• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قرآن (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: قران (ابهام‌زدایی).

قُرْآن (به ضم قاف و سکون راء) از واژگان قرآن کریم به معنای خواندن است. خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر می‌کند که مبیّن مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیّت و عظمت آن را به‌طور واضح متجلی می‌سازد. قرآن معجزه است و معنی اعجاز قرآن آنست که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است و وجوه عمده اعجاز دو چیز است: یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی، دیگری عدم وجود اختلاف در آن. تحریف به معنای زیادت و نقیصه به اجماع مسلمین در قرآن نیست. در تاریخ نام تعدادی از افراد به عنوان کاتبان وحی ذکر شده است که از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور و نوشتن قرآن را داشتند که آن‌دو علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و زید بن ثابت بودند. کاتبان وحی قرآن را به‌وسیله قلم که از نی بود و مرکب، بر روی تکه‌های پوست یا استخوان‌های پهن یا روی لیف خرما و یا روی سنگ‌های پهن سفید می‌نوشتند و قرآن در عهد رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به‌صورتی‌ که امروز هست، تالیف شده بود. پس از رحلت آن حضرت اولین کسی‌که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب‌ نزول در یک مصحف جمع‌آوری کرد علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود. اولین چیزی‌که به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ• اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ... ) تا آخر و آخرین سوره که نازل شد (اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‌) بود. آخرین آیه قرآن آیه ۲۸۱ بقره است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار. باید دانست ترکیب سوره‌های قرآن به دستور رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است، همانطور که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند. آنچه از قرآن در دوره ۱۳ سال اول رسالت نازل شده، آیات و سوره‌های مکّی نامند، خواه در خود مکّه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره‌هائی که در عرض ده سال بعد از هجرت نازل گشته، مدنی نام دارند، خواه در خود مدینه نازل گردیده‌اند یا در جاهای دیگر. در عدد آیات قرآن شش قول نقل شده که دو قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مدینه و چهار قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مکّه و کوفه و بصره و شام می‌باشد. قرآن مجید در زمان حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با خطّ کوفه استنساخ می‌شد و برای اولین بار توسّط ابوالاسود دئلی که اصول علم نحو را از علی (علیه‌السّلام) یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و به‌دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض، اشکالی از قبیل مدّ، فتحه، ضمّه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده است.



قُرْآن: اين لفظ در اصل مصدر به معنى خواندن است.


(اِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‌ فَاِذا قَرَاْناهُ فَاتَّبِعْ‌ قُرْآنَهُ‌) قرآن در اینجا مصدر است مثل فُرْقان و رُجْحان هر دو ضمیر راجع به وحی‌اند، یعنی: «در قرآن عجله نکن زیرا جمع کردن آنچه وحی می‌کنیم و خواندن آن بر عهده ماست... و چون آن را خواندیم از خواندنش پیروی کن و بخوان».
به نظر نگارنده همان خواندن سبب تسمیه این کتاب عظیم به این نام است. چنانکه خود قرآن به خواندن آن کاملا اهمیّت می‌دهد: (وَ اَنْ اَتْلُوَا الْقُرْآنَ‌) (و مأمورم قرآن را تلاوت كنم)، (وَ رَتِّلِ‌ الْقُرْآنَ‌ تَرْتِیلًا) (وقرآن را با تامّل و دقت بخوان)، (فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ‌ الْقُرْآنِ‌) ( اكنون آنچه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد).
بعضی‌ها قرآن را در اصل به معنی جمع گرفته‌اند که اصل قَرْء به معنی جمع است در اینصورت می‌توانند بگویند که: آن مصدر از برای فاعل است، قرآن یعنی جامع حقائق و فرموده‌های الهی. ولی با ملاحظه آنچه گذشت معنای اول مقبول‌تر بلکه منحصر به فرد است. المیزان نیز آن را اختیار کرده است.


خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر می‌کند که مبیّن مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیّت و عظمت آن را به‌طور واضح متجلی می‌سازد از قبیل:
۱- (لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ‌) (هيچگونه شكى در آن نيست و مايه هدایت پرهيزكاران است).
۲- (هُدیً لِلنَّاسِ‌) (به عنوان راهنماى مردم).
۳- (قُرْآنٍ‌ مُبِینٍ‌) (قرآن مبين).
۴- (وَ الْقُرْآنَ‌ الْعَظِیمَ‌) (و قرآن عظيم).
۵- (اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‌ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ‌) (اين قرآن، به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مى‌كند).
۶- (شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌) (شفا و رحمت براى مؤمنان).
۷- (وَ الْقُرْآنِ‌ الْحَکِیمِ‌) (سوگند به قرآن حكيم و استوار).
۸- (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ‌ مَجِیدٌ) (بلكه قرآن با عظمت است).
۹- (اِنَّهُ‌ لَقُرْآنٌ‌ کَرِیمٌ‌) (كه آن، قرآن پر ارزشى است).
۱۰- (لا یَاْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) (كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‌آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است).
۱۱- (اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ‌) (اين قرآن چيزى جز تذکّری براى جهانيان نيست).
۱۲ (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ) (بيانگر همه چيز).
۱۳- (وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ) (و اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير).
این‌ها نمونه‌ای از اوصاف حمیده قرآن مجید است، با توجّه به آنها خواهیم دید که این کتاب سبب سعادت هر دو جهان و رشحه‌ای از رحمت واسعه خدا بر بندگان است. مسلمانان باید در فرا گرفتن و عمل به آن آنچه می‌توانند سعی کنند تا سعادت هر دو جهان یابند.


معنی اعجاز قرآن آنست که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است، قرآن از اول نزول پیوسته این مطلب را یادآوری کرده و گوید: بشر از آوردن نظیر من ناتوان است، و اگر عاجز نیست یک سوره مانند مرا بیاورد. این حریف طلبی قرآن و آن زبونی اهل سخن و خاصّه فصحای عرب دلیل بارز اعجاز آن است.
۱- (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی‌ اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ‌ لا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً) «بگو اگر انس و جنّ جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی‌توانند هر چند با همدیگر همکاری کنند».
۲- (اَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ‌... فَلْیَاْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ اِنْ کانُوا صادِقِینَ‌) (يا مى‌گويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»؟! ...اگر راست مى‌گويند سخنى همانند آن بياورند!).
۳- (وَ اِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی‌ عَبْدِنا فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ‌... • فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ... ) (و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده‌ايم تردید داريد، يك سوره همانند آن بياوريد...پس اگر چنين نكنيد- كه هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد..). آیه در مقام تعجیز انسان حتی از آوردن یک سوره است و با نفی ابدی می‌گوید (وَ لَنْ تَفْعَلُوا) و هرگز نمی‌توانید و آن دلیل است که در آینده نیز این کار امکان نخواهد داشت.
ایضا آیه‌: (اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ... ) (آيا آنها مى‌گويند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى‌گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد) در مقام تعجیز است.
۴- (اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ‌... فَاِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ... ) (آيا مى‌گويند: «او به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگى است)»! بگو: «اگر راست مى‌گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد...»و اگر کافران دعوت شما را نپذيرفتند (به آنها بگوييد:)، بدانيد قرآن تنها با علم الهی نازل شده...). در اینجا صحبت از آوردن ده سوره است و جمله‌ (اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ‌) روشن می‌کند که خدا علم قرآن سازی را به بشر نداده است.
آیه اول در مقام تعجیز شامل یک آیه هم می‌شود زیرا کلمه قرآن به همه قرآن و به ابعاض آن اطلاق می‌شود، و آیه اول از آیات مکّی است، آن‌وقت همه قرآن نازل نشده بود. ولی باز فرموده‌ «هذَا الْقُرْآنِ» با وجود این به نظر نگارنده منظور قرآن از مبارزه طلبی مجموع قرآن یا چند سوره یا یک سوره یا چند آیه است نه نسبت به فرد فرد آیات مثل‌: (اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ) (او براى مبارزه با قرآن اندیشه كرد و نقشه‌اى شيطانى كشيد!) مثلا و در قرآن «فَاْتُوا بِآیَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» نیامده است.


درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل می‌کند:
۱- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبی که غیر از اسلوب بُلَغاء و فُصَحاست اسلوبی که در آن زمان معمول نبود و کاملا بدیع و بی‌سابقه است.
۲- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید و احدی از اهل بیان در این مطلب شکّ نکردند. (قرآن‌ با بلاغتی القاء مطلب می‌کند که دیگران از القاء مطلب با آن بیان عاجزاند).
۳- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعدا تحقق یافت و اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را می‌گرفت.
۴- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت ۲۳ سال. (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (در حالى كه اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‌يافتند).
۵- اشتمال قرآن بر علوم الهیّه و عقائد دینیّه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.
۶- اینکه هیچ یک از گفته‌های قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هر چه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.
۷- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود، مثل‌: (وَ اَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ‌-... (ما بادها را براى بارور ساختن ابرها فرستاديم) اَنَّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍ‌-... (آسمان‌ها و زمین به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر جدا ساختيم؛ و هر چيز زنده‌اى را از آب آفريديم) ثُمَّ اسْتَوی‌ اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ‌-... (سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود) وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ‌ (و از هر چيز يك جفت آفريديم) ) و امثال اینها؛ (المنار ذیل آیه ۲۳ بقره به اختصار).
در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم، و پنجم را به‌طور مشروح ذکر و بررسی می‌کند و وجه دیگری می‌افزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلّم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار، اقوال را در این‌باره به‌طور مبسوط جمع کرده است.
ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعا معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان می‌باشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملا نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست. ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارز طلبی کرده نسبت به ده سوره (بعشر سور) و حتی به یک سوره نیز مبارز طلبی کرده است‌: (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ) اما وجوهی که از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمی‌توان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است.

۵.۱ - وجوه عمده اعجاز

با استفاده از خود قرآن می‌شود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی. دیگری عدم وجود اختلاف در آن.
اینک این دو وجه را بررسی می‌کنیم:
۱- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده‌آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد.
مثلا از مسیلمه کذاب (لعنه‌اللّه) در تاریخ کامل و سفینة البحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت: و المبدیات زرعا. و الحاصدات حصدا. و الذاریات قحما. و الطاحنات طحنا. و الخابزات خبزا. و الثاردات ثردا. و اللاقمات لقما.. این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب‌زده ولی معنی آنها چنین در آمده: قسم به آشکار کنندگان کشت، قسم به دروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنان که لقمه بر دهان می‌گذارند...
در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته به کار برده ولی ملاحظه می‌شود که معانی چقدر مضحک و سند رسوائی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است.
این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهرا الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد. ظاهرا روی این حساب است که فرموده: (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ) یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله‌ «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» روشن می‌کند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله‌ (فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ) بیان می‌کند که این زائیده علم خداست و شما آن علم را ندارید (وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلًا) .
از اینجاست که نگارنده احتمال می‌دهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر به اسلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آنست گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملا واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شد آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره.
۲- (اَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ‌ الْقُرْآنَ‌ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (آيا درباره قرآن نمى‌انديشند؟! در حالى كه اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‌يافتند). این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده، و یک رای نمی‌ماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر می‌یابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را می‌بینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لا اقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر می‌کنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع می‌دیدند امروز تخطئه می‌کنند و بر آن خط بطلان می‌کشند. نهرو نخست، وزیر متوفی هندوستان نامه‌های متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آنها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آنها را می‌نوشتم طور دیگری می‌نوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم.
کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیست سال قبل نوشته‌ام احتیاج‌ به تجدید نظر ندارد، همینطور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی، پس بشر نمی‌تواند از خود رویّه‌هائی راجع به همه شئون زندگی و غیره، ایجاد کرده و تا آخر عمر در آنها ثابت و یکنواخت بماند حتما مقدار کثیری از آنها و یا همه آنها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض ۲۳ سال عقائدی و روشهائی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آنها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آنها از خودش نیست و گرنه بشر چنین ساخته نشده است، (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) .
کتاب‌هائی که در دنیا نوشته می‌شود از حیث مطالب سبک به‌خصوصی دارند مثلا آنکه در جغرافیا نوشته می‌شود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته می‌شود همه‌اش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته می‌شود. ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره می‌بینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان و غیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است‌ «فَاْتُوا بِسُورَةٍ» با اطلاقش به این حقیقت نیز شامل می‌باشد.


این مسئله که در قرآن تحریف هست یا نیست باختلاف قرائت‌ها و اختلاف بعضی از کلمات و حرکات راجع نمی‌باشد که چنین چیزهائی هست و ضرری به قرآن مجید ندارد، موضوع عمده در این‌باره دو چیز است:
۱- آیا در قرآن فعلی مطالب اضافه هست و مقداری از آن از کلام خداوند نیست بلکه بر آن اضافه شده است یا نه؟
۲- آیا در قرآن فعلی نقیصه هست و مقداری از آن از بین رفته و آنچه در دست ماست قسمتی از قرآن‌ اصلی است یا نه؟

۶.۱ - نفى زيادت

تحریف به معنای اول به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش ضروری است و قرآن فعلی همه‌اش کلام خداست بدون شبهه. در مقدمه مجمع البیان در فنّ پنجم فرموده به اجماع مسلمین در قرآن زیادت نیست، در المیزان فرموده: بر نفی زیادت با اجماع استدلال کرده‌اند، در البیان فرموده تحریف به معنی زیادت به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش به ضرورت ثابت است.

۶.۲ - نفى نقيصه

امّا تحریف به معنای دوم (وجود نقیصه در قرآن) متسالمُُ علیه میان مسلمین آنست که اینگونه تحریف در قرآن نیست و این قول حق است و دلائلش بعدا نقل خواهد شد.
در البیان می‌گوید: معروف میان مسلمانان عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در دست ما همه قرآن است که بر پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شده، بسیاری از بزرگان بر این عقیده تصریح کرده‌اند از جمله صدوق محمد بن بابویه که قول به عدم تحریف را از معتقدات امامیه شمرده؛ از جمله شیخ طوسی در اول تفسیر «تبیان» و آنرا از استادش علم الهدی با استدلال قاطع نقل می‌کند، هکذا مفسر شهیر طبرسی در مقدمه مجمع البیان، ایضا شیخ جعفر کاشف الغطاء در بحث قرآن از کتاب «کشف الغطاء» و نیز علامه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب «عروة وثقی» و نیز قول به عدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده، از جمله محدث کاشانی در دو کتابش ( و ) همچنین علامه شیخ محمد جواد بلاغی در مقدّمه تفسیر «آلاء الرحمن».
نگارنده گوید: اگر در اقوال بزرگان اهل تفسیر و غیره تفحص کنیم کمتر کسی خواهیم یافت که قائل به تحریف به معنی نقیصه باشند مگر بعضی از آنانکه خیلی سطحی و ساده‌اند، ولی دانشمندان بزرگ اسلامی که عده‌ای از آنها نام برده شد و بزرگانی‌ همچون علامه طباطبائی در المیزان و غیره و علامه خوئی در «البیان» و نویسندگانی امثال فرید وجدی در دائرة المعارف و غیره و غیره به جنگ اینگونه اشخاص نادر شتافته‌اند البته با دلائل قاطع که نقل خواهد شد.
عده‌ای از محدّثین شیعه و جمعی از محدّثان اهل سنت قائل شده‌اند که در قرآن تحریف وجود دارد و مقداری از آن حذف شده است، در مقدمه مجمع این قول را به جمعی از علماء شیعه و عده‌ای از حشویّه اهل سنت نسبت داده است، حشویّه چنانکه در دائرة المعارف وجدی است گروهی از معتزله هستند که به ظواهر قرآن تمسّک کرده و قائل به جسم بودن خدااند، که منسوبند به حشو یعنی مردمان رذیل.
[۱۹۷] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.



دلیل قائلین به وجود تحریف روایاتی است که از طرق شیعه و اهل سنّت وارد شده که نقل و ردّ آنها در این کتاب مهم نیست، طالبان تفصیل به کتب مفصل رجوع کنند؛ از جمله: المیزان و البیان آیة اللّه خوئی فصل «صیانة القرآن من التحریف»؛ ولی مقداری از دلائل عدم تحریف به قرار ذیل است:
۱- (اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ‌) (ما قرآن را نازل كرديم؛ و ما بطور قطع آن را حفظ مى‌كنيم) مراد از «الذّکر» قرآن است و چند آیه قبل فرموده: (وَ قالُوا یا اَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّکَ لَمَجْنُونٌ‌) کافران گفتند: «اى كسى كه «ذكر» [قرآن‌] بر تو نازل شده، تو به يقين ديوانه‌اى!) در این آیه خداوند با قاطعیّت تمام فرموده: «قرآن را ما نازل کرده‌ایم و ما حتما حافظ و نگهدارنده آن هستیم»، با دو تاکید «انّ» و «لام» پس مطمئنا خداوند آن را از نقصان و زیادت و از هر جهت دیگر محفوظ خواهد داشت. بعضی احتمال داده‌اند که ضمیر «لَهُ» به حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) راجع است ولی این قول بر خلاف ظاهر است و هر کس در آیه دقت کند یقین خواهد کرد که مراد از «لَهُ لَحافِظُونَ» حفظ قرآن و «لَهُ» بر قرآن راجع است.
۲- (وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ• لا یَاْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) مراد از «بَیْنِ یَدَیْهِ» زمان نزول و از «مِنْ خَلْفِهِ» زمان بعد است یعنی: «او کتاب با عزّتی است که نه حالا و نه در آینده باطل را بر آن راه ندارد تا به‌واسطه زیادت و یا نقصان و یا به هر شکل دیگری بر آن راه یافته و از حجیّت بیاندازد». این قولی است قطعی که خداوند قرآن را از راه یافتن باطل برکنار کرده است و اگر نقصی در آن راه یابد بر خلاف آن خواهد بود.
۳- حدیث ثقلین که فریقین به‌طور متواتر از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل کرده‌اند فرمود: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»، «من در میان شما دو چیز مهم و گرانقدر می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من‌اند، هر گاه به آن‌دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید بود، آن‌دو هیچگاه از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض پیش من آیند».
این حدیث وجوب تمسّک به قرآن را ایجاب می‌کند باید قرآن تحریف نشده باشد و گرنه تمسّک به کتاب محرّف معنائی ندارد و از ضلالت باز نمی‌دارد، جمله‌ «اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا» معیّن می‌کند که کتاب و اهل بیت تا قیامت باقی است پس تا قیامت باید اهل بیت و کتاب باشند و از هم جدا نشوند ولی بودن یکی از اهل بیت همواره ضروری نیست مخصوصا در زمان غیبت بلکه بودن احادیث آنها و بودن مجتهدین که حافظ و راوی احادیث‌اند کافی است و تمسّک به اهل بیت محقق می‌شود ولی تمسّک به قرآن میسّر نیست مگر با وصول به قرآن، بدین طریق می‌دانیم که قرآن دست نخورده میان ما موجود است و زیادت و نقصانی در آن نیست.
هکذا سائر روایات که در بیان صحّت و سقم اخبار تطبیق آنها را با قرآن لازم دانسته است، ایضا روایاتی که می‌گویند امامان (علیهم‌السّلام) در استفاده از احکام و غیره بر قرآن موجود استناد کرده‌اند.
در آینده خواهیم گفت: قرآنی که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نوشته فرقش با قرآن فعلی فقط در ترتیب سوره‌ها است، در البیان می‌گوید: این هم باطل است که بگوئیم قرآن در نزد امام غائب (علیه‌السّلام) محفوظ و موجود است زیرا وجود واقعی آن در تمسک امت کافی نیست.
۴- از جمله براهین که اقامه کرده‌اند اینست: قرآن مجید اوصافی برای خود بیان می‌دارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد مثلا می‌گوید: (اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‌ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ‌) «قرآن مردم را به استوار‌ترین راه هدایت می‌کند»، (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اَلاَّ خَسَارًا) «قرآن برای مؤمنان شفاست و کافران را جز خسران نیافزاید»، (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ) «اگر جنّ و انس جمع شوند قدرت آوردن چنین قرآنی را ندارند»، (اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَی بَنِی اِسْرَائِیلَ اَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) «قرآن به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را که در آن اختلاف دارند حکایت می‌کند»، (هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ) «قرآن به تمام مردم‌هادی و راهنماست»، {(آیه): هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ}} «قرآن هدایت برای متقین است»، (اَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا) «آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند یا در قلوبشان قفل‌هائی است»، (قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ) «از خداوند برای شما نور و کتاب روشن آمده است» و صدها نظیر این آیات در مطالب دنیا و آخرت.
ما آنگاه که در قرآن موجود دقت می‌کنیم تمام این اوصاف را در آن می‌یابیم و در نتیجه می‌دانیم که از قرآن کم نشده است.
۵- فرید وجدی در دائرة المعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تالیف و تعلیم قرآن دلیل عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامی که مسلمین بر قرآن داشتند احتمال نقصان آن را از میان بر می‌دارد.
[۲۶۶] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «حرف».
این همان دلیل متقنی است که مرحوم علم الهدی (بنا بر آنچه در مقدمه مجمع البیان است) بدان تمسّک جسته و فرماید: علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ است. علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیده‌اند... چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییری یا نقصانی در آن راه یابد. (مختصر آنچه دو دانشمند فوق گفته‌اند)
علامه طباطبائی در کتاب «قرآن در اسلام» در این زمینه فرموده: آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیّت را به خرج می‌دادند، علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام می‌گرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند، پذیرفتند و نسخه‌هائی از آن برداشتند و ردّ و اعتراض نکردند. علی (علیه‌السّلام) با اینکه خودش قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده بود و به جماعت نشان داده بود، مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد.
[۲۶۹] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۵.



ابوعبداللّه زنجانی در تاریخ قرآن می‌نویسد: مورّخین عرب همه اتّفاق دارند بر اینکه خطّ به‌واسطه حرب بن امیّة بن عبد شمس به مکّه داخل شده و آن را این شخص در سفرهائی که نموده از چند تن فرا گرفته بود که از آن‌جمله بشر بن عبدالملک برادر اکیدر صاحب دومة الجندل بوده. بشر با حرب بن امیّه در مکّه حضور یافته و دختر او صهبا را به زنی گرفت و به جمعی از اهل مکه خطّ آموخت و از دنیا رفت.
[۲۷۰] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه آنچه مرحوم زنجانی درباره بشر بن عبدالملک گفته نقل می‌کند بعد می‌گوید: پس عدّه‌ای کثیر از قریش در وقت ظهور اسلام نوشتن بلد بودند... اسلام آمد در حالی‌که خطّ در حجاز معروف ولی غیر شایع بود و آن‌وقت در مکّه فقط در حدود ۱۴ نفر نوشتن بلد بودند که‌ عبارت بودند از: علی بن ابی‌طالب، عمر بن خطاب، طلحة بن عبیداللّه، عثمان بن سعید، ابان بن سعید، یزید بن ابی‌سفیان، حاطب بن عمرو، علاء بن حضرمی، ابو سلمة بن عبدالاشهل، عبداللّه بن ابی‌سعد بن ابی‌سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان، معاویه، و جهیم بن صلت.
[۲۷۱] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۷.

فرید وجدی در دائرة المعارف مادّه «خطّ» می‌گوید: خطّ تا نزدیکی‌های ظهور اسلام در میان عرب حجاز نبود... بعضی از آنها به عراق یا شام سفر کرده و خطّ نبطی و عبری و سریانی را یاد گرفتند و کلام عربی را با آنها نوشتند، پس از آمدن اسلام از خطّ نبطی خطّ نسخ و از سریانی خطّ کوفی بوجود آمد.
[۲۷۲] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
وجدی آنگاه به جریان بشر بن عبدالملک که گذشت اشاره کرده و گوید: وقت آمدن اسلام نوشتن را در عرب جز ۱۴ نفر (بضعة عشر) نمی‌دانستند از جمله علی بن ابی طالب، عمر، عثمان، ابوسفیان، معاویه، طلحه و دیگران بودند.
[۲۷۳] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
ابو عبداللّه زنجانی در تاریخ قرآن ترجمه سحاب، عدد نویسندگان وحی را که با خطّ نسخ معمول آن زمان در مکّه و مدینه قرآن را به محض نزول می‌نوشتند چهل و سه نفر ذکر کرده و ۲۹ نفر از مشهوران آنها را نام برده از آن‌جمله علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، زید بن ثابت، زبیر بن عوام، عبداللّه بن ارقم، عبداللّه بن رواحه، ابیّ بن کعب، ثابت بن قیس، ابوسفیان، معاویه، خالد بن ولید و عمرو بن عاص است.
[۲۷۴] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

ناگفته نماند خالد بن ولید و عمرو بن عاص در سال هفتم هجرت شش ماه به فتح مکّه مانده اسلام آوردند، معاویه و پدرش ابوسفیان پس از فتح مکّه به اسلام داخل شدند، اینان تا قدرت داشتند با اسلام جنگیدند و آنگاه که صیت و غلبه اسلام را دیدند به آن روی آوردند و آن‌وقت فقط در حدود دو سال از عمر رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مانده بود، من احتمال نزدیک به یقین دارم که این روسیاهان که همواره نان را به قیمت روز می‌خوردند برای‌ اینکه برای خود در میان مسلمانان جا باز کنند چند آیه یا سوره را نوشته و خود را کاتب وحی قلمداد کردند، یعنی رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ما را هم به حساب گرفته است و گرنه اعتبار آنها کمتر از آن بود که آن حضرت کتابت وحی را به ایشان محوّل کند، وآنگهی آن‌وقت در حدود نود درصد قرآن نازل شده بود؛ به نظر بعضی: معاویه فقط بعضی از نامه‌های آن حضرت را نوشته است.
در تاریخ قرآن آمده: از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور و نوشتن قرآن را داشتند که آن‌دو علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و زید بن ثابت بود.
[۲۷۵] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.

جرجی زیدان می‌گوید: در عهد رسول خدا از همه بیشتر علی بن ابی‌طالب، عبداللّه بن مسعود، ابو الدرداء، معاذ بن جبل، ثابت بن زید و ابی بن کعب... به تدوین قرآن عنایت داشتند.
[۲۷۶] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۵.
او این مطلب را در تاریخ تمدن اسلام، ترجمه جواهر الکلام نیز گفته است.
[۲۷۷] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.



جرجی زیدان در تاریخ تمدّن اسلام می‌نویسد: قلم را از نی می‌ساختند و مرکب را که مداد می‌گفتند، از گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیّه کرده، مایع لزجی مثل صمغ و مانند آن به آن می‌افزودند. امّا کاغذ اعراب در ابتداء پوست بود که آن را رقّ می‌گفتند، گاه هم روی پارچه می‌نوشتند و مشهورترین آن، پارچه بافت مصر به نام قباطی بود و معلّقات سبع پیش از اسلام بر روی همان پارچه نوشته شده بود، هر گاه پارچه یا پوست به‌دست نمی‌آوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن می‌نوشتند.
[۲۷۸] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
در همان کتاب هست: هر آیه و سوره که نازل می‌شد آن را کاتبان وحی روی تکه‌های پوست یا استخوان‌های پهن مانند کتف و دنده‌ها یا روی لیف خرما و یا روی سنگ‌های پهن سفید می‌نوشتند،
[۲۷۹] زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
در تاریخ قرآن پارچه و حریر را اضافه کرده و گوید آنها را صحف می‌گفتند، و یک کتاب از اینگونه صحف برای پیغمبر نوشته و به او دادند که حضرت آنها را در خانه خود می‌گذاشت.
[۲۸۰] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۷.

از این نقل معلوم می‌شود که نویسندگان وحی یک نسخه هم به حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) می‌داده‌اند و آن حضرت آنها را جمع می‌کرده است. وافی در آخر کتاب صلوة از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) (در هنگام وفات) فرمود: یا علی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفه‌ها و حریر و قرطاس‌هاست آنها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع کردند. علی (علیه‌السّلام) قرآن را در پارچه‌ای زرد نوشت و در خانه‌اش با تمام رسانید و فرمود تا قرآن را جمع نکنم عبا به دوشم نخواهم‌انداخت، گاهی شخصی می‌خواست دم در آن حضرت را ملاقات کند بدون عبا می‌آمد تا قرآن را جمع نمود.


در زمان پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بعضی از صحابه تمام قرآن را جمع کرده و بعضی مقداری از آن را جمع و بعد از وفات آن حضرت تالیف نمودند.
محمد بن اسحق در فهرست می‌گوید جمع کنندگان قرآن در دوره رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) عبارت بودند از: امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذ بن جبل بن اوس، ثابت بن زید بن نعمان، ابی بن کعب، و زید بن ثابت. در تاریخ قرآن بعد از نقل این سخن چند روایت از بخاری و اتقان سیوطی و از بیهقی و مناقب خوارزمی و غیره در این زمینه نقل کرده است.
ناگفته نماند: آنچه نباید تردید کرد این است که در زمان رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) قرآن بدانگونه که گفته شد جمع گردید و حتی یک نسخه از آن در منزل آن حضرت بود که به علی (علیه‌السّلام) سفارش آن را کرد، قطع نظر از حافظان‌ قرآن که آنها را قرّاء می‌گفتند و از آن گروه بود که چهل یا هفتاد نفر در واقعه بئر معونه یکجا شهید شدند.
در مجمع البیان از سید مرتضی علم الهدی نقل می‌کند: قرآن در عهد رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به‌صورتی‌که امروز هست تالیف شده بود، به دلیل آنکه:
قرآن در آن روز درس خوانده می‌شد و همه‌اش را حفظ می‌کردند و آن را به رسول خدا نشان می‌دادند و بر وی می‌خواندند و عدّه‌ای مانند عبد اللّه بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار بر پیغمبر خواندند.
در تاریخ قرآن آمده: آمدی در کتاب أبكار الأفكار می‌نویسد: قرآن‌های مشهور در دوره صحابه قرائت و بر پیغمبر عرض شده بود و مصحف عثمان بن عفّان آخرین قرآن است که بر حضرت عرض شد... پیغمبر جمعی از قرّاء را برای یاد دادن قرآن به مدینه فرستاد.
[۲۸۷] آمدی، سیف الدین، أبكار الأفكار، ج۴، ص۹۵.
بخاری به اسناد خود از برّاء روایت کرده که گفت: اول کسی‌که از یاران پیغمبر پیش ما آمد مصعب بن عمیر و ابن امّ مکتوم بود، آنها آمده شروع کردند که قرآن را به ما یاد بدهند پس از آن عمّار و بلال آمدند، وقتی‌که پیغمبر مکّه را فتح نمود معاذ بن جبل را برای تعلیم قرآن در آنجا گذاشت.
[۲۸۹] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.

نگارنده گوید: در اینکه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در کار تدوین و تعلیم قرآن دقّت می‌فرمودند شکّی نیست و نمایندگانی که برای تعلیم قرآن اعزام و منصوب می‌شدند هر یک آنچه از قرآن تا آن‌وقت نازل شده بود و یا مقداری از آن را می‌دانستند، ولی ظاهرا جمع همه قرآن در یک پارچه و یا پوست‌ها به‌صورت کتاب بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفته و پیش از آن به‌صورت الواح و صحف در نزد کاتبان وحی و یک نسخه هم نزد خود آن حضرت بود.


پس از رحلت آن حضرت اولین کسی‌که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب‌ نزول در یک مصحف جمع‌آوری کرد علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که از نوشتن آن فراغت یافت.
این مطلب در گذشته از وافی نقل گردید و در تاریخ قرآن از اتقان سیوطی و شرح کافی ملا صالح قزوینی و در کتاب قرآن در اسلام از اتقان و مصحف سجستانی نقل شده است.
[۲۹۱] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۴۷.
ابن ابی‌الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه در حالات علی (علیه‌السّلام) گوید: «و هو اوّل من جمع‌ الْقُرْآنَ‌».
پس از یک سال و خرده‌ای که از رحلت می‌گذشت جنگ یمامه اتفاق افتاد که در آن هزار و دویست نفر از مسلمین از جمله هفتصد تن از قرّاء قرآن کشته شدند. در کتاب «قرآن در اسلام» عدّه آنها را هفتاد تن نقل کرده ولی جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه و تاریخ تمدن اسلام آنها را هفتصد نفر از مجموع ۱۲۰۰ تن نقل کرده است.
[۲۹۳] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.

به هر حال مقام خلافت از کشته شدن قرّاء به وحشت افتاده، به فکر جمع قرآن افتاد. زید بن ثابت را مامور این کار کردند که عدّه‌ای از صحابه تحت تصدّی او سور و آیات قرآن را از الواح و شاخه‌های نخله خرما و قطعات سفید سنگ‌ها و از آنچه در خانه پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و در نزد صحابه بود جمع کرده و در یک مصحف قرار دادند. جرجی زیدان در دو کتاب فوق و ابن اثیر در تاریخ کامل وقایع سال ۳۰ هجری گوید: آن نسخه نزد ابوبکر بود، پس از وی به عمر رسید و پس از عمر دخترش حفصه آن را نزد خود نگاه داشت، ولی در «قرآن در اسلام» فرموده: نسخه‌هائی از آن به اطراف و اکناف فرستاده شد.
[۲۹۴] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۴.

در خلافت عثمان بن عفّان به وی خبر دادند که مردم قرآن را با قرائت‌های مختلف می‌خوانند و با همان اختلاف استنساخ می‌کنند؛ اهل دمشق و حمص از مقداد، اهل کوفه از عبد اللّه مسعود و دیگران از دیگران قرائت‌های خویش را نقل می‌کنند. حذیفة بن یمان که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود دید میان مسلمین اختلاف قرائات زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطّلع ساخت.
خلیفه دستور داد قرآنی را که به دستور ابوبکر نوشته بودند و نزد حفصه دختر عمر بود به امانت گرفتند، پنج نفر از قرّاء را که یکی زید بن ثابت بود ماموریت داد تا نسخه‌هائی از آن بردارند تا اصل سایر نسخه‌ها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته شد، یکی در مدینه ماند، یکی را به مکّه، یکی را به شام، یکی را به کوفه، یکی را به بصره و به قولی یکی را به یمن و یکی به بحرین فرستادند و این نسخه‌ها را مصحف امام می‌خواندند که اصل سایر نسخه‌ها بود؛ آنگاه عثمان دستور داد سایر قرآن‌ها را که به‌دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده و هر چه به مدینه رسید سوزاندند.
در تاریخ قرآن هست: عثمان مصحف عبداللّه بن مسعود و سالم مولی ابی حذیفه را گرفت و به آب شست و نیز نقل می‌کند که ۱۲ نفر از صحابه در مجلس مشورت این کار شرکت داشته‌اند و نیز نقل می‌کند که ابی بن کعب و عبداللّه بن مسعود و سالم با این کار مخالفت کردند ولی عثمان به رای علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) این کار را کرد.
[۲۹۶] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.

نگارنده گوید در تاریخ کامل ضمن حوادث سال ۳۰ هجری نقل شده: چون امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در زمان خلافت وارد کوفه شد مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بر یک مصحف وادار کرد؛ امام (علیه‌السّلام) صدا زد: ساکت شو در حضور ما و با رای ما آن کار کرد، اگر به جای عثمان بودم من نیز همان کار را می‌کردم، معلوم می‌شود که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به صلاحیت این عمل رای داده و حق هم همان بوده است.
[۲۹۸] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.



در مقدمه تفسیر برهان از کلینی به اسنادش از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که فرمود: اولین چیزی‌که به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نازل شد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ• اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ... ) تا آخر و آخرین سوره که نازل شد (اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‌) بود. همین حدیث را از صدوق با سندش از حضرت رضا (علیه‌السّلام) نیز نقل کرده و فقط در آن «الی آخره» ندارد.
واحدی در مقدّمه اسباب النزول در حدود پنج حدیث نقل کرده که اولین نازل شده سوره‌ (اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ‌) است در بعضی‌ها تا آیه پنجم که‌ (عَلَّمَ الْاِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ‌) است.
در مجمع در تفسیر سوره علق فرموده: اکثر مفسّران قائل‌اند که اولین چیزی‌که نازل شد پنج آیه از اول سوره علق است و به قولی سوره مدّثر و به قولی سوره حمد است.
ناگفته نماند: سوره نصر بنا بر آنکه نقل شد آخرین سوره تمام است که نازل شده نه آخرین آیه و گرنه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بعد از نزول آن دو سال زندگی کرده است.
المیزان نیز اول ما نزل را سوره علق دانسته و بعید نمی‌داند که همه‌اش یکجا نازل شده باشد و در تفسیر سوره مدثر گفته: آیات سوره، تکذیب می‌کند که اولین سوره باشد زیرا آیات صریح‌اند در اینکه قبل از این آن حضرت آیاتی بر مردم خوانده بود که تکذیب کرده بودند، به عقیده اهل سنت ظاهرا آخرین سوره نازل شده سوره برائت است چنان‌که واحدی در مقدمه اسباب النزول گفته و از بخاری نیز نقل کرده است.


اهل سنّت به روایت براء بن عازب آخرین آیه نازل شده را آیه‌ (یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... )(از تو درباره حكم ارث خواهران و برادران سؤال مى‌كنند، بگو: «خداوند، حكم ارث خواهر و برادر را براى شما بيان مى‌كند...») به روایت ابن عباس‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ اِلَی اللَّهِ... )(و از روزى بپرهيزيد و بترسيد كه در آن روز، به سوى خدا باز گردانده مى‌شويد) و به روایت ابیّ بن کعب‌ (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ... )(به يقين، پيامبرى از ميان شما به سويتان آمد كه رنج‌هاى شما بر او سخت است)می‌دانند چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول نقل کرده است.
در مجمع ذیل آیه‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) از ابن عباس و سدّی نقل کرده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار، آنگاه از مفسّران نقل کرده که این آخرین آیه نازل شده است. رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پس از آن بیست و یک روز و به قول ابن جریح نه روز و به قول دیگران هفت شب در دنیا ماند.
در تفسیر برهان آن را از واحدی نقل کرده که آن حضرت بعد از نزول آیه، ۲۱ روز در دنیا ماندند، المیزان آن را از درّ المنثور نقل و پسندیده است. در کشّاف نیز از ابن عباس نقل کرده و گوید: جبرئیل به آن حضرت گفت: آن را در راس آیه ۲۸۰ بقره بگذار. ابن کثیر نیز آن را در تفسیر خود آورده است.


باید دانست ترکیب سوره‌های قرآن به دستور رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است چنانکه از مجمع و کشّاف نقل شده که فرمود آیه‌ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) را آیه ۲۸۱ سوره بقره گردانید، حال آنکه بقره در اوائل هجرت نازل شده؛ در مجمع گوید همه‌اش مدنی است مگر آیه ۲۸۱ (وَ اتَّقُوا یَوْماً... ) که در حجة الوداع نازل شد و اینکه قرآن فرموده‌ (فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ‌-... فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ‌) روشن می‌کند که سوره‌ها مفروض و جدا از هم بودند. علامه طباطبائی فرموده: نمی‌شود انکار کرد که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند، در ده‌ها و صدها حدیث. همچنین در وصف نمازهائی‌ که خوانده و سیرتی که در تلاوت قرآن داشتند نام این سوره‌ها آمده است و همچنین نام‌هائی که برای گروه گروه این سوره‌ها در صدر اسلام دائر بوده، مانند سور طوال و مئین و مثانی و مفصّلات‌، در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) حکایت می‌کنند به چشم می‌خورد.
[۳۳۲] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص.

شیخ طوسی در امالی نقل کرده: عبداللّه بن مسعود هفتاد سوره از رسول اکرم و باقی را از علی بن ابی‌طالب یاد گرفته. بخاری از سلمه نقل نموده که گفت: عبداللّه بن مسعود بر ما خطبه خواند و بعد گفت: به خدا قسم که من از دهان پیغمبر هفتاد و چند سوره گرفتم.
[۳۳۵] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.

ابن عباس گوید: رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) تمام شدن سوره را نمی‌دانست تا آنکه‌ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) نازل می‌شد. ابن مسعود گوید میان دو سوره را آن‌وقت می‌دانستیم که‌ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) نازل می‌شد.
نتیجه اینکه ترکیب سوره‌ها و تعیین اول و آخر آنها به راهنمائی حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) انجام می‌گرفت و کاتبان وحی ترکیب آنها را حفظ می‌کردند لذا می‌بینیم بعضی از سوره‌ها آخر آیاتشان با نون، بعضی‌ها با الف، بعضی‌ها با میم و غیره ختم می‌شوند، بیشتر سوره‌های قرآن همه یک بار نازل می‌شد و اگر هم در نزول فاصله داشت حضرت جای آنها را معیّن می‌فرمود، چنانکه در آیه ۲۸۱ سوره بقره دیدیم، حال آنکه آن آیه با خود سوره از حیث نزول شاید ۹ سال فاصله داشته است.


در بسیاری از روایات اهل سنت وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است در صحیح بخاری و مسلم و ترمذی بابی تحت عنوان «قرآن بر هفت حرف نازل شده» منعقد کرده‌اند.
حدیث زیر در صحیح بخاری و مسلم هر دو آمده است‌:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: اَقْرَاَنِی جَبْرَئِیلُ‌ عَلَی حَرْفٍ فَرَاجَعْتُهُ فَلَمْ اَزَلْ اَسْتَزِیدُهُ وَ یَزِیدُنِی حَتَّی انْتَهَی اِلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ»، «جبرئیل قرآن را بر یک حرف بر من آموخت، من پیوسته زیادت می‌خواستم و او زیاد می‌کرد تا به هفت حرف رسید».
در هر سه کتاب فوق آمده: عمر بن خطاب می‌گفت: هشام بن حکیم را شنیدم سوره فرقان را می‌خواند، به قرائتش گوش کردم دیدم آنطور که رسول خدا بر من آموخته بر خلاف آن می‌خواند، نزدیک بود در نماز بر او حمله کنم ولی صبر کردم تا سلام نماز را داد، از لباسش گرفته گفتم: کی تو را این سوره آموخت که می‌خواندی؟ گفت: رسول خدا. گفتم دروغ گفتی، رسول خدا مرا غیر از این آموخته، او را پیش رسول خدا آوردم گفتم: این سوره فرقان را طوری می‌خواند که به من آن‌طور نیاموخته‌ای. فرمود: او را رها کن. بعد فرمود: یا هشام بخوان او همان قرائت را خواند که در نماز خوانده بود، حضرت فرمود: این‌طور نازل شده است، بعد فرمود: عمر تو بخوان. من با قرائتی که به من آموخته خواندم، فرمود این‌طور نازل شده است، قرآن بر هفت حرف نازل شده آنچه میسّر باشد بخوانید.
در صحیح ترمذی آمده: «لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ اِنِّی بُعِثْتُ اِلَی اُمَّةٍ اُمِّیِّینَ: مِنْهُمُ الْعَجُوزُ، وَ الشَّیْخُ الْکَبِیرُ، وَ الْغُلَامُ وَ الْجَارِیَةُ، وَ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ یَقْرَاْ کِتَاباً قَطُّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ اِنَ‌ الْقُرْآنَ‌ اُنْزِلَ عَلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ».
در اینکه مراد از هفت حرف چیست اختلاف کرده‌اند. یک قول این است که قرآن را می‌شود با هفت لفظ خواند به شرط آنکه معنی متفاوت نباشد، مثلا در آیه‌ (فَاسْعَوْا اِلی‌ ذِکْرِ اللَّهِ‌) (به سوى ذکر خدا و نماز بشتابيد) که در سوره جمعه است می‌شود «فاسعوا، فامضوا، فاذهبوا» خواند که هر سه به معنی رفتن است و در آیه‌ (هَلُمَّ اِلَیْنا) (به سوى ما بياييد) می‌شود «هلم، تعال، عجّل، اسرع» خواند که همه تقریبا به یک معنی‌اند.
این وجه در تاریخ قرآن از مقدمه تفسیر طبری نقل شده به دلیل آنچه گویند: عمر، عبداللّه بن مسعود، ابیّ بن کعب در قرائت قرآن اختلاف لفظی داشتند نزد پیامبر آمدند قرائت‌های مختلفه آنها را تصویب فرمود. در «البیان» گفته: این مختار طبری و جماعتی است و قرطبی در تفسیر خود گفته: مختار اکثر اهل علم همین است.
[۳۵۹] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.

دوم اینکه مراد از هفت حرف هفت قسم است که در قرآن آمده: امر، نهی، حلال، حرام، محکم، متشابه، و امثال.
سوم اینکه مراد هفت لغت فصیح عرب است که قرآن مطابق آنها نازل شده: لغت قریش، هذیل، هوازن، یمن، کنانه، تمیم، ثقیف.

۱۵.۱ - بطلان این قول‌

این روایات از نظر شیعه و محققین متاخّرین از اهل سنت مردود و غیر قابل قبول است و این جز بازی با کلام خدا معنای دیگری ندارد که هر کس مطابق دلخواه خویش کلمات قرآن را عوض کند و شاید بعضی از مسلمانان غیر عرب هم بگویند: ما کلمات ترکی، فارسی یا غیره را به جای کلمات عربی می‌گذاریم که در معنی یکی‌اند. بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی و ابن طاوس و غیرهم بر بطلان آن تصریح کرده‌اند.
در حدیث صحیح از زراره از امام باقر (علیه‌السّلام) منقول است: «اِنَ‌ الْقُرْآنَ‌ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِی‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ».
و از فضیل بن یسار نقل شده که به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: مردم می‌گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده، فرمود: «دشمنان خدا دروغ می‌گویند، قرآن بر یک حرف نازل شده از جانب خدای واحد»، «کَذَبُوا اَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُ نَزَلَ عَلَی حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ».
بهترین توجیه برای این روایات‌ هفت حرف وجه سوم است، چنانکه ابن اثیر در نهایه و فیروزآبادی در قاموس هر دو در لغت «حرف» حدیث را نقل کرده و گفته‌اند: قرآن بر هفت لغت از لغات عرب نازل شده ولی مراد آن نیست که در یک حرف (کلمه) هفت وجه جایز است بلکه هفت لغات در مجموع قرآن به کار رفته است (تمام شد).
اما اشکال آنست که هفت حرف را هفت لغت معنی کردن صحیح نیست وانگهی مضمون روایات مانع از آنست و با معنای اول بسیار می‌سازد که آن هم مردود است، از طرف دیگر از عمر نقل شده که قرآن به لغت مضر نازل شده و ابن مسعود چون‌ «حَتَّی حِینٍ» را «عتّی حین» خواند عمر به وی نوشت: قرآن به لغت هذیل نازل نشده قرآن را به مردم با لغت قریش یاد بده نه لغت هذیل و در
[۳۶۸] آرنت یان ونسینک، مفتاح کنوز السنة، ذیل ماده «قرآن».
ماده «قرآن» از بخاری و ترمذی نقل شده که‌ «اُنْزِلَ‌ الْقُرْآنُ‌ بِلُغَةِ قُرَیْشٍ».در صحیح ترمذی آخرین حدیث از تفسیر سوره توبه آمده که به وقت نوشتن قرآن اختلاف کردند مثلا «التابوت» بنویسند یا «التابوه» عثمان گفت: التابوت بنویسید که قرآن به لغت قریش نازل شده.


دوران رسالت حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به دو بخش تقسیم می‌شود: دوره اول سیزده سال است که در مکّه مشغول تبلیغ بودند، دوره دوم ده سال است که به مدینه هجرت فرموده و در آن مدت دین خود را تکمیل فرمودند.
آنچه از قرآن در دوره اول نازل شده آیات و سوره‌های مکّی نامند، خواه در خود مکّه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره‌هائی که در عرض ده سال بعد نازل گشته مدنی نام دارند خواه در خود مدینه نازل گردیده‌اند یا در جاهای دیگر.
بیشتر قرآن در مکّه در عرض سیزده سال مذکور نازل شده است در تاریخ قرآن
[۳۷۱] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۶۶.
از فهرست‌ ابن ندیم از ابن عباس روایت شده: در مکّه ۸۵ سوره و در مدینه ۲۸ سوره نازل گشته‌اند.
ناگفته نماند مجموع آن ۱۱۳ سوره می‌شود، در تعداد ابن عباس سوره حمد نیست و با آن جمع سور ۱۱۴ می‌باشد. در مجمع البیان ترتیب نزول سور مکّی از ابن عباس به شرح ذیل نقل شده:
۱- اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ‌. (سوره علق)
۲- ن وَ الْقَلَمِ‌. سوره قلم
۳- مزّمّل. سوره مزمل
۴- مدّثّر. سوره مدثر
۵- تَبَّتْ یَدا. سوره مسد
۶- اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ‌. سوره تکویر
۷- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلَی‌. سوره اعلی
۸- وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی‌. سوره لیل
۹- وَ الْفَجْرِ. سوره فجر
۱۰- وَ الضُّحی‌. سوره ضحی
۱۱- اَ لَمْ نَشْرَحْ‌. سوره انشراح
۱۲- وَ الْعَصْرِ. سوره عصر
۱۳- وَ الْعادِیاتِ‌. سوره عادیات
۱۴- اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. سوره کوثر
۱۵- اَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ. سوره تکاثر
۱۶- اَ رَاَیْتَ الَّذِی‌. سوره ماعون
۱۷- الْکَافِرُون. سوره کافرون
۱۸- اَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ‌. سوره فیل
۱۹- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‌. سوره فلق
۲۰- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌. سوره ناس
۲۱- قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ. سوره اخلاص
۲۲- وَ النَّجْمِ‌. سوره نجم
۲۳- عَبَسَ‌. سوره عبس
۲۴- انّا انزلنا. سوره قدر
۲۵- وَ الشَّمْسِ‌. سوره شمس
۲۶- بروج. سوره بروج
۲۷- وَ التِّینِ‌. سوره تین
۲۸- لِاِیلافِ‌. سوره قریش
۲۹- قارعة. سوره قارعه
۳۰- قیامة. سوره قیامت
۳۱- همزه. سوره همزه
۳۲- وَ الْمُرْسَلاتِ‌. سوره مرسلات
۳۳- ق وَ الْقُرْآنِ‌. سوره ق
۳۴- لا اُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. سوره بلد
۳۵- طارق. سوره طارق
۳۶- اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ. سوره قمر
۳۷- ص‌. سوره ص
۳۸- اعراف. سوره اعراف
۳۹- قُلْ اُوحِیَ‌. سوره جن
۴۰- یس‌. سوره یس
۴۱- فرقان. سوره فرقان
۴۲- ملائکه. سوره فاطر
۴۳- کهیعص‌. سوره مریم
۴۴- طه‌. سوره طه
۴۵- واقعة. سوره واقعه
۴۶- شعراء. سوره شعراء
۴۷- نمل. سوره نمل
۴۸- قصص. سوره قصص
۴۹- بنی اسرائیل. سوره اسراء
۵۰- یونس (علیه‌السّلام). سوره یونس
۵۱- هود (علیه‌السّلام). سوره هود
۵۲- یوسف (علیه‌السّلام). سوره یوسف
۵۳- حجر. سوره حجر
۵۴- انعام. سوره انعام
۵۵- صافّات. سوره صافات
۵۶- لقمان. سوره لقمان
۵۷- فتح. سوره فتح
۵۸- سبأ. سوره سبأ
۵۹- زمر. سوره زمر
۶۰- حم‌ مؤمن. سوره غافر
۶۱- حم‌ سجده. سوره فصلت
۶۲- حم عسق‌. سوره شوری
۶۳- زخرف. سوره زخرف
۶۴- دخان. سوره دخان
۶۵- جاثیة. سوره جاثیة
۶۶- احقاف. سوره احقاف
۶۷- ذاریات. سوره ذاریات
۶۸- غاشیة. سوره غاشیه
۶۹- کهف. سوره کهف
۷۰- نحل. سوره نحل
۷۱- نوح (علیه‌السّلام). سوره نوح
۷۲- ابراهیم (علیه‌السّلام). سوره ابراهیم
۷۳- انبیاء (علیهم‌السّلام). سوره انبیاء
۷۴- مؤمنون. سوره مؤمنون
۷۵- الم تَنْزِیلُ‌. سوره سجده
۷۶- طور. سوره طور
۷۷- ملک. سوره ملک
۷۸- حاقّه. سوره حاقه
۷۹- ذو المعارج. سوره معارج
۸۰- عَمَّ یَتَساءَلُونَ‌. سوره نبأ
۸۱- نازعات. سوره نازعات
۸۲- انفطار. سوره انفطار
۸۳- انشقاق. سوره انشقاق
۸۴- روم. سوره روم
۸۵- عنکبوت. سوره عنکبوت
۸۶- مطففین. سوره مطففین
این سوره‌ها در مکّه نازل شده‌اند مرحوم طبرسی آنها را ۸۵ فرموده ولی ۸۶ سوره‌اند و سور مدنی به قرار ذیل‌اند:
۸۷- بقره. سوره بقره
۸۸- انفال. سوره انفال
۸۹- آل عمران. سوره آل عمران
۹۰- احزاب. سوره احزاب
۹۱- ممتحنه. سوره ممتحنه
۹۲- نساء. سوره نساء
۹۳- زلزال. سوره زلزال
۹۴- حدید. سوره حدید
۹۵- محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم). سوره محمد
۹۶- رعد. سوره رعد
۹۷- الرحمن. سوره الرحمن
۹۸- هَلْ اَتی‌. سوره انسان
۹۹- طلاق. سوره طلاق
۱۰۰- لَمْ یَکُنِ‌. سوره بینه
۱۰۱- حشر. سوره حشر
۱۰۲- نصر. سوره نصر
۱۰۳- نور. سوره نور
۱۰۴- حجّ. سوره حجّ
۱۰۵- منافقون. سوره منافقون
۱۰۶- مجادله. سوره مجادله
۱۰۷- حجرات. سوره حجرات
۱۰۸- تحریم. سوره تحریم
۱۰۹- جمعه. سوره جمعه
۱۱۰- تغابن. سوره تغابن
۱۱۱- صفّ. سوره صفّ
۱۱۲- مائده. سوره مائده
۱۱۳- توبه. سوره توبه
اینها هم ۲۷ سوره‌اند که در مجمع ۲۸ (ثمان و عشرون) شمرده است مجموع سور فوق صد و سیزده سوره است ولی سوره حمد در میان آنها نیست و با اضافه سوره حمد مجموع عدد سوره‌ها ۱۱۴ می‌شود چنانکه در قرآن‌های فعلی است. در مجمع از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) نقل کرده: از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) از ثواب قرآن پرسیدم، از ثواب هر سوره بر نحوی که نازل شده خبرم داد، پس اولین سوره که در مکّه نازل‌ شد فاتحه الکتاب (حمد) سپس اقرا باسم... است. در تاریخ قرآن هست حمد بعد از مدثّر نازل شده است.
[۳۷۷] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.



این ترتیب که درباره سوره‌های مکّی و مدنی نقل شد همان است که در تاریخ قرآن ص۹۳ به بعد
[۳۷۸] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
از فهرست ابن ندیم و چند کتاب دیگر و در کتاب قرآن در اسلام ص۱۰۶ به بعد از اتقان سیوطی
[۳۸۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۰۶.
و در مقدمه تفسیر خازن (فصل جمع القرآن) با مختصر تفاوت از حیث پس و پیش و مکّی و مدنی بودن نقل شده ولی نگارنده از مجمع البیان نقل کردم.
در مجمع از ابن عباس نقل شده: اول هر سوره که در مکّه نازل می‌شد در مکّه نوشته می‌شد سپس خدا آنچه می‌خواست در مدینه بر آن می‌افزود، از این معلوم می‌شود مقدار بعضی از سوره‌ها در مکّه نازل شده و بقیّه در مدینه نازل گشته است.
ولی نقل این ترتیبات به ابن عباس می‌رسد که سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در رحلت رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) سیزده یا چهارده ساله بود و جز زمان‌ اندکی از دوره آن حضرت را درک نکرده است و نیز در آنها نام امثال عکرمه، عطا، مجاهد، ضحّاک و غیره به چشم می‌خورد که نمی‌توان به نقل آنها اعتماد کرد چنانکه خواهیم گفت.
در «قرآن در اسلام» فرموده: این روایات نه ارزش روایت دینی دارند و نه ارزش نقل تاریخی. زیرا اتّصال به پیغمبر ندارند تا ارزش روایت دینی داشته باشند و تازه روشن نیست که ابن عباس این ترتیب را از خود پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرا گرفته یا از کسان دیگر که معلوم نیست چه کسانی بوده‌اند و یا از راه اجتهاد که تنها برای خودش حجیّت دارد.
امّا ارزش نقل تاریخی ندارند زیرا ابن عباس جز زمان ناچیزی از حیات پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را درک نکرده و در نزول این‌همه سوره‌های قرآن حاضر نبوده است، گذشته از اینها این روایات با فرض صحت، خبر واحد هستند و خبر واحد در غیر احکام شرعیّه خالی از اعتبار است.
پس تنها راه برای تشخیص ترتیب سوره‌های قرآنی و مکّی یا مدنی بودن آنها تدبّر در مضامین آنها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت می‌باشد. این روش برای تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنی و مکّی و مدنی بودن آنها سودمند می‌باشد چنانکه مضامین سوره‌های انسان، عادیات و مطففین به مدنی بودن آنها گواهی می‌دهد، اگر چه برخی از این روایات آنها را جزء سوره‌های مکّی قرار می‌دهند (به اختصار).
[۳۸۵] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۰.

مخفی نماند: موضوع مکّی و مدنی بودن در دست عده‌ای دستاویز شده است، مثلا در آیه‌ (قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌) عدّه کثیری از اهل سنّت مِن‌جمله زمخشری در کشّاف می‌نویسد از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پرسیدند: «القربی» که به دوستی و پیروی آنها مامور شده‌ایم کدام‌اند؟ فرموده‌: «عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا»، یعنی: «ذی‌القربی علی و فاطمه و دو پسر آن‌ها (حسن و حسین) (علیهم‌السّلام‌) هستند».
آنکه حاضر به قبول حق حتی اگر مورد اتّفاق فریقین باشد نیست، می‌گوید: این چطور می‌شود حال آنکه سوره شوری مکّی است و آن روز علی و فاطمه ازدواج نکرده و فرزندی نداشتند.
یا مثلا ده‌ها روایت در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده که آیات اول سوره هل اتی درباره جریان نذر اهل بیت (علیهم‌السّلام) است که افطاریّه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر دادند می‌گوید: این چطور ممکن است حال آنکه به عقیده عطا چنانکه نقل شده سوره هل اتی مکّی است و این جریان در مدینه واقع شده است؟
در جواب می‌گوئیم: مکّی و مدنی بودن آیات و سوره‌ها نوعا از ابن عباس نقل شده که گفته شد معلوم نیست‌ از کدام شخص یاد گرفته و یا اجتهاد خودش بوده است و نیز از عطاء بن ابن رباح که تابعی است و زمان رسول خدا را درک نکرده و همان است که از طرف بنی امیّه در مکّه ندا می‌کردند: جز از عطاء بن ابی رباح از کسی فتوی نپرسید، چنانکه در دائرة المعارف وجدی است.
[۳۸۹] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
در جامع الرواة گفته او از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و خلط کننده بود (ظاهرا در روایت یا دوستی اهل بیت را به دوستی بنی امیّه) و ایضا از عکرمه که غلام ابن عباس بود و حصین بن خبر او را به عبداللّه بن عباس آنگاه که حکومت بصره داشت بخشید و هر چه آموخت از ابن عباس آموخت و زمان وحی را هرگز درک نکرد. در رجال اردبیلی از خلاصه علّامه نقل شده «عکرمة مولی ابن عباس لیس علی طریقنا و لا من اصحابنا» این شخص از خوارج و از دشمنان علی (علیه‌السّلام) است
و ضحاک بن مزاحم مفسّر مشهور تابعی است در سال ۱۰۲ از دنیا رفته و زمان وحی را اصلا ندیده است. حالا بیائیم در مکّی و مدنی بودن آیات و سوره‌ها به اقوال اینان اعتماد کنیم بی‌آنکه دلیل متقنی در دست داشته باشیم. به هر حال در تشخیص مکّی و مدنی بودن باید به نظر صاحب «قرآن در اسلام» اعتماد کرد و نیز به روایات فریقین که در شان نزول وارد شده، به شرطی که قابل اعتماد باشند.


در مجمع البیان تفسیر «هل اتی» از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده فرمود: جمیع سوره‌های قرآن صد و چهارده سوره و جمیع آیات آن شش هزار و دویست و سی و شش (۶۲۳۶) آیه است و حروف قرآن سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه (۳۲۱۲۵۰) حرف می‌باشد.
در وافی و مرآة العقول از تفسیر سید حیدر آملی عدد سور و آیات و کلمات و حروف و فتحه‌ها و ضمّه‌ها و کسره‌ها و تشدیدها و الف‌ها و مدّهای قرآن نیز نقل شده که نقل آنها ضروری نیست ولی حاکی از کثرت اهتمام مسلمین به قرآن مجید است.
در «قرآن در اسلام» از اتقان سیوطی از ابو عمرودانی در عدد آیات قرآن شش قول نقل شده: مجموع قرآن شش هزار آیه است، به قولی شش هزار و دویست و چهار آیه، به قولی شش هزار و دویست و چهارده آیه، به قولی شش هزار و دویست و نوزده آیه، به قولی شش هزار دویست و بیست و پنج آیه، و به قولی شش هزار و دویست و سی و شش آیه است، از این شش قول دو قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مدینه و چهار قول از آنِ قرّاءِ اهلِ مکّه و کوفه و بصره و شام می‌باشد.
[۳۹۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.

ناگفته نماند اختلاف در عدد آیات ناشی از اختلاف قرّاء در تعداد آیات است که نسبت به نظر خویش مختلف شمرده‌اند، مثلا در مجمع درباره سوره بقره فرموده: عدد آیات در تعداد کوفی که از علی (علیه‌السّلام) نقل شده ۲۸۸ و در عدد بصری ۲۸۷ و در عدد حجازی ۲۸۵ و در عدد شامی ۲۸۴ است.
بدین طریق ملاحظه می‌شود که در تعداد آیات بقره مجموعا چهار اختلاف دارند، هکذا در سوره‌های دیگر.
علّامه طباطبائی می‌فرماید: تعداد آیات قرآنی به زمان پیغمبر اکرم می‌رسد و در روایاتی از آن حضرت آیات با عدد مانند ده آیه از آل عمران ذکر شده و حتی از آن حضرت شماره آیات برخی از سور قرآنی رسیده، مانند اینکه سوره حمد هفت آیه و سوره ملک سی آیه است.
[۴۰۱] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.



قرآن مجید در زمان حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با خطّ کوفه استنساخ می‌شد چنانکه در «قرآن در اسلام» از اتقان نقل شده
[۴۰۳] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۶۴.
و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّة می‌گوید: قرآن را با خطّ کوفی و نامه‌ها را با خطّ نبطی می‌نوشتند ولی صاحب تاریخ قرآن در همان کتاب می‌نویسد: قرآن را با خطّ نسخی که در آن زمان معمول بود می‌نوشتند.
[۴۰۴] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
[۴۰۵] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.

به هر حال خطّ آن زمان دارای نقطه و حرکه نبود و عرب‌ها بنا بر لغت خویش که ملکه ایشان بود آیات را درست و صحیح می‌خواندند و چون اسلام در ممالک غیر عربی منتشر گردید مسلمانان غیر عرب نتوانستند صحیح بخوانند لذا در زمان عبد الملک مروان توسّط ابو الاسود دئلی که اصول علم نحو را از علی (علیه‌السّلام) یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و تا حدّی ابهام خواندن آن رفع گردید.
و بالاخره به‌دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض اشکالی از قبیل مدّ، فتحه، ضمّه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده و بدین طریق ابهام تلفّظ رفع گردید و پیش از آن مدّتی با نقطه به حرکت الفاظ اشاره می‌شد و مثلا به جای فتحه بالای حرف اول کلمه نقطه می‌گذاشتند و به جای کسره زیر حرف اول و به جای ضمّه بالای حرف طرف آخر.
[۴۰۶] زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، فصل نهم و دهم.
[۴۰۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۳۰.



۱. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۲۶۲.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۶۸.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۱، ص۳۳۷.    
۴. قیامة/سوره۷۵، آیه۱۷-۱۸.    
۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۱۰۹-۱۱۰.    
۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۷۵.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۰۰.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۰۹.    
۹. نمل/سوره۲۷، آیه۹۲.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۵.    
۱۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۴۰۴.    
۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۷۹.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۷۱.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۵۲.    
۱۵. مزمّل/سوره۷۳، آیه۴.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۴.    
۱۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۶۱.    
۱۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۹۶.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۶۹.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۸.    
۲۱. مزمّل/سوره۷۳، آیه۲۰.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۵.    
۲۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۷۶.    
۲۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۱۸.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۵-۵۷۶.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۹.    
۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۱.    
۲۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۳۴۶.    
۲۹. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲.    
۳۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۳.    
۳۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۶۹.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۸.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۸.    
۳۵. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۵.    
۳۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۵-۱۶.    
۳۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۸-۱۹.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۷.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۰۹.    
۴۱. حجر/سوره۱۵، آیه۱.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۴۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۹۶.    
۴۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۳۹.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۰۵.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۶۳.    
۴۷. حجر/سوره۱۵، آیه۸۷.    
۴۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۶.    
۴۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۲.    
۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۸۳.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۱.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۲۱۴.    
۵۳. اسراء/سوره۱۷، آیه۹.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۳.    
۵۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۶-۴۷.    
۵۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۶۲.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۱۸.    
۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۹۶.    
۵۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۶۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۰.    
۶۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۸۲.    
۶۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۵۲.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۳.    
۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۹۷.    
۶۵. یس/سوره۳۶، آیه۲.    
۶۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۰.    
۶۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۶۲.    
۶۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۹۰.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۵۰.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۳۶۸.    
۷۱. بروج/سوره۸۵، آیه۲۱.    
۷۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۰.    
۷۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۲۵۴.    
۷۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۴۲۲.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۱۱.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۴۲۸.    
۷۷. واقعة/سوره۵۶، آیه۷۷.    
۷۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۷.    
۷۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۳۷.    
۸۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۳۷.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۱.    
۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۸۱.    
۸۳. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۸۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۱.    
۸۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.    
۸۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۵.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۳.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۷۰.    
۸۹. تکویر/سوره۸۱، آیه۲۷.    
۹۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۸۶.    
۹۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۷۵.    
۹۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۷۵.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۷۸.    
۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۴۰.    
۹۵. نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.    
۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۷۷.    
۹۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۲۴.    
۹۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۸.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶.    
۱۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۴.    
۱۰۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۱.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۱.    
۱۰۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.    
۱۰۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۴.    
۱۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۳.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۶۹.    
۱۰۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۱۰۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۰۱.    
۱۰۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۷۹.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۶.    
۱۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۰۴.    
۱۱۲. طور/سوره۵۲، آیه۳۳-۳۴.    
۱۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۵.    
۱۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۹.    
۱۱۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۹.    
۱۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۵۴.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۵۹.    
۱۱۸. بقره/سوره۲، آیه۲۳-۲۴.    
۱۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴.    
۱۲۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۷-۵۸.    
۱۲۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۹۴-۹۵.    
۱۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۹۲-۹۴.    
۱۲۴. یونس/سوره۱۰، آیه۳۸.    
۱۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۳.    
۱۲۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۶۴.    
۱۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۹۲.    
۱۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۶۷.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۹۷.    
۱۳۰. هود/سوره۱۱، آیه۱۳-۱۴.    
۱۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۲۳.    
۱۳۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۶۲.    
۱۳۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۹۲.    
۱۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۲.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۰.    
۱۳۶. مدثر/سوره۷۴، آیه۱۸.    
۱۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۶.    
۱۳۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۸۶.    
۱۳۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۳۵.    
۱۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۵.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۶۶.    
۱۴۲. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۱۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۱.    
۱۴۴. حجر/سوره۱۵، آیه۲۲.    
۱۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۳.    
۱۴۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۴۵-۱۴۶.    
۱۴۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۱۳.    
۱۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۱۳.    
۱۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۹.    
۱۵۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۰.    
۱۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۴.    
۱۵۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۷۷.    
۱۵۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۳۹۰.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۷۲.    
۱۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۱۵.    
۱۵۶. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۱.    
۱۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۷.    
۱۵۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۶۵.    
۱۵۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۵۳.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۸.    
۱۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۲۱-۲۲.    
۱۶۲. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۹.    
۱۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۲.    
۱۶۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۸۲.    
۱۶۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۵۷۳.    
۱۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۴۲.    
۱۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۲۹.    
۱۶۸. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱، ص۱۶۵-۱۸۰.    
۱۶۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۹-۸۹.    
۱۷۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۹۴-۱۳۸.    
۱۷۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۵۹.    
۱۷۲. کوثر/سوره۱۰۸، آیه۱.    
۱۷۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۰-۳۶۱.    
۱۷۴. قمی، عباس، سفینة البحار، ج۴، ص۲۶۲.    
۱۷۵. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۱۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۱.    
۱۷۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۹.    
۱۷۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۶.    
۱۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۲۵.    
۱۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۵۸.    
۱۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۱۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۱۸۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۸-۱۱۱.    
۱۸۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۵۷.    
۱۸۵. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.    
۱۸۶. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.    
۱۸۷. شیخ صدوق، اعتقادات امامیة، ص۸۴.    
۱۸۸. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۳.    
۱۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۱۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۱۹۱. کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج۳، ص۴۵۳.    
۱۹۲. فیض کاشانی، محسن، وافی ج۹، ص۱۷۷۸-۱۷۷۹.    
۱۹۳. فیض کاشانی، محسن، علم الیقین ص۷۷۵-۷۸۵.    
۱۹۴. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۵.    
۱۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۳.    
۱۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۷.    
۱۹۷. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
۱۹۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۴بب.    
۱۹۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۵۰بب.    
۲۰۰. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۹۵.    
۲۰۱. حجر/سوره۱۵، آیه۹.    
۲۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۲۰۳. حجر/سوره۱۵، آیه۶.    
۲۰۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۲.    
۲۰۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۹۸.    
۲۰۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۴۱.    
۲۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۴.    
۲۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۰.    
۲۰۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۱.    
۲۱۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۴۶.    
۲۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۵.    
۲۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۷۰.    
۲۱۳. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۱-۴۲.    
۲۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۹۷.    
۲۱۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۶۰۲-۶۰۳.    
۲۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶-۲۷.    
۲۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۶۸-۶۹.    
۲۱۸. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۲۱۶.    
۲۱۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۰۶-۱۶۵.    
۲۲۰. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴.    
۲۲۱. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۷، ص۲۱۱.    
۲۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۹.    
۲۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۱-۲۲.    
۲۲۴. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۵.    
۲۲۵. خوئی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۱۲.    
۲۲۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۹.    
۲۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۶-۴۷.    
۲۲۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۶۲.    
۲۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۱۸.    
۲۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۹۶.    
۲۳۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۲۳۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۸۲.    
۲۳۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۵۲.    
۲۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۳.    
۲۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۹۷.    
۲۳۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۲۳۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۰۱.    
۲۳۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۷۹.    
۲۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۷۶.    
۲۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۰۴.    
۲۴۱. نمل/سوره۲۷، آیه۷۶.    
۲۴۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۹۰.    
۲۴۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۵۸.    
۲۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۶۴.    
۲۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۴۰.    
۲۴۶. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۲۴۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۳.    
۲۴۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۳۰.    
۲۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۷.    
۲۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۰۹.    
۲۵۱. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۲۵۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۳.    
۲۵۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۶۹.    
۲۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۸.    
۲۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۸.    
۲۵۶. محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۲۵۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۴۱.    
۲۵۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۶۲.    
۲۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۸.    
۲۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۷۶.    
۲۶۱. مائده/سوره۵، آیه۱۵.    
۲۶۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۴۴.    
۲۶۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۳۹۸.    
۲۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۰.    
۲۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۵۴.    
۲۶۶. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «حرف».
۲۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۲.    
۲۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۶.    
۲۶۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۵.
۲۷۰. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۷۱. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۷.
۲۷۲. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
۲۷۳. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین، ذیل ماده «خط».
۲۷۴. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۷۵. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۲۷۶. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۵.
۲۷۷. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۷۸. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۷۹. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ج۳، ص۸۳.
۲۸۰. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۷.
۲۸۱. فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰.    
۲۸۲. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۵.    
۲۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۳۲.    
۲۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۴۳.    
۲۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۳.    
۲۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۷-۲۸.    
۲۸۷. آمدی، سیف الدین، أبكار الأفكار، ج۴، ص۹۵.
۲۸۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص۶۵.    
۲۸۹. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۹۰. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۰۴.    
۲۹۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۴۷.
۲۹۲. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷.    
۲۹۳. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.
۲۹۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۴.
۲۹۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۱۲.    
۲۹۶. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۹۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۱۲.    
۲۹۸. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۲.
۲۹۹. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۹، ح۲۱۹، ۲۲۰.    
۳۰۰. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۰-۱۷.    
۳۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۸۰.    
۳۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۱۷۸.    
۳۰۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۷۷-۳۷۸.    
۳۰۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۶۵۳.    
۳۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۴۴.    
۳۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۳۲۹.    
۳۰۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۲۲.    
۳۰۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۴۶.    
۳۰۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۷۹.    
۳۱۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۲۳.    
۳۱۱. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۴.    
۳۱۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶،.ص۶۴    
۳۱۳. نساء/سوره۴، آیه ۱۷۶.    
۳۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۶.    
۳۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۱.    
۳۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷.    
۳۱۷. توبه/سوره۹، آیه۱۲۸.    
۳۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۷.    
۳۱۹. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۴.    
۳۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۷۶.    
۳۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۹۵.    
۳۲۲. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۳.    
۳۲۳. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۶۱.    
۳۲۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۷.    
۳۲۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۵۵.    
۳۲۶. سیوطی، جلال الدین، در المنثور، ج۲، ص۱۱۶.    
۳۲۷. زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۲۳.    
۳۲۸. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۴۱.    
۳۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۷۶-۶۷۷.    
۳۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۹۵.    
۳۳۱. زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۲۳.    
۳۳۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص.
۳۳۳. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، امالی، ص۶۰۶.    
۳۳۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۶.    
۳۳۵. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.
۳۳۶. واحدی، ابوالحسن، اسباب النزول، ص۱۷.    
۳۳۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب تفسیر، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۳۸. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۰.    
۳۳۹. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۴۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۴۱. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۱.    
۳۴۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب تفسیر، ج۶، ص۱۸۴.    
۳۴۳. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۶۰.    
۳۴۴. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۴۵. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۹۳.    
۳۴۶. جمعه/سوره۶۲، آیه۹.    
۳۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۵۴.    
۳۴۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۷۶.    
۳۴۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۴۶۵.    
۳۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۴.    
۳۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۲۴.    
۳۵۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۸.    
۳۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۰.    
۳۵۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷-۲۸۸.    
۳۵۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳۱.    
۳۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۶.    
۳۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۶.    
۳۵۸. طبری، ابن جریر، تفسیر طبری، ج۱، ص۴۸.    
۳۵۹. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۳۶.
۳۶۰. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۷۹.    
۳۶۱. قرطبی، شمس الدین، تفسیر قرطبی، ج۱، ص۴۲.    
۳۶۲. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۱، ص۷.    
۳۶۳. سید ابن طاوس، سعد السعود، ص۱۴۴-۱۴۵.    
۳۶۴. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۶۶۴-۶۶۵، ح۱۲- ۱۳.    
۳۶۵. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۳۶۹.    
۳۶۶. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۳، ص۱۲۷.    
۳۶۷. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۸۵.    
۳۶۸. آرنت یان ونسینک، مفتاح کنوز السنة، ذیل ماده «قرآن».
۳۶۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۲.    
۳۷۰. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی(سنن)، ج۵، ص۱۳۶.    
۳۷۱. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۶۶.
۳۷۲. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۲.    
۳۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۲.    
۳۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۵.    
۳۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.    
۳۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۹.    
۳۷۷. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
۳۷۸. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۹۳.
۳۷۹. ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۴۲.    
۳۸۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۰۶.
۳۸۱. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۴۰.    
۳۸۲. خازن، علاء الدین، تفسیر خازن، فصل جمع القرآن، ج۱، ص۷.    
۳۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.    
۳۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۷.    
۳۸۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۱۰.
۳۸۶. شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.    
۳۸۷. زمخشری، کشاف، ج۴، ص۲۲۰.    
۳۸۸. انسان/سوره، آیه۷.    
۳۸۹. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
۳۹۰. اردبیلی، محمدعلی، جامع الرواة، ج۱، ص۵۳۸.    
۳۹۱. اردبیلی، محمدعلی، جامع الرواة، ج۱، ص۵۴۰.    
۳۹۲. حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال، ص۳۸۳.    
۳۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۴.    
۳۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۴۹.    
۳۹۵. فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۱.    
۳۹۶. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۱۲، ص۵۲۵.    
۳۹۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.
۳۹۸. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۳۲.    
۳۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۱.    
۴۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۵۴.    
۴۰۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۲۸.
۴۰۲. سیوطی، جلال الدین، اتقان، ج۱، ص۲۳۱.    
۴۰۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۶۴.
۴۰۴. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص۴۴.
۴۰۵. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۱، ص۲۲۸.
۴۰۶. زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، فصل نهم و دهم.
۴۰۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، ص۱۳۰.



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "قرآن"، ج۵، ص۲۶۲-۲۹۳.    






جعبه ابزار