حکم گردشگری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از راههاى ثابت کردن
حکم شرعی سیره و رفتار معصومان است. همچنان که اگر پيامبر يا
امامان در روايى يا ناروايى چيزى سخن بگويند آن حکم حجت است، اگر معصومان کارى را انجام و يا ترک کنند اين رفتار نيز دليل بر جايز، يا
حرام و يا
مباح بودن آن کار است.
مهم ترين دليل بر اثبات چيزى به واقعيت پيوستن آن است.
و نيز، اگر افراد و يا جامعه اسلامى معاصر معصومان برکارى مداومت داشته باشند و آن کار در ديد پيامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودى خود را اعلام نکرده باشند و يا سکوت کنند و از سکوت آنان
رضا فهميده شود، آن رفتار موافق شريعت بوده و سکوت
معصوم دليل تاييد آن به شمار مىآيد؛ چرا که اگر آن رفتار ناروا مىبود، امامان که حافظان
شریعت اند مخالفت خود را با آن آشکار مىساختند و با دست و زبان با آن مقابله مىکردند؛ همان گونه که ائمه ناخرسندى خود را در برابر رواج
گناهان مردم و حاکمان پنهان نداشتهاند.
حال، سير و سياحت در سيرت پيامبر و امامان چه جايگاهى داشته است؟
آيا گردشگرى مورد علاقه آنان بوده و سياحت در زندگى اجتماعى و سياسى مذهبى آنان وجود داشته است؟
آيا از ديگر سرزمينها نيز گردشگران به سرزمينهاى اسلامى سفر مىکردهاند و ارتباط فرهنگى ميان مسلمانان يا ديگران وجود داشته يا خير؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه اسلامى با گردشگران چگونه بوده است؟ آيا با آنان چونان بيگانهاى پليد و از
راه رسيدهاى ناخواسته رفتار مىشده و يا با سياحان با احترام رفتار مىشده و چون مهمانى از پيش خوانده از آنان پذيرايى مىشده و گردشگران با خاطرى خوش و دلى آکنده از شادکامىحوزه اسلام را ترک مىگفتهاند؟
پژوهش در تاريخ روابط
اسلام و ديگران، تراجم و… نشان مىدهد گردشگرى در سيرت معصومان جايگاهى بلند داشته و پيشوايان
دین سياحت را روزنهاى براى شناخت بهتر
انسان و
جهان دانستهاند. سياحت در فرهنگ اسلامىنه فقط براى دلگشايى و شادى روان که پيوند شنيدن به ديدن و تشريع به تکوين و روبه رو شدن بى واسطه با آفريدهها و رسيدن به ژرفاى حقايق است.
اين سخن
پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) درباره
موسی (علیه السلام) چه زيباست: (شنيدن بسان ديدن نيست.
خدا به موسى خبر داد قومت گمراه شدند و او پارههاى
تورات را از دست نيفکند. چون آن را با
چشم ديد الواح را از دست فرو افکند.)
زمین خاستگاه پيامبران و صالحانى است که از بامداد آفريش انسان در ميان آنان طلوع کردهاند. ديدن آثار و آشنايى با حوزه رسالتها و امتها انگيزههايى بود که دين باوران را راهى ديار آنان مىکرد و بر دامنه يقين و باورهاى دينى آنان مىافزود.
ديدن نشانههاى به جاى مانده جباران وگردنکشانى مانند:
فرعون و
هامان و
نمرود از ديگر هدفهاى گردشگران مسلمان بوده است. کسانى که به فرموده اميرمؤمنان لشکرها ساخته و کاخها بنا کردند و اينک جز نامى زشت و مسکنهايى که از بى کسى جز بوم همنوايى برايشان نمانده، هر رهگذرى را به انديشه وا مىداشت و بى فرجامى
شرک و
ستم را به عيان نشان مىداد.
بازديد از بستر ظهور اسلام، صحنههاى نبرد اسلام و کفر، آرامگاه پيامبر و خاندان، از مواردى است که پژوهشگران اسلام را به خود کشانده است. علاقه مندان و دلدادگان از راههاى دور بار سفر مىبستند و با آمدن به اين مراکز قدسى سرگذشت اسلام و
قرآن را از نزديک لمس مىکردند و
روح و جسم خود را با گذشته خويش پيوند مىدادند و چنين است که واقدى، سيره نويس بزرگ اسلامى، با کوله بارى از
مکه به سوى (
حُنین ) روان بود و مىگفت: (آن خواهم که جايگاه نبرد را از نزديک ببينم.)
دانش پژوهى بخش بزرگى از سياحتهاى صالحان را به خود ويژه کرده بود. طالبان از دورترين نقاط عالم به مراکز
دانش مىآمدند و از اين طرف عالمان براى رساندن پيام اسلام راهى مناطق دور دست مىشدند. آنان با رفتن به ميان ملتها، شرايط سياسى و اجتماع و
فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از دادههايى که بدون سياحت ممکن نبود، پيام دين را در ميان مردم منتشر مىساختند.
افزون بر سفرهايى که پيامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) پيش از
بعثت داشت، پس از بعثت، با انبوه مشکلات و کارهاى سياسى و اجتماعى، در فرصتهاى به دست آمده، مسلمانان را به گشت و گذار مىبرد تا مردم از نزديک با آفريدههاى خداوند و ميراث امتهاى پيشين و رويدادهاى گذشته آشنا شوند و بر ايمان و باورهاى آنان افزوده گردد. از جمله:
حجر، سرزمين
قوم ثمود بود که از
تمدن و
دنیا بهرههاى شايان برده بودند. خداوند
صالح پيامبر را در ميانشان برانگيخت. آنان دستور خداوند را نافرمانى کردند و سرانجام
عذاب الهی دامنگيرشان شد. اکنون، در يک منزلى
وادی القری در
حجاز، آثار بسيارى ازتمدن از ميان رفته باستانى وجود دارد که باستان شناسان آن را از بقاياى قوم ثمود شمردهاند.
پيامبر در
غزوه تبوک به
وادی حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرايط جغرافيايى و تاريخى قوم ثمود را براى ياران يادآورد شد و فرجام شرک و الحاد را به عيان به مؤمنان نشان داد.
پيامبر در همين گردشگرى، نشانههاى بازمانده از صالح پيامبر و جايگاه
چشمهای که
ناقه صالح از آن آب مىخورد و جاى فرار
شتر بچه را در بالاى
کوه به مردم نشان داد. و نيز گور ابى رغال يکى از همدستان ماجراى کشتن شتر صالح را به همراهان نماياند. مسلمانان از مرکبها به زير آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخى از نشانههاى در
خاک مانده از روزگار قوم ثمود را در پيرامون گور ابى رغال بر جاى يافتند.
جابر بن عبدالله انصاری و
عبدالله عمر در اين باره گفتهاند:
(ما با رسول (صلی الله علیه و اله و سلم) به حجر ثمود بگذشتيم. گفت: در سراهاى اين ظالمان مشويد، مگر گريان و ترسان؛ ترس آن که نبايد به شما رسد آنچه بديشان رسيد. آن گاه گفت: اين قوم صالح پيغمبر بودند. خداى تعالى همه را هلاک کرد. الاّ مردى را که او در حرم خداى تعالى بود.)
شرايط آغازين دولت نوپاى پيامبر ايجاب مىکرد مسلمانان در
مدینه تمرکز يابند،
معارف اسلامىرا از زبان پيامبر بياموزند و از کانون اسلام در برابر تهديد کافران دفاع کنند. مدينه دارالهجره ناميده شد و مسلمانان دستور يافتند از هر سو آهنگ آن کنند. با استوار شدن پايههاى دين مردم اجازه يافتند براى گردشگرى و يا خواستههاى ديگر، به مراکز خارج از حوزه حکومت اسلام سفر کنند. در يک مورد پيامبر به يکى از مسلمانان که خواستار سفر به سرزمينى دور از مدينه بود پس از پرسيدن مسائلى از او، فرمود:
(برو در آن سوى
دریاها فعاليت کن. خداوند چيزى از کردارت را رها نمىکند و هجرت جايگاهى بزرگ دارد.)
ابوبکر نيز يک
سال پيش از رحلت پيامبر، با گروهى از دوستان خود، براى پارهاى مقاصد به بُصرى، از توابع
شام، که در آن موقع از حوزه اسلام بيرون بود، سفر کرده است.
پس از رحلت پيامبر، با بروز شرايط نوين اجتماعى، دامنه گردشگريها بالا گرفت و جامعه اسلامىبيش از روزگار آن حضرت، نيازمند سفر به آفاق و کرانهها گشت. برخى انگيزههاى اين گردشگريها چنين است:
سياحت براى يادگيرى و ياد دهى که از روزهاى آغازين رسالت پيامبر، پايه گذارى شده بود، پس از پيامبر فزونى گرفت. گسترش سرزمينهاى اسلامى، پراکنده شدن ياران و دخل و تصرفهاى نابجا در احاديث سبب مىشد افراد براى تحصيل دانش و يا
تبلیغ پيام دين به دور دستها سفر کنند. افراد گاه از مدينه به مصر و از مصر به شام و از بصره به
فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امکانات و ناامن بودن راهها رنج سفر را بر خود هموار سازند.
جابربن عبدالله انصارى براى شنيدن حديثى درباره (مظالم)، از
عبداللّه بن اُنیس انصاری ، يک
ماه راه مىپيمايد.
ابو ايوب انصارى، براى شنيدن روايتى از
عقبة بن عامر ، به مصر مىرود و
حدیث را مىشنود و بدون اين که از مرکب خود بار گشايد به مدينه باز مىگردد.
شناخت جغرافياى مناطق نو مسلمان: انگيزه ديگرى که در آن دوره گردشگرى را لازم مىساخت. مشکلات مناطق جديد بود. قانونها و رسمهاى جديدى که اسلام براى سرزمينهاى نو
مسلمان و يا
مفتوح العنوه وضع کرده بود، سبب شد افرادى براى شناخت موضوع و اجراى قانونها به آن مناطق سفر کنند. مسائلى چون
جزیه ، عُشر
خراج،
صدقه و
زکات و… محتاج شناسايى گسترده اراضى، نفوس و آمار اقتصادى و سياسى معادن و رودهاى آن مناطق بود و بدون سير و سياحت در سرزمينهاى جديد اجراى اين احکام ممکن نبود از اين روى، اين مسأله پايه اصلى دانش
جغرافیا در اسلام گرديد.
تاکيد مکرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سيرت پيامبر در ديدار از آثار گذشتگان، سبب گرديد
صحابه نيز از سرزمينهاى باستانى به صورت فردى و گروهى ديدار کنند و در آن باره به مطالعه بپردازند، از جمله:
ديدار عبادة بن صامت از
غار اصحاب کهف : عبادة،
براد رزاده ابوذر از صحابيانى بود که به باستان شناسى و سياحت بسيار علاقه مند بود. او در ماموريتى که در
سال ۱۲ هجرى از جانب ابوبکر به نزد حاکم روم مىرفت، به سرزمينى رسيد که کوه اصحاب کهف ناميده مىشد. کنجکاوى او را واداشت درباره آن پژوهش کند. ترسايان او را به شکاف کوهى راهنمايى کردند. عبادة به آنان هدايايى داد و از ايشان خواست آثار به جاى مانده از گذشتگان موجود در کوه را به او نشان دهند. آنان عبادة را به غارى بردند که در
کوه کنده شده بود. او در آن جايگاه جنازههاى سيزده نفر از گذشتگان را مشاهده کرد.
عباده در گزارش خود، به
شرح، از شکل و شمايل،
لباسها و پاى افزارهاى خفتگان غار ارائه داده و گفته:
(از آنان پرسيدم اينان را مىشناسيد؟ گفتند: درکتابها خواندهايم اين گروه پيامبرانى بودهاند که چهار صدسال پيش از
بعثت عیسی، همزمان مبعوث شدهاند.)
عبادة، در همين سفر از شگفتيهايى که ديده بود و آثارى که بزرگ
روم از گذشتگان به او نشان داده بود، بازگفته است.
سلمان، از ايرانيان بود عمر پيموده و کهنسال که سالها در پى حق و حقيقت سياحت کرد. او در جست وجوى پيامبرى که عيسى خبرش را به ياران داده بود، به شهرهاى گوناگونى سفر کرد و استادان بسيارى را خدمت کرد، تا سرانجام به گمشده خود در مدينه دست يافت. اين سياحتها سلمان را مردى دانا و رأيمند ساخت که سخنانش براى حکومت نوپاى مسلمانان مغتنم بود. رايزنى
سلمان در
نبرد خندق در پيروزى مسلمانان برنيروهاى قريش موثر افتاد. سلمان پس از اسلام نيز، سياحت را ترک نکرد. در روزگار فرمانروايى سلمان بر
ایران، با ياران ، گاه و بيگاه سياحت مىکرد. کاخهاى شاهان
ساسانی از جاهايى بود که سلمان از آن ديدار مىکرد:
(روزى سلمان با
حذیفه بن یمان در عرصه
ایوان کسری ، پيرامون شگفتيهاى زمان با يکديگر گفت وگو مىکردند. مردى بيابان نشين از مردمان غامد در آن اطراف شبانى مىکرد. و شبها گوسپندان را در ايوان کسرا جاى مىداد. در ايوان تختى بود از سنگ رخام که کسرا گاه بر آن مىنشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت کسرى فراز آمدند سلمان به حذيفه گفت: شگفت انگيزترين چيزى که از آن سخن به ميان رفت، بالا رفتن گوسپندان غامدى بر تخت کسرى است.)
سعد وقاص نيز از ايوان کسرى ديدن کرده و در آن جا سخنانى در نکوهش
دنیا بر زبان رانده است.
ابو موسى اشعرى نيز پس از پيامبر به وادى حجر سفرکرد. در پيرامون خرابههاى ثمود و شرايط جغرافيايى آن مطالعه کرد. او خود در اين باره گفته:
(چون من به زمين ثمود رسيدم آن راه که ناقه رفتى و باز نتوانستى آمد، بپيمودم شصت گز بود.)
علی (علیه السلام) گردشگرى را مفيد و انسان ساز شمرده و کسب دانش و آشنايى با سرزمينها و دوستيابى را از پيامدهاى مثبت سفر شمرده است. در سيره آن جناب سياحتهاى گوناگونى ديده مىشود که نمايانگر ارج آن جناب به سياحت درجهان است.
مدائن، مرکز حکومت ايران بود که شکوه و زيبايى آن زبانزد عرب و عجم بودو تشريفات و تجملات خيره کننده، آن هر تازه واردى را به شگفتى وا مىداشت. مدائن در دوره عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه پيامبر توسط
خسرو پرویز در
مدائن و بى اعتنايى زمامداران
مسلمان به زر وزيورهاى دنيوى سبب شد که از کاخهاى شاهان مراقبت جدى صورت نگيرد. بلکه کاخ کسرى بههمان صورتى که به دست مسلمانان افتاده بود، به روى همگان باز باشد، تا علاوه برنشان دادن حکومت پوشالى ساسانيان، عبرتى براى معاصران و نسلهاى پى آمده باشد. على(علیه السلام) در سفر به صفين در عبور از مدائن، به ديدن کاخ کسرى رفت. چندين گزارش از سفر على(علیه السلام) به ثبت رسيده است:
عمار ساباطی، نقل کرده است:
(اميرمؤمنان به همراه دلف بن ابى مجير، در سفر به مدائن به ايوان کسرى آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گُفت با من همراهى کن. دلف با جماعتى از مردم ساباط با امام حرکت کردند. امام در رواقها و دالانهاى کاخ کسرى دور مىزد و به دلف از ويژگيهاى آن مناطق و جايگاهها سخن مىگفت: دلف کلام حضرت را تصديق مىکرد. امام با همراهان همه جايگاهها را گردش کرد و دلف مىگفت: آقاى من. چنان از اين جايگاهها به درستى سخن مىگويى که گويى تو آنها را مکان خود قراردادهاى؟)
نصر بن مزاحم از سفر على (علیه السلام) به مدائن چنين گزارش داده است:
على(علیه السلام) در مسير
صفین به
ساباط آمد و از آن جا به شهر بهرسير. مردى از يارانش به نام حريز بن سهم از بنى ربيعه به آثار کسرى مىنگريست و اين
شعر ابن يعفر تميمى را برخواند:
جرت الرياح على مکان ديار همفکانما کانوا على ميعاد
على(علیه السلام) به او گفت: چرا اين آيات را بر نخواندى:
(کم ترکوا من جنات و عيون و زروع و مقام کريم و نعمة کانوا فيها فاکهين کذلک واورثناها قوما آخرين. فما بکت عليهم السماء والارض و ماکانوا منظرين…)
(اِن هؤلاء کانوا وارثين فاصبحوا موروثين. لم يشکروا النعمة فسلبوا دنياهم بالمعصية. اياکم و کفران النعم ـ لاتحل بکم النقم.)
بعد از خود، چه
باغها و چشمه سارها برجاى گذاشتند. و کشتزارها و خانههاى نيکو و نعمتى که در آن غرق شادمانى بودند. بدين سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آنان گريست ونه زمين و نه به آنان مهلت داده شد.
آنان خود وارث پيشينيان بودند، سپس خود موروث شدند.
شکر نعمت نکردند، بر اثر نافرمانى دنيا از دستشان رفت. از ناسپاسى نعمتها بپرهيزيد که نکبت دامنگيرتان نشود.)
براثا
قریهای بود قديمى در غرب
بغداد، که آوازه آن به پيش از اسلام مىرسيد. براثا پيش از اسلام جايگاه
عبادت مؤمنان بوده و بزرگانى چون
ابراهیم خليل و عيسى و
مادرش مریم (علیها السلام) در آن جايگاه تردد داشتهاند.
منابع شيعى و سنى حکايت از آن دارد که على(علیه السلام) دربازگشت از نبرد
نهروان در سال ۳۷هـ.ق. درنزديکى براثا در
حمامی غسل کرده و در آن
نماز خوانده است.
امام سجاد (علیه السلام) در اين باره فرموده است: (حضرت امير(علیه السلام) پس از جنگ با
خوارج، با سپاه به اين سرزمين آمد. از نام آن سرزمين پرسيد. گفتند زوراء. حضرت (با توجه به سابقهاى که از آن درنظر داشت) فرمود: از آن دورى کنيد. پس از اندکى راهپيمايى،
صومعهای نمايان شد که راهبى سالها در آن عبادت مىکرد. حضرت پياده شد. راهب به ديدار امام آمد و گفت: اين جايگاه بزرگى است و عيسى و مادرش در اين جا
نماز گزاردهاند. سپس حضرت در نزديکى آن به کاوش پرداختند با
پای مبارک
خاک را کنار زدند چشمهاى آشکار شد. امام گفتند: اين همان چشمه مريم است. به فرمان امام پس از هفده
زراع خاک را پس زدند
سنگ سپيدى نمايان شد. فرمود: اين همان سنگى است که مريم عيسى را بر آن نهاد. حضرت به روى سنگ مشغول نماز شد و
خیمه خود را بر آن نصب کرد. امام و سپاهيان چهار
روز در سرزمين براثا درنگ کردند.)
در گزارش ديگر آمده که حضرت به راهب گفت: (ابراهيم خليل نيز در اين جايگاه نماز گزارده است.)
بابل، يکـى از خاستگاههاى تمدن جهان باستان بوده که ساليان دراز حکومت گران بر بين النهرين و مناطق اطراف اين شهر را مرکز حکومت خود قرار داده بودهاند.
نمرود، طاغوت معاصر ابراهيم خليل، در اين شهر زندگى مىکرده و ابراهيم مبارزه عليه
بت پرستى و ستم را از اين نقطه آغاز کرده است. با گذشت هزاران سال هنوز آثار بسيارى از تمدن نابود شده بابل در
عراق پا بر جاست و جهانگردان از آن ديدن مىکنند.
على(علیه السلام) پس از نبرد نهروان به سرزمين بابل آمد و در آن جا سپاهيان خود را به موقعيت جغرافيايى و سرگذشت ساکنان گذشته آن توجه داد و پايان
گناه و فساد را به عيان به رزمندگان همراهش نماياند.
جویرة بن مسهر گويد:
(با اميرمؤمنان(علیه السلام) در جنگ نهروان به سرزمين بابل آمديم. امام از مرکب فرود آمد و گفت:
اى مردم اين سرزمين نفرين شده و سه بار در روزگار ويران شده است. يکى از شهرهاى زير و رو شده که در
قرآن از آن ياد شده
همين سرزمين است. در اين زمين بت پرستيده شده و سزاوار پيامبر و وصيِّ او نيست، در آن نماز گزارد. سپس حضرت از آن جا به کنارى رفتند و نماز گزاردند.)
على(علیه السلام) به سير حوادث
بشر، تاريخ پيامبران گذشته علاقه مند بود. اخبار آنان را از دانايان پيش از خود مىپرسيد.
امام فرزندش
حسن (علیه السلام) را به کاوش در رويدادهاى گذشتگان و استفاده از تجربههاى آنان دعوت کرده است.
آن حضرت در سياحتها تلاش مىکرد از تجربههاى سياسى و اجتماعى ملتهاى ديگر با خبر گردد و از آن در زندگى استفاده کند. از جمله:
از رخدادهاى سفر على(علیه السلام) به نهروان ديدار با نويسنده ويژه
انوشیروان پادشاه پرآوازه ساسانى بود. امام با خبر شد يکى از نويسندگان دربارساسانى زنده است و آگاهيهاى سودمندى از تاريخ و
سیاست دارد. او را که داراى هوش سرشار، ولى از ديده محروم بود، به نزد امام آوردند. نامش جميل بود. امام از او پرسيد:
(انسان چگونه بايد زندگى کند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟
او گفت: بهتر است دوستانش اندک و دشمنانش بسيار باشد.
امام فرمود: سخنى نو مىشنوم. مردم بر اين همداستانند که دوستان اگر بيش تر باشند بهتر است.
جميل گفت: واقعيت برخلاف گمان مردم است. دوستان زمانى که جملگى براى برآوردن نياز انسان در کوشش اند، به درستى کار را به انجام نمىرسانند. گذشتگان گفتهاند: از بسيارى ملاحان
کشتی غرق گردد.
امام فرمود: آن را تجربه کردهام. درست است. فايده بسيارى دشمنان کدام است؟
گفت: دشمنان که بسيار باشند آدمىهمواره مواظب خويش است، تا کار او دستاويز آنان قرار نگيرد و از خطر مصون ماند.
امام سخن او را پسنديد.)
در زندگى ديگر امامان نيز، گردشگريهاى ثمربخش و سازنده بسيار ديده مىشود و جامعه اسلامى معاصر آنان از سير و سفر براى رشد کمالات انسانى و غنى ساختن فرهنگ جامعه بهره مىبردند. از ياوران
امام زمان به عنوان (المرابط السياح)
مجاهدان جهانگرد ياد شده که نشانگر آن است که حکومت جهان و کارگزارى مليتها و هماهنگى فرهنگهايى گوناگون آشنايى عميق با تاريخ و جغرافيا و فرهنگها را ايجاب مىکند و ياران امام با گردش در کرانههاى جهان خود رابراى خدمت به اسلام آماده مىسازند.
در روايتى
امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
امام حسن مجتبى در زمان حکومت اميرمؤمنان، به خواهش سلطان روم براى تحقيق پيرامون پارهاى مسائل کلامىميان اسلام و مسيحيت به
روم سفر کرد. امام در اين سياحت پارهاى از عقايد اسلام را براى ترسايان رومىبرشمرد. حاکم روم، پيکرههايى از پيامبران و کشورگشايان گذشته بشريت راکه نياکان او به يادگار داشتند، به حضرت نشان داد و خواهان شناسايى آنان شد. امام يکايک آن پيکرهها را شناسايى کرد.
اين سفر تاثير بسيارى در نگرش روميان نسبت به اسلام علوى به جاى گذاشت.
امام باقر (علیه السلام) نيز در زمانى که به فرمان
هشام بن عبدالملک از مدينه به شام رفت، از فرصتهاى به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و کنار آن سرزمين به گشت وگذار پرداخت.
امام باقر به همراه امام صادق(علیه السلام) در آن جا به ميان مردم مىرفت و به آنان که سالها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند، آگاهى مىبخشيد.
روزى امام در ميان شاميان نشسته و به پرسشهاى آنان پاسخ مىداد، ديد گروهى از ترسايان به سويى در حرکتند.
گفته شد آنان در اين کوهسار دانشمند بزرگى دارند که ياران
حواریون عيسى را درک کرده است و سالى يک بار به پيش او رفته و مشکلات خود را از او مىپرسند.
امام فرمود: بايد به نزد او برويم. سپس حضرت لباسى مانند
نصارا پوشيد و سررا با
لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در ميان ترسايان بر آن عالم مسيحى وارد شد.
آن دانا مرد که از پيرى
ابروانش به روى ديدگانش فرو افتاده بود، درجمع مردم امام را ناآشنا تشخيص داد و پس از آن که دانست او از ترسايان نيست، پرسشهايى را با امام در ميان گذاشت و پاسخ شنيد.
سپس امام پرسشهايى را از او کرد که وى در جواب فرو ماند. اين گفت وگو، در روان حقيقت جوى آن پير جهانديده تاثير مثبتى بر جاى گذاشت. به گزارشى به دست امام
مسلمان شد.
در دوره بنى عباس، سفر براى مذاکره علمى و ديدار علماى مذاهب و اديان با يکديگر رايج بود. در زمان هارون گروهى از دانشمندان اسلامىبراى ديدار و مذاکره مذهبى به يکى از کشورهاى غيرمسلمان سفر کردهاند.
سفرهاى تجارتى بخش ديگرى از سياحتهاى مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم. تجار، مهم ترين وسيله ارتباط فرهنگى و رونق اقتصادى بودند. آنان به شهرهاى گوناگون سفر مىکردند. کالا مىبردند و کالا مىآوردند و بههمراه تجارت پيام و فرهنگ دين را به اين و آن سو منتقل مىساختند.
در ميان ياران امامان، گروه بسيار بزرگى از تاجران بودند که برخى از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامى به سرزمينهاى مشرکان که در تحت نفوذ دولت اسلامىنيز نبود سفر مىکردند. از جمله آنان حماد سمندرى بود. او از ياران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر، از توابع قفقاز و خزر، در نزديکى گنجه کنونى. وى تاجر بود و به سرزمين ترکان که هنوز مسلمان نشده بودند رفت و آمد داشت: (شريف تفليسى از حماد نقل کرده به امام صادق گفتم: (من به سرزمين مشرکان رفت و آمد دارم. برخى از يارانم به من گفتند: اگر در سرزمين آنان بميرى در
قیامت با مشرکان بر انگيخته خواهى شد. امام به من فرمود: اى حماد: تو در آن سرزمين از ولايت ما سخن به ميان مىآورى. گفتم: آرى. فرمود: در سرزمين
اسلام نيز آزادانه مىتوانى از
اهل بیت دفاع کنى. گفتم:خير.
فرمود: تو اگر در آن ديار بميرى به مانند امتى محشور خواهى شد و
نور تو پيشاپيشت حرکت خواهد کرد.)
داود رقی، از امام صادق(علیه السلام) ، براى سفر به سرزمين سند، براى رفع مشکلات زندگى با امام صادق مشورت کرد. او از سفر دريايى وحشت داشت که امام او را تشويق به اين سفر کرد.
شقيق بلخى از هواداران امام کاظم، در آغاز کار داراى ثروت و مکنتى فراوان بود و سفر تجارى بسيار داشت. او کالاهايى را از سرزمين اسلام به بلاد ترکان کههنوز مشرک بودند مىبرد.
در اين دوره، تجار نقش بارزى در گسترش اسلام در ميان مشرکان ايفا کردهاند. در زمان خلافت
معتصم عباسی، بخشى از سرزمين
کشمیر توسط تجار مسلمان، به اسلام گرويدند.
در سيره مسلمانان آن روز، چونان امروز، مردم براى آرامش
روح و روان به سرزمينها و واحههاى خوش
آب و
هوا سفر مىکردند. اين سيره مورد رضايت امامان(علیه السلام) بود. تنها آن دسته از سفرهاى تفريحى در نظر امامان ناپسند بوده که سفر با لهو ولعب و
اسراف همراه باشد.
در زندگى خود امامان سياحتهاى تفريحى هر چند اندک و کوتاه، ديده مىشود. امام صادق(علیه السلام) براى تنزه و استراحت گاه دور از خانه به سر مىبرد و
امام رضا (علیه السلام) براى آرامش روح و جسم، بههمراه کسان خود راهى سرزمين ديگر مىشد.
زيارت پديدهاى است دينى که جهان طبيعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مومنان پيوند مىدهد و رابطه رهرو و رهبر را پايدارتر مىسازد. زائر با نزديک ساختن خود به جايگاه محبوب، با او تجديد پيمان مىکند. جادههاى ايمان رهروان هدف مند را به دور يکديگر جمع و آنان را هماهنگ مىسازد، انديشهها را در ميانشان رواج داده و مؤمنان و موحدان را هم پيمان مىسازد. زائر با ديدن نمادهاى دينى و يا
زیارت شهيدانى که در راه
ایمان و پاکى به خاک افتادهاند، خود را به آرمانهاى آنان نزديک ساخته و با زيارت پيشوايان
دین با آنان تجديد ديدار و
بیعت مىکند. مسلمانان در زمان پيامبر افزون بر زيارت آن حضرت به زيارت شهدا مىرفتند و پس از پيامبر
مزار او ميعادگاه مسلمانان بود.
مؤمنان، راه و رسم و حرکات و سکنات پيامبر را از نظر دور نمىداشتند. مکانهايى را که پيامبر تردد مىکرد کاوش مىکردند. هرجا حضرت نماز خوانده بود براى تبرک نماز مىگزاردند. مسلمانان پس از پيامبر به سرزمين
حدیبیه سفر مىکردند و در کنار آن
درختی که
بیعت رضوان در آن جا انجام گرفت، نماز مىخواندند.
پيروان اهل بيت، افزون بر زيارت پيامبر به ديدن امامان و يا زيارت مزارشان مىشتافتند، مسائل دينى را از ايشان پرسيده و واجبات مالى خود را ادا مىکردند و خط مشى سياسى خود را از آنان
الهام مىگرفتند.
از دوران امام سجاد تا زمان غيبت، جادهها همواره شاهد عبور کاروانهاى زائران بوده است و اين اعتقاد در ميان شيعيان ريشه داشته که
حج با زيارت امام کامل مىگردد. شيعيان پس از سفر حج زيارت پيامبر و امامان را ازياد نمىبردند. دوران امام باقر و صادق شاهد گسترش اين سفرها بوده است. با آمدن امام رضا(علیه السلام) به
خراسان، شيعيان از خراسان و عراق و
حجاز در
مرو به زيارت امام مىرفتند.
دعبل خزاعی از کسانى است که از بغداد به ديدار امام رفت و مدتى در کنار حضرت ماند. در دوره
امام حسن عسکری نيز پيروان اهل بيت، بويژه ايرانيان و خراسانيان به صورت گروهى به ديدار امام شتافتهاند.
از آن سو، امامان نيز با بودن زمينه و شرائط، به ديدار پيروان خود مىرفتند و با حضور در محافل ايشان، از آنان بازديد مىفرمودند.
پس از شهادت امامان مزارشان ميعادگاه شيعيان بود. بويژه زيارت
امام حسین (علیه السلام) نماد مبارزه با ستم شمرده مىشد. مردم از هر سو به
کربلا مىرفتند و هيچ مانعى آنان را از اين سفر نمىتوانست باز دارد. امامان، امام حسين را زيارت مىکردند و مواليان آنان نيز با زيارت کربلا با آرمانهاى شهيدان
نینوا تجديد بيعت مىکردند.
جابر بن عبداللّه انصاری اندکى پس از شهادت امام به کربلا رفت و پس از آن، توابين که در ميان آنان، شمار زيادى از
صحابه و
تابعین بودند، در کنار تربت امام در مبارزه عليه ستم امويان پيمان
خون بستند.
از اين روى، ستمکاران اموى احساس خطر کردند و با جعل روايتهايى از زبان پيامبر تلاش کردند مردم را از ديدار مشعلداران هدايت و آزادى باز دارند و در مرتبه بعد، يا دمانهاى اسلام و اهل بيت را از روى زمين بزدايند.
محمد بن شهاب زهری از پيامبر روايت کرده است: (لاتشد الرجال الاّ الى ثلثة مساجد، المسجد الحرام و مسجدى و مسجد بيت المقدس و ان الصخرة التى يروى ان رسول اللّه وضع قدمه عليها تقوم لکم مقام الکعبه.)
بار سفر بسته نمىشود، مگر براى سه مسجد:
مسجد الحرام و
مسجد خودم و
مسجد اقصی و همانا سنگى که روايت مىشود که پيامبر قدمش را در هنگام
معراج بر آن نهاده، براى شما جايگزين
کعبه است.
اين حديث در تعبيرهاى گوناگون در کتابهاى روايى
اهل سنت وارد شده است و گروهى از اهل سنت آن را دليل نامشروع بودن زيارتهاى بزرگان دين به جز سفر به اين سه مسجد دانستهاند.
شواهد دلالت دارد که اين روايت از حديثهاى جعلى است که در زمان بنى اميه براى هدفهاى سياسى دستگاه خلافت درست شده است.
علاوه بر آن که زُهرى، راوى حديث، شخصى است ناشايست و در مخالفت اهل بيت پيامبر، بويژه على(علیه السلام) ، روايتهايى از او گزارش شده است. زهرى از کارگزاران و حاميان
عبدالملک مروان بوده است.
پس از تسلط
عبدالله بن زبیر بر مکه، عبدالملک مروان براى اين که مردم به زيارت کعبه نروند و عبدالله زبير افکار آنان را از
بنی امیه جدا نکند، اين حديث منسوب به پيامبر در ميان شاميان منتشر شد و مبلغان اموى آن را به سرتاسر سرزمين اسلامى رساندند، تا بدين وسيله مردم به جاى آن که با نا امنى راههها و جنگ، به مکه روند آهنگ
بیت المقدس کنند و
ثواب زيارت مکه بدون درد سر برايشان فراهم گردد.
يعقوبى در اين باره چنين گزارش داده است: (عبدالملک مروان، بر اثر آن که مکه در تصرف عبدالله زبير بوده، شاميان را از سفر مکه باز داشت. مردم بى تاب شدند و گفتند. ما را از زيارت واجب باز مىدارى؟
گفت: اين محمد بن شهاب زُهرى است که از پيامبر روايت مىکند: مسلمانان تنها به سوى سه مسجد کوچ کنند: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد اقصى و آن
سنگی که پيامبر قدمش را بر آن گذاشته جاى کعبه را مىگيرد. سپس عبدالملک، گنبدى را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پردههاى
ابریشمی آويخت و براى آن کليد دار تعيين کرد و به مردم گفت در اطراف آن
طواف کنند. روزگار بنى اميه چنين بود.)
رهبر معظم انقلاب، در بررسى شرايط زمانى و مکانى صدور اين روايت آن را از ساختههاى زهرى دانستهاند: (اين حديث، مال آن زمانى است که عبدالله بن زبير بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم مىخواستند به حج بروند مجبور بودند که در مکه، منطقهاى که زير نفوذ ابن زبير است چند روز بمانند و اين فرصت بسيار خوبى به عبدالله زبير مىداد که عليه دشمنان خودش و از همه مهم تر عبدالملک مروان، تبليغات کند و چون عبدالملک مروان مايل بود که مردم تحت تأثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مکه نروند، لذا بهترين و آسان ترين راه را در اين ديد که حديثى جعل کند که آن حديث شرف و منزلت مسجدالاقصى را به اندازه مکه و مدينه بداند و حتى آن سنگى که در مسجد الاقصى است به قدر کعبه شرف داشته باشد. در حالى که در
عرف و فرهنگ اسلامى هيج نقطهاى در دنيا جايگزين سنگ کعبه و حجرالاسود نمىشود.)
پيامدهاى ناگوار کار عبدالملک منحصر به دوران بنى اميه نبود. بلکه وارد
فرهنگ اسلامى شد تا آن جا که آثار آن را در
قرن پنجم نيز مشاهده مىکنيم.
ناصر خسرو، درگزارش خود از بيت المقدس در قرن پنجم، مىنويسد:
(بيت المقدس را اهل
شام و آن طرفها قدس گويند و از اهل آن ولايات کسى که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد و
قربانی عید کند.)
ديدن آثار به جاى مانده پيامبر و صحابيان، از هدفهاى زيارتى مسلمانان بود. مردم، پس از زيارت پيامبر در کنار خانههاى ساده و بى آلايش زنان پيامبر، خانه کوچک
فاطمه (سلام الله علیها) و على درنگ مىکردند و حال و هواى روزگار پيامبر را در آن مىجستند و صفا و سادگى آنان زائران را متاثر مىساخت وليد بن عبدالملک، به بهانه گسترش
حرم و مسجد پيامبر، خانههاى همسران پيامبر را خراب کرد و آن آثار پر اهميت و جايگاههاى نزول آيات قرآن را از ميان برد. بسيارى از مسلمانان به اين کار اعتراض کردند و بر آن پاى مىفشردند که اين آثار و خانهها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهاى اسلام حفظ شود، به گزارش يعقوبى:
(وليد به
عمر بن عبدالعزیز، حاکم مدينه نوشت: مسجد پيامبر خراب و خانههاى پيرامون آن، از جمله سراهاى زنان پيامبر داخل در مسجد گردد. چون کار را آغاز کرد خبيب فرزند عبدالله زبير به عمر گفت: تو را به خداى
سوگند که با اين کار خود مورد نزول يکى از آيات قرآن را از ميان نبرى خدا فرموده: (ان الذين ينادون من وراء الحجرات.)
عمر دستور داد او را صد
تازیانه زدند و بر تنش
آب سرد پاشيدند، چون هوا بسيار سرد بود خبيب در زير تازيانه از بين رفت.)
عطا خراسانى در تأثر مسلمانان از خراب شدن خانههاى پيامبر گفته است: (من خانههاى زنان پيامبر را ديدم که با شاخههاى
خرما پوشانده شده بودند و به جاى دَر، پردهاى مؤئين آويخته. من آن جا بودم که
نامه وليد خوانده مىشد که در آن امر شده بود: خانههاى پيامبر در مسجد داخل شود. مردم را مثل آن روز گريان نديده بودم.
سعید بن مسیب در آن روز چنين مىگفت: به خداى سوگند، آرزو داشتم خانهها را به حال خود گذارند تا مردم مدينه و زائران سرزمينهاى دور دست ببينند که پيامبرش در زندگى به چه بسنده کرده است. تا اين مطلب مردم را از افزون طلبى و تفاخر، به پارسايى و ساده زيستى وادارد. در مجلسى ديگر ابو امامه گفت: اى کاش، خانهها خراب نمىشد، تا مردم از ساختن بناهاى غيرضرورى دورى جويند و ببينند که پيامبرى که
کلیدهای گنجهای دنيا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است.)
امام رضا(علیه السلام) در مسير سفر از مدينه به خراسان آثار و نشانههاى بسيارى از خود به جاى گذاشت. پيروان اهل بيت، بويژه مردم
ایران براى ياد بود امام در مناطق عبور حضرت يادمانها و قدمگاههايى را بر پاى داشتند و به ديدن جاهاى گذر امام مىآمدند.
امام در
نیشابور در منطقه کهلان در چشمهاى
غسل کرد. شيعيان از آن روز تا دوره
شیخ صدوق، هنگام گزارش خبر، از آن چشمه باز ديد مىکردند.
در نگاه دين باوران روزگار امامان آثار باستانى منبع
معرفت و عبرت و مايه کسب دانش تلقى مىشد و مسلمانان براى ديدن آثار گذشته به سرزمينهاى دور دست سفر مىکردند و هيچ گونه مخالفتى از سوى امامان نسبت به اين گونه سياحتها و يا بازديد از شهرهاى مخروبه باستانى ديده نمىشود. امامان خود براى آگاهى از تاريخ باستان در کاوش بوده و اطلاعات ذى قيمتى از شهرها و آثار گذشتگان در اختيار داشتند و در مواردى از آثار معابد و مساجد انبياء بازديد کردهاند. امام باقر(علیه السلام) با مردى از اهالى
یمن پيرامون اوضاع جغرافياى يمن، خاستگاه تمدن
قوم سبا و… گفت وگو کرد. امام از مناطقى نام برد که رويدادى از تاريخ گذشتگان در آن به وقوع پيوسته است. مرد يمنى از آگاهيهاى امام درباره يمن به شگفت آمد و اظهار داشت، شما چه قدر با اين مناطق آشنايى داريد.
اينک چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه براى بازديد از آثار گذشتگان:
در زمان امام سجاد،
موسی بن نصیر عبدی کارگزار عبدالملک مروان در اندلس، به عبدالملک گزارش کرد که مردم اين جا از شهرى باستانى گفت وگو مىکنند که در اين منطقه وجود دارد و مىگويند به دست
سلیمان بن
داود بنا شده و آثار بسيارى از گذشتگان در آن ديده مىشود. من علاقه مند ديدن اين شهرم، ولى اين سفر نيازمند هزينههاى بسيار است. عبدالملک فرستادهاى به مغرب فرستاد تا همراه موسى از آن شهر بازديد کنند. موسى از آن شهر ديدن کرد و شگفتيهاى در آن ديد کرد. بر يکى از
دیوارهای آن شهر اشعارى به زبان عربى ديد که از آمدن نجات بخش بشريت در آخرالزمان خبر مىداد.
زهری آن سخنها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدى است.
ائمه(علیهم السلام) و ياران، به مناطقى که پيامبر در آن جا نماز گزارده و يا اردوگاه سپاهيان اسلام در آن جا بوده سفر مىکردند و در آن جا بازديد کرده و براى تبرک نماز مىگزاردهاند.
مسجد سهله در
کوفه از مناطق باستانى بوده که امامان و بسيارى از ابرار از آن ديدار کردهاند. امام صادق درباره اين مکان فرموده است:
(مسجد سهله، مکان استراحت
ادریس پيامبر بوده و ابراهيم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه کرده است. و داود از آن جا به جنگ
جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگى وجود دارد که تصوير همه پيامبران بر آن نقش بسته است.)
منصور دوانیقی به طورناشناس درمکه
طواف مىکردکه صداى ناله حزينى شنيد که از ستم
بنی عباس شکوه داشت. منصور او را به حضور طلبيد و علت نالهاش را جويا گرديد. وى گفت: تو ميان خود و مردم فاصله انداخته اى و
گوشهای تو براى شنيدن ناله داد خواهى ستمديدگان بسته است. تو ميان خود و مردم با حصارهايى از گچ و آجر و درهاى آهنين فاصله انداختهاى و کارگزارانى ستمکار و رشوه خوار بر مردم چيرهاند. سپس آن مرد از تجربههاى خود درباره اداره
جامعه و دادرسى مردم در ديگر نقاط جهان سخن گفت و از آنچه در سفر به
چین ديده اظهار داشت:
(من در گذشته پيوسته به سرزمين چين سفر مىکردم در آن جا حاکمىبود ناشنوا که
گریه مىکرد. يکى از وزيران از سبب گريهاش پرسيد. وى گفت: من از ناشنوايى خود گريه نمىکنم، ولى از آن نالانم که صداى داد خواهى ستمديدهها را نمىشنوم. ولى اگر ناشنوايم، ولى بيناييم برجاست. پس در ميان مردم ندا کرد که تنها ستمديدگان لباس سرخ بپوشند. وى از آن پس، سوار پيل مىشد و براى دادرسى مردم در هر سو گردش مىکرد. اين سيرت مشرکى است که نسبت به مردم خود چنين مهربان است.)
اين ماجرا شاهد ارتباط فرهنگى ميان دنياى اسلام و سرزمين چين در آن روزگار است و اين مطلب که سياحان مىتوانند حاملان تجربههاى سياسى و اجتماعى ملتها به يکديگر باشند.
از روزگار بازديد على(علیه السلام) از
مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ايوان کسرى، اين نقطه مورد توجه مسلمانان، بويژه شيعيان بود و مسلمانان در عبور از
عراق از مدائن بازديد مىکردند. در زمان امام صادق نيز اين رويه رايج بود. در ماجراى بناى بغداد منصور دوانيقى قصد آن کرد که ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل کند و با
سنگ و
آجر و
چوبهای آن مدينة السلام را بنا کند، خالد بن برمک او را از اين کار بازداشت. خالد سه دليل براى مخالفت خودآورد:
(۱ . ايوان مدائن دليل حقانيت اسلام است. هر کس شکوه و عظمت آن را ببيند مىفهمد که تمدن و قدرت ساسانيان را جز پيامبرى راستين نمىتواند از ميان ببرد.
۲ . على بن ابى طالب در ايوان مدائن نماز گزارده است.
۳ . زيان خراب کردن آن بيش از سود آن است.
منصور به خالد گفت: تو به سوى ايرانيان گرايش دارى. سپس بدون توجه به افکار عمومى به خراب کردن آن مشغول شد. چون يک سوم آن را از ميان برد متوجه گفته خالد شد و از آن کار دست بازداشت.)
تدمر شهرى باستانى بوده است در سوريه فعلى، که با امپراطورى رومانى روابط نزديکى داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجاري… آن را ثروتمند و با شکوه کرده بود. اين شهر پيش از اسلام بر اثر حوادثى رونق خود را از دست داده و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاريها و مجسمهها و بناهاى مدرن را از عظمت بربادرفته خود را به مشاهده مردم گذاشت.
مسلمانان از آن بازديد مىکردند و به ديده عبرت در آن مىنگريستند. از جمله، ذوالنون مصرى از مسلمانان معاصر
امام کاظم، بسيار سياحت مىکرد و از شهرها و سرزمينهاى فراوانى ديدن کرده بود. او در گردشگريهاى خود در
صحرای سماوه روزى به بازديد تَدْمر رفت و در آن جا به دين آثار به جاى مانده از روزگار رونق و آبادانى اين شهر مشغول گشت. او در ميان خرابهها خانههايى را ديد که يکدست از سنگ تراشيده شده بود.
ذو النون ، به جست و جو و کاوش در ميان خرابهها مشغول گشت. در ميان سنگها به نوشتهاى برخورد، که حکايت مىکرد که يکى از علويان مخالف حکومت عباسيان، و هارون آن را نوشته است.
مرحوم علامه مجلسى احتمال داده است آن مرد علوى امام کاظم(علیه السلام) بوده باشد که به تدمر رفته و آن شکوائيه را در ستم حاکمان از خود به يادگار نهاده است.
خورنق، قصرى بود در کنار حيره در روبه روى رود فرات که نعمان بن امرءالقيس آن را براى اقامت بهرام گور
پسر يزدگرد بنا کرد. نعمان در پايان سازنده آن را از بين برد که در بين عرب
ضرب المثل شد. اين قصر که در شکوه و زيبايى بى مانند بود، در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را مىگذراند، ولى سرانجام ساکنان آن مورد خشم شاهان ايران قرار گرفتند و از ميان رفتند و آن بناها به ويرانه تبديل شد در دوره اسلام، مسلمانان براى سياحت و عبرت از تاريخ، گاه و بى گاه از آن سر مىزدند و ناپايدارى جهان ستم را با چشم مىديدند.
(يکى از صالحان گفت: مرا به کوفه شغلى بود به خورنق و سدير بگذشتم، سراهاى نعمان بن منذر را ديدم همه خراب گشته و از آن جز اطلال ورسوم چيزى ديگر نمانده، ساعتى براى اعتبار در آن جا توقف کردم آن گاه گفتم: اين سکانک اين چيرانک، اين قطانک.)
گفت وگو از شگفتيها و ديدن چيزهاى شگفت انگيز، همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان درمحافل خود از ديدنيها و شنيدههاى شگفت انگيز براى يکديگر
تعريف مىکردند
و در شرايط ممکن براى ديدن آن سفر مىکردند و اين کار از سفرهاى لغو و بيهوده به حساب نمىآمد.
مسلمانان به آثار و خبرهاى شگفت انگيز امتهاى جهان علاقه مند بودند و تلاش داشتند از ويژگيهاى آن آگاه شوند.
اهرام مصر از شگفتيهاى دنياى آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان، اهرام مصر شگفتى همگان را برانگيخت و افرادى براى گشودن رمز و راز آن دست به کار شدند.
مأمون عباسی از افرادى بود که بدين کار رغبت داشت. او به مصر سفر کرد و فرمان داد در پيرامون اهران نقب زنند. افراد پس از تلاش بسيار موفق شدند به بخشى از آن دست پيدا کنند. در آن جا خانههايى بزرگ يافتند که جنازههايى را در خود جاى داده بود.
سپس، گروه ديگرى از مسلمانان دست به کاوش زدند.
احمد بن طولون با همراهى هزار کارگر و بنّا به حفّارى اهرام مشغول شد، پس از يک
سال کار به
سردابهای رسيدند که نوشتهاى به زبان سريانى در آن يافت شد که پس از فرستادن آن به نزد عالمى در هند، که زبان سريانى مىدانست، به مطالب نوشته و نويسنده آن دست پيدا کرد.
بازديد از آرامگاه اصحاب رقيم: در قرآن کريم از اصحاب رقيم به بزرگى ياد شده و در روايات اسلامى درباره آنان براى مردم گفت وگو شده است. در دوره عباسيان چنين شهرت يافته بود که
اصحاب رقیم در سرزمين روم قرار دارند.
واثق با اللّه،
محمد بن موسی خوارزمی ستاره شناس، را با عده يى به بيزانس فرستاد تا درباره محل غارى که مىگويند اصحاب رقيم در آن جا مدفون شدهاند، تحقيق کند و خوارزمىبه سرزمين روم رفت و همراه راه بلدهايى که بزرگ روم با اوهمراه کرده بود به کوهى که اصحاب رقيم در آن جا بودند، رفت و پيرامون جسدهايى که به عنوان اصحاب رقيم به او نشان دادند تحقيق کرد. اين قبرها در روستاى خرمه ميان عمّوريه و نيقيه قرار داشتند.
درقرآن کريم و روايات اسلامى از
ذو القرنین بسيار ياد شده است.
قرآن از او چنين ياد کرده که در سياحت خود، در نقطهاى از جهان براى جلوگيرى از تجاوز اقوامى مهاجم، به نام يأجوج و مأجوج به مردمان مجاور خود سدى پولادين ساخت.
و نيز در متون اسلامى، درباره ظلمات و سرزمين تاريک که
اسکندر در پى يافتن
آب حيات وارد آن شد، گفت وگو شده است.
در اين که آن سد کجاست و آيا هم اکنون وجود دارد، همواره ميان مسلمانان گفت وگو بوده است و نيز در اين که آيا ذوالقرنين همان اسکندر مقدونى است ياخير و اين که سرزمين تاريک در کجاست، موضوع بحث افراد کنجکاو بوده است.
در دوره امويان، مسلمة بن عبدالملک بن مروان در روزگار حکومت برادرش يزيد بن عبدالملک، فرمانده سپاه بود و با روميان نبرد کرد. او در نبردهاى خود به نقطهاى از زمين تاريک که گمان مىبرد همان ظلمت اسکندر يا ذوالقرنين است رسيد و سعى کرد راز آن تاريکى را بازگشايد. گويند به سبب خاموش شدن مشعلى کههمراه داشت از اين کار دست کشيد.
واثق بالله، براى تحقيق درباره سدّ يأجوج و مأجوج، شخصى به نام سلاّم ترجمان را با پنجاه جوان قوى و مخارج هنگفت به منطقه دربند و خزر فرستاد، آنان در سفرى دراز که بيست و هشت ماه طول کشيد، در بازگشت از سدى پولادين و مردمانى به نام يأجوج و مأجوج خبردادند و تکهاى از بناى آن
سد را به عنوان نمونه براى واثق باز آوردند.
تفسیر قرآن، جمع
حدیث و کاوش درمباحث فقهى و پيدايش مسائل نوين علمى، همراه پراکندگى کانونهاى علمى، نياز دانش پژوهان و مبلغان را به سياحت در اين دوره، دو چندان کرد. برخى از طالبان آن چنان با سير و سياحت دمساز شدند که به رحّاله شهرت يافتند. عراق و
حجاز و مصر و خراسان و
ماوراء النهر و حتى مغرب شاهد تردد هزاران کاوشگر و مبلّغ بود.
عکرمه، شاگرد و راوى ابن عباس، چهل سال در پى حديث در کاوش و سفر بود. او، افزون بر سرزمين عرب، به
مرو و
نیشابور و… مسافرت کرد.
سعد بن عبدالله اشعری قمی، از ياران امام عسکرى و صاحب نوشتههاى فراوان، براى جمع حديث و استفاده از استادان شيعى و حتى سنى بسيار سفر کرد.
احمد بن محمد بن عيسى قمى، در طلب
حدیث و روايات
اهل بیت بسيار سياحت کرد. او سرانجام به
قم آمد و در اين شهر ساکن شد.
ابوالمفضل، محمد بن عبدالله از راويان مشهور حديث، همه عمر در طلب حديث راه پيمود.
درباره مکحول بن ابى مسلم از روات ايرانى حديث نوشتهاند:
(او اهل ايران بود. در پى حديث به عراق و مدينه رفت، بسيارى از سرزمينها را سير کرد و سرانجام در
دمشق ساکن شد.)
در دوره مأمون عباسى، حسن کنجکاوى و شوق به دست آوردن علوم جديد، بويژه دانشهاى رياضى و طبيعى ، پژوهشگران را به آن سوى مرزهاى اسلامى روانه ساخت. مأمون، براى به دست آوردن کتابهاى حکماى يونانى کسانى را به دربار امپراطورى بيزانس، لئون ارمنى فرستاد و نيز براى آوردن استادى در
هندسه از روم به ايران زحمتهاى فراوان متحمل شد.
بخشى از سيرو سياحتهاى آموزشى براى برابرسازى آموزهها و دانشها با واقعيت خارجى آن صورت گرفته است، برخى از سيره نويسان و مورخان اسلامى، براى اين که آموختههاى خود را تجربه کنند و از خطابه دور دارند، راهى سفر مىشدند و شهر به شهر و
کوه به کوه به مناطق وقوع حوادث و جنگها مىشتافتند و در بستر رويدادها کاوش کرده و جايگاه دقيق دفن
شهیدان و بزرگان را وارسى مىکردند. واقدى، نويسنده المغازى، چنين روشى داشت. او براى گردآورى سِيَر و جنگهاى پيامبر سفر بسيار کرد: از مدينه به
بغداد آمده از عراق به شام و سپس به
عراق و خراسان. او براى نوشتن جزئيات حوادث، مناطق جغرافيايى و صحراها و کوهساران حجاز را در نورديد. او خود در اين باره گفته است:
(هرگاه فردى از فرزندان صحابه و يا فرزندان شهداء و يا از وابستگان آنان را مىديدم از مدفن شهيدان و جايگاه
شهادت آنان مىپرسيدم. هرگاه به من خبر مىداد، به سراغ آن جايگاه مىرفتم و از نزديک مىديدم. من به (مريسيع) رفتم و بستر آن رويداد تاريخى را ديدم. هر غزوهاى را که از آن آگاهى داشتم به جايگاه وقوع آن مىشتافتم و آن را از نزديک مىديدم.
افراد همواره واقدى را در تکاپو مىديدند و همين تکاپوها او را صاحب نظر کرده بود و افراد براى يافتن جايگاه شهيدان از او راهنمايى مىخواستند، هارون قروى مىگويد:
(واقدى را ديدم در مکه با کوله بارى بر پشت. گفتم قصد کجا دارى؟ گفت: مىخواهم تا به حُنين بروم و جايگاه آن ماجرا را از نزديک ببينم.)
شوق به
تبلیغ و گسترش پيام قرآن، مسلمانان را در اين برهه به سفرهاى بزرگ و خطير کشاند. بويژه احساس مسؤوليت پيروان اهل بيت در نشر علوم اهل بيت و آشکار کردن مظلوم بودن آنان، آتش عشق آنان را شعله ورتر کرد، چنان که با وجود همه موانع و ناامنى راهها و سخت گيريهاى سياسى به سرزمينهاى دور سفر مىکردند. روايتهاى اهل بيت را در آن جا منتشر کرده و پيام علوى را در هر سو فرياد مىکردند.
سلیم بن قیس هلالی، که اسرار بسيار از اهل بيت را به ياد داشت و خاطرههاى فراوانى از على(علیه السلام) و سلمان و ابوذر و حذيفه و مقداد در سينهاش موج مىزد و در حکومت پر اختناق حجاج در عراق نمىتوانست آنها را روايت کند، راه سفر ايران را پيش گرفت. در فارس به خانه ابان بن ابى عياش در نوبندجان وارد شد و مشغول تبليغ شد. چون نزديکى وفاتش فرار رسيد، اسرار اهل بيت را به ابان سپرد و از
دنیا رخت بر بست.
سعيد بن جبير، براى نشر علوم اهل بيت و آگاه کردن مردم به ستم امويان به اصفهان سفر کرد.
ابراهيم ثقفى، نويسنده کتاب مشهور (الغارات) در پى همين رسالت دشوار از عراق راه ايران پيش گرفت. وى درکوفه در دانش کلام کتابى به نام (
المعرفة = شناخت) نوشت و مظلوم بودن اهل بيت را در آن يادآور شد. برخى کوفيان به او گفتند آن را رها کند و خود را به رنج نيفکند. ابراهيم گفت: کدام سرزمين با اهل بيت و
شیعه بيگانه ترند؟ گفتند اصفهان. او سوگند ياد کرد کتاب را جز در اصفهان منتشر نسازد. او بار سفر به
اصفهان بست و در آن جا مشغول تبليغ شد. گروهى از قميان به اصفهان آمدند که براى استفاده او را به قم ببرند. او نپذيرفت و کار در آن محيط پرخطر را مهم تر از کار در محيط آرام و بى خطر قم تشخيص داد.
حریز بن عبدالله سجستانی، از راويان حديث، براى نشر علوم آل محمد(صلی الله علیه و اله و سلم) به سيستان سفر کرد. او در پوشش تاجر
روغن، در آن سرزمين دور دست که از ديد حکومت عباسيان اندکى به دور بود، دانش و مظلوم بودن اهل بيت را به
گوش علاقه مندان رساند.
برخورد پيامبر و امامان و نيز رابطه جامعه اسلامى معاصرشان باجهانگردان، بسان رابطه ميزبان با ميهمان بوده است. سواى آن گروه از سياحان که براى خرابکارى و يا
جاسوسی وارد سرزمين اسلامىمىشدند، ساير جهانگردانى که براى پژوهش و تحقيق در مسائل فرهنگى و اعتقادى و يا کسب
دانش و يا گشت وگذار وارد حوزه اسلام مىشدند، در امنيت کامل بوده و در مدت اقامت در سرزمين اسلام سير و سياحت مىکردند.
پيامبر، پيش از
مکه با مسافران ديگر سرزمينها برخورد بسيار داشت. مکه پايگاهى بود عبادى و تجارى که مورد احترام مشرکان بود و حتى نصارا نيز بر روى ستونهاى کعبه تصوير مريم و عيسى و ابراهيم را نقش کرده بودند، از اين روى، اين شهر در طول سال، بويژه در
ماههای حرام آکنده از زائران بود. علاوه، مکه بر سر راه تجارت مشرق و درياى مديترانه واقع بود و عراق و شام را به يمن متصل مىساخت و وسيله ارتباط افريقا و آسيا بود. اين خود مکه را به شهرى سياحتى تبديل کرده بود. پيامبر از اين موقعيت جغرافيايى استفاده مىکرد و به ديدن مسافران مىآمد و با آنان گفت وگو مىکرد. و در اصل يکى از عوامل گسترش اسلام در مناطق دور از مکه وجود همين گردشگران بود. بعيد نيست پيامبر توسط سياحان، از موقعيت مناسب سرزمين
حبشه آگاه شده و مسلمانان را براى رهايى از ستم
قریش به آن جا فرستاده باشد.
پس از هجرت پيامبر به مدينه، اين شهر شاهد ورود گردشگرانى بود که براى تحقيق درباره اين دين جديد به مدينه مىآمدند و يا افرادى براى ديدن خويشاوندان عرب و يا يهودى خود، به آن جا آمده و کنجکاوى آنان را وادار به پژوهش در اسلام مىکرد. پيامبر و مسلمانان با آنان رابطه برقرار مىکردند و ويژگيهاى اسلام را برايشان بر مىشمردند. بويژه پس از
صلح حدیبیه و کاهش تشنّج ميان مکه و مدينه، مدينه شاهد ورود گردشگرانى بود که براى آگاهى از اسلام به اين شهر مىآمدند. پس از فتح
مکه شمار سياحان رو به فزونى نهاد و سيل قبيلههاى عرب براى آگاهى از اين نداى نو، وارد مدينه مىشدند. پيامبر از اين گروههاى اعزامى و گردشگران پذيرايى مىکرد. با ايشان دوستانه به گفت وگو مىنشست و بر سر يک سفره با آنان
غذا مىخورد.
گروه اعزامىترسايان نجران که براى مذاکرات مذهبى به مدينه آمده بودند، در مسجد جاى يافتند و مراسم عبادى خود را در مسجد به جاى مىآوردند.
و نيز پيامبر، گردشگران ثقيف را که مشرک بودند و در نظر داشتند پيرامون رابطه مذهبى خود با پيامبر گفت وگو کنند، در مسجد جاى داد. آن حضرت هر شب پس از نماز خفتن در جمع آنان حاضر شده و با ايشان گفت وگو مىکرد.
پيامبر به برخى از مسافران و گروههاى اعزامى غير مسلمان را که در پى دشمنى با مسلمانان نبودند،
هدیه مىداد
و نيز هديه آنان را مىپذيرفت. پيامبر از اکيدر دومة، يکى از بزرگان ترساى عرب، پيش از مسلمانى
و نيز از يکى از بزرگان مشرک پارس هديه قبول کرده است.
کافران حربى، هنگامىکه جنگ افزار را کنارنهاده و خواهان روابط دوستانه با مسلمانان مىشدند به درخواست آنان ترتيب اثر داده مىشد. اين افراد مىتوانستند با رعايت شرايط تأمين و درخواست و ضمانت يکى از مسلمانان براى تحقيق درباره اسلام و يا سير و سياحت وارد سرزمين اسلام شوند و کسى متعرض آنان نمىشد.
ابن عباس روايت مىکند: (مردى از مشرکان از على بن ابى طالب پرسيد: اگر بخواهيم پس از پايان مهلت چهار ماهه (که در سوره توبه براى مشرکان جنگى تعيين گرديده) براى شنيدن کلام خداوند و يا اهداف ديگر، به ديدار پيامبر بياييم آيا کشته مىشويم.
على (علیه السلام) فرمود: نه خداوند فرموده است:
(هرگاه يکى از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود پس او را به مکان امن برسان.)
امام صادق(علیه السلام) از جمله سفارشات پيامبر به فرماندهان سپاه خود که براى نبرد، راهى مناطق جنگى بودند، فرموده است:
(هر مردى از مسلمانان، از هر طبقه و گروه، به يکى از مشرکان پناه دهد، او در امان است. پس آن گاه که سخن خدا را شنيد، اگر مسلمان شد او برادر شماست و اگر به راه خود رفت، از
خدا کمک بگيريد و او را به جايگاه امنش برسانيد.)
پس از پيامبر آمد وشد گردشگران به مراکز اسلامىبيش تر شد. سياحان که بيش تر
اهل کتاب بودند براى پژوهش و تحقيق به مدينه مىآمدند و مسلمانان، بويژه امام على با آنان ديدار ودرباره اسلام و ديگر اديان با يکديگر گفت وگو مىکردند.
در يک مورد، جهانگردى يونانى که
پزشک بود به مدينه آمد. او ادعا داشت که سخنان بنيانگزار اسلام برخاسته از اختلال روانى و
بیماری جسمانى است!
على(علیه السلام) با او ملاقات کرد و با برهان علمى سخنان او را باطل ساخت.
پس از آن نيز، سيرت مسلمانان بر اين روش استوار بوده است. بويژه در زمان
بنی عباس که
مذاهب و مکتبهاى آزادى بيش ترى داشتند و مباحث کلامىجديدترى مطرح بود، جهانگردان از روم و هند و چين و… وارد سرزمين اسلام مىشدند و با علما و فرهنگيان جامعه ديدار مىکردند. برخى از دانشمندان جهانگرد به خدمت امامان رسيده و علاقه مند بودند اسلام را از ديدگاه خاندان پيامبر بشناسند.
در موردى، در مجلس
منصور دوانیقی امام صادق(علیه السلام) با جهانگرد هندى که در پزشکى سر رشته داشت برخورد کرد و درباره مسائل کلامى با او گفت وگو کرد. جهانگرد هندى در پايان ملاقات امام مسلمان شد.
در ماجراى ديگر، امام صادق(علیه السلام) با جهانگردى
هندی که منکر وجود خدا بوده و با آن حضرت بسيار مباحثه مىکرده، به هنگامى که او مشغول تهيه
دارویی براى بيمارى بوده، وارد بحث شده و وجود خداوند را از راه دليلهاى عقلى و موضوعاتى که مورد علاقه و کار آن جهانگرد بوده، ثابت کرده او را مسلمان کرده است. اين گفت وگو به مسأله اهليجيه
معروف شد.
بريهه، از ترسايانى بوده که با گروهى از اهل کتاب براى آشنايى نزديک با اسلام، به مدينه آمده است. او، پس از ديدار و گفت وگو با
هشام بن حکم به خدمت
امام کاظم (علیه السلام) رسيد و پس از گفت وگوهاى بسيار درباره اسلام و پيامبر به اسلام گرويد.
امام رضا(علیه السلام) نيز درخراسان با جهانگردان بسيارى که براى آشنايى با
اسلام و يا
تبلیغ مکتب خود به حوزه اسلام آمده بودند، مانند جاثليق ونسطاص رومىگفت وگو فرموده.)
اين گفت وگو، در انتشار اسلام در
خراسان و سرزمينهاى اطراف آن ، بسيار موثر بوده است.
بنابر دستور حکومتى زمان
هارون، از کسانى که براى جهانگردى و يا تجارت و… وارد حوزه اسلام مىشدند به نيکويى پذيرايى شده و تنها از تاجران عشر دريافت مىشد.
بيت المقدس از مراکزى بود که از آغاز مورد توجه همه اديان آسمانى بود و پس از فتح آن به وسيله مسلمانان، مسيحيان در آن باقى ماندند و مراکز
عبادت آنان در دستشان باقى ماند و آنان با نگهداشت شرايط ذمّه از حقوقى بسان مسلمانان برخوردار بودند.
علاوه بر يهوديان و مسيحيان داخل سرزمين اسلامى، که به زيارت
بیت المقدس مىرفتند، يهوديان و ترسايان خارج حوزه اسلام نيز، در طول سال به ديدن بيت المقدس مىآمدند و در کمال آزادى
زیارت و سياحت مىکردند.
اين سيره تا پيش از
جنگهای صلیبی، همچنان ادامه داشته و غيرمسلمانان از بلاد روم و مغرب گروه گروه براى زيارت اماکن مقدسه و يا بازديد از خويشان خود به قدس مىآمدهاند.
ناصرخسرو در قرنِ پنجم خبر مىدهد:
(و از ديار روم و ديگر بقاع هم ترسايان و جهودان بسيار آن جا روند، به زيارت
کلیسا و کنشت که آن جا است.)
برگرفته از مقاله حکم گردشگری - مجله فقه -دفتر تبلیغات اسلامی- شماره۱۱.