• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نقد تفاسیر منقول

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نقشی که امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) در تفسیر قرآن ایفا کردند، نقش تربیتی - آموزشی و راهنمایی مردم به راه‌های تفسیر بود. نکات ظریفی که در لابه‌لای حجم فراوان تفاسیری که از ایشان وارد شده است کاشف از علاقه فراوان ایشان به تعلیم و تربیت افراد شایسته برای راه یافتن به تفسیر قرآن است تا آنان را به نکته‌ها و ریزه‌کاری‌های این برترین کتاب آشنا سازند.
آری، اینان وارثان قرآن عظیم و حاملان و تبیین‌کنندگان آن برای مردم در کمال امانت و صداقت‌اند تا قرآن را برای ایشان کریمانه تفسیر کرده به آنان تحویل دهند. اما در این بین مشکلاتی در تفاسیر منقول پیش می‌آید که عبارتند از خلط میان ظاهر تفسیر و باطن آن، در مواردی دیده می‌شود که به اشتباه تفسیری که اشاره به مصداق خاصی بوده است در پی سرایت دادن تفسیر به همه مصادیق هستند این از اساسی‌ترین مشکلات تفاسیر منقول است.

فهرست مندرجات

۱ - عترت کنار قرآن
       ۱.۱ - ثقلین در لغت عرب
       ۱.۲ - ثقلین در احادیث
۲ - معیت قرآن و عترت در صحاح و سنن
       ۲.۱ - صحیح مسلم
       ۲.۲ - سنن ترمذی
       ۲.۳ - سنن دارمی
       ۲.۴ - سنن احمد
       ۲.۵ - مستدرک حاکم
       ۲.۶ - سایر کتب اهل سنت
       ۲.۷ - قول ابن کثیر
۳ - نکات حدیث ثقلین
       ۳.۱ - اولین نکته
              ۳.۱.۱ - وصیت پیامبر درباره اهل‌بیتش
              ۳.۱.۲ - روایت ابوسعید خدری
              ۳.۱.۳ - أشکال مختلف وصیت پیامبر
                     ۳.۱.۳.۱ - نتیجه بیان مختلف حدیث ثقلین
       ۳.۲ - دومین نکته
       ۳.۳ - سومین نکته
              ۳.۳.۱ - مقایسه بین کتاب و عترت
              ۳.۳.۲ - تمسک به عترت بصورت نامحدود
              ۳.۳.۳ - قول هیثمی درباره امنیت بخاطر عترت
              ۳.۳.۴ - قول کلینی
              ۳.۳.۵ - قول عمرو بن عبید
                     ۳.۳.۵.۱ - جدایی‌ناپذیری کتاب و عترت
                     ۳.۳.۵.۲ - عترت بهترین آموزگار قرآن
              ۳.۳.۶ - قول شهرستانی
                     ۳.۳.۶.۱ - میراث پیامبر
                     ۳.۳.۶.۲ - تنزیل قرآن
                     ۳.۳.۶.۳ - اتفاق‌ نظر صحابه بر علم عترت
                     ۳.۳.۶.۴ - گواهی حجاج به علم عترت
۴ - راهنما بودن اهل بیت در تفسیر
       ۴.۱ - علاقه عترت بر یاد دادن به بشریت
۵ - درهم‌آمیختگی تفاسیر نقلی
       ۵.۱ - نمونه اول
              ۵.۱.۱ - استبعاد مشرکان و رفعش از نزول وحی
              ۵.۱.۲ - ضرورت رجوع جاهل به عالم
              ۵.۱.۳ - قول مرحوم فیض کاشانی
       ۵.۲ - نمونه دوم
              ۵.۲.۱ - قول مرحوم قمی در آیه
                     ۵.۲.۱.۱ - تاویلی بودن آیه
                     ۵.۲.۱.۲ - تاییدیه بر تاویلی بودن آیه
       ۵.۳ - نمونه سوم
              ۵.۳.۱ - سنت غلبه حق بر باطل
              ۵.۳.۲ - حکومت نهایی برای آل محمد
       ۵.۴ - نمونه چهارم
       ۵.۵ - نمونه پنجم
       ۵.۶ - نمونه ششم
              ۵.۶.۱ - تغذیه روح
              ۵.۶.۲ - لزوم دقت در انتخاب تغذیه روح و جسم
۶ - احادیث مجعوله در بعض تفاسیر
       ۶.۱ - تفسیر عیاشی
       ۶.۲ - تفسیر ابوالجارود
       ۶.۳ - تفسیر منسوب به امام یازدهم
       ۶.۴ - تفسیر سیاری
       ۶.۵ - تفسیر نعمانی
       ۶.۶ - تفسیر قمی
۷ - جمع‌آوری احادیث ماثور
۸ - میزان اعتبار روایات در تفاسیر
       ۸.۱ - کاوشی در تفسیر مرحوم قمی
       ۸.۲ - داستان آفریبنش حوا
       ۸.۳ - داستان جن و نسناس
       ۸.۴ - داستان خلقت زمین
       ۸.۵ - داستان زینب دختر جحش
       ۸.۶ - افسانه‌های منسوب به ائمه
              ۸.۶.۱ - افسانه خورشید
       ۸.۷ - افسانه‌های مخالف با عقل
              ۸.۷.۱ - انتساب نامناسب به افراد و اشیاء
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره عترت طاهره، در کنار قرآن سفارش نمود و آن دو را یادگارهای ماندنی و جاودانه خود در میان امت قرار داد و از آن دو به ثقلین «ثقلین به فتح دو حرف اول به معنای هر چیز نفیس (ارزشمند) و مصون (دور از دسترس) است.

۱.۱ - ثقلین در لغت عرب

سیدمحمدمرتضی زبیدی می‌گوید: ثقل یعنی کالا و وسائل با ارزش همراه مسافر، و در نزد عرب، ثقل به هر چیز گران‌مایه و نفیس که دارای ارزش و منزلتی والا باشد اطلاق می‌شود.
فیروزآبادی می‌گوید: و حدیث: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عتریتی» از همین باب است. -زبیدی می‌گوید:- پیامبر آن دو را به خاطر بزرگداشت و عظیم شمردن ارزش آنها، ثقلین نامید.

۱.۲ - ثقلین در احادیث

-ثعلب می‌گوید:- آن دور را ثقلین نامید.» «زیرا تمسک بدان‌ها و عمل بر طبق دستورات آنها، بسیار گران و وزین است.» تعبیر کرد که تا زمان رستاخیز و حضور در کنار حوض کوثر از یک دیگر جدایی‌ناپذیرند. این تعبیر کنایه از استمرار خط این دو، تا فرجام جهان است و بسان دو پرچم هدایت برای امت با هم دوام خواهند یافت و تا هنگامی که بدان دو چنگ بزنند هرگز گمراه نخواهند شد.
این حدیث مستفیض است و گاه با الفاظ «کتاب الله و عترتی» و گاه با تعبیر «کتاب الله و اهل بیتی» و گاهی با جمع بین هر دو تعبیر «عترتی اهل بیتی» وارد شده است تا یکی از آن دو بیانگر و روشن‌گر دیگری باشد. همگان بر صحت این حدیث و اتقان طرق و اسانید آن با تمام تعابیر اتفاق نظر دارند.
علامه امینی می‌گوید: این حدیثی است که همه امت و حافظان حدیث بر درستی آن اتفاق نظر دارند. ابن حجر هیثمی می‌گوید: این حدیث دارای طرق فراوانی است که از حدود بیست و‌اندی نفر از صحابه نقل شده است.


«در اینجا به مهمترین مصادر این حدیث در صحاح معروف اهل سنت می‌پردازیم»:

۲.۱ - صحیح مسلم

مسلم در صحیح خود: در باب فضایل علی از کتاب فضایل صحابه با چند سند از زید بن ارقم روایت می‌کند که گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در غدیرخم خطبه‌ای ایراد کرد و پس از سپاس و ثنای الهی و پند و‌ اندرزی چند فرمود: پس‌ ای مردم بدانید که من تنها یک انسانم و به زودی پیک الهی به سراغ من خواهد آمد و من نیز دعوت حق را لبیک خواهم گفت.
من در میان شما دو شیء با ارزش -ثقلین- به یادگار می‌گذارم؛ نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس بدان چنگ زنید و تمسک بجویید -سپس فرمود- و اهل بیتم. خدا را درباره اهل بیتم به یاد شما می‌آورم و این جمله را سه بار تکرار فرمود. از زید پرسیدند: اهل بیت کیانند؟ گفت: کسانی که صدقه بر ایشان حرام است؛ که آنان آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباسند. و این را که زنان پیامبر از اهل بیت باشند رد نمود. این حدیث را مسلم در اینجا از چهار طریق که همگی صیحیح‌اند روایت کرده است.

۲.۲ - سنن ترمذی

ترمذی در سنن خود، باب مناقب اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جابر بن عبدالله روایت می‌کند که: روز عرفه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در تنها حج خود -حجة الوداع- دیدم که بر شتری گوش‌بریده سوار بود و خطبه می‌خواند. فرمود: ‌ای مردم! من چیزی در میان شما به یادگار گذاشتم که تا وقتی بدان چنگ زده باشید گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و خاندان و اهل بیتم.
نیز ترمذی از زید بن ارقم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که فرمود: من در میان شما چیزی را به یادگار می‌گذارم که وقتی بدان چنگ زنید بعد از من گمراه نخواهید شد. یکی با عظمت‌تر از دیگری است؛ کتاب خدا که رشته کشیده شده از آسمان به سوی زمین است و خاندان و اهل بیت خودم؛ که این دو، هیچ‌گاه از یک دیگر جدا نخواهند شد تا اینکه در قیامت، کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند، پس بعد از من در رفتار خود با آنان دقت کنید. حدیث‌های شماره ۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛

۲.۳ - سنن دارمی

دارمی در سنن خود: حدیث را چنان که مسلم در صحیح خود آورده از زید بن ارقم نقل کرده است؛

۲.۴ - سنن احمد

احمد در مسند خود: از ابوسعید خدری روایت می‌کند که: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: من در میان شما دو شیء گرانمایه به یادگار می‌نهم که یکی بزرگ‌تر از دیگری است؛ اول کتاب خدا که رشته اتصال آسمان به زمین است و دیگری اهل بیتم؛ که این دو، تا هنگام ورود بر من -کنار حوض- در قیامت، از یک دیگر جدایی‌ناپذیرند. در ص۱۷، نیز آورده است: دقت کنید بعد از من چه رفتاری با آنان خواهید داشت. از زید بن ارقم حدیث را بر طبق نقل مسلم آورده است: همچنین در ابن حنبل، به آن اشاره‌ای دارد، و در ج۵، ص۱۸۲ مسند: از زید بن ثابت نقل می‌کند که گفت: من در میان شما دو جانشین می‌گذارم....

۲.۵ - مستدرک حاکم

حاکم در المستدرک علی الصحیحین: از زید بن ارقم آورده است که پیامبر فرمود: من در میان شما دو یادگار باقی می‌گذارم که یکی از دیگری بزرگ‌تر است؛ کتاب خدا و خاندانم؛ پس بعد از من در رفتار خود با آن دو دقت کنید... حاکم، همچنین در ص۱۱۰ و ۱۴۸: درباره این حدیث با اسانید آن -در هر سه موضع- می‌گوید: این حدیثی است که شرایط صحت و اعتبار در نزد مسلم و بخاری را دارد؛

۲.۶ - سایر کتب اهل سنت

متقی هندی در کنزالعمال این روایت را نقل کرده است؛ ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء؛ فیروزآبادی در فضائل الخمسه؛ ابن حجر هیثمی در صواعق محرقه؛ او همچنین به جای لفظ عترتی حدیث را با لفظ سنتی هم نقل کرده، ولی به اصلی موثق و محکم نسبت نداده است؛

۲.۷ - قول ابن کثیر

ابن کثیر در تفسیر خود، ذیل آیه مودت از سوره شوری می‌گوید: در حدیث صحیح از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شده است که حضرتش در خطبه خود در غدیرخم فرمود: من در میان شما دو شیء گران‌مایه بر جای می‌گذارم؛ کتاب خدا و خاندانم؛ و آن دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا اینکه روز قیامت کنار حوض بر من وارد شوند.
وی در ادامه همه احادیثی را که بدین مضمون از پیامبر در مناسبت‌های مختلف -به ویژه در اواخر عمر شریفش- که هر جا جمعی از اصحاب را می‌یافت به بیان آن می‌پرداخت، ذکر کرده است؛


از حدیث ثقلین چند نکته استفاده می‌شود:

۳.۱ - اولین نکته

لزوم مودت اهل بیت (علیهم‌السلام)؛ ابن حجر هیثمی می‌گوید: در این احادیث به ویژه عبارت‌های «انظروا کیف تخلفونی فیهما، اوصیکم بعترتی خیرا و اذکرکم الله فی اهل بیتی قویا» بر مودت و مزید احسان نسبت به آنان و احترام و بزرگداشت و ادای حقوق واجب و مستحب آنان تاکید شده است. آری، چگونه چنین نباشد؛ در حالی که از نظر افتخار و نسب، شریف‌ترین خاندانی هستند که بر روی کره خاکی قدم گذاشته‌اند.
-او همچنین می‌گوید:- عبارت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که فرمود: «لا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم» دلالت دارد بر اینکه هر کس از این خاندان برای تصدی مراتب عالیه و وظایف دینی شایستگی داشته باشد، بر دیگران مقدم است؛ چون در این‌باره نسبت به قریش تصریح شده است.

۳.۱.۱ - وصیت پیامبر درباره اهل‌بیتش

بنابراین اهل بیت پیامبر، که سرآمد قریش در فضل و مایه فخر ایشان و سبب ترجیح آنان بر دیگران هستند، البته سزاوارتر و شایسته‌ترند. -ابن حجر در پایان می‌گوید:- در حدیث صحیح از ابوبکر روایت شده است که: احترام محمد را در رفتار با اهل بیت او رعایت کنید؛ یعنی پیمان دوستی با او را درباره اهل بیتش پاس دارید. آورده است.
«بخاری، این روایت ابوبکر را در صحیح خود این‌گونه آورده است: «ارقبوا محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی اهل بیته.»
[۲۷] ر. ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، جامع البخاری، ج۵، ص۲۶، باب مناقب قرابة النبی.
«همین حدیث را به اسنادی دیگر، در ج۵، باب مناقب الحسنین»
[۲۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، جامع البخاری، ج۵، ص۳۳، باب مناقب الحسنین.
ابن حجر به هنگام تاویل آیه «وقفوهم انهم مسوولون؛

۳.۱.۲ - روایت ابوسعید خدری

از ابوسعید خدری روایت می‌کند که گفت: پیامبر فرمود: آنان را نگهدارید، تا از مسوولیت خود درباره ولایت علی پاسخ دهند. ابن حجر می‌گوید: گویا مراد واحدی همین بوده که درباره آیه روایت شده است که از آنان درباره ولایت علی و اهل بیت سوال خواهد شد؛ زیرا خداوند به پیامبر امر کرد تا به مردم اعلام کند که او برای تبلیغ رسالت، پاداشی جز دوستی خویشانش نمی‌خواهد؛ در نتیجه معنای روایت این می‌شود که از آنان سوال خواهد شد که آیا چنانکه باید و مطابق وصیت پیامبر اهل بیت را دوست داشته‌اند یا آنان را کنار گذاشته، حقشان را پایمال کرده‌اند؛ که در نتیجه باید مورد بازخواست و پیگرد قرار گیرند. «این روایت را حاکم حسکانی به چند طریق نقل کرده است.»

۳.۱.۳ - أشکال مختلف وصیت پیامبر

هیثمی می‌گوید: واحدی با عبارت «کما اوصاهم» چنان‌که پیامبر سفارش کرده است به احادیث رسیده در این‌باره اشاره دارد که تعدادشان فراوان است؛ آنگاه بخشی از آنها -از جمله ثقلین- را نقل کرده و اَشکال گوناگون این حدیث را آورده و گفته است: در یک روایت کتاب‌الله و سنتی آمده است که می‌توان گفت مقصود آن بخش از روایات که تنها بر تمسک به کتاب تکیه کرده‌اند همین است؛ زیرا سنت، تنها بیانگر کتاب است و با آمدن کتاب نیازی به ذکر سنت نیست. -هیثمی می‌گوید:- جان کلام اینکه بر تمسک به کتاب و سنت و چنگ زدن به دامان عالمان به این دو، تاکید و تشویق شده است.

۳.۱.۳.۱ - نتیجه بیان مختلف حدیث ثقلین

-در پایان می‌گوید:- از مجموع آنها چنین به دست می‌آید که این سه (کتاب، سنت و عالمان به کتاب و سنت) تا روز رستاخیز باقی خواهند ماند. هیثمی می‌گوید: این حدیث دارای طرق گوناگونی است و از بیست و‌اندی نفر از صحابه پیامبر روای شده است؛ در بعضی از آن طرق آمده است که پیامبر این حدیث را به هنگام حجة‌الوداع در عرفات ایراد کرد و در طریق دیگر آمده است که پیامبر این حدیث را در مدینه و به هنگام مرض موت و هنگامی که مدینه انبوهی از صحابه را فرا گرفته بود فرمود.
در طریق سوم این‌گونه آمده است که او این حدیث را در غدیرخم فرمود؛ و در چهارمی چنین آمده است: حضرت پس از بازگشت از طائف در خطبه‌ای که ایراد فرمود به آن اشاره کرد. -هیثمی می‌گوید- تنافی‌ای در کار نیست؛ زیرا امکان دارد حضرت این حدیث را در همه این مکان‌ها و حتی جاهای دیگر به منظور اهمیت بخشیدن به کتاب خدا و خاندان پاکش تکرار کرده باشد.

۳.۲ - دومین نکته

تداوم امامت اهل بیت (علیهم‌السّلام) به‌طور جاودانه در طول حیات امت؛ و اثبات مرجعیت بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در فهم امور دینی و معانی قرآن، آن هم مرجعیتی خطاناپذیر و مصون، بسان مرجعیت قرآن. سیدامین عاملی ابتدا اَشکال مختلف حدیث ثقلین را که علمای برجسته و محدثان بزرگ اهل سنت با اسانید متعددشان در صحاح خود آورده‌اند و مورد اتفاق شیعه و سنی است بیان کرده، آنگاه می‌گوید: این احادیث، بیانگر عصمت اهل بیت از گناه و خطاست، چون اهل بیت را با قرآن که عصمت آن معلوم است، در چند چیز یکسان قرار داده است:
۱. اینکه اینان همچون قرآن، یکی از دو شیء با ارزش به یادگار مانده در بین مردم‌اند.
۲. همچون قرآن، مردم مامور به تمسک به اینان شده‌اند؛ اگر امکان صدور خطا بر ایشان می‌رفت، امر به تمسک به آنان درست نبود، چه اینکه امر به تمسک، به معنای حجت قرار دادن گفتار و کردار ایشان است.
۳. چنگ‌زننده به دامن عنایت اینان گمراه نخواهند شد، همچون متمسک به قرآن که بیراهه نمی‌رود و اگر ایشان گناه یا خطایی سر بزند متمسک به ایشان نیز گمراه خواهد شد.
۴. پیروی از ایشان هم مانند پیروی از قرآن موجب راه‌یابی و نورانیت است؛ و اگر معصوم نبودند پیروی از ایشان منجر به گمراهی می‌شد.
۵. اینان بسان قرآن، ریسمانی ناگسستنی از جانب خداوند به سوی مردم‌اند و این عبارت، کنایه از این است که این بزرگواران واسطه فیض بین خدای تعالی و بندگان هستند و گفتارشان از جانب خداست و اگر معصوم نباشند نباید چنین ویژگی‌ای داشته باشند.
۶. اینان برای همیشه از قرآن جدایی‌ناپذیرند؛ کما اینکه قرآن هم از آنان جدا نخواهد شد. اگر آنان اشتباه کنند یا مرتکب گناهی شوند از قرآن جدا خواهند شد و قرآن به ایشان پشت خواهد کرد.
۷. جدایی از ایشان یا پیشی گرفتن بر آنان و خود را امام ایشان قرار دادن و یا عقب ماندن از ایشان و پیروی کردن از دیگران جایز نیست. همان‌طور که پیشی گرفتن بر قرآن به وسیله فتوا دادن بر اساس آنچه در قرآن نیست و عقب ماندن از آن -به واسطه پیروی از گفتار مخالفان قرآن- روا نیست.
۸. از تعلیم دادن ایشان و نپذیرفتن گفتارشان نهی شده است؛ در حالی که اگر چیزی را نمی‌دانستند باید آموزش ببینند و نباید از نپذیرفتن گفتارشان [۳۰]     شود.
-عاملی ادامه می‌دهد:- همچنین این احادیث دلالت می‌کنند بر اینکه این صفت برای برخی از آنان همیشه و در تمام زمان‌ها ثابت است. چون آن حضرت فرمود: «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» و خدای نکته‌سنج و آگاه به همه چیز، آن حضرت را از این مطلب آگاه ساخته است. ورود به حوض کنایه از پایان عمر دنیاست؛ در نتیجه اگر زمانی فرا برسد که خالی از یکی از این دو باشد، دیگر جمله «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» صادق نخواهد بود. «در خصوص دلیل هفتم برتری علی (علیه‌السّلام) بر دیگر صحابه، این مطلب را صاحب الغدیر:» نیز آورده است.

۳.۳ - سومین نکته

اهل بیت راسخان در علم و مصداق کامل صفت اهل الذکراند که تفسیر و تاویل قرآن را یک‌جا می‌دانند؛ لذا فقط اینانند که برای همیشه شایستگی مرجعیت امت در فهم معانی قرآن و آموزش آیات آن را دارند. اینان دروازه‌های هدایت و چراغ‌های فرا روی ظلمت و کشتی‌بان نجات امتند.

۳.۳.۱ - مقایسه بین کتاب و عترت

هیثمی در مقایسه‌ای دقیق بین کتاب و عترت می‌گوید: پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرآن و اهل بیت را از آن‌رو ثقلین نامید که ثقل به هر شیء ارزشمند و گران‌بها و مصون اطلاق می‌گردد؛ و این دو چنین هستند؛ زیرا هر یک از آنان (کتاب و عترت) معدن دانش‌های لدنی و رازها و حکمت‌های عالی و احکام شریعتند؛ از این‌روست که پیامبر خدا بر پیروی از ایشان و تمسک به آنان و دانش‌اندوزی در محضرشان تاکید کرده و می‌فرماید: ستایش، خدایی را سزد که حکمت را در (میان) ما اهل بیت قرار داد.
نیز گفته شده است: آن دو ثقلین نامیده شده‌اند، چون رعایت حقوق آن دو بسیار سنگین است. در بین ایشان تنها بر پیروی کسانی تاکید شده است که به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آگاهی دارند؛ زیرا فقط اینانند که تا پایان عمر دنیا از قرآن جدایی‌ناپذیرند.
حدیث «لا تعلموهم فانهم اعلم منکم؛ چیزی به آنان نیاموزید چون ایشان از شما داناترند.» نیز این مطلب را تایید می‌کند. اهل بیت با این صفت (عدم جدایی از قرآن) از دیگر دانشوران ممتاز گردیده‌اند؛ زیرا خداوند آلودگی را از این خاندان زدوده و آنان را پاک و پاکیزه گردانده و با کرامات چشم‌گیر و ویژگی‌های بی‌شمار عزت بخشیده است.

۳.۳.۲ - تمسک به عترت بصورت نامحدود

احادیثی که بر تمسک به اهل بیت تاکید می‌کند به این نکته اشاره دارد که کسانی که شایستگی دارند به آنان تمسک شود، تا روز قیامت باقی خواهند ماند، هم‌چنان که قرآن کریم نیز آن‌گونه است؛ لذا پناه ساکنان زمین -چنان‌که شرحش خواهد آمد- به شمار می‌روند. گواه این مطلب حدیث پیامبر است که می‌فرماید: در میان هر نسل از امت من شخصیت‌های عادلی از اهل بیتم حضور دارند که تحریف گمراهان و کژروی کژاندیشان و تاویل نابخردان را تباه می‌کنند. آگاه باشید که پیشوایان شما فرستادگان شما به سوی خدایند؛ دقت کنید چه کسانی را نزد خدا می‌فرستید. شایسته‌ترین فرد از اهل بیت که به خاطر دانش افزون و ریزه‌کاری‌های او در استنباطاتش به او تمسک می‌شود، پیشوا و دانشمند ایشان علی بن ابی‌طالب (کرم‌الله‌وجهه) است؛ از این‌روست که ابوبکر می‌گوید: علی عترت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.

۳.۳.۳ - قول هیثمی درباره امنیت بخاطر عترت

هیثمی در تفسیر آیه «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم؛ و تا تو در میان آنان هستی خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند.» می‌گوید: پیامبر به وجود این معنا در اهل بیت خود اشاره کرده و فرموده است که ایشان مایه امنیت اهل زمین‌اند؛ همان‌طور که خود پیامبر نیز چنین بود و در این‌باره احادیث فراوانی وارد شده است.
به عنوان مثال می‌توان به روایتی اشاره کرد که حاکم روایت کرده و آن را مطابق معیارهای مسلم و بخاری صحیح شمرده است. روایت چنین است: ستارگان، پناهگاه اهل زمین در مقابل غرق شدن و اهل بیت من موجب حفظ امت از اختلافند.
بنابراین چنانچه قبیله‌ای از عرب با ایشان مخالفت ورزد موجب اختلاف امت خواهد شد و به حزب شیطان خواهد پیوست. -هیثمی می‌گوید:- از طرق مختلف که هر یک، دیگری را تقویت می‌کند، این حدیث است: خاندان من در میان شما، بسان کشتی نوح‌اند که هر کس بر آن سوار شود نجات یابد و در روایت مسلم اضافه می‌کند: و هر کس از آنجا ماند غرق شود و باز روایت دیگری چنین است: هر کس باز ماند نابود گردد و نیز فرموده است: مَثَل اهل بیت من در میان شما، مثل باب حطه در بنی‌اسرائیل است، که هر کس از آن در وارد شد آمرزیده می‌گردد.

۳.۳.۴ - قول کلینی

ثقةالاسلام کلینی از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) روای می‌کند که فرمود: خدای تبارک و تعالی ما را پاک و معصوم گردانیده و بر آفریدگان گواه و بر روی زمین حجت قرار داد. ما را قرین قرآن ساخت و قرآن را قرین ما. از آن جدا نمی‌شویم و آن نیز از ما جدایی‌ناپذیر است.
همو از امام صادق (علیه‌السّلام) نیز روایت می‌کند که حضرت در ذیل تفسیر آیه «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا؛ پس چگونه است (حالشان) آنگاه که از هر امتی گواهی آوریم و تو را بر آنان گواه آوریم.» فرمود: این آیه اختصاصا در شان امت محمد نازل شده است؛ در هر قرنی یکی از ما بر اعمال امت ناظر هستیم و محمد شاهد بر اعمال ماست.
در کلام حضرت به قول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اشاره شده است که فرمود دفاع از این دین را در هر قرن، تعدادی از عادلان به دوش می‌کشند و شر تاویل مخالفان و تحریف غالیان و حیله‌گری نابخردان را دفع می‌کنند و می‌زدایند؛ چنان‌که ناخالصی آهن را دستگاه دم آهنگر می‌زداید.
عبیده سلمانی و علقمة بن قیس و اسود بن یزید نخعی از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پرسیدند: اگر در فهم معانی قرآن دچار مشکل شدیم به چه کسی رجوع کنیم؟ حضرت در پاسخ فرمود: از آل‌محمد بپرسید.

۳.۳.۵ - قول عمرو بن عبید

امام باقر (علیه‌السّلام) به عمرو بن عبید «او از پیشوایان معتزله و دانشمندان پارسا بود و سرسپرده درگاه اهل بیت و از محبان ایشان به شمار می‌آمد. موضع‌گیری‌های شرافت‌مندانه در کنار اهل بیت دارد. حفص بن غیاث می‌گوید: از هر کس تعریفی شنیدم او را کمتر از آن یافتم، مگر عمرو بن عبید که بالاتر از تعریف‌هایی است که از او شده است. -همو می‌گوید- با پارساتر از عمرو در زندگی‌ام برخورد نداشته‌ام. وی به سال ۱۴۲ درگذشت.
ابن خلکان از منصور دوانیقی در وصف بی‌اعتنایی او نسبت به دنیا، گفتار زیبایی آورده است: کلکم یمشی روید. کلکم یطلب صید. غیر عمرو بن عبید یعنی همه، ملاحظه‌کار هستید. همه به دنبال شکار هستید. جز عمرو بن عبید.» فرمود: بر مردم است که قرآن را چنان‌که نازل شده است بخوانند و اگر نیاز به تفسیر آن پیدا کردند باید به سراغ ما آیند؛ زیرا هدایت، تنها، در آمدن به سوی ما و به وسیله ماست.
حضرت می‌فرماید: علمی که به همراه آدم (کنایه از علمی که پیامبران از ابتدا در اختیار دارند) نازل شد، دوباره بالا نرفت، علم به ارث نهاده می‌شود و علی (علیه‌السّلام) دانشمند این امت بود. -در ادامه می‌فرماید:- عالمی از ما رحلت نمی‌کند مگر فرد دیگری هم‌سطح او -از نظر علمی- یا در حدی که خدا بخواهد، جایگزین او می‌شود.

۳.۳.۵.۱ - جدایی‌ناپذیری کتاب و عترت

امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: همواره خداوند میان ما اهل بیت کسانی را (برای هدایت مردم) برمی‌گزیند که قرآن را از آغاز تا انجام آن می‌داند. این امور، مقتضی تلازم و جدایی‌ناپذیری کتاب و عترت است؛ از این‌رو ره‌یابی به وسیله یکی از این دو، بدون دیگری ممکن نیست؛ زیرا نقش قرآن تشریع و تاسیس احکام است و نقش عترت همچون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تفسیر و تبیین آن احکام.
صحابه و تابعان، چنین موقعیت بالایی را برای اهل بیت و خصوصا اولین ایشان و بزرگشان امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) قائل بودند؛ لذا هرجا درباره مسائل شرعی و یا مفاهیم قرآن با مشکلی مواجه می‌شدند، نزد ایشان می‌رفتند؛ زیرا معترف بودند که اینان از چنین مقام والایی برخوردارند. صحابی جلیل‌القدر، عبدالله بن مسعود که یکی از بزرگان صحابه به شمار می‌آید، به علو مقام شاخص اهل بیت، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اذعان دارد و حتی در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد آن حضرت برای کسب فیض زانوی شاگردی بر زمین می‌نهد. شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن مسعود نقل می‌کنند که گفت: تفسیر ۷۰ سوره از قرآن را که از دهان مبارک پیامبر شنیده بودم نزد خود حضرت قرائت کردم و بقیه قرآن را در محضر بهترین این امت و داناترینشان بعد از پیامبر -یعنی علی بن ابی‌طالب- فرا گرفتم.
«از آنجا که می‌دانیم سوره‌های مکی قرآن ۸۶ سوره است، نتیجه می‌گیریم که ابن مسعود فراگیری قرآن را نزد علی (علیه‌السّلام) پیشتر شروع کرده باشد.» «یعنی قبل از هجرت، روزهایی که هنوز در مکه بوده‌اند.» ابن عساکر در شرح حال امام از عبیده سلمانی نقل می‌کند که: از عبدالله بن مسعود شنیدم که می‌گفت: اگر کسی داناتر از خود به کتاب خدا می‌شناختم که راهی به سوی او بود، چنین می‌کردم (نزد او می‌رفتم). کسی از جمع به او گفت: علی را چگونه می‌بینی؟ گفت: بدو آغاز نمودم و نزد او دانش را فرا گرفتم.

۳.۳.۵.۲ - عترت بهترین آموزگار قرآن

نیز ابن عساکر از زاذان از ابن مسعود نقل می‌کند که گفت: تفسیر ۹۰ سوره را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آموختم، ولی قرآن را نزد بهترین مردم پس از پیامبر به پایان بردم. بدو گفته شد: او کیست؟ گفت: علی بن ابی‌طالب. هموست که می‌گوید: قرآن بر اساس هفت حرف نازل شده است، و هیچ حرفی نیست مگر اینکه ظاهر و باطنی دارد؛ و علم ظاهر و باطن آنها همه نزد علی بن ابی‌طالب است.
حاکم حسکانی از علقمه نقل می‌کند که گفت: نزد پیامبر خدا بودم که درباره علی پرسیدند؛ حضرت فرمود: حکمت به ده بخش تقسیم شده است که نه بخش آن به علی اختصاص داده شده و به دیگر مردم، تنها یک بخش آن ارزانی شده است. ابن عباس، صحابی گرانقدر نیز سخنان بلندی درباره امام (علیه‌السّلام) دارد؛ همچنین سایر چهره‌های بارز صحابه که در شرح حال حضرت به آن اشارتی رفت؛ نیز تصریحاتی از بزرگان تابعان در شان حضرت آوردیم که نیاز به تکرار نیست.
همین نکته باعث شده که فرهیختگان امت در همه ادوار تاریخ، امامان اهل بیت را در تمام ابعاد شریعت الگوی خود قرار دهند؛ به ویژه در شیوه فهم قرآن و استنباط معانی آن و به دست آوردن ظرافت‌ها و سنجش نکته‌های آن. هم‌چنین سبب شده است تا سخن آنان در تمامی ابواب فصل‌الخطاب و نظر نهایی باشد.

۳.۳.۶ - قول شهرستانی

ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (۵۴۸ - ۴۶۷) صاحب کتاب ملل و نحل به هنگام بررسی تفسیر قرآن تلاش می‌کند یکی از چهره‌های برجسته این خاندان بلند مرتبه را پیشوای خود در تفسیر قرار دهد؛ با این اعتقاد که گفتار صحیح، تنها نزد ایشان یافت می‌شود.
به بخشی از سخنان او در این‌باره توجه کنید: خداوند علم قرآن را تنها در اختیار حاملانی از خاندان پاک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ناقلانی از چهره‌های درخشان اصحاب قرار داد.

۳.۳.۶.۱ - میراث پیامبر

قرآن را چنان‌که باید تلاوت می‌کردند و چنان‌که شاید در آن کاوش می‌کردند. نتیجه آنکه قرآن میراث پیامبر است و ایشان وارثان آن حضرت‌اند، اینان یکی از دو ثقل و مجمع البحرین -کتاب و سنت-اند. از مقام قرب برخوردارند و دانش دو جهان را در اختیار دارند.
همان‌گونه که فرشتگان قرآن را در مقام تنزیل همواره و همه‌جانبه پاسداری می‌کنند، ایشان امامان هدایت‌گر و دانشوران راستین‌اند که همواره و همه‌جانبه در مقام تفسیر و تاویل از آن پاسداری می‌کنند. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ بی‌تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‌ایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود.»

۳.۳.۶.۲ - تنزیل قرآن

بنابراین، تنزیل قرآن بر عهده فرشتگان بود که آن را پاس داشته‌اند و می‌دارند، و نگه‌داری قرآن بر عهده عالمانی است که تنزیل و تاویل، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مجمل و مفصل، مطلق و مقید، نص و ظاهر، ظاهر و باطن قرآن را پاس می‌دارند و حکم خدا را در تمامی شئونات آن اعم از قدیم و جدید، تقدیر و تکلیف، اوامر و نواهی، واجبات و محرمات، حلال و حرام و حدود و احکامش با علم و یقین و نه از روی حدس و تخمین به دست می‌آورند.
اینان کسانی هستند که خدایشان رهنمون ساخته و هم ایشان خردمندانند. صحابه بر اینکه علم قرآن مخصوص اهل بیت (علیهم‌السّلام) است اتفاق‌نظر داشتند، چه اینکه از علی بن ابی‌طالب می‌پرسیدند: آیا شما اهل بیت جز به سبب قرآن بر ما برتری دارید؟ و او می‌فرمود: نه، سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلایق را آفرید که جز آن نیست؛ مگر آنچه در غلاف شمشیر خود نگاه داشته‌ام. «مقصود، صحیفه‌ای است که نوشته‌هایی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در اختیار داشت و آن را همواره در غلاف شمشیر با خود داشت. این حدیث در کتب عامه شهرت دارد.»

۳.۳.۶.۳ - اتفاق‌ نظر صحابه بر علم عترت

اینکه صحابه جز قرآن را از حضرت سوال می‌کنند، دلیل اتفاق نظر آنان است بر اینکه علم قرآن (تنزیل و تاویل آن) ویژه اهل بیت است. دانشور برجسته امت، عبدالله بن عباس که سرچشمه تفسیر همه مفسران است و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را چنین دعا فرمود: خدایا او را در دین فقیه گردان و تاویل قرآن بیاموز، در محضر علی زانوی تلمذ زد تا اینکه آن امام همام، او را فقیه در دین و دانای به تاویل گردانید.
شهرستانی می‌گوید: هنوز سن کمی داشتم که تفسیر قرآن را نزد اساتید خود به صورت شفاهی استماع می‌کردم تا اینکه اشباع شدم؛ سپس آن را یک‌بار از حفظ برای استادم، یاور سنت پیامبر، ابوالقاسم سلمان بن ناصر انصاری عرضه داشتم، پس از آن، مطالعاتم در کلمات ارزشمندی از اهل بیت و دوست‌داران ایشان مرا بر اسرار نهان و پایه‌های استوار در تفسیر قرآن آگاه ساخت و ناگاه آنکه در جانب راست پهن دشت در آن جایگاه مبارک و از آن درخت طیبه قرار داشت، اشاره به آیه ۳۰ سوره قصص: مرا فرا خواند: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.
پس چون عاشقان در پی یافتن صدیقان برآمدم. یکی از بندگان صالح خدا را یافتم؛ چنان که موسی همراه دستیار خود از خدا درخواست نمود و در نتیجه «فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما؛ تا بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم.»
تا آنگاه که سنن الهی را در خلق و تدبیر و مراتب تضاد و ترتیب، معانی عام و خاص و مفروغ و مستانف، را از او آموختم و تنها از این راه تغذیه گردیدم و دیگر راه‌های گوناگون را که جولان‌گاه گمراهان و نابخردان است واگذاشتم و از شراب تسلیم با پیمانه‌ای که ترکیبش از چشمه تسنیم بود، اشاره به آیه مبارکه «یسقون من رحیق مختم ختامه مسک و فی ذلک فلیتنا فس المتنافسون، و مزاجه من تسنیم عینا یشرب بها المقربون؛ سرمست گشتم و به زبان قرآن و نظم و ترتیب آن و نیز به بلاغت و فصاحت و فرزانگی وصف‌ناپذیرش رهنمون شدم.»
[۶۴] شهرستانی، محمد بن‌ عبدالكريم‌، مفاتیح الاسرار و مصابیح الانوار، ص۲، ب ۱.


۳.۳.۶.۴ - گواهی حجاج به علم عترت

از نکات شگفت‌آور در این زمینه، گواهی فردی چون حجاج بن یوسف درباره این خاندان بلندمرتبه است. علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از شهر بن حوشب «شهر بن حوشب از فقیهان نامی دوره تابعان به شمار می‌رود. با بسیاری از صحابه و بزرگان آن دوره ملاقات داشته و کسب علم نموده است.
ابوجعفر طبری درباره او می‌گوید: کان فقیها قارئا علما.» نقل می‌کند: حجاج بن یوسف از من پرسید: آیه‌ای در قرآن است که در فهم آن در مانده‌ام! گفتم: کدام آیه است؟ گفت: آیه «و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته؛ و از اهل کتاب کسی نیست مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان می‌آورد.» بارها فرمان داده‌ام تا سر از تن یهودی یا نصرانی جدا سازند و خود نگریسته‌ام تا دم مرگ چه می‌گوید. -ولی تا موقعی که خاموش می‌گردید- ندیده‌ام لب‌هایش حرکت کند!
گفتم: امیر به سلامت باد، تاویل آیه چیز دیگری است! گفت: چگونه است؟ گفتم: مقصود آن است که پیش از رستاخیز، عیسی بن مریم دوباره به دنیا باز خواهد گشت و از یهودیان و نصرانیان کسی نمی‌ماند، مگر آنکه پیش از مرگ عیسی به او ایمان می‌آورد و پشت سر امام مهدی به نماز می‌ایستد. گفت: وای بر تو؛ تو کجا و چنین تاویلی کجا! بگو از کجا این تاویل را دریافت کرده‌ای؟ گفتم: آن را محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام) به من آموخت. گفت: به خدا سوگند آن را از چشمه‌ای زلال دریافت کرده‌ای. این مطلب را آورده است.
حجاج گمان برده بود که ضمیر در قبل موته به من اهل‌الکتاب بر می‌گردد. امام به گونه‌ای آیه را تفسیر کردند که ضمیر به حضرت مسیح برگشت دارد و با این تفسیر شبهه و ابهام برطرف شد.
امام فخر رازی نیز این داستان را آورده، ولی آن را به جای امام باقر (علیه‌السّلام) به محمد بن الحنفیه نسبت داده است. می‌گوید: حجاج با چوبی که در دست داشت بر زمین می‌کوبید و می‌گفت: آن را از چشمه‌ای زلال فرا گرفته‌ای.


نقشی که امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) در تفسیر قرآن ایفا کردند، نقش تربیتی - آموزشی و راهنمایی مردم به راه‌های تفسیر بود.
اینان بیان کردند که شیوه شایسته برای فهم معانی کلام خدا چیست و کیفیت احاطه بر نکات دقیق و اسرار این کلام جاودانه الهی چگونه است؛ لذا تفسیر اینان از قرآن که در قالب روایات به ما رسیده است، جنبه الگویی دارد که بر امت و دانشمندان عرضه داشته‌اند تا شیوه‌های تفسیری را بیاموزند؛ آن هم شیوه‌هایی که بر پایه‌هایی مستحکم و اصولی استوار بنا نهاده شده است.

۴.۱ - علاقه عترت بر یاد دادن به بشریت

نکات ظریفی که در لابه‌لای حجم فراوان تفاسیری که از ایشان وارد شده است کاشف از علاقه فراوان ایشان به تعلیم و تربیت افراد شایسته برای راه یافتن به تفسیر قرآن است تا آنان را به نکته‌ها و ریزه‌کاری‌های این برترین کتاب آشنا سازند. آری، اینان وارثان قرآن عظیم و حاملان و تبیین‌کنندگان آن برای مردم در کمال امانت و صداقت‌اند تا قرآن را برای ایشان کریمانه تفسیر کرده به آنان تحویل دهند.


در تفاسیر منقول از امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) نوعی خلط میان تفسیر ظاهر و باطن به چشم می‌خورد؛ همان‌طور که در بعضی موارد بین تفسیر و تطبیق مصادیق آن نیز اشتباهاتی رخ داده است؛ به این شکل که آنچه در روایت ذکر شده و بدان تصریح شده است مصداق یا یکی از بارزترین مصادیق آیه است، ولی برخی آن را تفسیر کامل آیه پنداشته‌اند؛ لذا جدا ساختن این دو امر و فرق میان آنها ضروری می‌نماید تا راه صواب مشخص گردد.

۵.۱ - نمونه اول

از جمله این موارد روایاتی است که در تفسیر «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» وارد شده که مقصود از اهل‌الذکر آل‌محمدند.
این آیه در سوره نحل چنین است: «و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون بالبینات و الزبر؛ و پیش از تو هم جز مردانی که بدیشان وحی می‌کردیم، گسیل نداشتیم؛ پس اگر نمی‌دانید از پژوهندگان کتاب‌های آسمانی جویا شوید که آنان را با دلایل آشکار و نوشته‌ها فرستادیم.»
و نیز در سیره انبیاء آمده: «و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحی الیهم فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛ و پیش از تو جز مردانی را که به آنان وحی می‌کردیم گسیل نداشتیم، اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید.»‌

۵.۱.۱ - استبعاد مشرکان و رفعش از نزول وحی

ظاهر این دو آیه اقتضا می‌کند که خطاب، متوجه مشرکان باشد؛ کسانی که بعید می‌شمردند وحی بر بشر یا بر یکی از آنان نازل شود، زیرا مشرکان می‌گفتند: «ما انزل الله علی بشر من شیء؛ خدا چیزی بر بشری نازل نکرده است.» خداوند در جوابشان می‌گوید: «اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم؛ آیا برای مردم شگفت‌آور است که به مردی از خودشان وحی کردیم.»
لذا برای زدودن شگفتی آنان میدان را باز گذارد تا این مطلب را از اهل کتاب که همسایگان آنان بودند و به آنان اعتماد داشتند جویا شوند؛ لذا در آیه آمده است که «ان کنتم لا تعلمون بالبینات و الزبر» یعنی اگر کتاب و تاریخ پیامبران و سرگذشت امت‌های پیشین را نمی‌دانید لازم است به کسانی از اهل کتاب که آگاهی دارند مراجعه کنید؛
در ادامه آیه دوم نیز چنین آمده است: «و ما جعلناهم جسدا لا یاکلون الطعام و ما کانوا خالدین؛ و ایشان را جسدی که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان (هم) نبودند.» زیرا آنان عجیب می‌شمردند که پیامبر، انسانی باشد که چون سایر مردم غذا بخورد و در بازارها راه برود.
این ظاهر معنای دو آیه است که اهل ذکر را همان اهل کتاب می‌نمایاند، اما در تاویل آیه، روایاتی آمده است که مفهوم عامی را افاده می‌کند، به‌طوری که هر دانشمندی را که دارای فرهنگ و معرفت باشد -و در پیشاپیش آنان امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) قرار دارند- فرا می‌گیرد.

۵.۱.۲ - ضرورت رجوع جاهل به عالم

با این شیوه: یعنی این که خصوصیات و قراینی که آیه را در برگرفته، کنار گذاشته شود و به عموم لفظ و عموم ملاک استناد جسته، مفهوم عام و کلی‌ای از آن برداشت شود، حکم قطعی عقل به ضرورت رجوع عالم به جاهل به‌طور کامل و در همه زمینه‌های علمی و معرفتی به‌گونه فراگیر استفاده می‌شود؛ لذا این‌گونه برداشت کلی، تاویل آیه و مفاد باطن آن است و ربطی به تفسیر که مفاد ظاهر آیه است ندارد.

۵.۱.۳ - قول مرحوم فیض کاشانی

مرحوم فیض کاشانی این‌گونه روایات را که جنبه تاویلی دارد، تفسیر ظاهری تلقی کرده، می‌گوید: در اصول کافی و تفسیر قمی و تفسیر عیاشی روایاتی بدین مضمون از ائمه وارد شده است که مقصود از ذکر در آیه پیامبر و مقصود از اهل ذکر که باید از آنان سوال کرد اهل بیت‌اند. -اضافه می‌کند- آنچه از این روایات به دست می‌آید آن است که مخاطب این دستور، مؤمنانند نه مشرکان، و مورد سوال هم اموری است که در آن، دچار اشکال شده‌اند نه -تنها- اینکه چرا پیامبران از جنس بشرند. -فیض ادامه می‌دهد:- و این سخن زمانی درست است که «و ما ارسلنا» رد بر مشرکین نباشد و یا «فاسالوا...» کلامی جدید و بی‌ارتباط با قبل باشد یا آیه از جمله آیاتی باشد که نظمش تغییر کرده است؛ خصوصا اگر بالبینات و الزبر را متعلق به ارسلنا بگیریم؛ در نتیجه این بخش گفتاری خواهد شد در میانه آن دو (جمله معترضه)؛ اما اینکه مشرکان دستور یافته‌اند که از خاندان پیامبر بپرسند چرا پیامبران بشرند نه فرشته -با اینکه ایمان به خدا و پیامبر ندارند-، سخنی بی‌وجه است.
ملاحظه می‌کنید که مرحوم فیض کاشانی برای توجیه این روایات که آن را تفسیر آیه پنداشته، دچار چه تکلفی شده است! اگر او این روایات را تاویل آیه قرار می‌داد و مفهوم عام آیه را از پس پرده ظاهر آشکار می‌ساخت، خود را از این تنگنا نجات می‌داد. چون اعتبار، به عمومیت معنا بستگی دارد نه به خصوصیت لفظ.
آری، آیه درباره مشرکان که نادانند وارد شده است تا از اهل کتاب که نزد ایشان دانایند بپرسند و این فرمان عقلایی است که در جهت ملاک و مناط عام است و باید در خطاب و نیز شمول افراد هم عام باشد؛ و بدین‌گونه از لفظ، عموم استفاده می‌شود و شمول از درون ملاک بیرون کشیده می‌شود؛ و آن را تاویل کلام نامیده‌اند، چون مال و بازگشت کلام در نهایت به سوی آن هدف است.

۵.۲ - نمونه دوم

آیه «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین؛ بگو: به من خبر دهید اگر آب (آشامیدنی) شما (به زمین) فرو رود چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد.» عده‌ای این آیه را بر حسب روایاتی که در تاویل آن وارد شده است تفسیر پنداشته‌اند.

۵.۲.۱ - قول مرحوم قمی در آیه

علی بن ابراهیم در تفسیر آیه می‌گوید: معنای آیه این است: چه می‌پندارید؟ اگر امام شما از نظرها پنهان گردد چه کسی امامی مثل او را برایتان خواهد آورد؟!. او به همین جمله اکتفا کرده و به حدیث امام رضا (علیه‌السّلام) استشهاد می‌کند که از حضرت درباره آیه پرسیدند و فرمود: ماؤکم به معنای ابوابکم یعنی ائمه (علیهم‌السّلام) است و ائمه دروازه‌های رحمت الهی میان خدا و خلقند. «فمن یاتیکم بماء معین» یعنی بعلم الامام.
البته آوردن ماء معین؛ آب فروزان به عنوان کنایه از دانش پیراسته از ناخالصی‌های شبهات، امری شناخته شده است. خداوند می‌فرماید: «و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا؛ و اگر مردم بر راه راست پایداری ورزند، قطعا آب گوارایی بدیشان نوشانیم.» همین تفسیر علی بن ابراهیم را فیض در صافی آورده است.

۵.۲.۱.۱ - تاویلی بودن آیه

حق این است که این، تاویل آیه است نه تفسیر آن، چون آب به مفهوم عامش اعم از حقیقی و کنایی گرفته شده است؛ یعنی آنچه مایه حیات است و موجب تداوم و بقای آن می‌گردد. خواه مادی باشد یا معنوی؛ به این معنا شامل هم آب زلال و هم علم خالص می‌شود.
نتیجه اینکه بیرون کشیدن چنین معنای عامی از درون آیه، تاویل آن به حساب می‌آید نه تفسیر.

۵.۲.۱.۲ - تاییدیه بر تاویلی بودن آیه

در روایت صدوق در کتاب کمال‌الدین به این مطلب تصریح شده است؛ از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره این آیه پرسیدند؛ فرمود: درباره امام قائم -(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)- نازل گشته است.
-همچنین فرمود:- هرگاه امام شما غایب گردد و ندانید کجاست، پس چه کسی (جز خدا) آن امام را بر شما ظاهر می‌گرداند تا شما را از آسمان‌ها و زمین خبر دهد و حلال و حرام شریعت را کاملا بیان دارد -امام سپس فرمود:- به خدا سوگند، تاویل این آیه (ظهور قائم آل‌محمد) هنوز تحقق نیافته و هر آینه تحقق خواهد یافت.
علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) از تاویل این آیه سوال نمود. حضرت در جواب فرمود: اگر امام خود را نیافتید و دسترسی به او پیدا نکردید، چه خواهید کرد؟ روشن است که این‌گونه معانی، از قبیل معانی باطنی و تاویل به شمار می‌رود چنانچه در همین روایات تصریح شده است و نباید آن را تفسیر شمرد.

۵.۳ - نمونه سوم

آیه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و‌هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون؛ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین، فرو دست بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان (مردم) گردانیم و ایشان را وارثان (زمین) کنیم.
و در زمین قدرتشان دهیم (و نیز) به فرعون و‌ هامان و لشگریانش آنچه را که از آن بیمناک بودند بنمایانیم.» این آیه بر حسب ظاهر، درباره قوم موسی و به استضعاف کشیده شدن آنان توسط فرعون نازل شده است و خدا، اراده کرده است تا آنان را سربلند گرداند و فرعون و قوم او را خوار و زبون کند.
اما آیه دارای هدفی والاتر و گسترده‌تر است؛ وعده پیروزی مستضعفان و برتری یافتن آنان بر مستکبران را در هر عصر و زمان نوید می‌دهد، همان سنت خداوندی که در میان بندگان جاری است، ولی شرایطی دارد که باید فراهم آید؛ همان‌گونه که در آن روزگار -عصر موسی و فرعون- فراهم آمد؛ که اگر آن شرایط پیش آید و همان زمینه فراهم گردد دیگر بار سنت الهی جاری خواهد شد؛ همان‌گونه که در گذشته جریان یافت.

۵.۳.۱ - سنت غلبه حق بر باطل

باید توجه داشت که این آیه، به یک سنت حتمی الهی اشارت دارد که همان پیروزی مستضعفان بر مستکبران است. اراده الهی بر آن تعلق گرفته است که صالحان بر پهنای زمین حکومت کنند، و این اراده خداوندی، گرچه گه‌گاه تحقق یافته است، ولی تحقق کامل آن -طبق صریح آیه- با فراگیری و تداوم حکومت صالحان صورت پذیر است؛ که این امر در دوران ظهور حضرت قائم -(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)- انجام خواهد گرفت؛ و حتما انجام خواهد گرفت؛ زیرا وعده الهی حتمی است و چون تاکنون به‌طور کامل تحقق نیافته است، حتما روزی خواهد آمد که تحقق پیدا کند. «ان الله لا یخلف المیعاد؛ ولن یخلف الله وعده. خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمی‌ورزد.» از این‌رو تحقق کامل آیه و تاویل (بازگشت) آن، دوران ظهور حضرت قائم است.
امام امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) می‌فرماید: دنیا پس از سرکشی، به ما رو می‌نهد چون ماده شتری بدخو که به بچه خود مهربان شود، سپس این آیه را تلاوت می‌نماید.

۵.۳.۲ - حکومت نهایی برای آل محمد

شیخ طوسی در کتاب الغیبه روایت می‌کند که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پس از تلاوت این آیه فرمود: مستضعفان همان آل‌محمد هستند که خداوند، مهدی آنان را پس از تحمل مشقت‌ها خواهد فرستاد تا به آنان عزت بخشد و دشمنانشان را خوار سازد. روایات در این‌باره -که به باطن آیه نظر دارد- فراوان است.
در این آیه گرچه از موسی و فرعون و بنی‌اسرائیل سخن رفته است، ولی این بر حسب ظاهر آیه است؛ در باطن هدفی گسترده‌تر دارد و هر مستضعف و مستکبری را در جهان شامل می‌گردد. در نهایت، دوران ظهور حضرت حجت مقصود است. مرحوم فیض به این حقیقت (که روایات به تاویل آیه نظر دارند) تصریح دارد.
امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌فرماید: سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاد تا نویددهنده و بیم‌دهنده باشد، نیکان ما -اهل بیت- و پیروانشان به منزله موسی و پیروانش هستند و دشمنان ما و پیروانشان به منزله فرعون و پیروانش هستند.
از اینجاست که باید پی برد چنین روایاتی جنبه تاویلی دارند و به بطن آیه نظر دارند و مفهوم عام مستفاد از آیه را تطبیق داده‌اند؛ بنابراین برخی بیهوده تلاش کرده‌اند تا این‌گونه روایات را تفسیر پندارند و نام فرعون و‌ هامان را تعبیر کنایی محض گیرند تا رمزی باشد برای مطلق گردنکشان و فسادگرایان روی زمین.

۵.۴ - نمونه چهارم

نظیر این آیه -در جهت مفهوم عام مستفاد از بطن آیه که بر مهدی موعود منطبق می‌شود- آیه ۵۵ سوره نور: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند، وعده داده است که حتما آنان را در پهنای زمین جایگزین (مستکبران) قرار دهد، همان‌گونه که پیشینیان را جایگزین آنان قرار داد؛ و آن دینی را که برایشان پسندیده است حاکم نماید و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند تا راه توحید را پیش گیرند و شرک نورزند.» است؛ چه اینکه مصداق حقیقی و فراگیر آیه، تنها با ظهور مهدی موعود و برافراشتن سایه اسلام بر پهنای زمین تحقق خواهد یافت و در آن شرایط پرستش در روی زمین تنها برای خدا و پیراسته از شایبه شرک خواهد گردید. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: این آیه در شان قائم و اصحاب آن حضرت نازل شده است؛ یعنی تاویل آیه در شان آنان است.

۵.۵ - نمونه پنجم

همچنین آیه «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون؛ در کتاب زبور (مزامیر داوود) پس از تذکر (به مواعظ و‌ اندرزها) نوشتیم (ثبت نمودیم) که بندگان شایسته ما وارثان زمین خواهند بود.»
امام باقر (علیه‌السّلام) می‌فرماید: مقصود از بندگان صالح خدا در آیه، پیروان مهدی آخرالزمانند.
این آیه همانند آیه پیشین نوید می‌دهد که در نهایت، بندگان شایسته خدا وارثان زمین خواهند بود؛ یعنی کاملا جایگزین مستکبران جهان‌خوار خواهند گردید و پهنای زمین در اختیار صالحان قرار خواهد گرفت؛ و این وعده پروردگار، وعده صدق است که حتما انجام خواهد گرفت.
همه جهانیان در انتظار روز موعود هستند که شایستگان، زمام امور را به دست گیرند و نهایتا چنین خواهد شد؛ «ان وعد الله حق؛ و این جز با ظهور حضرت مهدی -(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)- تحقق نخواهد یافت؛ زیرا آن حضرت یگانه منادی حق است که از جایگاه حق و عدالت وحیانی سخن خواهد گفت.
در کتاب مزامیر (زبور داوود) فصل ۳۷ عینا آنچه قرآن نقل کرده آمده است؛ نخست پند و‌ اندرزهایی مطرح می‌سازد (من بعدالذکر)، سپس در آیه‌های ۱۱ و ۱۸ و ۲۲ و ۲۹ می‌گوید: صالحان وارث زمین خواهند بود؛ زیرا آنان که از وی (خداوند) برکت یابند وارث زمین می‌گردند و اما آنان که ملعون وی‌اند منقطع خواهند شد.
[۱۰۲] ر. ک: کتاب مقدس، عهد عتیق، ص۸۵۷ - ۸۵۶.
طبرسی در این زمینه بحث گسترده‌ای دارد و از دیدگاه روایات متواتره فریقین تاویل آیه را درباره ظهور مهدی موعود اثبات می‌کند.

۵.۶ - نمونه ششم

آیات «فلینظر الانسان الی طعامه، انا صببنا الماء صبا، ثم شققنا الارض شقا، فانبتنا فیها حبا... متاعا لکم و لانعامکم..؛ پس انسان باید به خوراک خود بنگرد؛ که ما آب را به صورت بارشی فرو ریختیم، آنگاه زمین را با شکافتنی (لازم) شکافتیم؛ پس در آن، دانه رویانیدیم... تا (وسیله) استفاده شما و دام‌هایتان باشد.»
امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: منظور این است: علمی که به دست می‌آورید دقت کنید تا از چه کسی تلقی می‌کنید.

۵.۶.۱ - تغذیه روح

بدون شک علم غذای روح است؛ همان‌گونه که طعام غذای جسم است؛ پس همان‌طور که بر انسان لازم است بداند طعام نیکو و غذای نافع را که ضامن سلامت جسم و تن درستی است، آن است که از جانب خداوند می‌آید و تنها خداوند است که آن را برای رفاه و گشایش معیشت او فراهم آورده است، باید بداند که علم سودمند و غذای سالم برای تقویت و رشد روح و تزکیه نفس آن است که از جانب پروردگار و به دست اولیای مخلص پروردگار ارزانی داشته شده است؛ آنان که پیشوایان هدایت و چراغ‌های فراسوی ظلمت‌اند؛ لذا نباید به درب خانه آنان که از منزلگاه وحی خداوند و سرچشمه‌های فیض مداوم او دور و نسبت به آن بیگانه‌اند پناه برد.

۵.۶.۲ - لزوم دقت در انتخاب تغذیه روح و جسم

مرحوم فیض کاشانی می‌گوید: زیرا طعام شامل طعام جسم و طعام روح -هر دو- می‌شود؛ همان‌گونه که انسان شامل بدن و روح -هر دو- می‌شود؛ پس همان‌گونه که انسان مامور است در غذای جسمانی خود دقت کند تا دریابد که از نزد خداوند فرو فرستاده شده است، باید به غذای روحانی خود که همان علم است نیز توجه داشته باشد تا بداند که از نزد خداوند ارزانی شده است؛ بدین‌گونه که پروردگار باران وحی را بر سرزمین نبوت و درخت رسالت و سرچشمه حکمت بارید و در نتیجه آن، دانه‌های حقیقت و میوه‌های معرفت سر بر آورد تا ارواح شایستگان تربیت از آن تغذیه کند.
پس سخن حضرت که می‌فرماید علم خود را مواظبت کند (و ببیند) از چه کسی فرا می‌گیرد، معنایش این خواهد شد که سزاوار است علم خویش را از منزلگاه‌های وحی و منابع حکمت، اهل بیت، بیاموزد؛ آنان که دانش خویش را از منبع امین وحی، (به گونه‌ای) خالص، پاک و پاکیزه فرا گرفته‌اند. -فیض کاشانی سپس اضافه می‌کند:- این، تاویل آیه است که همان باطن آیه را تشکیل می‌دهد و در جنب ظاهر آن اراده شده است.


شدیدا مایه تاسف است که می‌بینیم حدیث‌سازی در تفاسیر منسوب به سلف صالح به ویژه ائمه اهل بیت (علیهم‌السّلام) رواج فراوان داشته است؛ زیرا دروغ‌پردازان با درک موقعیت بالای اهل بیت در میان امت و مقبولیت والای ایشان نزد خاصه و عامه، زمینه مناسبی برای ترویج سخنان باطل خود و داغ شدن بازار کساد کالای کم‌بهای خود یافتند؛ لذا به حدیث‌سازی و جعل سند و نسبت دادن آن به پیشینیان و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) پرداختند تا پذیرفته شود.
بیشتر این افتراها، گذشته از ناسازگاری با طبع سلیم و عقل رشید، با قداست اسلام و مبانی حکیمانه آن نیز در تضاد است و خوشبختانه اکثر این‌گونه روایات ساختگی یا مقطوع السندند یا سندهای سستی دارند که به وسیله رجالی ضعیف و مشهور به جعل و حدیث‌سازی، شکل یافته است که خود موجب سقوط آنها از درجه اعتبار گردیده است؛ از این‌رو برخی جوامع حدیثی که انباشته از این‌گونه تفاسیر ماثور (نقل شده) از ائمه (علیهم‌السّلام) است، جز‌ اندکی از احادیث آن قابل اعتنا نیست؛

۶.۱ - تفسیر عیاشی

مثلا تفسیر ابونضر محمد بن مسعود عیاشی (متوفای ۳۲۰) که یکی از معتبرترین و جامع‌ترین تفاسیر ماثور است، اکنون فاقد سند گردیده است و برخی از ناسخان (کپی‌نویسان) با دلیلی غیر موجه اسانید آن را حذف کرده‌اند؛ لذا چنین تفسیر گران‌بهایی را از حجیت و درجه اعتبار ساقط کرده‌اند.
با کمال تاسف، آنچه که از این تفسیر به دست ما رسیده است، تنها بخشی از اول آن است که اسناد آن هم حذف گردیده است. همچنین تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی (متوفای حدود ۳۰۰) که اسانید آن نیز حذف شده است. نیز تفسیر محمد بن عباس ماهیار معروف به ابن حجام (متوفای ۳۳۰) که از آن جز یک سری روایات مقطوع الاسناد چیزی بر جای نمانده است.
این بود تفاسیری که به وسیله روایاتی دارای سند، به ائمه اهل بیت (علیهم‌السّلام) می‌رسید؛ که اسناد آن حذف گردیده و فاقد اعتبار شده‌اند و نمی‌توان برای شناخت نظریات ائمه (علیهم‌السّلام) در زمینه تفسیر، به آنها تمسک جست.

۶.۲ - تفسیر ابوالجارود

تفسیر ابوالجارود زیاد بن منذر همدانی خارفی ملقب به سرحوب «سرحوب نام شغال است.» و گفته شده سرحوب شیطانی کور است که در دریا سکنی گزیده است. (متوفای ۱۵۰) که آن را از امام باقر (علیه‌السّلام) روایت کرده است، ضعیف است و اعتبار ندارد؛
زیرا ابوالجارود یکی از رهبران زیدیه است که از راه ائمه (علیهم‌السّلام) منحرفند و فرقه جارودیه یا سرحوبیه به او نسبت داده می‌شود. نیز امام صادق (علیه‌السّلام) او را نفرین کرده و درباره او فرموده است: خدا ابوالجارود را لعنت کند؛ او کور قلب و کور چشم است.
محمد بن سنان می‌گوید: ابوالجارود پیش از مرگ به خوردن مسکرات دست زد و ولایت کافران را پذیرفت. از ابوبصیر روایت شده است که: امام صادق (علیه‌السّلام) از سه نفر به نام‌های کثیرالنوا، سالم بن ابی‌حفصه و ابوالجارود یاد کرد و فرمود: دروغگو، دروغ‌پرداز و کافرند، لعنت خدا بر ایشان باد.

۶.۳ - تفسیر منسوب به امام یازدهم

تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) که مشتمل بر تفسیر سوره حمد و آیات پراکنده‌ای از سوره بقره تا «و لا یاب الشهداء اذا مادعوا» از آیه شماره ۲۸۲ است. چنین پنداشته‌اند که امام عسکری (علیه‌السّلام) آن را املا کرده است و دو نفر از مردم استرآباد -ابویعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن علی بن محمد بن سیار که در پی آموختن علم، به محضر امام (علیه‌السّلام) در سامرا شرفیاب شده بودند- آن را نوشته‌اند.
راوی آن دو، ابوالحسن محمد بن قاسم خطیب معروف به مفسر استرآبادی است؛ که هم دو نفر نویسنده تفسیر و هم راوی آنها، هر سه مجهول‌الحال‌اند. بنابراین، سه نفر مجهول‌الحال در نقل و تدوین چنین تفسیر ناقصی دست به دست یک‌دیگر داده‌اند.

۶.۴ - تفسیر سیاری

احمد بن محمد سیاری (متوفای ۲۶۸) نیز تفسیری پراکنده و مختصر دارد که در آن بر احادیث منقول از ائمه (علیهم‌السّلام) تکیه کرده است، در حالی که -متاسفانه- چنان‌که شرح‌حال‌نویسان آورده‌اند احادیثش ضعیف و مذهبش فاسد است و روایاتش غیر قابل اعتماد و مراسیل زیادی دارد. قمی‌ها که در نقل حدیث اهل دقت‌اند هر روایتی را که در کتاب‌های حدیثی از طریق سیاری روایت شده است حذف کرده، نقل نمی‌کردند.

۶.۵ - تفسیر نعمانی

تفسیر نعمانی، منسوب به ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی یکی از برجستگان قرن چهارم (متوفای ۳۶۰) نیز تفسیری مجهول است. مولف آن ناشناخته است و به‌طور اتفاقی به نعمانی نسبت داده شده، ولی به اثبات نرسیده است.
این تفسیر که بنابر پندار نویسنده آن در بردارنده توجیه روایات متعارض است، به سه نفر از شخصیت‌های درخشان تاریخ اسلام نسبت داده شده است: سیدمرتضی علم‌الهدی، سعد بن عبدالله اشعری قمی و نعمانی؛ که نسبت به هر سه آنان دروغ محض است و قلم چنین چهره‌های بارزی از آن مبراست. «درباره این رساله مجهول‌النسب در کتاب صیانة القرآن من التحریف مشروح‌تر سخن گفته‌ایم. مراجعه شود به ص۲۲۲ - ۲۲۵.»
[۱۱۶] معرفت، محمدهادی، صیانه القرآن من التحریف، ص۲۲۵ – ۲۲۲.


۶.۶ - تفسیر قمی

تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (متوفای ۳۲۹) ساخته یکی از شاگردان مجهول‌الحال او، به نام ابوالفضل عباس بن محمد علوی است.‌ اندکی از تفسیر را با املای استاد خود علی بن ابراهیم فرا گرفته و آن را با تفسیر ابوالجارود -که شرح حال او گذشت- درآمیخته و برخی از روایاتی را که از طرق دیگران به دست آورده نیز بدان افزوده است؛ در نتیجه تفسیری آمیخته از سه‌گونه سند فراهم آمده و تاکنون روشن نشده است عباس علوی -واضع این تفسیر- کیست؛
و راوی عباس علوی هم مجهول است؛ لذا بر طریق این تفسیر مهر صحت نهاده نشده است و ارباب جوامع حدیثی معتبر هم آن را معتمد نشمرده‌اند و از آن کتاب هیچ نقل نکرده‌اند. تنها روایات علی بن ابراهیم را به سندهای خودشان از او -نه از کتابش- نقل کرده‌اند؛ لذا تفسیری است که انتساب آن نامعلوم است.
[۱۱۹] معرفت، محمدهادی، صیانه القرآن من التحریف، ص۲۳۱ - ۲۲۹.



در قرن یازدهم دو محدث بزرگ؛ سید‌هاشم بن سلیمان بحرانی (متوفای ۱۱۰۷ یا ۱۱۰۹) و عبدعلی بن جمعه حویزی (متوفای ۱۰۹۱) به پا خاستند و به جمع‌آوری احادیث ماثور از اهل بیت (علیهم‌السّلام) در زمینه تفسیر پرداختند.
این احادیث را از درون کتاب‌های تفسیری و نیز سایر کتاب‌های حدیثی امثال کافی و کتاب‌های صدوق و شیخ طوسی و مشابه اینها گرد آوردند. سیدبحرانی آنچه را جمع‌آوری کرد البرهان نامید، و حویزی آنچه را که گرد آورد، نورالثقلین نامید.
این دو مجموعه حاوی تفسیر بسیاری از آیات قرآن کریم به صورت پراکنده بر حسب ترتیب سوره‌هاست که از هر سوره، چند آیه را در بر می‌گیرد، ولی آیه را به طور کامل تفسیر نمی‌کند و فقط به همان بخش که حدیث ماثور به آن نظر دارد، می‌پردازد.


ولی قریب به اتفاق این روایات در میزان اعتبار، وزنی ندارند؛ زیرا یا سند آنها ضعیف یا مرسل است؛ یا مقطوع‌السند است و یا مفاد آن با اصول عقاید و مبانی شریعت ناسازگار است. گذشته از آن، احیانا با علم یا عقل سلیم نیز مخالف است. تمامی این جهات موجب می‌گردد تا صدور چنین احادیثی از ائمه اهل بیت (علیهم‌السّلام) بعید به نظر برسد؛ زیرا ساحت قدس آن بزرگواران از انتساب این‌گونه اخبار ناهمگون پاک و منزه است.

۸.۱ - کاوشی در تفسیر مرحوم قمی

به عنوان مثال، درباره تفسیر علی بن ابراهیم قمی به کاوش کوتاهی دست می‌زنیم؛ چون یکی از معروف‌ترین و کامل‌ترین تفاسیری به حساب می‌آید که بر احادیث ماثور استوار است. البته معایب چندی هم دارد که خوشبختانه در برابر محاسن بسیار آن،‌ اندک است. «کفی بالمرء نبلا ان تعد معایبه» در کمال هر کسی همین بس که کاستی‌های او بر شمرده شود. اکنون -به عنوان نمونه- به برخی از آن موارد اشاره می‌کنیم.
در تفسیر آیه «الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا؛ پروردگاری که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده گردانید.» چنین آمده است: خداوند حوا را از آخرین استخوان‌های دنده آدم آفرید. این مورد در چند جای این تفسیر تکرار شده است.
حال آنکه مراد در آیه، جنس است. خلق منها؛ یعنی من جنسها و به‌هیچ عنوان به فرد نظر ندارد؛ همان‌طور که در آیه‌ای دیگر آمده است: «والله جعل لکم من انفسکم ازواجا؛ و خدا برای شما از خودتان همسرانی قرار داد.» یا می‌فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة؛ و از نشانه‌های او اینکه از (نوع) خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.» که در تمام این‌ها مراد، جنس است نه فرد.

۸.۲ - داستان آفریبنش حوا

داستان آفرینش حوا از استخوان دنده آدم، منشا اسرائیلی دارد که به چنین تفسیرهایی راه یافته است. داستان دو فرشته بابل،‌ هاروت و ماروت، نیز ساخته دست یهود است که گفته‌اند: آن دو کافر شدند -العیاذ بالله- و زنا کردند و به پرستش بتان پرداختند و زن زانیه مسخ شده، در آسمان به صورت ستاره در آمد، و اباطیلی از این دست که با عصمت فرشتگان که در قرآن به آن تصریح شده است ناسازگار و در تضاد است.

۸.۳ - داستان جن و نسناس

داستان جن و نسناس که گفته‌اند پیش از انسان آفریده شدند و مایه عبرت و پندآموزی فرشتگان گردیدند. نیز داستان نام‌گذاری فرزند آدم و حوا که گفته‌اند آن دو، نام او را عبدالحارث (که می‌گویند نام شیطان است) نهادند، و برای خدا شریک قائل شدند.

۸.۴ - داستان خلقت زمین

همچنین داستان زمین که بر پشت ماهی نهاده شده و آن بر روی آب قرار گرفته و آب هم بر روی صخره و صخره بر روی شاخ گاوی بی‌مو و گاو بر روی زمین نمناک واقع شده است... و دیگر معلوم نیست. همه اینها افسانه‌هایی کهن است که در این تفسیر بدون هیچ دلیل معقولی آورده شده است.
علاوه بر این، مطالبی در آن آمده است که عصمت انبیا و مقام قداست آنان را زیر سوال می‌برد؛ مثلا داستان داوود و اوریا، همان‌طور که در افسانه‌های بنی‌اسرائیل آمده است در این تفسیر -نیز با کمال تاسف- بازگو شده است.

۸.۵ - داستان زینب دختر جحش

داستان زینب بنت جحش نیز -درست همان‌طور که داستان‌سراهای عامه یافته‌اند- در اینجا آمده است. همچنین قصه تردید زکریا و مجازات او به سه روز روزه گرفتن و بسته شدن زبان او؛ داستان حجر موسی؛ گرفتاری ایوب و عفونت یافتن بدنش؛ فوت شدن نماز عصر حضرت سلیمان؛ اقدام یوسف در ارتکاب فحشاء؛ و اینکه او بود که خدا را از یاد برد؛ دفن موسی بدون غسل و کفن، و سخن او با خدا که اگر بر دشمنانم خشم نگیری من دیگر پیامبر تو نیستم؛

۸.۶ - افسانه‌های منسوب به ائمه

و از این‌گونه افسانه‌ها به انبیای بزرگ نسبت داده شده که کاملا بعید است ائمه (علیهم‌السّلام) چنین سخنانی را بر زبان جاری ساخته باشند و ساحت آنان از چنین سخنانی پیراسته است.
همچنین در آن سخنانی آمده است که با علم سازش ندارد؛ مثلا درباره خسوف و کسوف سخنانی بسیار شگفت‌آور و دور از واقع به چشم می‌خورد.
در تفسیر آیه «و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة؛ و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم؛ نشانه شب را تیره‌گون و نشانه روز را روشنی بخش گردانیدیم.» آمده است:

۸.۶.۱ - افسانه خورشید

از جمله اوقاتی که خداوند مقرر داشته دریایی است که میان آسمان و زمین واقع است و خداوند مدار خورشید و ماه و ستارگان و سیارات را در آن قرار داده است؛ سپس تمام آنها را بر چرخی قرار داده و فرشته‌ای را که تحت امر او هفتاد هزار فرشته فلک را می‌چرخانند، بر چرخ مامور کرده است تا خورشید و ماه و ستارگان و سیارگان (کهکشان‌ها) به فرمان او حرکت کنند و در مدار خود قرار گیرند، ولی اگر گناه بندگان زیاد شود و خداوند بخواهد آنان را با یکی از نشانه‌های قدرت خود مورد عتاب و نکوهش قرار دهد، به فرشته مامور چرخش آسمان فرمان می‌دهد تا مداری را که خورشید و ماه و ستارگان و کهکشان‌ها در آن قرار دارند از میان بردارد.
آنگاه آن فرشته، به هفتاد هزار فرشته تحت امر خود فرمان می‌دهد که چرخ را از مدار خود خارج کنند. چون چنین کنند، خورشید به دریا افکنده می‌شود و حرارتش کم شده، نور آن تغییر می‌کند؛ همین کار را با ماه نیز می‌کنند؛ و هرگاه خدا اراده کند که آنها را از دریا خارج سازد و به مدار خودشان برگرداند، به فرشته دستور می‌دهد که چرخ را به مدار خود برگردانند و در این هنگام، خورشید -در حالی که کدر است، از آب خارج می‌شود و ماه نیز چنین حالتی را دارد! درباره مساحت زمین و خورشید و ماه چنین آمده است: مساحت زمین مسافتی حدود ۵۰۰ سال است.
مقدار چهارصد سال خراب غیر آباد و صد سال آباد. مساحت خورشید ۶۰ فرسخ در ۶۰ فرسخ است و مساحت ماه ۴۰ فرسخ در ۴۰ فرسخ! سوزان‌تر بودن خورشید نسبت به ماه را چنین تعلیل کرده است: خداوند خورشید را از روشنایی آتش و زلالی آب آفرید، یک لایه از این و یک لایه از آن؛ تا اینکه هفت لایه روی هم قرار گرفت. سپس جامه‌ای از آتش بر آن افکند، لذا خورشید سوزنده‌تر از ماه شد.
سپس درباره آفرینش ماه آورده است: ماه را از پرتو آتش و زلالی آب آفرید، یک لایه از این و یک لایه از آن؛ تا اینکه هفت لایه روی هم قرار گرفت، آنگاه لباسی از آب بر آن افکند؛ لذا ماه از خورشید خنک‌تر گردید.

۸.۷ - افسانه‌های مخالف با عقل

همچنین افسانه‌هایی در آن آمده است که با عقل سرشت سازگاری ندارد؛ مانند داستان مردی که پای او را در هند یا ماورای هند بسته‌اند و تا آخر دنیا خواهد زیست. یا داستان پادشاه روم و حضور امام حسن و یزید در نزد او؛ که به محاکمه این دو پرداخت و سوالات عجیبی مطرح کرد. یا داستان عناق مادر عوج که بیست انگشت دارد و در هر انگشت دو ناخن همچون داس. یا داستان اسرافیل که هر آسمان را با یک قدم می‌پیماید و پرده‌دار خداوند است. یا داستان مارمولک که در آتش نمرود می‌دمید و قورباغه در خاموش ساختن آن می‌کوشید. یا اینکه یاجوج و ماجوج مردم را می‌خورند.

۸.۷.۱ - انتساب نامناسب به افراد و اشیاء

همچنین گاهی واژه‌ها به اشیا یا اشخاصی تفسیر شده است که هیچ تناسبی بین آن‌ها نیست؛ مثلا بعوضه «و دابة الارض؛ و ساعت در آیه «بل کذبوا بالساعة؛ به علی (علیه‌السّلام) تفسیر شده و نیز ورقه به جنین سقط شده و حبه به فرزند و مشرقین به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) و مغربین به امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) و بحرین به علی و فاطمه (علیهما‌السّلام) و برزخ به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تفسیر شده، کما اینکه ثقلان در آیه «سنفرغ لکم ایها الثقلان؛ به کتاب و عترت و فاحشه به قیام با شمشیر تفسیر گردیده است.
البته باید متذکر باشیم که نسبت دادن برخی احادیث تفسیری ضعیف به امامان معصوم با عنوان تفسیر قرآن، مستوجب دو خطای بزرگ است:
اولا نسبت دادن چیزی که انتساب آن به معصوم معلوم نیست.
ثانیا تفسیر کلام خدا بدون آگاهی از آن؛ پس از روی جهل و نادانی، هم به خدا و هم به عترت طاهره چیزی نسبت داده‌ایم و این خود گناه بزرگی است.
در وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ابوذر آمده است: «کفی بالمرء کذبا أن یحدث بکل ما سمع؛ همین که آدمی هر چه بشنود بازگو کند، برای دروغگو دانستن آن، کافی است.


۱. زبیدی، سیدمرتضی، تاج العروس بشرح القاموس، ج۷، ص۲۴۵.    
۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۶، ص۳۳۰، حاشیه شماره ۴.    
۳. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، باب وصیة النبی بشان اهل البیت، ج۲، ص۶۵۳.    
۴. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.    
۵. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳ – ۶۶۲.    
۶. دارمی سمرقندی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، ج۱، ص۷۵۷.    
۷. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱.    
۸. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۷، ص۳۰۸.    
۹. ر. ک:ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱.    
۱۰. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۳۲، ص۶۴.    
۱۱. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۸، ص۱۱۴.    
۱۲. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۰، ص۳۲.    
۱۳. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۶۴، ص۳۲.    
۱۴. ابن حنبل، احمد، مسند ابن حنبل، ج۱۰، ص۳۲.    
۱۵. نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸.    
۱۶. نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸.    
۱۷. نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۰.    
۱۸. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱، ص۳۸۱ شماره ۱۶۵۷.    
۱۹. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱، ص۳۸۴ شماره ۱۶۶۷.    
۲۰. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۶۴.    
۲۱. فیروزآبادی، سیدمرتضی، فضائل الخمسه، ج۲، ص۵۳ – ۴۳.    
۲۲. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، صواعق محرقه، ج۲، ص۴۳۸.    
۲۳. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، صواعق محرقه، ج۲، ص۴۳۹.    
۲۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۳.    
۲۵. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۱۳۶.    
۲۶. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۱۳۷.    
۲۷. ر. ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، جامع البخاری، ج۵، ص۲۶، باب مناقب قرابة النبی.
۲۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، جامع البخاری، ج۵، ص۳۳، باب مناقب الحسنین.
۲۹. صافات/سوره۳۷، آیه۲۴.    
۳۰. ر. ک:حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۶۰.    
۳۱. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۳۷.    
۳۲. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۶۵.    
۳۳. امینی، عبدالحسین، الغدیر در ج۳، ص۲۹۷.    
۳۴. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۹۸.    
۳۵. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۲.    
۳۶. انفال/سوره۸، آیه۳۳.    
۳۷. ر. ک:ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۵.    
۳۸. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۳۸.    
۳۹. نساء/سوره۴، آیه۴۱.    
۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۱۹۰.    
۴۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۱۹۱، شماره ۱ و ۵.    
۴۲. طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، ص۴، شماره ۵، چاپ مشهد.    
۴۳. طوسی، محمد بن حسن، اختیارمعرفة الرجال، ص۱۱ - ۱۰، انتشارات موسسه آل البیت.    
۴۴. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۹۶، شماره ۹.    
۴۵. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۷۰.    
۴۶. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۷۲.    
۴۷. ابن خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۶۱، شماره ۵۰۳.    
۴۸. فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص۲۵۸، شماره ۳۵۱.    
۴۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۲۲، شماره ۲.    
۵۰. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۹۴، شماره ۶.    
۵۱. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ج۱، ص۶۰۶.    
۵۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، شرح حال حضرت، ج۴۲، ص۴۰۱.    
۵۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، شرح حال حضرت، ج۴۲، ص۴۰۱.    
۵۴. ر. ک:حلی، سیدعلی بن طاووس، سعد السعود، ص۲۹۶.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۵.    
۵۶. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۰۰.    
۵۷. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۰۵، شماره ۱۴۶.    
۵۸. حجر/سوره۱۵، آیه۹.    
۵۹. ر. ک:ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۱۸۱.    
۶۰. قصص/سوره۲۸، آیه۳۰.    
۶۱. توبه/سوره۹، آیه۱۱۹.    
۶۲. کهف/سوره۱۸، آیه۶۵.    
۶۳. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۸ - ۲۵.    
۶۴. شهرستانی، محمد بن‌ عبدالكريم‌، مفاتیح الاسرار و مصابیح الانوار، ص۲، ب ۱.
۶۵. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۷۱.    
۶۶. نساء/سوره۴، آیه۱۵۹.    
۶۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۸.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۳۵.    
۶۹. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۲۶۳.    
۷۰. نحل/سوره۱۶، آیه۴۴ - ۴۳.    
۷۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷.    
۷۲. انعام/سوره۶، آیه۹۱.    
۷۳. یونس/سوره۱۰، آیه۲.    
۷۴. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸.    
۷۵. ر. ک:فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۳، ص۳۳۱.    
۷۶. ملک/سوره۶۷، آیه۳۰.    
۷۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۷۹.    
۷۸. جن/سوره۷۲، آیه۱۶.    
۷۹. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۵، ص۲۳۶.    
۸۰. صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین، ج۱، ص۳۲۶ - ۳۲۵، باب ۳۲، شماره ۳.    
۸۱. صدوق، کمال‌الدین، ج۱، ص۳۶۰، باب ۳۴، شماره ۳.    
۸۲. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۵۸.    
۸۳. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۶۰.    
۸۴. نعمانی، الغیبه، تحقیق غفاری، ص۱۷۶، شماره ۱۷.    
۸۵. بحرانی، سیدهاشم، تفسیر البرهان، ج۵، ص۴۴۸.    
۸۶. قصص/سوره۲۸، آیه۵.    
۸۷. قصص/سوره۲۸، آیه۶.    
۸۸. رعد/سوره۱۳، آیه۳۱.    
۸۹. حج/سوره۲۲، آیه۴۷.    
۹۰. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۳۴۷، کلمات قصار، شماره ۲۰۹.    
۹۱. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۱۸۴، شماره ۱۴۳.    
۹۲. ر. ک:فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۴، ص۸۰.    
۹۳. ر. ک:فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۴، ص۸۱.    
۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۳، ص۳۰۸.    
۹۵. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۴، ص۸۱.    
۹۶. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۳۳.    
۹۷. نور/سوره۲۴، آیه۵۵.    
۹۸. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۴۰، شماره ۳۵.    
۹۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۵.    
۱۰۰. بحرانی، سیدهاشم، تفسیر البرهان، ج۳، ص۸۴۸.    
۱۰۱. یونس/سوره۱۰، آیه۵۵.    
۱۰۲. ر. ک: کتاب مقدس، عهد عتیق، ص۸۵۷ - ۸۵۶.
۱۰۳. ر. ک:طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۲۰.    
۱۰۴. عبس/سوره۸۰، آیه۳۲ - ۲۴.    
۱۰۵. طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، چاپ نجف، ص۴.    
۱۰۶. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، چاپ نجف، ص۱۳.    
۱۰۷. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر صافی، ج۵، ص۲۸۶. با تصرف و تلخیص.    
۱۰۸. ابن ندیم بغدادی، محمد بن اسحاق، فهرست ابن ندیم، ص۲۲۱.    
۱۰۹. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۳۴.    
۱۱۰. ر. ک:آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۴، ص۲۸۵.    
۱۱۱. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۱۵۷.    
۱۱۲. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۱۸۶.    
۱۱۳. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۶۳.    
۱۱۴. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۱۷، ص۵۲.    
۱۱۵. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۷۱.    
۱۱۶. معرفت، محمدهادی، صیانه القرآن من التحریف، ص۲۲۵ – ۲۲۲.
۱۱۷. ر. ک:آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۴، ص۳۰۲.    
۱۱۸. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۴، ص۳۰۳.    
۱۱۹. معرفت، محمدهادی، صیانه القرآن من التحریف، ص۲۳۱ - ۲۲۹.
۱۲۰. نساء/سوره۴، آیه۱.    
۱۲۱. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۴۵.    
۱۲۲. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۳۰.    
۱۲۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۱۵.    
۱۲۴. نحل/سوره۱۶، آیه۷۲.    
۱۲۵. روم/سوره۳۰، آیه۲۱.    
۱۲۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۵۶.    
۱۲۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۵۱.    
۱۲۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۶.    
۱۲۹. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۵۱.    
۱۳۰. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۵۸.    
۱۳۱. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۵۹.    
۱۳۲. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۲ - ۲۳۰.    
۱۳۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۷۲.    
۱۳۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۷۳.    
۱۳۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۰۱.    
۱۳۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۰۲.    
۱۳۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۷.    
۱۳۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۹.    
۱۳۹. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۴۰.    
۱۴۰. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۴.    
۱۴۱. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۴۲.    
۱۴۲. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۴۴.    
۱۴۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۵.    
۱۴۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۴۶.    
۱۴۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۴۵.    
۱۴۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۲.    
۱۴۷. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۷ - ۱۴.    
۱۴۸. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۶.    
۱۴۹. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۷.    
۱۵۰. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۷۲ - ۲۶۹.    
۱۵۱. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۳۴.    
۱۵۲. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۸.    
۱۵۳. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۷۳.    
۱۵۴. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۷۶.    
۱۵۵. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵.    
۱۵۶. ر. ک:قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۳۰.    
۱۵۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۳۱.    
۱۵۸. فرقان/سوره۲۵، آیه۱۱.    
۱۵۹. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۱۲.    
۱۶۰. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۳.    
۱۶۱. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۴.    
۱۶۲. رحمان/سوره۵۵، آیه۳۱.    
۱۶۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۵.    
۱۶۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۳.    
۱۶۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۸۸.    



محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۴۳۳-۴۶۳.    



جعبه ابزار