• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنی‌هاشم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بنی‌هاشم، تیره‌ای از قبیله قریش منسوب به هاشم‌بن عبدمناف‌بن قُصَیّ‌بن کِلاب، نیای دوم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند.
از این عنوان در فقه در باب هاى صلاة، زکات، خمس و نکاح سخن رفته است.

فهرست مندرجات

۱ - تعریف هاشمی
۲ - قُصَیّ‌بن کِلاب
۳ - جای‌گاه هاشم در قریش
۴ - امیّة‌بن عبدشمس
۵ - اختلاف بنی‌هاشم و بنیامیه
۶ - جانشین هاشم
۷ - اصطلاح بنی‌عبدالمطلب
۸ - عکس‌العمل بنی‌هاشم به دعوت پیامبر
۹ - حمایت بنی‌هاشم از پیامبر
۱۰ - تحریم اقتصادی بنی‌هاشم
۱۱ - اوضاع بنی‌هاشم بعد از هجرت
۱۲ - اوج‌گیری اختلافات بنیامیه و بنی‌هاشم
۱۳ - اوضاع بنی‌هاشم بعد از رحلت پیامبر
۱۴ - قدرت یافتن بنیامیه در خلافت عثمان
۱۵ - برتری بنی‌هاشم در کلام امام علی
۱۶ - دوران افول بنیامیه
۱۷ - دوران رشد بنی‌عباس
۱۸ - دعوت هاشمی بنی‌عباس
۱۹ - عنوان بیعت عباسیان
۲۰ - اصطلاح بنی‌هاشم در دوره عباسی
۲۱ - بنی‌هاشم در ایران
۲۲ - حکومت‌های هاشمی
۲۳ - بنی‌هاشم در فقه
۲۴ - اثبات هاشمی بودن
۲۵ - احکام هاشمی
       ۲۵.۱ - در باب زکات
              ۲۵.۱.۱ - زکات واجب
              ۲۵.۱.۲ - عامل زکات بودن هاشمی
       ۲۵.۲ - در باب خمس
       ۲۵.۳ - در باب نکاح
       ۲۵.۴ - تعلق صدقه مستحب بر هاشمی
       ۲۵.۵ - امامت جماعت شدن هاشمی
              ۲۵.۵.۱ - در نماز میت
              ۲۵.۵.۲ - در نماز یومیه
۲۶ - کتاب‌نامه
۲۷ - پانویس
۲۸ - منبع



هاشمى یا بنى‌هاشم بنابر مشهور، به افرادى گفته مى‌شود كه از طریق پدر به هاشم بن عبد مناف منتسب هستند.



قصیّ از نوادگان اسماعیل‌بن ابراهیم علیه السّلام بود
[۴] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۸.
و حدود یک قرن پیش از ولادت پیامبر، بزرگ قریش شد.
پس از او فرزندانش عبدالدّار و عبدمناف و سپس هاشم فرزند عبدمناف به این مقام رسیدند.



هاشم از پدر دو منصب سقایت و رفادت (میزبانی حاجیان) را به ارث برد.
[۵] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴.
[۶] صدرالدین شرف الدین، هاشم و امّیة فی الجاهلیّة، ص۵۹، پانویس۱۳.

به دنبال فتوّت و ایثار هاشم در هنگام بروز قحطی در میان قریش و نیز اقدامات کارآمد او در گسترش محدوده تجارت قریش از مکه تا شام، وی مکانت و احترامی ویژه در میان مردم مکه یافت.



برادرزاده هاشم، امیة‌بن عبدشمس، مایل بود به همان مکانت اجتماعی هاشم نایل شود ولی تلاش‌های متکلّفانه‌اش بی‌اثر ماند و سرانجام در پی یک داوری، امیّه ناگزیر از ترک مکه شد و ده سال در شام زیست و به این ترتیب ریاست قریش برای هاشم تثبیت شد.



ظاهراً این واقعه در ایجاد نقار و جدایی بین بنی‌هاشم و بنیامیّه مؤثر بوده است؛
[۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴ـ۵۰۵.
هرچند برخی روایات تاریخی درباره هم‌زادی هاشم و عبدشمس، نیای امویان،
[۸] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۲.
[۹] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴.
در توجیه نزاع‌ها و رقابت‌های بعدی امویان با بنی‌هاشم مورد توجه قرار گرفته است.
در برخی کتب تاریخی
[۱۰] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۵.
به «مُنافره» (مفاخره به حسب و نسب) حرب‌بن امیّه با عبدالمطلب نیز اشاره شده است.



پس از مرگ هاشم، برادرش مطّلب مناصب او را گرفت و سپس عبدالمطّلب، فرزند هاشم جانشین او شد.
[۱۱] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۳.
[۱۲] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۵.

وی در دوره ریاست خود چاه زمزم را بار دیگر حفر و برخی رسوم جاهلی را الغا کرد و به سبب خصلت‌های بزرگ‌‌منشانه نزد مردم مکه حرمت یافت و در سختی‌ها و رویدادهای دشوار همه به سراغ او می‌آمدند. (مانند داستان حمله ابرهه به مکه و دیدار عبدالمطلب با او.



بعد از عبدالمطلب، فرزندان او با عنوان بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب شناخته می‌شدند.



به نوشته مورخان و مفسران، بعد از نزول آیه «وَاَنْذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبینَ» که آغاز دعوت آشکار پیامبر بود، حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، بنی‌عبدالمطلب را گرد آورد و رسماً آنان را به پذیرش دینش فراخواند.
[۱۵] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲.




اگرچه همه افراد بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب در قبول دعوت پیامبر یکسان نبودند و حتی بسیاری از آنان تا بعد از فتح مکه ایمان نیاوردند، ولی همه (به استثنای ابولهب) در برابر واکنش‌های منفی سران قریش و در مقابله با آزارهای مکیان به پیامبر و مسلمانان، به حمایت از رسول اکرم برخاستند.
حضور ابوطالب، عموی پیامبر اکرم، که در آن زمان بزرگ بنی‌هاشم و قریش به شمار می‌آمد، در این حمایت تأثیر جدی داشت.
[۱۶] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۴ـ۵۴۵.




در پی هجرت مسلمانان به حبشه، به دستور پیامبر، و شکست نمایندگان قریش در مقابله با این اقدام و حمایت نجاشی از مهاجران، و نیز افزایش گرایش مردم قبایل مختلف به اسلام، سران تیره‌های قریش راه دیگری پیش گرفتند و در یک پیمان‌نامه رسمی، به امید آن‌که بنی‌هاشم از پشتیبانی پیامبر دست بشویند، به تحریم اقتصادی و اجتماعی بنی‌هاشم دست زدند.
افراد بنی‌هاشم، جز ابولهب، در پاسخ به این تحریم، راهیِ شعب ابی‌طالب شدند و سه سال در تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند، تا آن‌که میان بزرگان قریش در ادامه تحریم اختلاف افتاد و تحریم شکست؛
[۱۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۹ـ۵۵۳.




بعد از هجرت، گذشته از فداکاری‌های افراد بنی‌هاشم برای استقرار اسلام و پیشتاز بودن آنان در دفاع از اسلام و شرکت در غزوه‌ها، آن تعداد از بنی‌هاشم که در مکه بودند، نیز غالباً از همراهی با نقشه‌های مشرکان مکه برای جنگ با مسلمانان امتناع داشتند.



با وقوع جنگ بدر که در آن چند تن از سران بنیامیه کشته شدند، دشمنی بنیامیّه با بنی‌هاشم، از آن‌ رو که این افراد به دست حضرت علی علیه السّلام و حمزه کشته شده بودند، افزایش یافت، ولی بعد از فتح مکه و اعلان چشم‌پوشی رسول اکرم از همه کسانی که در برابر اسلام جنگ‌افروزی کرده بودند، سران بنیامیه نیز برای مدتی فرصت و امکان مخالفت و دشمنی با بنی‌هاشم را نیافتند.



پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در سال یازدهم و روی دادن حوادثی در سقیفه بنی‌ساعده که به تعیین ابوبکر برای خلافت انجامید، بنی‌هاشم از مخالفان حکومت وی بودند.
در عهد دو خلیفه اول، بیشترین توجه‌ها از میان بنی‌هاشم به حضرت علی علیه السّلام معطوف بود (رجوع کنید به شعر ابوسفیان خطاب به بنی‌هاشم در نخستین روزهای خلافت ابوبکر در العقد الفرید ابن عبدربّه؛
[۱۸] ابن عبدربّه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۱.
نامه معاویه به آن حضرت، در شرح نهج البلاغه ابن میثم؛
[۱۹] ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۵۵.
مجلسی در بحارالانوار.) و به‌علاوه، نشانه‌هایی از مقابله با انتخاب افراد بنی‌هاشم برای خلافت وجود داشت.
بنا به روایت طبری
[۲۱] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۸.
عمر در گفتگو با ابن عباس علت محرومیت بنی‌هاشم را از خلافت، عدم تمایل قریش به اجتماع دو منصب نبوت و خلافت در یک خاندان ذکر کرد.
در برابر، امام علی علیه السلام ضمن تأیید این‌که خلفای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم باید از قریش و بنی‌هاشم باشند، تصریح کردند که فقط افراد معینی از بنی‌هاشم شایسته این منصب و مسئولیت‌اند.
[۲۲] نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.

بااین‌همه، ظاهراً به سبب مکانت اجتماعی بنی‌هاشم، پس از تأسیس دیوان در سال ۲۰ که خلیفه دوم به تقسیم اموال مبادرت کرد، نام افراد این خاندان در صدر دیوان قرار گرفت.
[۲۴] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳.




با انتخاب عثمان برای خلافت، افرادی از بنیامیه قدرت یافتند و زمینه‌های احیای عصبیّت قومی و انتقام‌جویی پدید آمد.
ابوسفیان که در نخستین روزهای خلافت ابوبکر، به انگیزه ایجاد آشوب در جامعه اسلامی، به سراغ علی علیه السّلام رفته و با پاسخ تند و صریح آن حضرت مواجه شده بود، (اِنّکَ والله طالَما بَغَیتَ للاِسلامِ شرّاً.)، اکنون اعتقاد داشت که خلافت در جای‌گاه خود قرار گرفته است.
این دیدگاه در زمان معاویه و جانشینان او شدت یافت و برای ایجاد منازعات قومی و انکار یا نادیده گرفتن نقش دیدگاه‌ها و انگیزه‌های اعتقادی در حوادث تاریخی صدر اسلام، و حتی ظهور اسلام، کوششی جدی صورت گرفت.
برای مثال، یزید بعد از واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین علیه السّلام و شماری از یاران و فرزندان و خویشان آن حضرت، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگری‌های سیاسی بنی‌هاشم، در برابر بنیامیه، خواند.



در مقابله با این رویکرد بود که امام علی علیه السّلام با ردّ این تمایلات قومی، عناصری چون ایمان، اخلاص، حقانیت و هجرت را به عنوان ملاک‌های برتری بنی‌هاشم بر بنیامیه معرفی کردند.
[۲۹] نهج البلاغه، نامه‌۱۷.




افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام، گسترش ظلم و تعدی حاکمان اموی، بروز کشمکش‌های داخلی و ضعف و از هم‌گسستگی ارکان حکومت، و به‌ویژه وقوع حادثه کربلا، به پیدایی جنبش‌ها و حرکت‌های ضد اموی در نیمه اول قرن دوم انجامید.



گرایش روزافزون مردم به اهل‌بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امتناع اهل‌بیت علیهم السلام از پذیرش درخواست آنان برای قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس، عموی پیامبر، که داعیه حکومت داشتند، پدید آورد.



عباسیان با توجه به حرمت اجتماعی «بنی‌هاشم» و با استناد به برخی احادیث که از پیامبر در تکریم بنی‌هاشم روایت شده بود،از همان آغاز در بزرگ‌نمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و تحت لوای «دعوت هاشمی» فعالیت کردند.
[۳۲] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۹.

زمینه‌های اجتماعی نزاع بنیامیه و بنی‌هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود.



به نقل منابع تاریخی بیعت عباسیان، با تکیه بر عنوان «بیعت هاشمی» صورت گرفت، با این توجیه که خلافت حق بنی‌هاشم است و عباسیان نیز از این خاندان‌اند.
[۳۳] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۱.
[۳۴] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۲ـ۳۸۳.
[۳۵] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴۵.
[۳۶] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۷۵.




روی‌ هم رفته، تا پایان دوره عباسی، اصطلاح بنی‌هاشم بیشتر برای افراد بنی‌عباس به کار می‌رفت، به‌طوری که مراد از بنی‌هاشم، افراد بنی‌عباس در برابر آل ابی‌طالب و آل علی بود،
[۳۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۵.
[۳۸] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۰.
[۳۹] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۱۶.
[۴۰] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۷.
اما پیش از این دوره، وقتی کمیت‌بن زید اسدی (متوفی ۱۲۶) «هاشمیات» خود را سرود، مراد او ذکر مصائب اولاد علی بود.



امروزه نیز در ایران، اصطلاح بنی‌هاشم به همین معنی به کار می‌رود.
سید مهدی غُریفی بحرانی (متوفی ۱۳۴۲) در انساب الهاشمیین گسترش و پراکندگی جغرافیایی بنی‌هاشم را تا زمان خویش به تفصیل آورده است.
[۴۲] محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشّیعه، ج۲، ص۳۸۸ـ۳۸۹.

بنی‌هاشم در فقه نیز موضوع برخی از احکام‌اند.
بخشی از خمس به فرزندان هاشم، از طریق عبدالمطلب، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص، زکات به آنان نمی‌رسد.
[۴۵] وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و أدلّته، ج۲، ص۸۸۳ـ۸۸۴.




از قرن چهارم تا نیمه اول قرن چهاردهم (۱۳۴۳) خاندانی از سادات بنی‌حسن در مکه امارت یافتند که نسبت خود را از نیایشان، هاشم‌بن عبدمناف، گرفته بودند.
حکومت‌های هاشمی حجاز، عراق و اردن نیز از همین خاندان‌اند.



بنی‌هاشم در فقه دارای موضوعاتی است که به آنها پرداخته می‌شود.



۱. هاشمی بودن شخص- در صورت محرز نبودن آن- به شهادت دو مرد عادل ، حکم حاکم یا اشتهار به آن؛ به‌گونه‌اى كه اطمینان‌آور باشد، ثابت مى‌گردد.
۲. برخى صرف ادّعاى هاشمى بودن را از كسى كه در موضع تهمت قرار ندارد كافى دانسته‌اند.
[۴۹] كشف الغطاء، ج۴، ص۱۸۶.




هاشمی بودن فرد، موجب جاری شدن احکام خاصی در ابواب مختلف فقهی بر وی می‌شود.

۲۵.۱ - در باب زکات


هاشمی بودن در باب زکات دارای احکامی می‌باشد که بیان می‌گردد.

۲۵.۱.۱ - زکات واجب


زکات واجب، اعم از زکات مال و زکات فطره بر بنى هاشم، حلال نیست مگر آنكه زكات دهنده، هاشمى باشد یا آنكه خمس، كفایت آنان را ننماید.
البتّه برخى در صورت دوم تنها در فرض نیاز شدید، گرفتن زکات از غیر بنى‌هاشم را جایز دانسته‌اند.

۲۵.۱.۲ - عامل زکات بودن هاشمی


عاملان زکات كه از سوى حکومت عهده‌دار جمع‌آورى، نگهدارى و ثبت و محاسبه آن هستند به شرطى استحقاق دریافت زکات را دارند كه هاشمى نباشند.

۲۵.۲ - در باب خمس


نیمى از خمس به فقرا، ایتام، و در راه مانده‌هاى (ابن سبیل) از بنى هاشم تعلّق مى‌گیرد.

۲۵.۳ - در باب نکاح


ازدواج هاشمى با غیر هاشمى جایز است.

۲۵.۴ - تعلق صدقه مستحب بر هاشمی


در حلال بودن دیگر صدقات واجب مانند کفارات بر بنى‌هاشم، اختلاف مى‌باشد، لیكن صدقه مستحب، بر آنان حلال است.

۲۵.۵ - امامت جماعت شدن هاشمی


امامت جماعت شدن هاشمی در مواردی دارای احکامی می‌باشد که اشاره می‌شود.

۲۵.۵.۱ - در نماز میت


هاشمى- در صورت برخوردارى از شرایط امامت- در اقامه نماز بر میت از دیگران سزاوارتر است و بر ولی میت مستحب است او را مقدّم بدارد.
برخى‌ در صورتى كه هاشمى، اهل فضل و کمال باشد، تقدیم را بر ولی، واجب دانسته‌اند.

۲۵.۵.۲ - در نماز یومیه


بنابر تصریح گروهى بلكه به مشهور متأخّران نسبت داده شده است، هاشمى در امامت جماعت در صورت دارا بودن شرایط امامت بر غیر هاشمى اولى است به شرط آنكه غیر هاشمى در جهات دیگر همچون فقاهت بر هاشمى برترى نداشته باشد.



قرآن.
محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
ابن عبدربّه، العقد الفرید، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳.
ابن میثم، شرح نهج البلاغه، قم ۱۳۶۲ش.
• عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السّنة و الادب، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و أدلته، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
صدرالدین شرف الدین، هاشم و امیة فی الجاهلیة، بیروت ۱۹۸۱.
محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
علی‌بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)، چاپ افست قم.
محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۳۶۸ش، ج۹۳، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
محمدحسن بن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت ۱۹۸۱.
احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت.


 
۱. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۸۸-۹۳.    
۲. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۰۶-۱۰۷.    
۳. مستمسک العروة، ج۹، ص۵۷۳.    
۴. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۸.
۵. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴.
۶. صدرالدین شرف الدین، هاشم و امّیة فی الجاهلیّة، ص۵۹، پانویس۱۳.
۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴ـ۵۰۵.
۸. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۲.
۹. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۴.
۱۰. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۵.
۱۱. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۳.
۱۲. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۰۵.
۱۳. تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۳.    
۱۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۴.    
۱۵. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲.
۱۶. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۴ـ۵۴۵.
۱۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۹ـ۵۵۳.
۱۸. ابن عبدربّه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۱.
۱۹. ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۵۵.
۲۰. بحارالانوار، ج۳۳، ص۷۸۷۹.    
۲۱. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۸.
۲۲. نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.
۲۳. تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۸.    
۲۴. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳.
۲۵. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۵۲۹۷.    
۲۶. الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۶.    
۲۷. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۴۴۵.    
۲۸. تاریخ الطبری، ج۸، ص۱۸۸.    
۲۹. نهج البلاغه، نامه‌۱۷.
۳۰. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰.    
۳۱. بحار الانوار، ج۹۳، ص۲۳۴.    
۳۲. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۹.
۳۳. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۱.
۳۴. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۲ـ۳۸۳.
۳۵. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴۵.
۳۶. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۷۵.
۳۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۵.
۳۸. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۰.
۳۹. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۱۶.
۴۰. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۷.
۴۱. الغدیر، ج۲، ص۱۸۱۱۹۵    
۴۲. محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشّیعه، ج۲، ص۳۸۸ـ۳۸۹.
۴۳. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۰۶۴۱۵.    
۴۴. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۰۴.    
۴۵. وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و أدلّته، ج۲، ص۸۸۳ـ۸۸۴.
۴۶. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۰۷.    
۴۷. العروة الوثقی، ج۴، ص۱۳۷.    
۴۸. فقه الإمام جعفر الصادق، ج۷، ص۲۸۱.    
۴۹. كشف الغطاء، ج۴، ص۱۸۶.
۵۰. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۰۶-۴۱۱.    
۵۱. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۵۰۵.    
۵۲. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۵۳۹.    
۵۳. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۳۵.    
۵۴. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۸۴-۸۵.    
۵۵. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۰۴.    
۵۶. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۰۶.    
۵۷. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۱۱-۴۱۳.    
۵۸. جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۳-۲۴.    
۵۹. المقنعة، ص۲۳۲.    
۶۰. جواهر الکلام، ج۱۳، ص۳۵۳-۳۵۴.    




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنی‌هاشم»، شماره۱۹۹۸.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت علیهم السلام، ج‌۲، ص۱۴۵-۱۴۴‌.    



جعبه ابزار