متون ادبی، بلاغت را در سه طبقه اعلا و میانه و دون درجه بندی کرده، بلاغت قرآن را بالاترین درجه از نوع اعلا و معجزه شمرده است،
بر همین اساس سعی میکند ویژگیهای مشترک قرآن و برخی سبکهای ادبی عرب را به گونهای تحلیل کند که این اشتراک از میان رفته، تفاوت قرآن در همه زمینهها محفوظ بماند؛ برای نمونه وی شیوه سجع گویی قرآن را «فاصله» نامیده و با ارائه دو تعریف متفاوت، آن را چیزی غیر از سجع میشمارد. از نظر رمانی در سجع گویی، معانی تابع الفاظاند و این آهنگ الفاظ است که معنایی را در ذهن شنونده میآفریند؛ اما فاصلهها آهنگهایی برخاسته و متناسب با معنا هستند که در الفاظ جلوه میکنند، بنابراین سجع بر اثر پیروی معانی از الفاظ از ارزش ادبی و بلاغی متن میکاهد؛ ولی فاصله به سبب پیروی الفاظ از معانی بر این ارزش میافزاید.
در واقع او در پی نقد سبک تکلف آمیز سجع بود که احیانا معانی نامربوط را تنها به دلیل حفظ وزن کنار هم مینشاند.
خطّابی (م. ۳۸۸ ق.) ادیب و محدث از گروه
اهل حدیث در رساله بیان اعجاز القرآن بلاغت قرآن را امری قابل درک برای آشنایان به آن میشمرد که تبیین و تحدید آن بسیار دشوار است.
او بلاغت را این گونه تعریف میکند: نشاندن هر یک از الفاظ در مناسبترین جایگاه که اگر در آن قرار نگیرد یا معنای عبارت تغییر یافته، دچار فساد سخن میشویم یا رونق و زیبایی سخن از دست میرود.
خطابی به سه عنصر اساسی در بلاغت: الفاظ، معانی و تطبیق الفاظ بر معانی توجه کرده،
با نظریه ترادف به شدت مقابله و برای هر لفظ تنها یک معنای دقیق و مناسب فرض میکند،
بنابراین مزیت بلاغی قرآن به ویژگیهای خداوند در نقش پدید آورنده آن باز میگردد، زیرا تنها اوست که میتواند به همه الفاظ و معانی احاطه داشته، بهترین گزینش را در شیوه تطبیق آن دو داشته باشد.
ابوبکر باقلانی (م. ۴۰۳ ق.) در نقش متکلمی اشعری
مذهب به موضوع بلاغت قرآن توجهی ویژه نشان داده، با تاکید بر سطح اعجازی بلاغت قرآن، امکان تبیین و توصیف این ویژگی را به وسیله صناعتهای ادبی ـ آن گونه که رمانی ادعامی کرد ـ منتفی میشمارد
و خود نیز هیچ گونه تبیین ادبی از مزیت بلاغی قرآن ارائه نمیدهد و تنها به این بسنده میکند که هر آشنا به
زبان عربی در برخورد با قرآن اذعان میکند که سخن
بشر نبوده، اوج بلاغت به شمار میآید؛
همچنین او هرگونه مقایسه بین شعر، سجع، خطابه و دیگر اسلوبهای زبان عربی با قرآن را منتفی شمرده، انجام چنین مقایسهای را به معنای بشری شمردن قرآن و اعتقاد به صرفه در بحث اعجاز شمرده است.
در واقع او در کتاب اعجازالقرآن در پی ارائه تقریری کلامی و نه ادبی از این
مسئله بوده است، با این حال در خاتمه کتاب به بیان برخی ویژگیهای بلاغی سورهها مانند تناسب فواتح و خواتم سور، مقاطع آیات پرداخته است.
قاضی عبدالجبار (م. ۴۱۵ ق.) به رغم رویکرد پر رنگ کلامی در آثار خویش، به موضوع بلاغت قرآن نیز توجه کرده و کوشیده تبیینی ادبی از آن ارائه دهد. وی مزیت سخن را به روانی و شیوایی الفاظ و زیبایی معانی
تفسیر کرده، تاکید میکند که این ویژگی نه در مفردات که در بافت متن ظاهر میشود.
پیش از او رمانی نیز دریافته بود که هر متنی از دو بخش مفردات و تالیف تشکیل شده، گستره دلالت مفردات، متناهی و محدود و گستره دلالت تالیف، غیر محدود و نامتناهی است،
بر این اساس بلاغت قرآن را باید در بخش تالیف و بافت متن و نه یکایک مفردات و ترکیبهای اضافی و وصفی جست و جو کرد.
عبدالجبار نیز مانند دیگر
معتزلیان، مزیت بلاغی متن را در معانی ندانسته، آن را در نقشها و ارتباطات زبانی الفاظ با یکدیگر در جمله جست و جو میکند، چرا که معنا واقعیتی ثابت بوده، قابلیت کم و زیادی ندارد؛ ولی
الفاظ در شیوه
دلالت بر معنا بی نهایت شکل به خود میگیرند.
عبدالقاهر جرجانی (م. ۴۷۱ ق.) ادیب و متکلم اشعری، بر پایه مطالعات بلاغی پیشینیان برای نخستین بار از دانشی نوین با دو شاخه اساسی معانی و بیان یاد کرد و سه
اثر مهم الرسالة الشافیه، اسرار البلاغه و دلایل الاعجاز را نگاشت. برترین طرح و سیستم در تحلیل نظریه نظم قرآن از
عبدالقاهر جرجانی است که مواد اولیه بحث او بعدها توسط فخر رازی (م. ۶۰۶ ق.) در کتاب نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز بازسازی و سازماندهی شد و تطبیق عملی این نظریه در تفسیر کشاف زمخشری (م. ۵۲۸ ق.) نمایان گردید و بدین سان این نظریه باشکوه بلاغی در ارتباط با سبک قرآن به ظهور پیوست. وی همچون عبدالجبار بر بافت متن تکیه کرده، مزیت بلاغی را نه در کلمات و الفاظ که در ارتباط معنایی هر کلمه با کلمات دیگر درون جمله جست و جو میکند.
تاکید جرجانی بر نقش کلمات در جمله، او را به سوی دانش نحو کشانده، به این باور میرساند که نظم متن از شیوه چینش یکایک کلمات و ترکیبها پدید میآید، بنابراین بلاغت بر پایههای نحو استوار شده، متن بلیغ چیزی جز به کارگیری درست و دقیق قواعد و دستور العملهای نحو نیست.
جرجانی به نحو نگاهی منطقی و خشک نداشته، شیوه چینش اجزای جمله بر مبنای نحو را نامحدود و غیر متناهی تلقی میکند و مزیت بلاغی متن و تفاوت نوشتهها در بلاغت را برخاسته از همین ویژگی میشمرد،
بنابراین برای شناخت این مزیت نباید همچون رمانی به سراغ
تشبیه،
استعاره،
مبالغه و دیگر صناعتهایی رفت که جدای از جمله در یک کلمه یا ترکیب ناقص قابل تحققاند و نیز نباید همچون پیشینیان به کاوش غریب القرآن، معانی القرآن و مشکل القرآن پرداخت.
فرض امکان چینش اجزای جمله به شیوههای نامتناهی نوعی ساختار شکنی در مدرسه نحو سنتی به شمار آمده، نقش ابداع و آفرینش هنری را در قواعد زبان عربی مورد توجه جدی قرار میدهد.
وی به رغم موافقت با عبدالجبار معتزلی در لزوم توجه به بافت متن، در مسئله لفظ و معنا شیوه اشعریانه خویش را دنبال کرده، مزیت بلاغی را در معانی که غرض و مقصود الفاظ هستند، میکاود
و معتقد است که اگر توانستی معانی را در ذهن خویش به درستی چینش دهی، دیگر در چینش الفاظ مشکلی نخواهی داشت، چرا که الفاظ خادم و پیرو معانی
و ظرف و قالب آنها به شمار میآیند
و برای هر معنایی تنها یک معادل دقیق و کامل لفظی وجود دارد.
این عبارت جرجانی دقیقاً نقطه مقابل عبدالجبار به شمار میآید که برای هر معنا امکان وجود معادلهای فراوان و نامتناهی را فرض میکرد، بر همین اساس وی ویژگی اعجازی در ساختار زبانی قرآن را بازتابی از توانایی عقلانی گوینده و پدیدآورنده آن میداند.
دانش بلاغت به دست جرجانی به اوج پیشرفت خود رسید و آیندگان در حاشیه تلاشهای او متوقف ماندند و از این پس نویسندگان اعجاز قرآن به سختی توانستهاند نکتهای تازه بر آن بیفزایند. در بین این تلاشها به اثری مستقل درباره بلاغت قرآن که در آن به پژوهشی نظری در این باره پرداخته شده باشد، برنمی خوریم.
برخی به تفسیر بلاغی قرآن پرداخته، همه یا سورههایی از قرآن را مورد بحث قرار دادهاند.
زمخشری (م. ۵۲۸ ق.) در
تفسیر الکشاف به ابعاد گوناگون ادبی و بلاغی قرآن توجه کرده، افزون بر اشتقاقات صرفی و ترکیبهای نحوی به سبکهای متنوع القای معانی، آرایههای بیانی و صناعتهای زیبای بدیع پرداخته است.
او در اثر دیگری به نام اعجاز سورة الکوثر به بیان ویژگیهای بلاغی این سوره به عنوان نمونهای از اعجاز قرآن پرداخته است.
بقاعی (م. ۸۸۵ ق.) نیز در نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور که تفسیری است ترتیبی با تکیه بر ارائه تناسب معنایی آیات در یک
سوره و سورهها با یکدیگر، از ابزارها و مفاهیم دانش بلاغت برای اثبات فرضیه خود فراوان استفاده کرده است.
گروهی دیگر به شکل موضوعی کوشیدهاند برای هریک از مباحث بلاغی، نمونهای قرآنی یافته، فرهنگی از شواهد قرآنی بلاغت تدوین کنند. ابن ابی الاصبع مصری (م. ۶۵۴ ق.) در کتاب بدیع القرآن ـ که البته منظور از بدیع در عنوان آن، همه بخشهای دانش بلاغت است - در ۱۲۰ باب به ذکر اصطلاحات بلاغی و سپس نمونههای قرآنی هر یک پرداخته است. او در دو اثر دیگر با عناوین تحریر التحبیر و بیان البرهان فی اعجاز القرآن با دنباله روی از نظریه نظم قرآن جرجانی به مقابله با این دیدگاه باقلانی و دیگران پرداخته که قواعد بدیع بر قرآن قابل تطبیق نیست.
گروه دیگری به بازسازی مباحث بلاغی جرجانی پرداخته، تدوینی جدید از اندیشه نظم قرآن وی ارائه کردهاند. دو اثر گذشته ابن ابی الاصبع از این قبیل است.
فخر رازی نیز در کتاب مختصر نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز کاری از همین قبیل ارائه کرده است. التبیان فی علم البیان المطلع علی اعجاز القرآن زملکانی (م. ۶۵۱ ق.) و الطراز المتضمن لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز ابن حمزه علوی (م. ۷۵۴ ق.) نمونههای دیگری از این دسته آثارند.
در گونهای دیگر از آثار بلاغی نیز به این دانش به شکل مستقل نظر افکنده شده که سهم قرآن در آنها در حد ذکر شواهد قرآنی مباحث بلاغی است. مفتاح العلوم سکّاکی (م. ۶۲۶ ق.) و خلاصه معروف آن با عنوان تلخیص المفتاح فی المعانی و البیان از خطیب قزوینی (م. ۷۳۹ ق.) و دو شرح مطول و مختصر تفتازانی بر این خلاصه از مهمترین نمونههای این نوع آثار است.
در بسیاری از آثار مهم بلاغی نیز بی آنکه مستقلا به موضوع بلاغت قرآن بپردازند، کم و بیش از آیات قرآن به عنوان نمونه و شاهد استفاده شده است که مهمترین آنها عبارتاند از: صناعتی النظم والنثر و خلاصه آن الصناعتین از ابوهلال عسکری (زنده در ۳۹۵ ق.)، سرالفصاحه از ابن سنان خفاجی (م. ۴۶۶ ق.) والمثل السائر از ابن اثیر (م. ۶۳۷ ق.)
مطالعه بلاغی قرآن در عصر حاضر با اقبال بیشتری از قرآن پژوهان مواجه شده است؛ مصطفی صادق رافعی (م. ۱۹۳۷ م.) در اعجازالقرآن و البلاغة النبویه و عبدالکریم خطابی در اعجاز القرآن دراسة کشفیة لخصائص البلاغة العربیة و معاییرها به نظم و ساختار زیبا و روحانیت و معنویت متن قرآن توجه کردهاند.
افزون بر این آثار کلامی فراوان در دفاع از اعجاز قرآن که کم و بیش به مباحث بلاغی نیز پرداختهاند، در مدرسه امناء منسوب به امین الخولی (م. ۱۳۸۵ ق.) به پژوهشهای ادبی چندی برمی خوریم که الفن القصصی فی القرآن محمد احمد خلف الله و الاعجاز البیانی و التفسیر البیانی عایشه بنت الشاطی (م. ۱۴۱۰ ق.) مهمترین این آثارند. خلف الله به ابعاد هنری قصههای قرآنی پرداخته و بنت الشاطی در اثر نخست به جایگاه بلاغی حروف مقطعه و حروف موسوم به زاید و دلالتهای بلاغی در واژگان مترادف و برخی شیوههای بیانی مانند قسم پرداخته و در اثر دوم به تفسیر آیات شاخص قرآن در موضوع بلاغت اهتمام ورزیده است.
شخصیتهای مهم دیگری چون طه حسین (م. ۱۳۹۳ ق.) در فی الادب الجاهلی و فی الشعر الجاهلی به بررسی تعامل تاریخی متن مقدس قرآن با
ادبیات عرب قبل از
اسلام پرداخته و
سید قطب (م. ۱۳۸۷ ق.) در التصویر الفنی فی القرآن و مشاهد القیامه به تصویرسازی و تجسم هنری در قرآن پرداخته و افزون بر نظریه پردازی در این حوزه، نمونههای فراوان قرآنی را به بحث گذارده است.
جواد علی (م. ۱۹۸۹ م.) نیز در بخشهای مختلف المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام و به ویژه در جلد هشتم به بررسی تاریخی زبان قرآن و جایگاه آن در بین گویشهای عربی و اسلوبهای بیانی عرب پرداخته است. عبدالله ابراهیم در موسوعة السرد العربی نیز بحثهای تاریخی مبسوطی درباره بلاغت قرآن ارائه کرده است. به کارگیری ابزارها و مفاهیم زبانشناسی جدید، نقد ادبی و روایت شناسی در مطالعات معاصر بلاغت قرآن از اختصاصات این دوره است که تحولی جدید در این شاخه از علوم قرآن را نوید میدهد.
====================
این نوشتار در مورد بازتاب
بلاغت قرآن در پیدایش و گسترش دانشهای عربی است چون قرآن به مثابه یک کتاب، نقش بنیانگذار را در نظام
ادبیات عرب ایفا کرده است.
ادبیات عرب قبل از
اسلام، جز مجموعهای از متون شفاهی پراکنده اعم از اشعار و سجع و
رجز و
خطابه و... چیز دیگری نبود که از لحاظ محتوا شامل توصیفاتی روزمره از
حیوانات و دیگر پدیدههای طبیعی یا
جنگها و
غارتها یا برخی ارزشهای
اخلاقی مرتبط با نظام قبیله و امثال آن بود و از لحاظ شکل نیز تنظیم و تدوین منسجم و یکپارچهای نداشت،
از این رو نزول قرآن به عنوان یک متن مرجع (Authority) تاثیر ویژهای در پیدایش دانشهای دینی چون
فقه،
کلام و
علوم ادبی چون صرف و
نحو و
بلاغت به عنوان ابزار یادگیری و فهم آن داشته است.
در این میان دیدگاه
اعجاز بیانی با سابقه دیرین و شهرت گسترده و پشتوانه مطالعاتی انبوه، بیشترین اثر را بر مراحل پیدایش و تطور زبانشناسی عربی گذارده است. بلاغت قرآن و نیز علاقه مندی به شناخت بهتر محتوای آن، عرب را به دانشهای ادبی رهنمون ساخت. از آغازین روزهای پیدایش دانش تفسیر، شاهد تلاشهای ادبی فراوانی از جمله واژه شناسی و شناخت
مترادفها و
متضادها ، شناسایی و ثبت و ضبط گویشهای قبایل، ثبت و ضبط
اشعار و سجع و خطابههای عرب جهت استفاده در فهم و تفسیر قرآن هستیم.
گفتههای تفسیری
صحابه و
تابعان و کتابهای قرآنی و تفسیری نخستین آکنده از مباحث ادبی اعم از لغوی و صرفی و نحوی و بلاغی است.
با انشعاب و استقلال تدریجی علوم ادبی نیز وابستگی آنها به قرآن نه تنها کم نشد که روز افزون گشت؛ این دانشها افزون بر بهره مندی از قرآن به هنگام نیاز به ذکر مستندات قواعد ادبی، بسیاری از قواعد خود را نیز از آیات قرآنی به الهام گرفتهاند و از سوی دیگر این دانشها عمدتاً به عنوان مقدمات شناخت قرآن پدید آمده که عناوینشان و مقدمههای مؤلفانشان نیز نشان از آن دارد.
دانش
لغت به معناشناسی واژگان عربی میپردازد. از نخستین مطالعات و فرهنگ لغتهای زبان عربی، توجه به واژگان مشکل قرآن و ذکر مستندات قرآنی در اثبات یک معنا برای یک لفظ، فراوان به چشم میخورد.
افزون بر اینکه انبوهی از مطالعات واژه شناختی نیز به خصوص لغات قرآن اختصاص یافته است که کتاب مشکل القرآن ابن قتیبه، تذکرة الاریب فی تفسیرالغریب ابن جوزی، التبیان فی تفسیر غریب القرآن شهاب الدین مصری، المفردات فی غریب القرآن راغب اصفهانی و غریب القرآن ابوبکر سجستانی، نمونهای از آنهاست.
دانش
صرف و
نحو به ساختار کلمه و جمله در زبان عربی میپردازد. میزان استناد و ارجاع به آیات قرآن در کتابهای صرف و نحو به اندازهای است که بدون شک میتوان پذیرفت که با نبود قرآن، امکان پیدایش دستور زبان عربی فراهم نبود، به ویژه آنکه اشعار بر جای مانده از دوره جاهلی نه از جهت حجم کمّی و نه اعتبار استنادی و کیفی توان هماوردی با متن قرآن را ندارند؛ برای نمونه در کتاب مغنی اللبیب ابن هشام انصاری، بخش وسیعی از آیات قرآن کریم به عنوان استناد برای قواعد دستوری زبان عربی آمده است، افزون بر آن بسیاری از نوشتههای دستوری به خصوص جنبههای دستوری قرآن اختصاص یافته است که مجموعه کتابهای موسوم به اعراب القرآن از جمله کتابی از قطرب، اعراب ثلاثین سورة من القرآن ابن خالویه، فی اعراب القرآن و معانیه ابن اشته اصفهانی، المصادر فی القرآن ابراهیم یزیدی، الالفات فی القرآن رمانی و کتاب اللامات درباره انواع لامها در قرآن از ابن انباری و ابوالقاسم زجاجی، نمونهای از آنهاست.
عناوین کتابهای بلاغت نیز احیاناً در ارتباط با قرآن و مسئله اعجاز بیانی است که برای نمونه میتوان از دلائل الاعجاز جرجانی و البرهان الکاشف عن اعجاز القرآن زملکانی یاد کرد، افزون بر آن انبوهی از مطالعات بلاغی خاص قرآن، مانند مجاز القرآن و نظم القرآن به رشته تحریر درآمده است.
در لابه لای کتابهای نقد
شعر و بیان قواعد آن نیز فراوان به آیات قرآنی برمی خوریم که مستند یک قاعده یا یک نکته شعری قرار گرفتهاند
و احیاناً بسیاری از ابزارهای تحلیل اشعار نیز کاملا برگرفته از قواعد تدوین شده در رویکرد تفسیر ادبی قرآن است. مثالهای بارز برخی آرایههای بدیعی در شعر مانند مبادرة الاضداد (ذکر متوالی دو متضاد) مانند «لا یَموتُ فیها و لا یَحیی»
و مطابق (تکرار یک لفظ با دو معنای متفاوت) مانند «تَرَی النّاسَ سُکـری و ما هُم بِسُکـری»
را نیز به سادگی در آیات قرآن مییافتند.
از سوی دیگر مفاهیم و اصطلاحات قرآنی در اشعار و متون ادبی عرب بازتاب گستردهای یافته است. برخی تالیفات به مطالعه تطبیقی قرآن و اشعار عرب پرداخته، در جست و جوی وامگیری شاعران از قرآن و... برآمدهاند که برای نمونه میتوان از سرقات الکمیت من القرآن ابن کناسه یاد کرد.
در کتابهای انشا و کتابت نیز که به قواعد نگارش و کتابت عربی میپردازند، تاثیر ساختار نگارشی
قرآن و بهره مندی از آن برای تدوین آیین نگارش عربی به روشنی دیده میشود.
پیدایش شاخههای متنوع ادبی در حوزه علوم قرآنی که به بحث از قصص و امثال و قسمهای قرآن، آیات شبیه هم (مشتبهات القرآن)، واژههای
مشترک لفظی و
مترادف در
قرآن (وجوه و نظایر) و... میپردازند نیز تاثیر بسزایی در رونق بخشی به مطالعات ادبی زبان عربی داشته است.
پیشرفتها و تحولات معاصر ادبی نیز با ورود به حوزه زبان عربی بلافاصله قرآن را متنی مناسب برای مطالعه و پژوهش یافتند که از جمله میتوان به رویکرد نقد ادبی، روایت شناسی، معناشناسی، نشانه شناسی و دانش ارتباطات غیر زبانی اشاره کرد که به ترتیب در آثاری چون النقد و الاعجاز محمد تحریشی، الفن القصصی فی القرآن خلف الله، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن و خدا و انسان در قرآن ایزوتسو، العالم بوصفه علامة نصر حامد ابوزید و الاتصال غیر اللفظی فی القرآن نمود یافته است. بدین ترتیب قرآن همواره نقش منبعی پایان ناپذیر برای جریان نقد ادبی زبان عربی ایفا کرده است.
دانش بلاغت در سه شاخه
معانی،
بیان و
بدیع، مجموعه نسبتاً گستردهای از قواعد، صنایع و آرایههای ادبی را ارائه کرده که برای ذکر
مثال و توضیح بهتر آنها فراوان از شواهد قرآنی درکنار برخی شاهکارهای شعری یاد شده است. در مقدمه دانش بلاغت معمولا در قالب توضیح اصطلاح فصاحت، فهرستی از ویژگیهای منفی سخن که باید از آنها پرهیز کرد، ارائه میشود. «واژه فصیح» باید از ناسازگاری آوایی حروف، غرابت و نامانوس بودن، مخالفت با قواعد صرفی و بدنمایی به هنگام شنیدن مصون باشد و «سخن فصیح» باید از ناسازگاری آوایی کلمات، سستی ساختار، پیچیدگی لفظی یا معنایی، فراوانی تکرار و توالی اضافات دورباشد.
=============
قواعد معانی بیانی
در دانش معانی به قواعدی شبه دستوری درباره جایگاه استفاده از
جمله خبری و
انشایی و انواع و نیز عناصر تشکیل دهنده هریک و انواعشان، موارد حذف و تقدیم و تاخیر یا تاکید برخی اجزای جمله، موارد
اطلاق و
تقیید سخن، گسستگی یا پیوستگی دو بخش از سخن و موارد گزیده گویی، زیاده گویی و اندازه گویی پرداخته میشود.
جملهای خبری گاه برای آگاهی بخشی به شنونده به کار میرود که در این صورت فایده خبری دارد و به آن «فایده خبر» میگویند و گاه هدف، اعلام آگاهی متکلم از خبر مذکور است که به آن «لازم فایده» میگویند؛
مانند گفته
یوسف به پادشاه
مصر که
خداوند کید خائنان را موفق نمیگرداند: «اَنَّ اللّهَ لا یَهدی کَیدَ الخائِنین».
وی با این سخن به پادشاه مصر فهماند که او از نافرجامی
خیانت آگاه و به آن معتقد است و در نتیجه میتواند برای پادشاه کارگزاری
امین باشد.
گاه نیز اهدافی دیگر مورد نظر است؛ مانند ترحّم خواهی: «اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فَقیر» ،
اظهار ناتوانی: «اِنّی وهَنَ العَظمُ مِنّی واشتَعَلَ الرَّاسُ شَیبـًا» ،
اظهار تاسف: «اِنّی وَضَعتُها اُنثی»،
تحریک و تشویق به انجام کاری: «لَو شِئتَ لَتَّخَذتَ عَلَیهِ اَجرا» ،
اظهار شادمانی: «جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البـطِـلُ اِنَّ البـطِـلَ کانَ زَهوقـا»،
توبیخ و نکوهش و سرزنش: «زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا»
و ستایش کس یا چیزی: «ابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ و یُعَلِّمُهُم».
در دانش بیان، اسلوبهای گوناگون بیان معانی معرفی و تحلیل میشوند. مهمترین این اسلوبها عبارتاند از:
برقراری همانندی بین دو چیز در یک ویژگی مشخص را تشبیه میگویند که از ۴ بخش مشبّه، مشبّهٌ به، ادات و وجه شبه تشکیل میشود و هریک از دو طرف
تشبیه ممکن است حسی یا عقلی، و
مفرد یا
مرکب باشد.
تشبیه از شیوههای بیانی شناخته شده نزد سخنوران و ادیبان عرب بوده، در قرآن نیز فراوان به کار رفته است.
فرّاء،
ابوعبیده،
جاحظ،
عبدالقاهر جرجانی،
سکاکی،
ابن اثیر و دیگران درباره ساختار
تشبیه و گونههای آن بحث و نمونههای قرآنی فراوانی را تحلیل کردهاند؛ برای نمونه در آیه «طَـلعُها کَاَنَّه رُءوسُ الشَّیـطین»
میوه درخت زقّوم در
دوزخ به سرهای
شیاطین تشبیه شده که تشبیهی وهمی و خیالی از نوع
تشبیه عقلی به شمار میرود.
به کارگیری واژه در معنایی جدید غیر از معنای نخست آن را
مجاز گویند که به سبب وسعت بخشیدن به گستره زبان و بیان، در
زبان عربی فراوان به کار رفته است. مجاز به دو گونه اصلی «
مجاز مرسل» و «
مجاز عقلی» تقسیم شده و در هر بخش فهرستی از مناسبتهایی ارائه میشود که ارتباط معنایی را بین
معنای حقیقی و
مجازی برقرار میکنند؛
برای نمونه در آیه «یَقولونَ بِاَفوهِهِم»
دهان به معنای زبان به کار گرفته شده است.
استعاره نوعی تشبیه است که همه اجزای آن به جز یکی از دو طرف تشبیه حذف شده است و نسبت به تشبیه معمولی از بلاغت بیشتری برخوردار است و به سه گونه «
تصریحی»، «
کنایی» و «خیالی» تقسیم میشود که در گونه نخست، مشبّهٌ به کاملا جای مشبه را گرفته، جمله را از آن بی نیاز میسازد و در گونه دوم یکی از لوازم مشبهٌ به در کنار
مشبه به کار میرود و به کارگیری لازم
مشبه به در جای آن نیز
استعاره خیالی نامیده میشود.
ابن قتیبه،
ابن معتز،
رمانی،
سید رضی و دیگران درباره کاربرد استعاره در قرآن بحث کردهاند؛ برای نمونه در
آیه «قُل بِئسَما یَامُرُکُم بِهِایمـنُکُم»
برای ایمان، ویژگی سخنگویی فرض شده که استعاره کنایی به شمار میرود.
هنگامی که واژهای را در معنایی مجازی به کار بریم و در عین حال معنای نخست را نیز میتوانیم مدنظر داشته باشیم، تعبیری کنایی آفریدهایم. کنایه از جهت وضوح و روشنی در
دلالت بر معنای مورد نظر به ترتیب به ۴ گونه تعریض،
تلویح،
رمز و
ایماء تقسیم میشود؛
برای نمونه آیه «فیهِنَّ قـصِرتُ الطَّرف» به صفت حیا و عفت زنان بهشتی و محبت ویژه آنان به همسرانشان اشاره دارد و در عین حال معنای اولی این تعبیر یعنی نظر افکندن آن
زنان به همسرانشان نیز مورد نظر است.
=================
آرایههای بدیعی
در
دانش بدیع، از آرایههای ادبیای بحث میشود که به زیبایی
متن میافزایند. این آرایهها گاه بر زیبایی
معنا میافزایند و گاه بر زیبایی
لفظ و بر همین اساس به معنوی و لفظی تقسیم میشوند.
برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
گنجاندن معنایی پنهان در سیاق معنایی دیگر چون
مدح که هیچ تصریحی به آن نشده و واژهای در جمله به عنوان
قرینه بر آن نیامده،
ادماج نامیده میشود؛
برای نمونه در آیه «مِنهُم مَن یَستَمِعونَ اِلَیکَ اَفَاَنتَ تُسمِعُ الصُّمَّ ولَو کانوا لا یَعقِلون و مِنهُم مَن یَنظُرُ اِلَیکَ اَفَاَنتَ تَهدِی العُمیَ ولَو کانوا لا یُبصِرون»
افزون بر معنای صریح آیه که بی فایدگی
آیات قرآن برای انسانهای کوردل است، تقدم گوش بر چشم نیز به دلیل همنشینی
کری و بی خردی در
آیه نخست قابل استفاده است.
استخدام آن است که واژهای یک بار خود در جملهای به کار رود و بار دیگر ضمیری که به آن برمی گردد؛ ولی در هر بار معنایی غیر از معنای دیگری مورد نظر باشد؛ برای نمونه در آیه «و لَقَد خَلَقنَا الاِنسـنَ مِن سُلــلَة مِن طین ثُمَّ جَعَلنـهُ نُطفَةً فی قَرار مَکین»
که منظور از
انسان در آیه نخست،
آدم علیهالسّلام است و ضمیری که در آیه دوم به او باز میگردد بر همه آدمیان دلالت دارد.
حفظ ترتیب تاریخی در ذکر نامهای افراد که به
قصد مدح یا هدف دیگری ذکر شدهاند
اطّراد نامیده میشود.
نمونه قرآنی این آرایه در ذکر
پیامبران پیشین دیده میشود: «واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءی اِبرهیمَ و اِسحـقَ و یَعقوب»؛
«نَعبُدُ اِلـهَکَ واِلـهَ ءابائِکَ اِبرهیمَ واِسمـعیلَ واِسحـق».
هرگاه برای
مبالغه، صفتی را از موصوفش جدا کرده، آن را به طور مستقل و برآمده از آن موصوف ببینیم از این آرایه استفاده کردهایم؛
برای مثال در آیه «النّارُ لَهُم فیها دارُ الخُلد»
جهنم حاوی خانهای جاویدان برای کافران شمرده شده است، در حالی که خود، خانه جاوید آنان است یا «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ»
که از الگویی نیک درون پیامبر یاد میکند، در حالی که
پیامبر خود همان الگوست.
آوردن واژهای با دو معنا که معنای دور از
ذهن آن مورد نظر است
توریه نامیده میشود
و از این رو به آن «ایهام» نیز میگویند؛
مانند «والنَّجمُ والشَّجَرُ یَسجُدان»
که «نجم» به معنای گیاه بی ساقه است نه ستاره.
سکاکی، بسیاری از متشابهات قرآن را حاوی این آرایه شمرده و از آیه «اَلرَّحمـنُ عَلَی العَرشِ استَوی»
مثال آورده است که «استوی» در آن به معنای چیرگی و نه نشستن است.
لفّ و نشر عبارت است از ذکر اجمالی یا تفصیلی دو یا چند امر و بیان حکم هر یک به طور مستقل و بدون برقراری
تمایز، به گونهای که شنونده خود باید دریابد که حکم هر یک کدام است
؛ برای نمونه «جَعَلَ لَکُمُ الَّیلَ والنَّهارَ لِتَسکُنوا فیهِ ولِتَبتَغوا مِن فَضلِه»
که پس از ذکر شب و روز به طور مستقل و جدای از هم، به ترتیب حکم هر یک (
استراحت در
شب و فعالیت در
روز) یاد شده است و نیز در آیه «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصـری»
ابتدا به طور اجمالی از کسانی یاد میکند که گفتهای بر زبان آوردهاند و سپس با بیان آن گفته روشن میشود که آنان دو دسته جدای از هم هستند که هریک مستقلا چنین گفتهای داشتهاند.
گاهی هنگام ذکر امری از نامی ناآشنا برای آن استفاده میکنیم تا تناسب لفظی آن با واژهای دیگر در جمله برقرار شود؛ برای نمونه «اَنزَلنا عَلَیکُم لِباسـًا یُوری سَوءتِکُم وریشـًا ولِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ»
که در آن برای حفظ تناسب لفظی جمله از واژه
لباس برای
تقوا استفاده شده است
یا «و مَکَروا و مَکَرَ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المـکِرین»
که مکر به خدا نسبت داده شده است، در حالی که نمیتواند هم معنای مکر در آغاز جمله باشد.
طباق عبارت است از کنار هم آوردن دو معنای مخالف هم از نوع
تضاد،
تضایف،
عدم و ملکه یا
سلب و
ایجاب که ممکن است با دو
اسم یا
فعل یا
حرف صورت پذیرد؛ برای نمونه در آیه «تَحسَبُهُم اَیقاظـًا وهُم رُقودٌ»
که حاوی دو واژه
خواب و
بیدار است و آیه «تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ و تُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاء»
که دادن و گرفتن پادشاهی و
عزت و
ذلت را کنار هم جمع کرده است و در آیه «لَها ما کَسَبَت وعَلَیها ما اکتَسَبَت»
که دو مفهوم برخورداری انسان از دستاوردهایش و مسئولیت وی در برابر اعمالش را در کنار هم آورده است.
این آرایه گاه در خصوص رنگهایی که کنایه از برخی
صفات هستند به کار رفته و به آن تدریج گفته میشود؛ مانند «و مِنَ الجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وحُمرٌ مُختَلِفٌ اَلونُها وغَرابیبُ سود»
که رنگهای
سفید و
سرخ و
سیاه را
کنایه از روشنی و وضوح راههای بیابانی و کوهستانی ذکر کرده است.
در صورتی که آرایه طباق دو تا دو تا یا بیشتر به کار رود، مقابله نامیده میشود؛ مانند «فَلیَضحَکوا قَلیلاً ولیَبکوا کَثیرًا»
که
خنده کم در برابر
گریه زیاد آمده است یا «فَاَمّا مَن اَعطی واتَّقی و صَدَّقَ بِالحُسنی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسری و اَمّا مَن بَخِلَ واستَغنی و کَذَّبَ بِالحُسنی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلعُسری»
که بخشش،
تقوا،
تصدیق و نتیجه آنها آسانی در برابر
بخل، بی نیازی از
خدا، تکذیب و نتیجه آنها دشواری آمده است.
الاتقان فی علوم القرآن؛ اثر القرآن فی تطور النقد العربی؛ الاحکام فی اصول الاحکام، ابن حزم؛ ادب الکاتب؛ ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ابی السعد؛ اسرار البلاغه؛ اسالیب البیان فی القرآن؛ الاسلوب فی الاعجاز البلاغی للقرآن الکریم؛ الاصفی فی تفسیر القرآن؛ اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن؛ الاعتقاد؛ الاعجاز البیانی للقرآن؛ اعجاز القرآن، باقلانی؛ اعجاز القرآن بین المعتزلة والاشاعره؛ اعجاز القرآن و اثره فی تطور النقد الادبی؛ الامثال فی القرآن؛ الامثال من الکتاب والسنه؛ الایضاح فی علوم البلاغه؛ بحارالانوار؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ البدیع؛ بدیع القرآن؛ البرهان فی علوم القرآن؛ بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب؛ البلیغ فی المعانی والبیان والبدیع؛ البیان والتبیین؛ تاویل مشکل القرآن؛ تاریخ آداب العربیه؛ تاریخ الادب العربی؛ تاریخ الادب العربی فی الجاهلیة و صدر اسلام؛ تاریخ الامم والملوک، طبری؛ تاریخ النقد الادبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تراثنا (فصلنامه)؛ ترتیب کتاب العین؛ التعاریف؛ التعریفات؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر و مفسران؛ تلخیص البیان فی مجازات القرآن؛ التلخیص فی علوم البلاغه؛ تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس؛ تیسیر الکریم الرحمن فی کلام المنان؛ ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة اشعار العرب؛ جواهرالبلاغة فی المعانی والبیان والبدیع؛ دلائل الاعجاز فی علم المعانی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ السجع فی القرآن؛ السیرة النبویه، ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ صبح الاعشی فی صناعة الانشاء؛ الصناعتین؛ صنایع معنوی و شواهد قرآنی؛ الطبقات الکبری؛ عرائس المجالس فی قصص الانبیاء؛ عمدة القاری؛ فتح القدیر؛ فجرالاسلام؛ فی الادب الجاهلی؛ القاموس المحیط؛ قواعد الشعر؛ کتاب الحیوان؛ کتاب الفهرست؛ کتاب النقائض (نقائض جریر والفرزاق)؛ الکشاف؛ کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون؛ الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویه؛ مؤلفات جرجی زیدان الکامله؛ المثل السائر؛ مجاز القرآن؛ مجمع الامثال؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مختصر المعانی؛ مذاهب التفسیرالاسلامی؛ المسائل الصاغانیه؛ المستطرف فی کل فن مستظرف؛ المستقصی فی امثال العرب؛ المطول فی شرح تلخیص المفتاح؛ معانی الشعر؛ معانی القرآن، فراء؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ معجم مقاییس اللغه؛ معجم الفروق اللغویه؛ المغنی فی ابواب التوحید والعدل؛ مفتاح العلوم؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ مقدمه ابن خلدون؛ الممتع فی عالم الشعر؛ منهاج البلغاء و سراج الادباء؛ موسوعة السرد العربی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ الناصریات؛ نظریة اعجاز القرآن عندالجرجانی؛ نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، بقاعی؛ النکت فی اعجاز القرآن؛ واژههای دخیل در قرآن مجید؛ هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین.