• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اقرار‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اعتراف به حقّی ثابت بر ضرر خود یا نفی حقّی برای خود از ذمّه دیگری را اقرار می‌گویند.
[۲] مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۱.
عنوان اقرار، از بابهای فقهی است که مباحث مربوط به آن به تفصیل در این باب آمده است. افزون بر این، از آن به مناسبت در دیگر بابها، مانند تجارت، نکاح، قضاء، حدود و تعزیرات نیز سخن گفته‏اند.
اِقرار به معنای اخبار قطعی به نفی حقی از خود یا ثبوت حقی برای غیر می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - معنای لغوی اقرار
۲ - معنای اصطلاحی اقرار
۳ - تفاوت معنای اعتراف و اقرار
۴ - مفهوم اقرار در قرآن
       ۴.۱ - اقرار و مشتقات آن
       ۴.۲ - اعتراف و مشتقات آن
       ۴.۳ - شهادت دادن به زیان خود
       ۴.۴ - کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری
       ۴.۵ - کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات
۵ - پیشینه اقرار
۶ - پیشینه اقرار در قرآن
       ۶.۱ - اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند
              ۶.۱.۱ - فلسفه اقرار انسان به ربوبیت خدا
              ۶.۱.۲ - کیفیت اقرار انسان به ربوبیت خدا
       ۶.۲ - اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی
              ۶.۲.۱ - آراء مفسران در مورد نوع اقرار پیامبران و پیروان
       ۶.۳ - اقرار بنی‌اسرائیل به پیمان الهی
              ۶.۳.۱ - مراد از میثاق
       ۶.۴ - اقرار به بی‌گناهی حضرت یوسف
       ۶.۵ - اقرار مشرکان به توحید و ربوبیت خداوند
۷ - مشروعیت اقرار
۸ - ارکان اقرار
       ۸.۱ - صیغه در اقرار
              ۸.۱.۱ - اقرار فرد ناتوان از گفتن
              ۸.۱.۲ - ویژگی صیغه در اقرار
              ۸.۱.۳ - چگونگی اقرار مقر
              ۸.۱.۴ - شرط بودن تنجیز
              ۸.۱.۵ - اجل قرار دادن برای چیزی که بدان اقرار شده
              ۸.۱.۶ - استثنا در اقرار
              ۸.۱.۷ - عطف کردن در اقرار
              ۸.۱.۸ - بل و لکن در اقرار
              ۸.۱.۹ - گفتن چیزی که با اقرار منافات دارد
       ۸.۲ - مُقِرّ در اقرار
              ۸.۲.۱ - اقرار محجور
              ۸.۲.۲ - اقرار مفلس
       ۸.۳ - مُقَرٌّلَه در اقرار
              ۸.۳.۱ - اقرار به جنین
       ۸.۴ - مُقَرٌ بِه در اقرار
              ۸.۴.۱ - اقرار به حق الناس
              ۸.۴.۲ - دفعات اقرار
              ۸.۴.۳ - اقرار به چیزمبهم
              ۸.۴.۴ - اقرار به نسب
              ۸.۴.۵ - اقرار به بردگی
              ۸.۴.۶ - اقرار به زوجیت
              ۸.۴.۷ - اقرار به رضاع
۹ - پانویس
۱۰ - منبع



اقرار از ماده «ق ـ ر ـ ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است.
[۳] مفردات، ص۶۶۲.
[۴] لسان العرب، ج۱۱، ص۱۰۲، «قَرّ».
[۵] لغت نامه، ج۲، ص۲۶۷۱، «اقرار».




اقرار در اصطلاح فقه به معنایِ اخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود
[۸] مغنی المحتاج، ج۲، ص۲۳۸.
یا ثبوت حقی برای دیگران
[۹] الفقه‌الاسلامی، ج ۸، ص۶۰۸۹.
[۱۰] کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۲۴۶.
آمده است. به نظر برخی دیگر اقرار عبارت است از اِخبار قطعی به وجود حقی لازم به زیان خود یا نفی حق لازمی از خود یا به امری دیگر که این اخبار، حق یا حکمی را به ضرر خبر دهنده در پی دارد.
[۱۱] تحریر الوسیلـه، ج۲، ص۴۳.




اعتراف نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می‌کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته‌اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.



مفهوم اقرار در قرآن با واژه‌ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده است که می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۴.۱ - اقرار و مشتقات آن


مانند: «ءَاَقرَرتُم... قالوا اَقرَرنا»

۴.۲ - اعتراف و مشتقات آن


مانند: «اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم».

۴.۳ - شهادت دادن به زیان خود


مانند:«شُهَداء عَلی اَنفُسِهم».

۴.۴ - کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری


مانند: «اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی».

۴.۵ - کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات


مانند: «و لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ» در این آیات و مانند آن قرآن به برخی از مواردی که خداوند از بندگان خویش اقرار گرفته اشاره کرده است؛ مانند: اقرار گرفتن از آنها درباره ربوبیت خویش و نیز اقرار گرفتن انسانها از یکدیگر؛ مانند: اقرار گرفتن از حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مورد شکستن بتها و اعتراف آنان به حقوق غیر؛ مانند اقرار زلیخا به بی‌گناهی یوسف ؛ همچنین در آیاتی پرشمار از اعتراف و اقرار گناهکاران به خطای خویش در آخرت سخن به میان آمده و در آیاتی دیگر برخی مباحث فقهی اقرار و احکام و آثار آن یادآوری شده است.



اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوه‌های اثبات حقوق یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره می‌جسته‌اند، ازاین‌رو پیشینه این امر را باید به آغاز خلقت انسان بازگرداند.



قرآن کریم در آیاتی متعدد به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در اعصار پیشین و نیز قیامت اشاره کرده است؛ از جمله:

۶.۱ - اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند


«و اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا.»

۶.۱.۱ - فلسفه اقرار انسان به ربوبیت خدا


قرآن به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، می‌گوید: این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت به این امر غافل بودیم یا بگویند: چون پدران ما مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم: «اَن تَقولوا یَومَ القِیـمَةِ اِنّا کُنّا عَن هـذا غـفِلِین • اَو تَقولوا اِنَّما اَشرَکَ ءاباؤُنا مِن قَبلُ وکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم».

۶.۱.۲ - کیفیت اقرار انسان به ربوبیت خدا


درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان آدم برخی گفته‌اند: خداوند از همه فرزندان آینده آدم در عالم ذر درباره ربوبیت خود اقرار گرفت.
[۲۹] مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۵.
نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن قرار دادن استعداد خداشناسی و توحید در عقول و فطرت انسانها و پذیرش آن از سوی بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر به زبان تکوین و آفرینش بوده است.
[۳۰] مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۶


۶.۲ - اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی


خداوند با همه پیامبران و پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی پیمان بسته و از آنان در این‌‌‌باره اقرار گرفته و آنان نیز به این امر اقرار کرده‌اند: «و اِذ اَخَذَ اللّهُ میثـقَ النَّبِیّینَ لَما ءَاتَیتُکُم مِن کِتـب وحِکمَة ثُمَّ جاءَکُم رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ ولَتَنصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلی ذلِکُم اِصری قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا و اَنَا مَعَکُم مِنَ الشّـهِدین» سپس تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از فاسقان خواهد بود: «فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَاُولـئِکَ هُمُ الفـسِقون».

۶.۲.۱ - آراء مفسران در مورد نوع اقرار پیامبران و پیروان


برخی مفسران این پیمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پیامبران و پیروان آنان دانسته‌اند که خداوند از آنان نسبت به پذیرش پیامبر بعدی و ایمان به او اقرار گرفته است
[۳۵] مجمع البیان، ج۲، ص۷۸۴.
؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین به پیامبر اسلام بوده است.
[۳۶] جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۴۵۱.
[۳۷] روح‌المعانی، ج۳، ص۳۳۴-۳۳۵.
نظر دیگر این است که خداوند از امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند
[۳۸] جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۴۵۰.
، به هرحال، مخاطبان آیه اهل کتاب هستند تا با یادآوری این پیمانها به پیامبر اسلام ایمان آورند.
[۳۹] التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۲۲.
[۴۰] مجمع البیان، ج۲، ص۷۸۴.


۶.۳ - اقرار بنی‌اسرائیل به پیمان الهی


از دیگر موارد اقرار در امتهای پیشین اقرار گرفتن خداوند از بنی‌اسرائیل در موارد متعدد، مانند یکتاپرستی، نیکو سخن گفتن با مردم، احسان به والدین و خویشاوندان، یتیمان و مساکین، بر پای داشتن نماز، پرداخت زکات، پرهیز از کشتن و بیرون راندن یکدیگر از وطن خود است. آنان نیز این پیمان را پذیرفتند: «واِذ اَخَذنا میثـقَ بَنی‌اِسرءیلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ وبِالولِدَینِ اِحسانـًا وذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ وقولوا لِلنّاسِ حُسنـًا واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ... • لاتَسفِکونَ دِماءَکُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَکُم مِن دِیـرِکُم ثُمَّ اَقرَرتُم واَنتُم تَشهَدون»

۶.۳.۱ - مراد از میثاق


مراد از «میثاق» در این آیات، پیمانهایی است که به واسطه عقل و شرع و پیامبران الهی
[۴۳] روح المعانی، ج۱، ص۴۸۵.
و کتب آسمانی از جمله تورات
[۴۴] روح المعانی، مج۱، ج۱، ص۴۸۵.
از بنی‌اسرائیل گرفته شده است و آنان به انجام دادن این امور تعهد و اقرار کرده‌اند.

۶.۴ - اقرار به بی‌گناهی حضرت یوسف


برادران یوسف، در مواردی به آن حضرت ستم روا داشته و حق او را تضییع کردند؛ اما پس از مدتی نزد پدر به گناه و خطای خویش اعتراف و از آن حضرت برای خود درخواست استغفار کردند: «قالوا یـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا کُنّا خـطِـین»؛ همچنین هنگامی که پس از سالها دوری از حضرت یوسف وی را یافتند نزد او نیز به خطای خویش اعتراف کردند: «قالوا تاللّهِ لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخـطِـین»
زلیخا نیز پس از افترا زدن به یوسف و به زندان افکندن او به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را بی‌گناه شمرد: «قالَتِ امرَاَتُ العَزیزِ الــنَ حَصحَصَ الحَقُّ اَنَا راودتُهُ عَن نَفسِهِ و اِنَّهُ لَمِنَ الصّـدِقین • ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنّی لَم اَخُنهُ بِالغَیبِ... • و ما اُبَرِّئُ نَفسِی اِنَّ النَّفسَ لاََمّارَةٌ بِالسّوءِ»، چنان‌که زنان دربار نیز پس از سوءظن به وی به پاکی آن حضرت اعتراف کردند: «قالَ ما خَطبُکُنَّ اِذ راودتُنَّ یوسُفَ عَن نَفسِهِ قُلنَ حـاشَ لِلّهِ ما عَلِمنا عَلَیهِ مِن سوء».

۶.۵ - اقرار مشرکان به توحید و ربوبیت خداوند


مشرکان عصر بعثت با وجود اینکه منکر معاد بودند خداوند درباره آنان خطاب به پیامبر می‌فرماید: اگر از اینان بپرسی که مالک زمین و آنچه در آن است چه کسی است، پروردگار آسمانهای هفت‌گانه و عرش کیست و حکومت همه موجودات به دست چه کسی است؟ اعتراف خواهند کرد که مالک و پروردگار همه اینها خداست و همه امور به دست اوست: «قُل لِمَنِ الاَرضُ ومَن فیها... • سَیَقولونَ لِلّهِ... • قُل مَن رَبُّ السَّمـوتِ السَّبعِ ورَبُّ العَرشِ العَظیم • سَیَقولونَ لِلّهِ... • قُل مَن بِیَدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شَیء وهُوَ یُجیرُ ولا یُجارُ عَلَیهِ • سَیَقولونَ لِلّهِ»
و نیز می‌گوید: اگر از آنان بپرسی که روزی دهنده شما از آسمان و زمین و مالک گوش و چشمها و تدبیر کننده امور کیست اعتراف خواهند کرد که خداوند است: «قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ والاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ والاَبصـرَ... ومَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ».
سپس خداوند در ادامه این آیات آنان را توبیخ کرده و می‌گوید: شما که به این حقایق اعتراف دارید چرا متذکر نمی‌شوید: «اَفَلا تَذَکَّرون» و چرا تقوا پیشه نمی‌کنید: «اَفَلا تَتَّقون» ؛ یعنی شما که اعتراف به توحید و رازقیت و مدبریّت خداوند دارید چرا از خشم او نمی‌هراسید و معاد را انکار می‌کنید، قرآن را اسطوره می‌دانید و انبیای الهی را به سخره می‌گیرید؟



اقرار کننده (مُقِرّ) یا ابتدا، نزد حاکم شرع اقرار می‏کند و یا در پاسخ مدّعی. در هر دو صورت، اقرار امری مشروع و دارای آثاری بسیار استکه در این جا به مباحث کلّی آن اشاره می‏شود.



اقرار دارای ارکانی است که به آنها شکل می گیرد که عبارت است از:
ا. صیغه ۲. مُقِرّ ۳. مُقَرٌّلَه ۴. مُقَرٌ بِه

۸.۱ - صیغه در اقرار


هر لفظی که بیانگر حقّی ثابت بر ضرر خود یا نفی آن از عهده دیگری برای خود باشد اقرار است، مانند اینکه فردی بگوید: بر عهده من یا نزد من یا در ذمّه من برای تو حقّی است یا بر عهده فلانی برای من حقّی نیست.

۸.۱.۱ - اقرار فرد ناتوان از گفتن


در شخص ناتوان از سخن گفتن، مانند لال، اشاره جایگزین لفظ می‏شود.

۸.۱.۲ - ویژگی صیغه در اقرار


صیغه باید در مفهوم اقرار، ظهور عرفی داشته باشد و اقرار با وجود احتمال اراده غیر آن ـ در صورتی که احتمال نزد عرف مخلّ ظهور کلام در اقرار باشد ـ صحیح و نافذ نیست.
[۶۰] مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۳.


۸.۱.۳ - چگونگی اقرار مقر


شرط نیست که مُقِرّ در ابتدا اقرار کند بلکه اگر پاسخ او نیز مفید اقرار باشد، کافی است، مانند آنکه شخصی از دیگری بپرسد: آیا بر عهده تو برای من هزار تومان است؟ و او در پاسخ بگوید: «آری» یا «آن را پرداخت کردم». این دو پاسخ، اقرار به اصل ثبوت حق است؛ هرچند در دومی ادّعای سقوط حقّ از ذمّه‏اش را دارد که باید آن را اثبات کند.

۸.۱.۴ - شرط بودن تنجیز


تنجیز در اقرار شرط است. از این رو، معلّق کردن اقرار به چیزی مانند آمدن فلانی یا اراده خود یا دیگری صحیح نیست.

۸.۱.۵ - اجل قرار دادن برای چیزی که بدان اقرار شده


اجل قرار دادن برای چیزی که بدان اقرار می‏کند موجب بطلان اقرار نمی‌شود، مانند اینکه بگوید: «بر گردن من برای فلانی، هزار تومان است، زمانی که اول ماه فرا رسد.» برخی بین تقدّم شرط و تأخّر آن تفصیل داده و در صورت مقدّم کردن شرط، اقرار را باطل دانسته‏اند. نیز برخی بین اصل حق و اجل تفصیل داده و گفته‏اند: اصل حق با این نوع اقرار ثابت می‏شود،لیکن اجل با آن ثابت نمی‏گردد.

۸.۱.۶ - استثنا در اقرار


به کار بردن استثنا در اقرار صحیح است و آن بر دو قسم است:
یک.استثنا از اثبات که بر نفی دلالت می‏کند، مانند اینکه بگوید: «بر عهده من برای فلانی ده درهم جز یک درهم است» که اقرار به نُه درهم است.
دو.استثنا از نفی که مفید اثبات است، مانند اینکه بگوید: «نزد من برای او چیزی جز درهمی نیست» که اقرار به یک درهم است.
استثنا به شرطی صحیح است که بعد از آن چیزی هرچند اندک باقی‏ بماند.

۸.۱.۷ - عطف کردن در اقرار


اگر کسی به چیزی اقرار نماید، سپس مثل آن را بر آن عطف کند، باید هر دو را بپردازد، مانند اینکه بگوید: «برعهده من برای او یک درهم است و یک درهم» که باید دو درهم پرداخت کند.

۸.۱.۸ - بل و لکن در اقرار


اگر شخصی به چیزی اقرار کند، سپس با «بَلْ (بلکه)» یا «لکن» از آن برگردد، پذیرفته نیست و باید پیش و پس «بل» یا «لکن» را بپردازد، مانند اینکه بگوید: «برعهده من برای او یک من گندم است، بلکه یک من جو است» که باید یک من گندم و یک من جو بدهد. در این فرض، اگر هر دو مطلق باشند و یکی بیش از دیگری باشد، اقرار کننده باید بیشتر را بپردازد، مانند اینکه بگوید: «برعهده من برای او یک من است، بلکه دو من است» که باید دو من بپردازد.

۸.۱.۹ - گفتن چیزی که با اقرار منافات دارد


اگر شخص پس از اقرار چیزی بگوید که با اقرار منافات دارد، به آن توجّه نمی‏شود و اقرار نافذ است، مانند اینکه بگوید: «بر عهده من برای او ده درهم است، نه، بلکه نُه درهم است» که باید ده درهم بپردازد.
[۶۹] مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۴۴.


۸.۲ - مُقِرّ در اقرار


در مُقِرّ (اقرار کننده) بلوغ، عقل، حریت و اختیار شرط است.از این رو، اقرار نابالغ، دیوانه، مست، خواب، بیهوش، برده و مجبور و مانند آنها صحیح نیست.

۸.۲.۱ - اقرار محجور


کسی که به دلیل سفاهتمحجور شده، اقرارش به مال پذیرفته نیست، امّا اقرار وی به غیر مال، مانند طلاق پذیرفته است.

۸.۲.۲ - اقرار مفلس


اقرار مُفَلَّس به دین یا عین مالی صحیح است. در نفوذ آن نسبت به مال موجودِ مفلَّس که متعلّق حق سایر طلبکاران است، اختلاف می‏باشد. بنابر قول به نفوذ در اقرار به دین، مُقَرّله با دیگر طلبکاران در مال مفلَّس شریک می‏شود، و در اقرار به عین، همان عین به او داده می‏شود.

۸.۳ - مُقَرٌّلَه در اقرار


در مُقَرٌّلَه (کسی که به نفع او اقرار شده) اهلیّت و استحقاق مالک شدن شرط است. از این رو، اقرار برای حیوان و مانند آن صحیح نیست.نیز شرط است که مُقَرّله شایستگی مالک شدن مُقَرّبه را داشته باشد. بنابراین، اقرار به شراب یا خوک برای مسلمان صحیح نیست؛ زیرا وی از نظر شرع مالک آن نمی‏شود.
[۷۶] مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۵.


۸.۳.۱ - اقرار به جنین


اقرار برای جنین در رحم صحیح است و پس از زنده به دنیا آمدن، آنچه را که برای او اقرار شده است، مالک می‏شود.
برخی بین ذکر سبب ملک، مانند ارث یا وصیت و عدم ذکر آن تفصیل داده و تنها درصورت اول اقرار را صحیح دانسته‏اند.
[۷۸] ایضاح الفوائد ج۲، ص۴۳۳ ـ ۴۳۴.


۸.۴ - مُقَرٌ بِه در اقرار


مُقَرٌّ بِه (حقّ مورد اقرار) یا حق اللّه است و یا حق الناس.

۸.۴.۱ - اقرار به حق الناس


در حق الناس شرط است که از چیزهایی باشد که مُقَرّله در صورت راستگو بودن مُقِرّ، بتواند او را به دادن آن وادار کند ـ خواه دین باشد یا عین خارجی و یا حق، مانند حق خیار و شفعه ـ وگرنه، اقرار نافذ نیست، مانند اقرار به قیمت شراب یا خوک برای مسلمانکه مقَرّله نمی‏تواند مقِرّ را به پرداخت مُقَرّبه وادار کند.

۸.۴.۲ - دفعات اقرار


اگر مُقَرّبه حق النّاس باشد، یک بار اقرار کافی است، امّا در مواردی که مقرّبه حق اللّه‏ است جز در ارتداد و محاربه
[۸۱] مهذب الاحکام ج۲۸، ص۱۲۳.
[۸۲] مهذب الاحکام ج۲۸، ص۱۴۲.
و نیز تعزیراتکه در کافی بودن یک بار یا لزوم دو بار اقرار اختلاف است. در سایر حدود، مانند زنا،لواط و سرقت
تعدّدِ اقرار در ثبوت مُقَرّبه شرط است.

۸.۴.۳ - اقرار به چیزمبهم


اقرار به چیز مبهم، مانند اینکه بگوید: «بر عهده من مالی برای او است» صحیح است، امّا حاکم، مُقِرّ را به تفسیر آن وادار می‏کند و در صورت خودداری، به قول مشهور، زندانی می‏شود.

۸.۴.۴ - اقرار به نسب


نسب با اقرار ثابت می‏گردد که به آن استلحاق گفته می‏شود.

۸.۴.۵ - اقرار به بردگی


اقرار عاقل بالغ به بردگی ِ خود در صورتی که به حریّت مشهور نباشد، نسبش نیز معلوم نباشد، پذیرفته است.

۸.۴.۶ - اقرار به زوجیت


اگر مرد و زنی به همسری یکدیگر اقرار کنند، به زوجیت آن دو حکم می‏شود و از هم ارث می‏برند.

۸.۴.۷ - اقرار به رضاع


اقرار به رضاع نیز پذیرفته است، مانند اینکه بگوید: «این زن خواهر رضاعی من است» که در صورت امکان وقوع آن، ازدواج مُقِرّ با او حرام است.



 
۱. جواهر الکلام ج۳۵، ص۲.    
۲. مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۱.
۳. مفردات، ص۶۶۲.
۴. لسان العرب، ج۱۱، ص۱۰۲، «قَرّ».
۵. لغت نامه، ج۲، ص۲۶۷۱، «اقرار».
۶. الوسیله، ص۲۸۳.    
۷. منهاج الصالحین، خوئی، ج۲، ص۱۹۶.    
۸. مغنی المحتاج، ج۲، ص۲۳۸.
۹. الفقه‌الاسلامی، ج ۸، ص۶۰۸۹.
۱۰. کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۲۴۶.
۱۱. تحریر الوسیلـه، ج۲، ص۴۳.
۱۲. الفروق اللغویه، ص۶۴-۶۵.    
۱۳. آل عمران/سوره۳، آیه۸۱.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۸۴.    
۱۵. توبه/سوره۹، آیه۱۰۲.    
۱۶. غافر/سوره۴۰، آیه۱۱.    
۱۷. ملک/سوره۶۷، آیه۱۱.    
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۱۳۵.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۱۳۰.    
۲۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۲۱. ملک/سوره۶۷، آیه۸-۹.    
۲۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴.    
۲۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۲۴. انبیاء/سوره۲۱، آیه۶۲.    
۲۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۲۶. توبه/سوره۹، آیه۱۰۲.    
۲۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۲۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲-۱۷۳.    
۲۹. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۵.
۳۰. مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۶
۳۱. التبیان، ج۵، ص۲۷.    
۳۲. نمونه، ج۷، ص۶.    
۳۳. آل عمران/سوره۳، آیه۸۱.    
۳۴. آل عمران/سوره۳، آیه۸۲.    
۳۵. مجمع البیان، ج۲، ص۷۸۴.
۳۶. جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۴۵۱.
۳۷. روح‌المعانی، ج۳، ص۳۳۴-۳۳۵.
۳۸. جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۴۵۰.
۳۹. التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۲۲.
۴۰. مجمع البیان، ج۲، ص۷۸۴.
۴۱. بقره/سوره۲، آیه۸۳-۸۴.    
۴۲. مجمع البیان، ج۱، ص۲۸۵.    
۴۳. روح المعانی، ج۱، ص۴۸۵.
۴۴. روح المعانی، مج۱، ج۱، ص۴۸۵.
۴۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۷.    
۴۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۱.    
۴۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۴۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳.    
۴۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲.    
۵۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۵۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۸۴-۸۹.    
۵۲. یونس/سوره۱۰ف آیه۳۱.    
۵۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۸۵.    
۵۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۸۷.    
۵۵. یونس/سوره۱۰ف آیه۳۱.    
۵۶. المیزان، ج۱۵، ص۵۹.    
۵۷. جواهر الکلام ج۳۵، ص۳.    
۵۸. جواهر الکلام ج۳۵، ص۵-۸.    
۵۹. جواهر الکلام ج۴۱،‌ص۲۸۳.    
۶۰. مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۳.
۶۱. جواهر الکلام ج۳۵،‌ص۷۹-۸۰.    
۶۲. جواهر الکلام ج۳۵، ص۸.    
۶۳. جواهر الکلام ج۳۵، ص۲۵-۳۰.    
۶۴. جواهر الکلام ج۳۵، ص۸۵-۸۸.    
۶۵. جواهر الکلام ج۳۵،‌ص۸۷.    
۶۶. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۴.    
۶۷. جواهر الکلام ج۳۵، ص۲۱-۲۲.    
۶۸. جواهر الکلام ج۳۵،‌ص۱۴۲.    
۶۹. مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۴۴.
۷۰. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۰۳.    
۷۱. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۰۳-۱۰۷.    
۷۲. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۰۵-۱۰۷.    
۷۳. جواهر الکلام ج۲۵، ص۲۸۷-۲۸۹.    
۷۴. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۱۶.    
۷۵. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۲۰.    
۷۶. مهذب الاحکام ج۲۱، ص۲۳۵.
۷۷. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۲۲-۱۲۴.    
۷۸. ایضاح الفوائد ج۲، ص۴۳۳ ـ ۴۳۴.
۷۹. منهاج الصالحین ج۲، ص۱۹۶.    
۸۰. جواهر الکلام ج۴۱، ص۵۷۱.    
۸۱. مهذب الاحکام ج۲۸، ص۱۲۳.
۸۲. مهذب الاحکام ج۲۸، ص۱۴۲.
۸۳. جواهر الکلام ج۴۱، ص۴۴۷.    
۸۴. فقه الصادق ج۲۵، ص۵۴۷-۵۴۸.    
۸۵. جواهر الکلام ج۴۱،‌ص۲۷۹.    
۸۶. جواهر الکلام ج۴۱، ص۳۷۶.    
۸۷. جواهر الکلام ج۴۱، ص۵۲۱.    
۸۸. جواهر الکلام ج۳۵، ص۳۲-۳۳.    
۸۹. جواهر الکلام ج۳۵، ص۱۵۳.    
۹۰. جواهر الکلام ج۲۴، ص۱۴۹.    
۹۱. جواهر الکلام ج۲۹، ص۱۵۲.    
۹۲. جواهرالکلام ج۲۹، ص۳۳۶.    




دانشنامه موضوعی قرآن.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۱،‌ ص۳۴۸-۳۵۱.    




جعبه ابزار