جنگ در اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام، دین
دوستی، برادری و برابری،
صلح و صفا و توسل به زور و جنگ حالتی
اضطراری است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلم بسیاری از
مفاهیم و
ارزشهای اخلاقی رایج در
عصر جاهلی را تغییر داد و کوشید از جنبههای
مثبت فرهنگ عربی به سود اهداف و
آرمانهای اسلام بهره گیرد.
، آن حضرت
هدف از
بعثت خویش را کامل کردن
بنیادهای اخلاق نیک اعلام نمود
و کوشید با تشویق یاران خویش به کسب و کار و به دست آوردن روزی حلال، انگیزه درآمد یافتن از راه جنگ را از میان ببرد.
در
قرآن و
حدیث،
مسلمانان به
مدارا،
دوستی و
صلح کردن با
برادران ایمانی و نیز
مخاصمه نکردن با غیر مسلمانان
تشویق شدهاند.
پیامبر برای
زدودن روح
انتقام جویی و
جنگ طلبی از
خلق و
خوی اعراب، به عنوان نخستین مسلمانان، بسیار کوشید، از جمله در سراسر دوران
مکه به جنگ و
درگیری رضایت نداد و به
دستور الهی در برابر
آزار و اذیت
مشرکان، یاران خود را به
خویشتن داری و
خود داری از جنگ
سفارش کرد.
در
اسلام اصل بر
مصالحه و
سازش است و
توسل به زور و جنگ حالتی
اضطراری به شمار میرود.
طبق
آیه ۶۱
سوره انفال،
که به جنگ بدر اشاره دارد،
مسلمانان در صورت
تمایل دشمن به پذیرش
صلح مکلف شدهاند، همچنین خداوند به مسلمانان
دستور داده است که با فراهم آوردن
نیرو و
اسلحه، که موجب
ترس دشمنان میشود، از جنگ
پیش گیری کنند
و از سوی دیگر پیامبر اکرم
را
رحمت برای
جهانیان خوانده
و از او خواسته که
مردم و
اهل کتاب را به بهترین شیوه، یعنی با
بحث و گفتگو و
حکمت و
موعظه نیکو، به راه خدا (سبیلِ ربِّک) دعوت نماید.
پس از
هجرت، که مشرکان آزار مسلمانان را از
حد گذراندند، خدا به مسلمانان
اجازه جهاد داد تا از
حقوق مشروع خویش
دفاع کنند و از انواع جنگ، تنها جنگ
در راه خدا مشروع اعلام شد؛ یعنی، جنگ با انگیزههای
خدا پسندانه مانند دفاع از
مظلومان،
سرکوب کردن
فتنه ظالمان و دفاع از
سرزمین اسلامی نه برای رسیدن به اهدافی چون
کشور گشایی،
انتقام،
ستم و
برتری جویی.
برخی
مستشرقان، با تفکیک
وقایع دوران
مکه از
مدینه، بر آناند که
جنگْ گریزی پیامبر در
دوران مکه ناشی از
ضعف بنیه نظامی او بوده است و بدون توجه به
ماهیت رسالت آن حضرت، خواستهاند از وی
چهرهای جنگ طلب بسازند و چنین بنمایند که
اسلام به
زورِ شمشیر گسترش یافته است.
همچنین شماری از آنان، با توجه به
حملات مسلمانان
مهاجر به
کاروانهای تجاری مشرکان مکه که به انگیزه
جبران بخشی از اموال
مصادره شده خود در ابتدای
هجرت صورت میگرفت، نسبتهای
ناروایی به آن حضرت دادهاند
، شواهد نشان میدهد که آن حضرت، در پی
گسترش قلمرو جغرافیایی اسلام با جنگ، آن گونه که در زمان
خلفای نخستین عصر
فتوحات روی داد، نبود و بر پا داشتن چنین جنگهایی از جمله اهداف اصلی آن حضرت نبود،
زیرا
پیامبر سیزده سال در مکه با
مسالمت مردم را به
اسلام دعوت کرد و همین شیوه را در مدینه نیز ادامه داد و اگر
سرکشیها و
منازعات مشرکان و
طاغیان نبود، این
روند ادامه مییافت.
آنچه، به دلالت
وحی، برای آن حضرت اهمیت داشت،
تحول در
نظام اخلاقی و
اعتقادی مردم بود و همیشه
نگران بود که آنان به خلق و خوی
جاهلی بازگردند.
در
آیاتی که در آنها جنگ در شرایط ویژهای برای
مؤمنان روا شمرده شده،
مراد
جنگ دفاعی است و تصمیم پیامبر به جنگ، در شرایط
اضطراری صورت گرفته است،
شأن نزول این آیات نیز به همین نکته
دلالت دارد.
، این قبیل آیات به
مشرکانی مربوط میشود که
پیمان خود را با پیامبر اکرم شکستند، در تمام جنگهای زمان
پیامبر همواره
آغازگر جنگ و
فتنه مشرکان و
کفار بودند.
استناد به برخی آیات
و احادیث،
که ظاهراً بر
تجویز جنگ ابتدایی با مشرکان و آغازگر جنگ بودن دلالت دارند، بدون توجه به
مفاد ادله دیگر ــ از جمله آیاتی که جنگ را
مشروط به
حمله نظامی دشمن،
ظلم و
تعدی به مسلمانان
یا
فرونشاندن فتنه
کردهاند ــ نادرست است.
به علاوه، همچنان که شماری از
محققان اسلام شناسی گفتهاند، یکی از مهم ترین دلایل
گسترش اسلام،
نظام اخلاقی و
اعتقادی و
حقوقی این
دین و ابتنای آن بر
صداقت و پاکی فردی و
برابری و
عدالت اجتماعی بود که در آن روزگار برای اقوام سرزمینهای
فتح شده، مانند
ایرانیان که دارای
نظام طبقاتی بودند،
جاذبه بسیار داشت، علاوه بر این، بسیاری از
لشکر کشیهای صدر اسلام به جنگ منتهی نشد و با
مصالحه پایان پذیرفت.
این محققان
اسلام را دین
صلح و
دوستی شناختهاند و از جمله روش
مسالمت آمیز مسلمانان فاتح
اسپانیا را در برابر
آیین مسیحیت، یکی از مهم ترین
عوامل تسهیل
استیلای آنان بر آن
سرزمین و
گسترش اسلام دانستهاند
اگر
مردم در سرزمینهای
اسلامی به
زور و
تهدید شمشیر اسلام آورده بودند، پس از
ضعف دولت اسلامی در
قرن هفتم و از میان رفتن
خلافت عباسی و تسلط
مغولان بر
ممالک اسلامی باید بسیاری از آنان، با
تغییر حکومت،
دین اسلام را رها میکردند، در حالی که نه تنها بر
دین خود باقی ماندند، بلکه
حاکمان جدید نیز به
اسلام متمایل شدند.
در زمان
حکومت حضرت علی علیه
السلام، جنگهای داخلی مسلمانان ناشی از بازگشت شماری از مسلمانان به برخی
ارزشهای ناپسند
دوران جاهلی بود که در زمان
خلفای پیشین، به ویژه
عثمان،
زمینه آن فراهم شده بود،
انگیزه اصلی
جنگ افروزان از
معارضه با آن حضرت،
فزون خواهیهای بی جا و
عصیان در برابر
سیره عدالت خواهانه ایشان بود، همچنان که حضرت علی خود
تعبیر قرآنی «
اهل بغی» را در مورد آنان به کار برده است، با این همه، آن حضرت از ابتدا با معارضان خود وارد جنگ نشد، بلکه نخست کوشید به روش
گفتگو با آنها، به ویژه با
خوارج، از جنگ
پیش گیری کند، ولی چون از این روش
نتیجه نگرفت، مجبور شد به این جنگها تن دهد.
جنگهای دوران
بنی امیه و
بنی عباس آمیخته با انگیزههای غیر دینی، مانند
کشور گشایی و تحصیل
غنایم، بود، در این
دوران، کاربرد روشهای
جاهلی در مورد
استخدام افراد در جنگ و
احیای سنّت جاهلی جنگ به سبک «
غارات» و
سوء استفاده از مفهوم
جهاد در راه خدا، آموزههای
اصیل اسلامی را تحت الشعاع قرار داد.
مقررات و
قواعد الزامی و
اخلاقی جنگ، به ویژه
تأکید بر رعایت
حقوق انسانی در آن، در
قرآن و
حدیث و به تبع آن در
منابع فقهی مطرح شده که از مهم ترین آنهاست:
۱)
آغازگر حمله نبودن در صحنه
نبرد،
۲)
پرهیز از بی احترامی به
اجساد دشمنان و منع
مثله کردن آنها،
۳) پرهیز از کشتن
سالخوردگان و
زنان و
کودکان و
دیوانگان،
۴) حفظ
حرمت اسیران،
۵) خودداری از
مسموم کردن آب و
طبیعت مورد استفاده
دشمن و محروم نساختن وی از آب،
۶)
اجتناب از قطع
درختان،
۷) نکشتن
حیوانات ،
۸)
آلوده نکردن آب یا
غذای دشمن ،
۹) پرهیز از
خیانت کردن به دشمن.
رعایت این نکات در
سیره عملی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلم و
حضرت علی علیه
السلام بارها
گزارش شده است.
همچنین نقل شده است که
تعیین فردی در
منازعات لشکریان مسلمان که بر
رفتار سربازان نظارت و در صورت لزوم، آنان را
توبیخ میکند، امری
متداول بوده است.
، شیوه
برخورد با اسیران و
مجروحان جنگی و چگونگی تقسیم
غنایم نیز به تفصیل در
منابع اسلامی مطرح شده است.
بنابر برخی
منابع فقهی، جنگ با غیر مسلمانان بر دو قسم است: جنگ با
کفار و جنگ با
اهل کتاب.
تفاوت این دو قسم آن است که
انعقاد قرارداد ذمه با کافران، برخلاف اهل کتاب، ممکن نیست.
، جنگهای داخلی مسلمانان نیز به جنگ با
مرتدان،
محاربان و
بغات تقسیم شده است.
، وقوع جنگ با هریک از این
گروهها تابع شرایط و
احکام خاصی است.
به تصریح آیه ۹
سوره حجرات،
هنگام
وقوع جنگ میان دو گروه
مسلمان، وظیفه دیگر مسلمانان آن است که میان
متخاصمان، بر پایه
عدالت،
صلح برقرار نمایند و اگر یک طرف از
جنگیدن دست برندارد، باید تا زمانی که دست از
ظلم و
سرکشی برنداشته، با او بجنگند و چون پایان دادن به جنگ را پذیرفت،
صلح را برقرار کنند.
مبانی
مشروعیت جنگ در
اسلام، به اقتضائات دعوت دینی و دفاع در برابر دشمن متجاوز خلاصه میشود، تلاش
پیامبراکرم برای بازداشتن مسلمانان از خشونتهای رایج در زمان
جاهلیت و تأکید بر رعایت
اخلاق در همه مراحل جنگ، در منابع حدیثی و تاریخی گزارش شده است.
شروط عمومی سربازان برای عضویت در
سپاه طبق احکام
اسلامی،
بلوغ،
حریت،
سلامت جسمی،
اسلام،
شجاعت و آگاهی از شیوههای جنگاوری بود.
، با این حال، در زمان پیامبر صلیاللّه علیهوآله
وسلم، گاه در مواقع ضروری، افراد جامعه
اسلامی به جهاد فراخوانده میشدند و بر هر مرد
مسلمانی شرکت در جهاد
واجب بود، طبق برخی روایات، پیامبر به پسران از پانزده سالگی به بعد اجازه شرکت در جهاد میداد.
، همچنین طبق برخی روایات،
پیامبر به کسی که تنها
پسر خانواده بود
اجازه نبرد نمیداد، پس از پیامبراکرم،
ابوبکر سپاه واحد
اسلامی را به یازده سپاه کوچکتر تقسیم کرد و هر یک را، برای سرکوب
مرتدان و آشوبگران، به قسمتهای گوناگون
جزیرهالعرب گسیل داشت، قوانین مربوط به سربازان و جنگجویان در زمان
عمربن خطّاب نظم بیشتری یافت.
اسامی سربازان و مشخصات آنها و مقدار ارزاق و مواجب سالانه ایشان در دفاتر دیوان جُند ثبت و ضبط میشد، در واقع، با تنظیم
دیوان در زمان عمر، شرکت داوطلبانه افراد در جنگها به شرکت اجباری و ادواری تبدیل شد، این گروه
مرتزقه / مستزرقه) موظف به شرکت در جنگها بودند و حق نداشتند به مشاغل دیگری چون
کشاورزی و
تجارت بپردازند، اما متطوّعه/ مطّوّعه (کسانی که داوطلبانه به سپاه میپیوستند) پس از پایان جنگ و دریافت حقوق، بر سر کار و زندگی خود بازمیگشتند
، حقوق مرتزقه و متطوعه به ترتیب از محل
فَیء و
زکات پرداخت میشد.
، به نظر میرسد پدید آمدن پادگان ـ شهرهایی مثل
کوفه،
بصره و
فسطاط در جریان فتوحات نیز برای اسکان همین سربازان دائمی بود.
امویان اموال زیادی را به راضی نگاه داشتن سپاهیان و برآوردن خواستهای آنها اختصاص داده بودند، در مقابل، قانون خدمت اجباری در
سپاه با سختگیری و دقت بیشتری اعمال میشد، به ویژه در زمان
ولایت حجاجبن یوسف، برای مقابله با شورشهای داخلی، شرکت در جنگ برای عموم الزامی بود و خاطیان بهسختی
مجازات میشدند
، در
دوره عباسی، اقبال سپاهیان به جمعآوری ثروت و شیوع فساد اقتصادی در میان ایشان، وضع سپاه را آشفته و نابسامان ساخته بود، اعطای امتیازهای مالی بیشتر از طرف دولت (برای نمونه
حق جمعآوری
خراج مناطق تحت
سلطه ) بر این نابسامانیها میافزود.
در آغاز، در انتخاب فرمانده جنگ، علاوه بر شجاعت و کاردانی، ویژگیهایی چون
تقوا و
اعتقاد راسخ دینی نیز ملاک بود.
، توصیه سپاهیان به رعایت حدود الهی و دورداشتن آنها از منکراتی مثل چپاول،
غارت، تجاوز به حقوق افراد و قطع درختان، یکی از وظایف فرمانده بود.
در بسیاری از جنگها،
پیامبر اکرم خود فرماندهی را بر عهده میگرفت، در غیر این صورت، شخصی را به عنوان فرمانده تعیین میکرد و پس از
دعا و سفارشهای لازم، برای قبایلمختلف پرچمهایی میبست و به فرمانده هر گروه میسپرد.
، در
جنگ بدر پیامبر یک
لواء سفیدرنگ و دو رایت سیاهرنگ بر نیزه بست، لواء را به
مصعببن عُمَیر و از دو رایت، یکی را که عقاب نام داشت به
علیبن ابیطالب علیه
السلام و دیگری را به یکی از
انصار سپرد.
مراتب فرماندهی در تشکیلات نظامی مسلمانان را با توجه به منابع، میتوان به این صورت ردهبندی کرد:
عَریف فرمانده ده
سرباز،
نقیب فرمانده ده عریف، قائد فرمانده ده نقیب، امیر فرمانده ده قائد.
، این شیوه ظاهراً تحت تأثیر مراتب فرماندهی در تشکیلات نظامی رومشرقی بود
که در سازماندهی به شیوه
کرادیس کاربرد داشت، وظایف فرماندهان نظامی گاه به ساماندهی سپاهیان و تدبیر جنگ محدود بود (امارت خاصه) و گاه همه احکام و تصمیمهای مربوط به جنگ، از جمله تقسیم غنایم و بستن قرارداد
صلح، را نیز دربرمیگرفت
.
تدارک قوای مادّی و معنوی لازم برای جنگ و حرکت دادن نیروها و انتخاب مواضع مناسب برای جایگیری آنها و پیشبینی نیازهای لشکر پیش از آغاز جنگ (تعیین
راهبرد )، همچنین نحوه حرکت دادن نیروها حین نبرد و سازماندهی عملیاتی مناسب در صحنه جنگ (رزمآرایی = تاکتیک)، همواره از مهمترین ارکان جنگ و از وظایف اصلی فرماندهی نیروهای نظامی بوده است.
مورخان
مسلمان،
استراتژی و تاکتیک را بهطور کلی به معنای تجهیز و تنظیمِ (سازماندهی)
سپاه، قلمداد و از آن با تعبیر تعبئه/ تعبیه یاد کردهاند.
، مهمترین و ابتداییترین استراتژی جنگی، عملکرد آگاهانه و اهمیت دادن به عنصر کسب اطلاعات و
حفاظت اطلاعات در برابر فعالیتهای
جاسوسی قوای دشمن است.
بنا بر روایات سیرهنویسان،
پیامبر اکرم معمولاً مقصد لشکرکشیها و راههای عبور لشکر را تا زمان مناسب اعلام آن، مخفی میداشت، برای نمونه، در
فتح مکه یاران و
اصحاب از مقصد نهایی و مقصود پیامبر، جز به
حدس و گمان، اطلاعی نداشتند.
، با این حال، در
غزوه تبوک، به سبب دوری راه و لزوم فراهم آوردن امکانات (آذوقه و تسلیحات فراوان)، مقصد حرکت از قبل اعلام شد.
، در دورههای بعد نیز بر
کتمان سرّ بسیار تأکید میشد.
، کسب اطلاعات از دشمن و جاسوسی نیز همواره موردتوجه مسلمانان بود، به نظر میرسد سختگیری بر
اهل ذمه در باب پوشیدن لباس متمایز (
غیار ) نیز تا حد زیادی برای حفاظت اطلاعات و هوشیاری مسلمانان در برخورد با غیرمسلمانان بوده است.
مهمترین و مرسومترین وظیفه فرمانده کل، پیش از حرکت سپاه، سان دیدن (استعراض) از سپاه بود.
یگانهای رزمی، بر اساس تعداد سربازان تشکیلدهنده، اسامی گوناگونی داشتند، معمولاً تعداد یک تا پنج
سرباز را جَریدَه، پنج تا ده سرباز را رَهْط، گروههای ده تایی را حَضیرَه، بین سی تا چهل سرباز را عَصَبَه (یا مِقْنَب یا مِنْسَر)، بین چهل تا پنجاه سرباز را سَریه، بین صد تا هزار سرباز را کَتیبه، حدود هزار تا چهارهزار سرباز را جیش و جَحْفَل، از چهارهزار تا دوازدههزار سرباز را خمیس و کل افراد سپاه را عسکر مینامیدند.
، پیش از حرکت سپاه و در مرحله استعراض، فرماندهان و افراد زیردست آنها، از سوی فرمانده کل انتخاب میشدند و در جایگاه خود قرار میگرفتند،
شعار رزم نیز در این مرحله تعیین میشد.
برای آمادگی لازم در مواقع هجوم ناگهانی دشمن و نیز برای حفظ انضباط و
امنیت، سپاه در طول مسیر با سازماندهی و آرایشی شبیه سازماندهی به هنگام نبرد، حرکت میکرد.
، معمولاً در مقدمه سپاه سواران، در دو طرف آنان تیراندازان، پس از آن پیادگان با صفوف متراکم، به دنبال آنان صفوف شترهای حامل ابزارها و ادوات جنگ و سایر تجهیزات، سپس پزشکان و پرستاران حرکت میکردند، ابزارها و آلات و سلاحهای سنگین، مثل
منجنیقها و عرّادهها، را بر پشت
شترها و
قاطرها، یا به وسیله آنها، در ردیف آخر (مؤخّره) سپاه حرکت میدادند.
به نوشته
هرثمی شعرانی،
اگر لشکر به هنگام حرکت از روبهرو در معرض تهدید و خطر باشد، باید نیمی از جناح چپ در مقابل صفوف، نیمی از جناح راست در پشت سر آن، سپس
قلب، آنگاه مابقی جناحهای چپ و راست حرکت کنند، اما اگر خطر از جانب راست باشد، میمنه یا جناحراست در مقابل صفوف، آنگاه قلب و سپس میسره و اگر خطر از جانب چپ باشد، ابتدا میسره، سپس قلب و پس از آن میمنه حرکت کند.
برای اطمینان از امنیت مسیر، تعدادی سوارهنظام سبکْمعونه سریع، شجاع و ماهر در سوارکاری (حداقل سه تن) به نام طلیعه (جمع آن: طلایع)، پیش از حرکت لشکر، با حفظ فاصله مناسب، حرکت میکردند و اخبار و اطلاعات لازم را مخفیانه برای فرمانده کل میفرستادند.
انتخاب محل مناسب برای اردو زدن، چه در طول مسیر چه در مقصد، بسیار مهم و درنتیجه جنگ تعیینکننده بود، فرماندهان
مسلمان میکوشیدند در جایی فرود آیند که به لحاظ موقعیت سوقالجیشی، از اطراف دارای موانع طبیعی مثل کوه، دره یا رود باشد تا در مواقع خطر، تمرکز نیروها برای دفاع فقط از یک یا دو جهت باشد.
معمولاً در اطراف اردوگاه، بهویژه هنگامی که خطر حمله دشمن وجود داشت، حتی برای اقامت کوتاهمدت،
خندق حفر میکردند
، اردوگاه را نگاهبانان به طور کامل احاطه میکردند.
برای
حفاظت اطلاعات و
امنیت بیشتر، در بخشهای گوناگون لشکر نیز نگهبان گماشته میشد، با استفاده مکرر و طولانی مدت از برخی اردوگاهها، این مکانها به تدریج به قریه و
شهر تبدیل میشدند، به هنگام حرکت و نیز در اردوگاه، به غیر از فرماندهان و جنگجویان، اصناف دیگری نیز در وظایف ویژه خود سازماندهی میشدند.
برخی از این اصناف، به نوشته هرثمی شعرانی،
عبارت بودند از: المُبَدْرِقه (سواران نگهبانان دزی، ذیل «بذرق»)، الدیادبه (جمع دیدهبان، نگهبانان در روز)، عُسّاس (نگهبانان
شب )، الخیل المُرتَفِعه (سوارانی که مأمور نگهبانی بر راههای دور بودند)، النَفائِض/ النوافض،
الربایا،
الاَرصاد (نیروهای کمین)، الدرَّاجات (نیروهایی که برای کسب اخبار در سرزمین دشمن پرسه میزدند)، عیون (جواسیس)، الرَّدْء (نیروهای احتیاط و ذخیره)، المُدَد (امدادرسانان)، الخیل المُمِدّه (گروه سواران احتیاط) و الخَیلُ المانِعه (سواران حافظ لشکر و بارها).
در
دوره عباسی، در برخی جنگها گروهی نگهبان به نام کوهبانیه بر بلندیها نگهبانی میدادند و با تکان دادن
پرچم، اخبار دشمن را به فرمانده میرساندند.
، برخی گروههای غیرنظامی نیز در جنگها حضور داشتند که بیشتر، پشتیبانی و تدارکات جنگ برعهده آنها بود، از جمله دُعاه (افرادی که به تأسی از
سیره پیامبر صلیاللّهعلیهوآله
وسلم، دشمنان را قبل از شروع نبرد به دین
اسلام دعوت میکردند)، قرّاء، خطباء، وعّاظ و قصّاص که با خواندن آیات
قرآن، اشعار حماسی و
وعظ و
خطابه، جنگجویان را به استقامت در جنگ تشویق میکردند
و گروه کارگران و خدمتکاران که خدماتی مانند حفر خندق و آمادهسازی راه (سد مسیرهای کوهستانی و ایجاد پلها و راههای ارتباطی) را برعهده داشتند.
در دوره عباسی، به این گروه، الکِلْغَریه و به رئیس آنها صاحب
الکلغریه میگفتند.
، حضور پزشکان و پرستاران هم اهمیت بسیاری داشت، از صدر
اسلام، زنان بهویژه در این امور شرکت داشتند.
گروههایی نیز مسئول پختن غذا و توزیع آن میان جنگجویان و تهیه علوفه برای حیوانات بودند، حضور برخی گروههای اداری نیز در اردوگاه لازم بود، گروههایی چون صاحب الاقباض (متولی جمعآوری و تقسیم غنایم)، مُفَتِّشالخیل (مسئول آمار و محاسبات اسبها و سواران)، کاتب (نویسنده نامهها و وقایع)، مترجم (برای ترجمه نامههای دشمن)،
قاضی (برای رسیدگی به دعاوی در میان جنگجویان)، مؤذنان و مکبران، صاحب البرید، ساعی (نامهرسان)، اصحابالطبول (طبلزنان) و خادمان.
اسلحه جنگ شامل اسلحه سبک (مثل
تیر،
کمان،
شمشیر و
نیزه، که یک سرباز به تنهایی آن را حمل میکرد) و اسلحه سنگین (مثل
منجنیق، دبابه، عرّاده، رأسالکَبْش، و آلات حصار و قلعهگیری) بود که برای انتقال آنها به میدان جنگ از حیوانات استفاده میشد، در صدر
اسلام، هر سرباز از سلاحی که شخصاً تهیه کرده بود استفاده میکرد و بعد از جنگ هم نگهداری از آن برعهده خود وی بود، اما بهتدریج، پس از تأسیس دیوان جند و سازمان جنگ، اسلحه مورد نیاز را در خزاین سلاح نگهداری و پیش از جنگ آنها را میان سربازان مرتزقه توزیع میکردند.
در
غزوات و
سریههای نخستین صدر
اسلام، بهویژه سریههایی که تعداد کمی از مسلمانان برای مأموریتهای نظامی کوتاهمدت و محدود گسیل میشدند، همان شیوه کرّ و فرّ یا زَحف،
بدون سازماندهی مشخص، اعمال میشد، با گسترش تدریجی قلمرو مسلمانان، سازماندهی رزم نیز بهتدریج تحول یافت و روشهای جدید، جانشین روش سنّتی و متداول اعراب گردید، نخستین بار در
جنگ بدر بود که با نزول آیه ۴
سوره صف، مسلمانان به جنگیدن بر اساس نظام صف مأمور شدند.
، هرچند پیش از
اسلام، این شیوه در میان رومیان و ایرانیان مرسوم بود.
از سازمانهای رایج نزد مسلمانان
سازمان خمیس بود، در این سازمان، سپاه به پنج تقسیم میشد: بخش مقدمه (طلیعه)، میمنه، قلب، میسره و ساقه (عَقَبه).
در نظام خمیس، تیراندازان ماهر در مقدمه جای داشتند، مقرّ فرمانده کل و محل تجمع بیشتر نیروها، قلب بود، ساقه هم پشت سر سپاه حرکت میکرد و حامل ادوات و تجهیزات پشتیبانی و تدارکات جنگی بود.
، به نوشته هرثمی شعرانی،
وظیفه میمنه حمله به میسره سپاه دشمن و خارج کردن آنها از محل استقرارشان بود، وظیفه قلب این بود که بهطور مستقیم حرکت کند، در مقابل دشمن ــ هنگامی که به جلو میتازد ــ مقاومت کند و به هنگام فرار دشمن در پی او بتازد، وظیفه میسره این بود که در محل استقرار خود بماند و جایگاه خود را ترک نکند و به دشمن اجازه پیشروی ندهد، ساقه هم، ضمن حمل تدارکات، میبایست مراقب بود که دشمن از پشت سر حمله نکند و نیز نیروهای عقب مانده از جنگ یا مجروح را نگهداری کند و مانع کار کسانی شود که برای
جاسوسی به نفع دشمن، از سپاه عقب ماندهاند.
مسلمانان در جنگهای
موته و
فتح مکه، نظام خمیس را به کار گرفتند.
، در جنگهای ردّه در دوره
ابوبکر و در جریان فتوحات ایران (برای نمونه در جنگهای
قادسیه و
نهاوند )
نیز از نظام خمیس استفاده شد؛
.
معمولاً هریک از اجزای پنجگانه سپاه به صورت نظام صف در جای خود مستقر میشدند، در نیمه اول قرن سوم، هرثمی شعرانی
شیوه تقسیم سپاه به پنج بخش را، با تفاوتهایی، به صورت تقسیم به پنج حین توضیح داده است.
حین اول، شامل قلب، میمنه و میسره؛ حین دوم نیز شامل سه بخش، که پشت سر قلب و میمنه و میسره حین اول قرار میگیرد و ردءالقلب نام دارد؛ حین سوم، اثقال نامیده میشود که اصناف در آن مستقر میشوند؛ حین چهارم، ردءالاثقال؛ و حین پنجم، ساقه، در سازماندهی به شیوه خمیس، مردم هر قبیله یا شهر در یکی از اجزای خمیس قرار میگرفتند تا همبستگی و آشنایی میان آنها باعث نتیجه بهتری شود.
، برای نمونه، در جنگ با
خوارج در زمان
عبدالملکبن مروان (حک: ۶۵ـ۸۶)، مردم بصره همگی در میمنه سپاه و مردم
کوفه در میسره سپاه سازماندهی شدند
کردوس، مأخوذ از واژه یونانی کورتیس، نظامی بود که رومیان در جنگها به کار میبستند، کردوس گروهی از لشکر متشکل از ششصد تا هزار تن بود، هر کردوس به گروههای دهدهی تقسیم میشد، فرماندهی هر ده تن را یک عریف، هر ده عریف و سربازان زیردستشان (صد تن) را امیرالاعشار یا نقیب و فرماندهی هر ده امیرالاعشار با افرادش (هزار تن) را قائدالکردوس بر عهده داشت.
اگر تعداد نیروها زیاد و نظارت بر آنها دشوار بود، سازماندهی کرادیس، شیوه آسانی برای سازماندهی بهشمار میرفت، در این شیوه، هر کردوس میتوانست برای خود، رمز، شعار و پرچم ویژه داشته باشد تا در میدان نبرد، نیروهایش با انسجام بیشتری وارد عمل شوند، همچنین اگر یکی از کردوسها دچار آسیب یا شکست و عقبنشینی میشد، به سبب فاصله زیاد کردوسها از یکدیگر و نیز استقلال عمل آنها، این شکست به سایر کردوسها منتقل نمیشد، در حالیکه در سازمان صف، شکست بخشی از صف به سرعت کل سپاه را تحت تأثیر قرار میداد.
نخستین بار،
خالدبن ولید در
جنگ یرموک، سپاه را به ۳۶ تا ۴۰ کردوس تقسیم و نظام کرادیس و خمیس را درهم ادغام کرد، این سازمان به التعبئه الخالدیه شهرت دارد.
خالدبن سعید در فتح شام و سعدبن ابیوقاص در نبرد قادسیه از روش خالد پیروی کردند، بهرغم موفقیتآمیز بودن شیوه کرادیس، این روش تا اواخر دوره اموی رواجی نداشت، تا زمانی که
مروانبن محمد از سال ۱۲۸، بهطور مکرر از این شیوه استفاده کرد و پس از آن در میان مسلمانان رواج یافت
.
اتخاذ تدابیر مناسب در عرصه نبرد نیز بسیار پراهمیت بود، وضع استقرار نیروهای عملکننده در میدان نبرد میبایست به نحوی میبود که نور خورشید از پشت سر بتابد و جهت وزش باد موافق حرکت نیروها و از پهلوی آنها باشد.
، تعیین ساعت سعد برای شروع جنگ هم معمولاً مورد توجه قرار میگرفت.
، فرمانده در مکانی مرتفع زیر سایه چتر یا در خیمهای مستقر میشد و سیر نبرد را بهدقت زیر نظر میگرفت و دستورهای لازم را صادر میکرد.
دستور تغییر آرایش جنگی با اصطلاحات مختصر و ویژهای ــ که پیشتر در تمرینهای نظامی به سربازان آموزش داده شده بود ــ صادر میشد، برای نمونه، المیل (به معنای به طرفی برگشتن)، انقلاب (برهم خوردن صف)، جیش منحرف (منحرف شدن صف)، جیش مستقیم (مرتب شدن)، جیش مورّب (اریب شدن)، استداره صغری (حلقه کوچک)، استداره کبری (ترتیب به صورت حلقه بزرگ).
در صدر
اسلام، برای آمادگی سپاه شعار «السلاح السلاح»، برای شروع هجوم «النفیر النفیر»، برای بازگشت «الرجعه الرجعه» و برای پیاده شدن از اسب و پراکنده شدن، شعار «الارض الارض» بهکار میرفت.
،
تکبیر و تعداد دفعات تکرار آن نیز معنای خاصی را افاده میکرد.
در صورت کثرت شمار لشکریان و نرسیدن صدای فرمانده کل، با تکان دادن پرچم اصلی به دفعات معین و کوبیدن بر طبلها، دستور هجوم صادر میشد.
در ابتدای جنگ تیراندازان و سپس سوارهنظام وارد عمل میشدند، حمایت از دو جناح چپ و راست لشکر و حمله به جناحین دشمن و تعقیب فراریان دشمن در پایان جنگ، بر عهده سوارهنظام بود.
، گردانهای پیاده نیز در مکانهای مخصوص خود مبارزه میکردند و مأمور به پایداری و حتیالامکان بلند نکردن صدای خود بودند، فرماندهان همواره این نکته را یادآوری میکردند که فریاد کشیدن و سروصدای زیاد در میدان جنگ از اسباب شکست است.
،
بهکار بردن حیلههای جنگی نیز در تغییر نتیجه جنگ بسیار مؤثر بود و گاه شکست قطعی را به پیروزی مبدل میکرد یا دستکم موجب حفظ جان باقیمانده سپاه میشد.
یکی از حیلههای رایج جنگی، کمین گذاشتن در مسیر حرکت سپاه دشمن برای حمله ناگهانی از پشت سر بود.
، در میان فرماندهان
مسلمان، خالدبن ولید استاد فن جنگ و حیلههای جنگی بود، از تدابیر مهم و سرنوشتساز او، اتخاذ مسیری غیرمعمول برای حرکت سپاه از
عراق به
شام به منظور غافلگیر کردن دشمن در
جنگ یرموک بود.
مدیریت سپاه شکست خورده مسلمانان در
جنگ موته و نجات جان باقیمانده مسلمانان با بهکار بستن حیله جابهجایی میمنه با میسره و مقدمه با مؤخره سپاه در شب هنگام، به طوری که دشمن تصور کند برای مسلمانان نیروهای جدید کمکی رسیده است، نیز از ابتکارات وی بود.
، اشعار و رجزهایی که مسلمانان معمولاً در آغاز نبردهای تن به تن میخواندند نیز حاوی تفاخرهای دینی و گاه قومی و قبیلهای و نیز حاکی از
ایمان و
شجاعت و برتری فرد در جنگاوری بود.
، در برخی موارد ایجاد جنگ روانی با روشهایی چون برافروختن آتش،
هلهله، ایجاد اصوات بلند و گوشخراش، شایعهسازی و نشان دادن بیش از واقع نیرو و تعداد سپاهیان به طرق مختلف، در تضعیف روحیهدشمن مؤثر بود.
طبق
آیه خمس،
یک پنجم غنایم جنگ متعلق به
حکومت اسلامی و چهار پنجم دیگر سهم جنگجویان بود، اموالی که بدون جنگ و معمولاً در مسیر حرکت سپاه به دست میآمد،
فیء محسوب میشد و بهطور کامل متعلق به حکومت
اسلامی بود و به مصارف عامه میرسید، عمل تقسیم غنایم جنگی به صاحب منصبی به نام صاحب الاقباض سپرده میشد.
، در تقسیم غنایم، سوارهنظام دو یا سه برابر پیاده نظام سهم دریافت میکرد.
، به زنان، بردگان و ذمیان نیز در صورت شرکت در جنگ و انجام دادن برخی خدمات، هدایایی داده میشد.
اسیران جنگ معمولاً در برابر دریافت
فدیه از سوی خانوادهشان، آزاد میشدند.
، اگر اسیر، فقیر بود یا کسی حاضر نبود فدیه او را بپردازد، معمولاً به عنوان برده به فروش میرسید و مجبور بود در خدمت ارباب مسلمانش باشد
یا بیدریافت فدیه آزادش میکردند،
به شرط اینکه از آن پس علیه مسلمانان اقدام نکند، از دوره عباسیان، گزارشهایی درباره مبادله اسرا میان دو
دولت عباسی و روم شرقی وجود دارد
با اینکه در
قرآن و
سیره پیامبر اکرم و بزرگان
دین بر آزاد کردن بردگان و اسیران و رعایت حقوق آنها تأکید شده، اما در دورههای گوناگون حکومت
اسلامی، نحوه رفتار با این گروه، تابع ویژگیها و
اخلاق فردی حاکمان و اربابان
مسلمان و مختصات اجتماعی هر عصر بوده است، چنانکه گاه زمینههای پیشرفت علمی و اجتماعی برای بردگان نیز مانند گروههای دیگر فراهم و برابر بود؛ دانشمندان و نامداران برخاسته از طبقه بردگان در جوامع
مسلمان، بسیار بودهاند، در مقابل، گزارشهای فراوانی هم وجود دارد که حاکی از تعدی به حقوق اسیران است، از جمله کشتار دستهجمعی آنان در بدو
اسارت پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ، معمولاً با چراغانی کردن و آراستن معابر، جشنی برپا میشد و
خلیفه،
خلعتها و هدایایی به سران سپاه میبخشید، مثلاً، پس از بازگشت
معتضد از تکریت (۲۸۳) و کشته شدن
صاحبالزنج (۲۶۹) و شکست بابک از افشین (۲۲۳)، جشنهای مفصّلی برپا شد.
فرماندهان
مسلمان عمدتاً پس از فتح سرزمینهای جدید، در مرزها (ثغور) و مناطق
سوقالجیشی، بخشی از سپاه را برای مرزبانی و حفاظت باقی میگذاشتند، مثلاً در سال ۱۷ برای ثغر
کوفه، چهار مرز حلوان، ماسبذان، موصل و قرقیسیا تعیین شد و برای هر مرز یک فرمانده و یک نایب انتخاب گردید.
، در فتوحات ایران و شام معمولاً به مسئله ثغور و عواصم توجه میشد، اما در فتوحات شمال افریقا عمدتاً جنگها به شکل حمله و غارت و تنبیه قبایل آشوبگر و بازگشت از منطقه بود و پایگاه ثابتی در بسیاری از مناطق مفتوحه تشکیل نمیشد.
در دوره عباسی، با توقف جریان فتوحات، اصلیترین و مهمترین وظیفه نیروهای نظامی علاوه بر حفظ امنیت و سرکوب شورشهای داخلی، حفظ ثغور بود و به نظر میرسد ارتش ثابت، به صورتی که در دوره فتوحات در زمان
خلفای راشدین و امویان مورد نیاز بود، از ارکان ضروری
دولت اسلامی تلقی نمیشد.
(۱) قرآن.
(۲) محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، چاپ محمد بهجه اثری، بیروت (۱۳۱۴).
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ (علی
بن محمد)، تاریخ.
(۴) ابناثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاح
بن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۵) ابنحبیب، کتاب المحبّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت.
(۶) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر.
(۷) ابنخلدون، تاریخ.
(۸) ابندرید، کتاب جمهرهاللغه، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸.
(۹) ابنسعد، الطبقات (بیروت).
(۱۰) ابنعبدربّه، العقد الفرید، ج۱، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳، ج۳، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۱۱) ابنقتیبه، کتاب عیونالاخبار، بیروت: دارالکتاب العربی.
(۱۲) ابنکلبی، کتاب نسب الخیل فی الجاهلیه و
الاسلام و أخبارها، روایه أبی منصور جوالیقی، در کتابان فیالخیل، چاپ نوری حمّودی
قیسی و حاتم صالح ضامن، بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) ابنمقفع، رساله ابنالمقفع فی الصحابه، در رسائل البلغاء، اختیار و تصنیف محمد کردعلی، قاهره: مطبعه لجنه التألیف و الترجمه و النشر، ۱۳۷۴/۱۹۵۴.
(۱۴) ابنمنظور، لسان العرب.
(۱۵) ابنمنکلی، الادلّه الرّسمیه فی التّعابی الحربیه، چاپ محمود شیت خطّاب، بغداد ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۶) ابنمنکلی، الحیل فی الحروب و فتح المدائن و حفظ الدّروب، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز احمد، قاهره ۲۰۰۰.
(۱۷) ابنهشام، السیره النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
(۱۸) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین و اخبارهم.
(۱۹) حبیب
بن اوس ابوتمّام، دیوان الحماسه، به روایت موهوب
بن احمد جوالیقی، چاپ عبدالمنعم احمدصالح، بغداد ۱۹۸۰.
(۲۰) محمد توفیق أبوعلی، صورهالعادات و التقالید و القیم الجاهلیه فی کتب الامثال العربیه من القرن ۶ـ۹ ه/ ۱۲ـ۱۵م، بیروت ۱۹۹۹.
(۲۱) یعقوب
بن ابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج، چاپ قصی محبالدین خطیب، قاهره ۱۳۹۷.
(۲۲) بلاذری، الانساب (بیروت).
(۲۳) عبدالملک
بن محمد ثعالبی، فقهاللغه و سرّالعربیه، چاپ
سلیمان سلیم بواب، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۴) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، بیروت ۱۹۶۸.
(۲۵) عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۹، چاپ افست بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۹.
(۲۶) جوادعلی، المُفَصَّل فی تاریخ العرب قبل
الاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۲۷) حسان
بن ثابت، دیوان، شرح یوسف عید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۸) خلیفه
بن خیاط، تاریخ خلیفه
بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۲۹) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۳۰) محمد رشیدی، تفریج الکروب فی تدبیر الحروب، چاپ عارف احمد عبدالغنی، دمشق۱۹۹۵ .
(۳۱) عباس زریاب خویی، سیره رسولاللّه، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳۲) محمدبن
مسلم زهری، المغازی النبویه، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۳۳) جرجی زیدان، تاریخ التمدّن الاسلامی، ج۱، مصر ۱۹۱۴.
(۳۴) عبدالجبار سامرائی، «نظم التعبئه عندالعرب»، المورد، ج۱۲، ش ۴ (۱۴۰۴).
(۳۵) یاسین سوید، الفن العسکری الاسلامی: اصوله و مصادره، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۳۶) طبری، تاریخ (لیدن).
(۳۷) مرضی
بن علی طرسوسی، موسوعهالاسلحه القدیمه، الموسوم تبصره ارباب الالباب، چاپ کارین صادر، بیروت ۱۹۹۸.
(۳۸) حسن
بن عبداللّه عباسی، آثار الاول فی ترتیب الدول، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳۹) عبدالحمیدبن یحیی کاتب، رساله عبدالحمید الکاتب فی نصیحه ولی العهد، در رسائل البلغاء، اختیار و تصنیف محمد کردعلی، قاهره: لجنه التألیف و الترجمه والنشر، ۱۳۷۴/۱۹۵۴.
(۴۰) غازی اسماعیل مطیع مهر، مبادیء الحرب فی صدرالاسلام، عمان ۱۹۹۴.
(۴۱) جهادیه قرهغولی، العقلیه العربیه فی التنظیمات الاداریه و العسکریه فی العراق و الشام خلال العصر العباسی الاول: ۱۳۲ ه ـ ۲۳۲ ه، بغداد ۱۹۸۶.
(۴۲) علی
بن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، قاهره ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
(۴۳) مسعودی، مروج (بیروت).
(۴۴) مسکویه، آدابالعرب و الفرس.
(۴۵) احمدبن محمد میدانی، مجمع الامثال، مشهد ۱۳۶۶ ش.
(۴۶) نصربن مزاحم، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۴۷) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره۱۹۲۳ ـ۱۹۹۰.
(۴۸) محمدبن عمر واقدی، فتوح الشام، بیروت: دارالجیل.
(۴۹) محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۵۰) ابوسعید هرثمی شعرانی، مختصر فی سیاسه الحروب، چاپ عارف احمد عبدالغنی، دمشق۱۹۹۵).
(۵۱) یعقوبی، تاریخ.
(۵۲) صلح پایدار: جستارهایی در باب آرمان جهان وطنی کانت، مقدمه بومن و لوتس ـ باخمان، کمبریج، ماساچوست: انتشارات MIT، ۱۹۹۷.
(۵۳) ابن فراء، الاحکام السلطانیه، چاپ محمد حامد فقی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵۴) افلاطون، جمهوری، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۵۵) علی باقری، کلیات و مبانی استراتژی و جنگ، (تهران) ۱۳۷۰ ش.
(۵۶) محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری،( چاپ محمد ذهنی افندی )، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵۷) کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، نقله الی العربیه نبیه امین فارس و منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹.
(۵۸) احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۵۹) مجید خدوری، جنگ و صلح در قانون
اسلام، نیویورک ۱۹۷۹.
(۶۰) حسین حاج حسن، حضاره العرب فی صدر
الاسلام، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۶۱) حسین حاج حسن، حضاره العرب فی عصر الجاهلیه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۶۲) حرّعاملی، وسائل الشیعة.
(۶۳) محمدبن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفه معانی الفاظ المنهاج، مع تعلیقات جوبلی
بن ابراهیم شافعی، بیروت: دارالفکر.
(۶۴) محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیر المنار، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج۲، مصر۱۳۶۷.
(۶۵) شارل روسو، حقوق مخاصمات مسلحانه، ج۱، ترجمه علی هنجنی و شیرین نیرنوری، (تهران) ۱۳۶۹ ش.
(۶۶) وهبه مصطفی زحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دمشق ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۶۷) عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعد از
اسلام، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۶۸) نعمت الله صفری فروشانی، «درآمدی بر صلح نامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران»، تاریخ
اسلام، سال ۱، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۹).
(۶۹) عبدالرزاق
بن همام صنعانی، المصنَّف، چاپ حبیب الرحمان اعظمی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷۰) محمدرضا ضیائی بیگدلی، حقوق جنگ، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۷۱) طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن.
(۷۲) طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن.
(۷۳) آن کاترین لمبتون، مالک و دهقانی در ایران: مطالعه از تصرف اراضی و مدیریت درآمد حاصل از زمین، لندن ۱۹۵۳.
(۷۴) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.
(۷۵) حسن
بن یوسف علامه حلّی، تذکره الفقهاء، قم ۱۴۱۴.
(۷۶) علی
بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، شرح محمد عبده، چاپ عبدالعزیز سیدالاهل، بیروت ۱۳۸۲/ ۱۹۶۳.
(۷۷) ظافر قاسمی، الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی
الاسلام، بیروت ۱۹۸۲.
(۷۸) محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۷۹) کلینی، الکافی.
(۸۰) وب گالی، فیلسوفان جنگ و صلح: کانت، کلاؤزِویتس، مارکس، انگلس، تولستوی، ترجمه محسن حکیمی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸۱) ایگناس گولدتسیهر، العقیده و الشریعه فی
الاسلام، نقله الی اللغه العربیه و علق علیه محمد یوسف موسی، عبدالعزیز عبدالحق، و علی حسن عبدالقادر، بیروت ۱۹۴۶.
(۸۲) گوستاو لوبون، تمدن
اسلام و عرب، ترجمه هاشم حسینی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۸۳) ویلفرد مادلونگ، جانشینی محمد (ص) : مطالعهای از اوایل خلافت، کمبریج ۱۹۹۷.
(۸۴) محمود مسائلی و عالیه ارفعی، جنگ و صلح از دیدگاه حقوق و روابط بین الملل، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۸۵) شارل لوئی دو سکوندا مونتسکیو، روح القوانین، ترجمه و نگارش علی اکبر مهتدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۸۶) آندره میکل،
الاسلام و حضارته، ترجمه زینب عبدالعزیز، صیدا (۱۹۸۱).
(۸۷) محمدحسن
بن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع
الاسلام، ج۲۱، چاپ عباس قوچانی، بیروت ۱۹۸۱.
(۸۸) حسین
بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
(۸۹) علی
بن ابوبکر
هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۹۰) کریس آو یوکنیک و روژه نورمان، مشروعیت خشونت: تاریخچه انتقادی حقوق جنگ، در مجموعه مقالات حقوق جنگ، گردآوری و ترجمه حسین شریفی طرازکوهی، تهران: دانشگاه امام حسین (ع)، ۱۳۷۵ ش.
(۹۱) توماس واکر آرنولد، موعظه از
اسلام: تاریخ انتشار دین
اسلام، لندن ۱۹۸۶.
(۹۲) مارسل ابوازار، اومانیسم از
اسلام، پاریس ۱۹۷۹.
(۹۳) کارل فون کلازویتس، در باره جنگ، جی.جی. گراهام، ۱۹۹۷.
(۹۴) خوان ریکاردو کول، فضای مقدس و جنگ مقدس: سیاست، فرهنگ و تاریخ شیعه، لندن ۲۰۰۲.
(۹۵) فرهنگ تاریخ اندیشهها، فیلیپ پ. وینر، نیویورک: پسران چارلز اسکریبنر سال ۱۹۷۳.
(۹۶) دائرةالمعارف جهان
اسلام، "Ghazw" توسط ت م جانستون، "Harb, war I: Legal aspect" توسط مجید خدوری.
(۹۷) توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن، مونترال ۱۹۶۶.
(۹۸) امانوئل کانت، صلح پایدار و مقالات دیگر در سیاست، تاریخ و اخلاق، تد همفری، ایندیاناپولیس ۱۹۸۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ»، شماره۵۰۹۱.