• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نیاز به تفسیر قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مسلمانان در صدر اسلام، قرآن را با همان جلوه اولیه‌اش درمی‌یافتند و معانی و مقاصد آن را با همان اذهان پاک، به دور از هر گونه آلودگی فکر و پندار ناروا به خوبی درک می‌کردند؛ چرا که قرآن به زبان آنان و همگون با شیوه کلامی شان، شیوا و رسا نازل شده بود.



قرآن به خاطر نویی و تازگی‌اش برایشان دلنشین و پذیرا بود، آن را به راحتی دریافت می‌کردند و از سرچشمه زلال معانی آن سیراب می‌گشتند؛ چنانچه گاه در برخی از تعابیر قرآن ـ به سبب دقت و ظرافت معانی ـ با ابهام و مشکلی روبرو می‌شدند، چندان به درازا نمی‌انجامید؛ زیرا به آسانی به راهگشایی برجسته و راهنمایی بلندمرتبه، برای فهم تمامی جوانب دین از جمله قرآن کریم، دسترس داشتند.در چنین حالتی حضرتش آنچه فهم ایشان از درک آن ناتوان و فکرشان از رسیدن به کنه آن قاصر بود، برای آنان بیان می‌فرمود؛ چرا که پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه‌وآله‌وسلم) علاوه بر وظیفه تبلیغ، وظیفه تبیین را نیز بر عهده داشت. خداوند در این باره می‌فرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون: قرآن را بر تو فروفرستادیم تا آنچه را برای مردم نازل کردیم، برایشان توضیح دهی، باشد که بیندیشند.»


مسلمانان در تمام دوران رسالت و مدتی نسبتا طولانی بعد از آن را بر همین منوال گذراندند، حقیقت قرآن را درک می‌کردند و با حجت و دلیل روشن به قرآن عمل می‌کردند و در کمال قدرت و عزت و سعادت در محیطی آکنده از صلح و صفا، در حالی که به ریسمان محکم و ناگسستنی الهی چنگ زده بودند، روزگار به کام می‌گذراندند؛ ولی با گذشت زمان و توالی ایام، مسلمانانی که از پی آن مؤمنان خالص آمدند،‌ اندک‌اندک از آن روش پاک و منش راستین فاصله گرفته، منحرف شدند و به راههای گوناگون رفتند. عده‌ای چپ رفتند و برخی راست، با خواسته‌هایی ناسازگار و دیدگاه‌هایی ناهمسو، بدین سان چهره‌هایی تازه از انواع بدعت‌ها و گمراهی‌ها و کجروی‌ها رخ نمود و گرایشها و مذاهب به وجود آمدند. هر یک خود را حق دانسته و راه و روش مورد قبول خود را در پیش گرفت.
بر اثر این پدیده، افسانه‌ها و خرافات بنی‌اسرائیل به درون احادیث و تفسیر راه یافت و متاسفانه بعضی از گروههای به ظاهر مسلمان به سبب غلبه شرایط حاکم بر جامعه یا به خاطر گرایش به جعل احادیث و تحریف معانی قرآن، آن خرافات را در میان مسلمانان رواج دادند. این پدیده بلایی بود که متوجه مسلمانان شد؛ چه، بر اثر آن، حق و باطل درهم آمیخت و بین سره از ناسره فرقی گذاشته نشد و تفسیر، به سبب توان بالایی که این منافقان متظاهر به اسلام در تسخیر افکار و‌اندیشه‌های مسلمانان ضعیف‌النفس و امیران طمع‌پیشه داشتند، از این درهم ریختگی و انحراف بیشترین سهم را داشت.


خوشبختانه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از همان ابتدا که دسیسه‌ها و نیرنگهای کینه‌توزان علیه اسلام را احساس کرد - آنان که در پی فتنه‌جویی، آیات محکم قرآن را رها می‌کنند و به تاویل آیات متشابه روی می‌آورند - ملاکها و شاخصه‌هایی را برای جدا کردن سره از ناسره به امت مسلمان آموخت و به این ترتیب سدها و موانعی در مقابل نفوذ و تاثیر این دسایس شوم قرار داد. مهمترین این ملاکها عبارت بودند از:
۱.عرضه احادیث بر آیات محکم قرآن: «هن‌ام الکتاب».
۲.پناه بردن و مراجعه به عترت طاهره علیهم‌السلام.
بر اساس حدیث متواتر ثقلین، آنان عِدل قرآن و ثقل اصغرند و تا قیامت از هم دیگر جدا نخواهند شد: «انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض». جدا نشدن این دو «قرآن و عترت» از یکدیگر به معنای تلازم آن دو است؛ یعنی اکتفا به یکی بدون دیگری نادرست است. قرآن پایه و ستون دین است و اهل بیت عصمت و طهارت ‌ (علیهم‌السّلام) از آنجا که وارثان پیامبرند - حاملان قرآن و مرزبانان حریم احکام آنند.



با آنکه می‌دانیم خدا قرآن را به گونه‌ای نازل کرد که نور است و هدایت، و برای مردم بصیرت و بیانگر همه چیز، چرا به تفسیر قرآن نیاز داریم؟ اساسا قرآن برای نازل گردید تا خود بهترین تفسیر برای خویش باشد. با وجود این، آیا نیازی به تفسیر احساس می‌شود؟
پاسخ مثبت است؛ زیرا گرچه خداوند قرآن را طوری نازل کرده که خود به خود و ذاتاً بیانی روشن برای تمامی انسانها، تفصیل و تبیینی برای همه چیز است؛ گاهی ابهام که امری عارضی و خارج از ذات قرآن و بعضا ناشی از خصوصیت سبک بیانی آن است، پیش می‌آید؛ زیرا قرآن برای عرضه قوانین کلی و اولیه نازل گشته؛ از این رو به اختصار سخن گفته است ـ که این خود موجب ابهام می‌گرددـ و تفصیل جزئیات مطالب را به بیان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) واگذاشته است. امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «دستور اقامه نماز به طور کلی بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد؛ ولی کیفیت اقامه آن (سه یا چهار رکعت خواندنش) مشخص نبود، تا اینکه پیامبر خود این فرمان را برای مردم تشریح کرد.» این نوع اجمال «ابهام» است که در بخشی از آیات‌الاحکام، کم و بیش به چشم می‌خورد و در شیوه بیان قرآن، طبیعی است.

۴.۱ - شرح جزئیات

از سوی دیگر قرآن کریم مشتمل بر معانی دقیق و مفاهیم ظریف و تعالیم و حکمت‌هایی والا درباره حقیقت خلقت و اسرار هستی است که توده مردم در عصر رسالت از درک آن ناتوان بودند و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پس از آن حضرت دانشمندان صحابه، می‌بایست به تبیین و شرح جزئیات آن بپردازند. خداوند می‌فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین: اوست خدایی که در میان اُمّیان عرب، از خودشان پیامبری فرستاد که آیات وی را برایشان می‌خواند و پاکشان می‌سازد و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد، در حالی که از پیش ‌ در گمراهی آشکاری به سر می‌بردند»
از جمله این موارد، مسائل مربوط به صفات جمال و جلال الهی، شناخت وجود انسان، اسرار خلقت، میزان دخالت بشر در زندگی، هدف آفرینش، مبدا و معاد و...است که اینها در قرآن کریم به صورت گذرا، در قالب الفاظ و تعابیر کنایی و استعاره و مجاز و جز آن آمده است که شرح و بیان آن به بررسی، تدبر، دقت نظر و قدرت تفکر بالا نیاز دارد.

۴.۲ - فهم آیات مربوط به رسوم جاهلی

علاوه بر این، گاه در قرآن - به منظور پند و عبرت انسانها - به حوادث گذشته تاریخ و سرگذشت امتهای پیشین اشاراتی رفته است و گاه عادات و رسوم جاهلیت معاصر نزول قرآن، از قبیل مساله نسیء و نهی از ورود به خانه‌ها از پشت دیوار آن و مانند اینها را یادآور شده و به شدت محکوم کرده است تا اینکه آداب و رسوم جاهلی را نابود ساخته و ریشه آنها را خشکانده است؛ در نتیجه از آن عادات و رسوم، جز نشانه‌هایی‌اندک - که بدون اطلاع از آنها، فهم معانی آیات مربوط به رسوم جاهلی و احوال گذشتگان ممکن نخواهد بود - چیزی بر جای نمانده است.
همچنین قرآن کریم اموری کلی را مطرح ساخته و جزئیات آن را واگذاشته است. این خود سبب اجمال آیات شده و محتاج به شرح و بیان است؛ مثل جنبنده‌ای که از زمین خارج خواهد شد و با مردم سخن خواهد گفت و یا دلیلی که موجب اثبات مصونیت یوسف از ارتکاب گناه گردید و مانند اینها.

۴.۳ - شناخت الفاظ غریب

از اینها که بگذریم، گاه در قرآن کریم الفاظ غریب و ناآشنایی آمده که هر چند در واقع در اوج قله فصاحت است، چنانچه توضیح داده نشود، فهم آن برای عامه مردم دشوار است. راغب اصفهانی در مقدمه تفسیرش ‌ می‌نویسد: «تفسیر یا در توضیح و شرح الفاظ ناآشنا کاربرد دارد؛ مانند بحیره، سائبه و وصیله، یا در تبیین جملات کوتاه؛ همانند آیه شریفه و اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه» و یا توضیح جملاتی که در بردارنده حکایتی است که بدون آشنایی با آن، معنای جمله قابل فهم نیست؛ مانند آیه شریفه انما النسیء زیاده فی الکفر یا و لیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها».



در گذشته تفسیر و تاویل دو لفظ مترادف بود؛ لذا طبری در تفسیر خود (جامع البیان) آن دو را به یک معنا گرفته است، در موقع تفسیر آیه می‌گوید: «القول فی تاویل الایه»، ولی در اصطلاح متاخران، تاویل به معنایی مغایر با تفسیر و شاید اخص از آن به کار رفته است. تفسیر عبارت است از: رفع ابهام از لفظ دشوار و نارسا؛ از این رو تفسیر در جایی کاربرد دارد که به علت تعقید و پیچیدگی در الفاظ، معنا مبهم و نارسا باشد، البته عوامل لفظی و معنوی در ایجاد تعقید نقش دارد؛ ولی تاویل عبارت است از: دفع شک و شبهه از اقوال و افعال متشابه. بنابراین تاویل در موردی به کار می‌رود که ظاهر لفظ یا عمل، شبهه‌انگیز باشد، به طوری که موجب پوشیدگی حقیقت معنای کلام و غرض اصلی گوینده شده باشد، وظیفه تاویل‌کننده برطرف کردن این خفا و نارسایی است.بنابراین تاویل علاوه بر رفع ابهام، همزمان، دفع شبهه نیز می‌نماید. پس هرجا تشابهی در الفاظ باشد، ابهامی در معنا حاصل خواهد شد؛ لذا در تاویل رفع ابهام و دفع شبهه، توام است.


تاویل از ریشه «اول» به معنای بازگشت به اصل گرفته شده است. بنابراین تاویل یک شیء؛ یعنی برگرداندن آن به مکان و مصدر اصلی خودش؛ و تاویل لفظ متشابه یعنی توجیه ظاهر آن به طوری که به معنای واقعی و اصیل خودش بازگردد.
تشابه، گاه در گفتار (قول) است و گاه در کردار (عمل)؛ تشابه در گفتار زمانی است که ظاهر تعابیر به گونه‌ای باشد که یا برای شنونده ایجاد شبهه کند و یا بتوان به وسیله آن در ذهن دیگران ایجاد شبهه نمود؛ مانند متشابهات قرآن کریم که به علت داشتن همین صفت (شبهه‌انگیزی) گاه مستمسک منحرفان از حق قرار می‌گیرد و آنان به دلخواه و بر اساس هوا و هوس، آیات را در جهت فتنه‌انگیزی و اهداف پلید خویش، تاویل می‌کنند. تشابه در عمل، زمانی است که ظاهر کرداری، مشکوک و حیران‌کننده باشد؛ مانند اعمالی که مصاحب موسی (علیه‌السّلام) بدان دست می‌زد که ظاهر آن اعمال آنقدر گیج‌کننده بود که موسی (علیه‌السّلام) نتوانست آنها را تحمل کند و از علتش نپرسد.



در قرآن کریم، تاویل به سه معنا آمده است:
۱.توجیه ظاهر لفظ یا عمل متشابه به گونه‌ای صحیح که مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد که ممکن است مصداق تاویل بدین معنا در متشابه قولی، آیه مبارکه «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله» و در عمل متشابه، جریان مصاحب موسی (علیه‌السّلام) که در آیات سوره کهف بدان اشاره رفته است: «سانبوک بتاویل مالم تسطع علیه صبرا و ذلک تاویل ما لم تستطع علیه صبرا» باشد.
۲.تعبیر خواب، که تاویل به این معنا هشت بار در سوره یوسف آمده است.
۳.فرجام و حاصل کار؛ به عبارت دیگر، تاویل یک موضوع یعنی آنچه آن موضوع بدان منتهی می‌شود؛ مانند آیه مبارکه «وزنوا بالقسطاس ‌ المستقیم ذلک خیر و احسن تاویلا» که «احسن تاویلا» یعنی بهتر و با سرانجامی نیکوتر. شاید بتوان آیه مبارکه زیر را نیز مصداق همین معنای تاویل دانست: «فان تنازعتم فی شیء فردّوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر.ذلک خیر و احسن تاویلا». یعنی مفیدتر و خوش عاقبت تر. البته شاید در دو آیه اخیر، تاویل به این معنا نباشد، بلکه به معنای بهترین تفسیر و قویترین احتمال برای معنای مقصود باشد؛ همان طور که در آیه مبارکه «و لو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم» به این معنا اشاره شده است.
مصداق دیگر تاویل به معنای سرانجام و عاقبت کار، آیه مبارکه «هل ینظرون الا تاویله؟ یوم یاتی تاویله» است؛ یعنی آیا در انتظار به سر می‌برند تا بدانند فرجام کار شریعت و قرآن به کجا ختم می‌شود؟ آگاه باشند که انتظارشان چندان به طول نخواهد انجامید و به سزای خویش خواهند رسید.

۷.۱ - بطن

تا اینجا معانی سه گانه تاویل در قرآن را بیان کردیم. معنای چهارم تاویل که در قرآن نیامده، ولی در کلام پیشینیان به کار رفته، عبارت است از: انتزاع مفهوم عام و گسترده از آیه‌ای که در مورد خاصی نازل شده است. از تاویل به این معنا، گاهی به «بطن» یعنی معنای ثانوی و پوشیده‌ای که از ظاهر آیه به دست نمی‌آید هم تعبیر شده است، در مقابل «ظهر» یعنی معنای اولیه‌ای که ظاهر آیه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را می‌فهماند.
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «ما فی القرآن آیه الا و لها ظهر و بطن: در قرآن هیچ آیه‌ای نیست مگر اینکه دارای ظهر و بطن است.» وقتی از امام باقر (علیه‌السّلام) از معنای این حدیث پرسیدند، فرمود: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضی و منه مالم یکن، یجری کما تجری الشمس و القمر: ظهر قرآن یعنی تنزیل آن، بطن قرآن یعنی تاویل آن، بعضی از مصادیق تاویل آیات قرآن در گذشته روی داده و برخی هنوز رخ ننموده است. قرآن و آیات آن همانند خورشید و ماه هستند که همواره در حرکت و پویایی‌اند.»
در روایت دیگر، امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «اگر آیه‌ای از قرآن درباره قومی نازل شد و سپس آن قوم هلاک شدند، با هلاکت آنان، آیه نیز خواهد مرد (نزول آن انجام پذیرفته است)؛ ولی قرآن همیشه زنده است (در مقام تاویل) و مفهوم آیات آن عام است. تا آسمان و زمین برجاست، تمامی آیات قرآن از اول تا به آخر زنده است و اقوام مختلف که در طی زمان می‌آیند، ناگزیر مصادیق آیات رحمت یا عذاب آن خواهد بود.»
همچنین در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که: «انّ فیکم من یقاتل علی تاویل القرآن، کما قاتلت علی تنزیله، هو علی بن ابی طالب: همان طور که من بر سر تنزیل قرآن با مشرکان ستیز نمودم، در بین شما کسی است که بعدها بر سر تاویل آیات قرآن خواهد جنگید و او، علی بن ابی طالب است.»

۷.۱.۱ - ضامن عمومیت قرآن

آری، پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر سر تنزیل قرآن جنگها کرد؛ زیرا برخی آیات قرآن درباره قریش و مشرکان عرب که با حق عناد می‌ورزیدند و با ظهور اسلام کمر مخالفت بسته بودند، نازل شده بود و پیامبر اکرم هم بر طبق آن آیات با آنان می‌جنگید؛ اما علی (علیه‌السّلام) با کسانی جنگید که با بقای اسلام مخالف بودند و مخالفت آنان درست مانند مبارزه گذشتگانشان با ظهور اسلام بود، بلکه شدیدتر از آن.
به هر حال، این معنای تاویل، دامنه‌ای بس گسترده دارد و همین معناست که ضامن عمومیت قرآن است و موجب می‌شود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زیرا اگر مفاهیم فراگیر برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آیه مختص همان مورد شان نزول باشد، بسیاری از آیات عاطل و بی ثمر می‌شوند و فایده‌ای جز ثواب تلاوت و ترتیل آن در طول شبانه روز نخواهند داشت!

۷.۲ - مفاهیم عام

در زیر چند نمونه از آیاتی را که از آنها این گونه مفاهیم عام به دست می‌آید، ذکر می‌کنیم:
۱ـ و اعلموا انّ ما غنمتم من شیء فانّ لله خمسه و للرسول و لذی القربی...آیه در مورد غنایم به دست آمده در جنگ بدر نازل شد و اگر شان نزول آیه را کمی گسترده فرض کنیم، با شرایط خاص شامل غنایم جنگهای دیگر نیز خواهد شد. امام باقر (علیه‌السّلام) در تفسیر آیه، با نظر به عمومیت «ما» ی موصول غنیمت را به مطلق فایده و منافع حاصل از کسب و تجارت تفسیر می‌کنند؛ به گونه‌ای که هر سودی را که صاحبان صنعت و تجارت و غیر آنها در هر سال و به هر شکل به دست می‌آورند، شامل می‌شود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آیه فرمود: «پرداخت غنایم و فوائد در هر سال بر آنان (مسلمانان) واجب است.» امام کاظم (علیه‌السّلام) نیز می‌فرماید: «خمس شامل تمام منافعی می‌شود که مردم به دست می‌آورند، خواه کم باشد خواه زیاد.»
۲.و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه. این آیه در مورد آمادگی دفاع از حریم اسلام نازل شد و اقتضای این شان نزول این است که صاحبان ثروت باید مخارج جهاد را بپردازند و جلوی تسلط دشمن را بگیرند، ولی کلمه «سبیل» در آیه، تنها به معنای جهاد نیست؛ «سبیل الله» یعنی راه اعلای کلمه دین و تحکیم و بسط فرمان خدا در روی زمین و در یک جمله: سبیل الله یعنی تثبیت و تحکیم ارکان حکومت اسلامی در تمام ابعاد (اعم از اداری، اجتماعی، تربیتی، سیاسی، نظامی و جز آن) که البته این منظور جز با بذل مال می‌سر نمی‌شود؛ زیرا پول (مال)، نیرویی است که می‌شود از آن در هر شرایطی به نحو مطلوب استفاده کرد؛ لذا گفته‌اند: قوام و ثبات حکومت به مال است.

۷.۲.۱ - مالیات

آری، یک دولت زمانی می‌تواند روی پای خودش بایستد که توان مالی و اقتصادی لازم برای اداره جامعه در تمام زمینه‌ها را داشته باشد. البته این مقدار ثروت باید از سوی کسانی که در سایه امنیت آن حکومت زندگی می‌کنند، فراهم شود و هر کس موظف است درصدی از اموال خود را به عنوان مالیات و هزینه‌های دولت برابر توانش بپردازد. پر واضح است که این هزینه‌ها چیزی غیر خمس و زکات است که مصارف خاص خودش را دارد و تنها به امور دولتی مربوط نمی‌شود.
از توضیحات بالا معلوم شد که این هزینه‌ها همان مالیات است که مقدار آن را دولت بر اساس نیازها تعیین می‌کند و بر اموال و دارایی‌های مردم بار می‌گردد. به همین دلیل، برخلاف زکات و خمس که هم مقدار و هم مورد مصرف آن با صراحت تعیین شده در شریعت برای مالیات میزان مشخصی تعیین نشده است؛ لذا امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) در هر سال برای اسب عتیق (اصیل) دو دینار و برای اسب بِرذَون (دو رگه و غیر اصیل) یک دینار مالیات قرار داد.


اکنون شایسته است این نکته را متذکر شویم که برای آگاهی از دلالات کلام ـ اعم از دلالت خفی و جلی ـ شرایط و ملاکهایی وجود دارد که بدون رعایت آنها، معنای دقیق کلام حاصل نخواهد شد و همان طور که تفسیر کلام (رفع ابهام از معانی ظاهری آیات قرآن) دارای قوانین و ملاکهایی است که در علم اصول و منطق بررسی شده است، تاویل کلام (به دست آوردن معانی باطنی آیات قرآن) نیز قوانینی دارد که بی اعتنایی به آنها شایسته و پذیرفته نیست و باعث خواهد شد که کلام، بدون معیار تاویل شود و از قبیل تفسیر به رای گردد.


لازم است دانسته شود که تاویل چون از اقسام دلالت باطنی کلام است، جزو دلالت التزامی غیر بین است، که آن هم به نوبه خود از اقسام دلالت لفظی است و چون می‌دانیم تمام اقسام دلالت الفاظ ملاکهایی دارد که علم منطق متکفل شرح و توضیح آنهاست، لذا تاویل هم که نوعی دلالت لفظی، اما غیر بین است، نیاز به ملاک مشخصی دارد تا از محدوده تفسیر به رای خارج شود.
در زیر ملاکها و شروط تاویل صحیح را متذکر می‌شویم:

۹.۱ - رعایت بین معنای ظاهری و باطنی

الف) نخستین شرط تاویل صحیح و مقبول، در مقابل تاویل باطل و مردود، رعایت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بین معنای ظاهری و باطنی است؛ از این رو چون تاویل عبارت است از مفهوم عام منتزع از فحوای کلام، ناگزیر در انتزاع این مفهوم عام، باید مناسبت لفظی یا معنوی رعایت شود. برای روشن شدن بیشتر مطلب به چند مثال توجه کنید:

۹.۱.۱ - عدالت

۱.معلوم است که لفظ «ترازو» برای دستگاه معروف سنجش وزن که دو کفه دارد وضع شده است. از طرفی در آیه مبارکه «و اقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان» امر شده که: «ترازو را صحیح به پا دارید و در آن کم فروشی مکنید.» اکنون اگر لفظ ترازو را از همه قراین خارجی و ملابسات ذهنی جدا سازیم، مفهوم عام آن مراد خواهد؛ یعنی هر آنچه با آن چیزی را بسنجند، اعم از اینکه مادی باشد یا غیر مادی؛ زیرا در این صورت شامل هر مقیاس یا معیار سنجشی در تمامی زمینه‌ها خواهد شد و دیگر این اسم «ترازو» تنها به دستگاه مادی مخصوص و معروف اختصاص نخواهد داشت.

شیخ طوسی می‌فرماید: «ترازو عبارت است از دستگاه تعدیل در دو طرف زیادی یا نقصان. وزن در ترازو حالت اعتدال خود را می‌یابد و بدون آن، در بسیاری از موارد رسیدن به حقوق یا رساندن حق به صاحب آن مشکل و غیر ممکن است؛ از این رو خداوند به بشر تذکر داده که میزان سنجش، نعمت است و مردم را به سوی آن ارشاد نموده است. بعضی هم گفته‌اند: مراد از میزان در این آیه، عدالت است؛ زیرا رعایت عدالت عبارت است از: برقرار کردن موازنه بین اسباب.»

همچنین محمد بن عباس معروف به ماهیار (متوفای حدود ۳۳۰) در کتابی که در مورد تاویل آیات نوشته است، از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده: «میزانی که خداوند برای مردم قرار داده، همان امام عادل است که با حق و عدالت بر مردم حکم راند؛ زیرا تنها با رعایت عدالت است که آسمان و زمین برافراشته می‌ماند...و خدا به بندگان خود فرمان داده که بر امام نشورند و در مقابل فرمان او به قسط و عدل گردن نهند و در ادای کامل حق او یا امتثال او امرش کوتاهی نکنند.»

۹.۱.۲ - پیشوای امت

۲.معنای ظاهری‌ آیه مبارکه «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غوراً فمن یاتیکم بماء معین» کاملاً روشن است؛ می‌فرماید: نعمت وجود، وسایل زندگی و تداوم حیات، همه در گرو اراده الهی و بر اساس ‌ تدبیر جهان شمول اوست؛ زیرا خداوند تنها کسی است که به دلیل امکان حیات جاوید، این زمینه را مهیا ساخته که اگر فضل و عنایت خداوند نسبت به بندگانش نباشد، کار بر آنان سخت خواهد شد.
این معنای ظاهری آیه بود؛ اما امام باقر (علیه‌السّلام) در ذیل آیه بیانی دارد که معنای باطنی و محتوای کلی آیه را روشن می‌سازد: «اگر امام و پیشوای خودتان را از دست بدهید و به او دسترسی نداشته باشید، چه خواهید‌اندیشید؟» معلوم است که امام در آیه «ماء معین» را به پیشوای امت تفسیر می‌کند. امام رضا (علیه‌السّلام) در تفسیر آیه فرمود: «مراد از ماؤکم، علوم ائمه است و ائمه ابواب علم الهی هستند؛ در نتیجه مراد از ماء معین نیز علم ائمه است.»
بدون شک با دقت در بیان امام درخواهیم یافت که آوردن استعاره «ماء معین» برای علم نافع، آن هم در زبان پیامبر یا وصی او به‌ویژه وقتی که پشتوانه آن وحی الهی باشد، بسیار به‌جا و مناسب است؛ زیرا همان طور که آب منبع حیات مادی و منشا اصلی امکان ادامه حیات بر روی کره خاکی است، علم نافع ـ به‌ویژه علم دین ـ تنها پایه اساسی زندگی معنوی است و سبب سعادت دنیوی و جاودانگی اخروی انسان خواهد شد؛ بنابراین در این آیه نیز آب که مایه اصلی حیات است ـ با قطع نظر از قراین خاص ـ به مفهوم عام از در نظر گرفته شده که شامل علم نیز خواهد بود که ضامن حیات مادی و معنوی بشر است.
این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم». یا در آیه دیگر که می‌فرماید: «لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین». پس در آیه فوق، علم نافع (علوم عرضه شده از طرف پیامبر و امامان معصوم) مایه حیات معنوی شمرده شده است.

۹.۱.۳ - غذای روح

۳.آیه مبارکه «فلینظر الانسان الی طعامه» معنای ظاهری‌اش این است که انسان باید در غذای خود تامل کند و ببیند که طبیعت چگونه امکان به دست آوردن آن را فراهم ساخته و بی مقدمه و بی دلیل و خود به خود به وجود نیامده است. اگر انسان به دقت در غذای خویش بنگرد و در آن تامل نماید، مقدار فضل و عنایت و لطف و رحمت الهی را درخواهد یافت و هنگام تناول آن لذت خواهد برد و این همه عنایت خداوند را سپاس خواهد گفت. این معنای ظاهری آیه است؛ ولی مرحوم کلینی به روایت زید شحام چنین نقل کرده است: از امام صادق (علیه‌السّلام) پرسیدم: «در این آیه مقصود از طعام چیست؟» حضرت فرمود: «منظور علمی است که انسان می‌آموزد. باید دقت کند که این علم را از چه کسی دریافت می‌کند؟» وقتی در این بیان امام (علیه‌السّلام) دقت می‌کنیم، تناسب بین علم و غذا (طعام) را به راحتی درمی‌یابیم، زیرا علم، غذای روح است؛ از این رو باید احتیاط و وسواس به خرج داد تا آن را از منابع اصلی و حقیقی‌اش به دست آوریم، به‌ویژه اگر علم دین و احکام شریعت مقدس و آیین توحید باشد که در آموختن آن از منابع اصیل باید کمال احتیاط به عمل آید.

۹.۲ - تنقیح مناط

ب) دومین شرط تاویل صحیح، رعایت نظم و دقت در کنار گذاشتن خصوصیات کلام مورد تاویل و تجرید آن از قراین خاصه است تا حقیقت و مغز آن در قالب مفهوم عام هویدا گردد.مقصود از این شرط همان است که در منطق از آن به عنوان قانون «سبر و تقسیم» و در اصول با عنوان «تنقیح مناط» تعبیر می‌شود. فقها از تنقیح مناط برای به دست آوردن ملاک قطعی و یقینی حکم شرعی استفاده می‌کنند؛ به طوری که حکم شرعی ـ اعم از تکلیفی و وضعی ـ نفیاً و اثباتاً دایر مدار آن باشد؛ آنان محتوای عام منتزع از دلیل را اعتبار می‌کنند، نه فقط عنوان محدود و مخصوص موجود در ظاهر دلیل را، این عمل در فقه معروف و مشهور است و شرایط خاص خود را دارد؛ اما یک نمونه تطبیقی از آیات قرآن، آیه ۱۷ سوره قصص است؛ آنجا که از زبان حضرت موسی (علیه‌السّلام) نقل شده است: «رب بما انعمت علیّ فلن اکون ظهیراً للمجرمین».
این آیه مبارکه سخن پیامبر خدا، موسی (علیه‌السّلام) است که به شکرانه نعمت‌های فراوان مادی و معنویی که خداوند به او ارزانی داشته، با لحنی شاکرانه و تعهدآمیز بر زبان جاری ساخته است. برای توضیح بیشتر باید توجه کرد که خداوند بر اساس صریح آیه مبارکه «و لما بلغ اشده و استوی، آتیناه حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین»، به حضرت موسی (علیه‌السّلام) از نظر جسمی،‌ اندامی قوی و توانا داد و به وی علم و حکمت فراوان آموخت. وی روزی در یک ماجرای خاص با یک ضربه مشت که بر دشمن خود زد، او را از پای درآورد؛ ولی پس از این واقعه دریافت که گویا از نعمت توانایی جسمی خود استفاده نادرست کرده و از او کاری ناشایست سرزده است؛ لذا از درگاه رحمت الهی آمرزش طلبید و خداوند او را آمرزید. او در اینجا با خدای تعالی عهد بست تا تواناییهای خویش را که خداوند به او ارزانی داشته، در مسیر باطل و فساد فی الارض به کار نیندازد و امکانات مادی و معنویی را که از ناحیه حضرت باری دریافت نموده، در خدمت گناهکاران و اهل معصیت قرار ندهد؛ لذا با لحنی حاکی از تعهد و شکر در مقابل نعمت‌ها می‌فرماید: «رب بما انعمت علیّ...» .

۹.۲.۱ - نعمت علم و حکمت

توضیحات بالا همه در خصوص معنای ظاهری آیه مبارکه بود؛ ولی جای این سوال هست که آیا این موضوع تنها به حضرت موسی (علیه‌السّلام) به عنوان یک پیامبر و شخصی صالح مربوط می‌شود، یا حکم عقلی قطعی است که شامل همه صاحبان قدرت ـ اعم از عالمان، ادیبان، حکیمان، صنعتگران ـ و به طور کلی همه آنان که خداوند به آنان نعمت علم و حکمت و توانایی سرنوشت ساز ارزانی داشته نیز می‌شود؟ بی تردید جواب مثبت است؛ زیرا عقل حکم می‌کند که این تواناییها بیهوده در اختیار دارندگان آنها قرار نگرفته و باید در جهت سعادت بندگان خدا و عمران و آبادانی زمین به کار رود.خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها».
این مفهوم کلی آیه شریفه، فقط با اجرای قانون «سبر و تقسیم» و با کنار گذاشتن خصوصیات و قراین موجود در آیه، ممکن است و در نتیجه آن، ملاک حکم عام به دست می‌آید.
آنچه در بالا آمد، از آیاتی بود که اگر در قرآن کریم با دقت نظر و تدبر نگریسته شود، از این نمونه فراوان به چشم می‌خورد؛ از قبیل فریضه خمس و مالیات که به ترتیب از آیه غنیمت و آیه انفاق با اعمال همین قانون «سبر و تقسیم» به دست می‌آید.


درباره وقف بر «الا الله» در آیه «و ما یعلم تاویله الا الله» و شروع از «و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا» و نیز بر اثر وجود پاره‌ای روایات که تنها خداوند از تاویل آگاهی دارد و راسخان در علم هم تاویل را نمی‌دانند و آن را به علم خدای سبحان واگذار می‌کنند، پرسش فوق مطرح شده است.
از جمله روایاتی که به این مطلب اشاره می‌کند، بخشی از «خطبه اشباح» در نهج‌البلاغه است؛ امیر مؤمنان می‌فرماید: «‌ای پرسنده، بیندیش و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو می‌نماید، بپذیر و نور هدایت قرآن را چراغ راه خود گیر و از آنچه شیطان تو را به دانستن آن وامی‌دارد، کتاب خدا آن را بر تو واجب نمی‌شمارد و در سنت رسول و ائمه هدی نشانی ندارد، دست بدار و علم آن را به خدا واگذار که دستور دین چنین است و نهایت حق خدا بر تو این است. و بدان کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی، بی نیازشان کرده که نااندیشیده پا در میان گذارند، فهم آنچه را در پس پرده‌های غیب نهان است، آسان انگارند. لاجرم به نادانی خود در فهم آن معناهای پوشیده اقرار آرند.خدا این اعتراف آنان را به ناتوانی در رسیدن بدانچه نمی‌دانند ستوده است، ژرف ننگریستن آنان را در فهم آنچه بدان تکلیف ندارند، راسخ بودن در علم فرموده است.پس ‌ بدین بس کن و بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشی.»
این خطبه از برجسته‌ترین خطبه‌های امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) و دارای بهترین سند است و خدشه‌ای در صحت اسناد آن وجود ندارد. آنچه مورد بحث است، محتوای خطبه است. شارحان نهج‌البلاغه اتفاق نظر دارند که مراد امام از این کلام، صفات خداوند است که صفات حق توقیفی هستند و باید آنها را تعبداً پذیرفت و کسی در پی شناخت کنه آن نباشد؛ زیرا راهی برای شناخت حقیقت صفات او همچون حقیقت ذاتش نیست. حضرت فرمود: «آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو می‌نماید بپذیر، از آنچه شیطان تو را بدانستن آن وا می‌دارد و کتاب خدا آن را بر تو واجب نمی‌شمارد، دست بدار»؛ زیرا وظیفه ما آن است که خدا را چنان وصف کنیم که خودش در قرآن وصف کرده است: سمیع، بصیر، حکیم، علیم، حی، قیوم و...و خود را به زحمت بیهوده در جهت فهم حقایق این صفات نیندازیم؛ زیرا سدها و حجابهای چندی بر سر راه فهم این صفات نهاده شده و راهی برای رسیدن به آنها نیست. بنابراین باید در مقابل آن توقف کرده، سر تسلیم فرود آورد.

۱۰.۱ - آیه استشهاد

کلام حضرت در اینجا، با آیات متشابه ـ که برای راسخان در علم، جهل بدان شایسته نیست ـ برخوردی ندارد؛ زیرا آراستگی آنان به زیور دانش، امکان معرفت تنزیل و تاویل را باهم برای ایشان فراهم ساخته است. البته قبول داریم که راسخان در علم نیز در آغاز برخورد با متشابهات درنگی ژرف‌اندیشانه می‌کنند؛ زیرا متشابه نسبت به همه متشابه است؛ ولی آنان در پرتو تلاشهای خود برای کشف مقصود و برگرداندن آیات محکم، در نهایت به فهم آن نایل می‌آیند. بنابراین ناتوانی آنان در ابتدای کار، از برکت علم راسخشان است؛ زیرا می‌دانند: آیه متشابه، کلامی است صادر شده از جانب همان کسی که آیه محکم را نازل کرده است؛ لذا عطش آنان نسبت به فهم آن، در پرتو ژرف‌اندیشی و مدد جستن از خدا بیشتر می‌شود؛ زیرا هر کس در رسیدن به هدفی کوشا باشد، به خواست خدا بدان خواهد رسید: «من جدّ، وجد». پس وجه تناسب اینکه امام (علیه‌السّلام) در خصوص صفات خدا به این آیه استشهاد کردند، ناتوانی ابتدایی است که راسخان در علم در ابتدای برخوردشان با متشابهات به آن معترفند، هر چند نتیجه متفاوت است.
ابن ابی الحدید می‌گوید: «برخی از قاریان، در آیه بر کلمه الا الله وقف کرده‌اند و برخی وقف نکرده‌اند، این قول قوی‌تر است؛ زیرا اگر تاویل متشابه را جز خدا کسی نداند، انزال این قبیل آیات و مخاطب قرار دادن مکلفین بر آن بیهوده خواهد بود، بلکه بالاتر، به این می‌ماند که عرب را با زبانی دیگر مورد خطاب قرار دهیم که قبح چنین کاری بر همگان معلوم است.و اما محل «یقولون» از نظر اعراب، می‌تواند نصب باشد تا حال «راسخین» باشد و می‌تواند کلامی مستانف و مستقل باشد؛ به این معنا که این دانایان به تاویل می‌گویند: به آن ایمان آوردیم. روایت شده که ابن عباس آیه‌ای را تاویل کرد؛ مردی از صحابه گفت: و ما یعلم تاویله الا الله؛ ابن عباس گفت: و الراسخون فی العلم؛ و من از جمله راسخان هستم.»


سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «نیاز به تفسیر قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۰۴.    
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «نیاز به تفسیر قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۰۴.    
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «نیاز به تفسیر قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۰۴.    



جعبه ابزار