اهل کتاب0
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صاحبان
کتاب آسمانی را اهل کتاب گویند.
اهل به معنای سزاوار و شایسته،
خاندان ، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چیزی است،
ازاینرو با اضافه شدن به
کتاب معنای «وابستگان به کتاب» میدهد. چون مقصود از کتاب، کتاب آسمانی است، اهل کتاب به معنای صاحبان کتاب آسمانی و پیروان ادیان الهی است. البته این تعبیر در
قرآن و فرهنگ اسلامی برای
مسلمانان به کار نمیرود. گزینش این اصطلاح که گویا نخستین بار در قرآن آمده
بدین جهت است که وجود کتابهای آسمانی وجه مشترک همه
ادیانالهی است و راه را برای مدعیان ادیان بر ساخته میبندد. اصطلاح اهل کتاب ۳۱بار در ۳۱
آیه از ۹
سوره قرآن و بیش از همه در
سوره آلعمران (۱۲بار) به کار رفته است.
قرآن کریم از اهل کتاب با تعبیرهای دیگری نظیر: «الَّذینَ اوتوا الکِتبَ»،
«اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتب»،
«الَّذینَ اُوتوا نَصیبًا مِنَ الکِتب»
نیز یاد کرده و با اختصاص بخش قابل توجهی از آیات و خطابهای خود صف آنان را از صف
بتپرستان جدا ساخته است.
در آیات مربوط به اهل کتاب، روی سخن با
یهود و نصارا و گاه یکی از آن دو است. در برخی آیات بر اثر
انکار رسالت پیامبر گرامی یا نفوذ
شرک در عقاید اهلکتاب به آنان «
کافر » نیز گفته شده است.
کاربرد
اصطلاح اهل کتاب در برابر «اُمّی» ها و دعوت هر دو گروه به
توحید ، نشان میدهد که ساکنان شبه جزیره عرب در آستانه
بعثت پیامبر اسلام به این دو گروه عمده تقسیم میشدهاند: «... وقُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ...».
اقلیت پراکنده اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بودهاند، با برخورداری از کتاب آسمانی، تعالیم دینی مکتوب و نیز عالمانی آشنا به خواندن و نوشتن از برتری فرهنگی نسبت به «امی» ها برخوردار بودهاند. امّیها که
دین رایج آنان بتپرستی بوده است، فاقد کتاب دینی و ادبیات نوشتاری در حوزه دینی و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برتری فرهنگی اهل کتاب را پذیرفته بودند. مراجعه آنان به اهل کتاب درباره
صحت و سقم ادعای پیامبر اسلام مؤید این معناست.
اهل کتاب از نگاه
قرآن شامل
یهودیان و
نصارا می شود.
بررسی آیات مربوط و شأن نزول آنها نشان میدهد که یهود و نصارا، مصداق روشن اهل کتاب از منظر قرآناند و
تورات و
انجیل کتاب آسمانی آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجیل در زمان بعد از
ابراهیم (علیهالسلام)، احتجاج اهل کتاب بر سر
یهودی یا
نصرانی بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفی میکند: «یاَهلَ الکِتبِ لِمَ تُحاجّونَ فی اِبرهیمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجیلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون».
نفی ارزش و بیپایه و اساس خواندن دین و آیین اهل کتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجیل نیز به روشنی نشان میدهد که مصداق مورد اشاره آن، پیروان این دو کتاباند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ لَستُم عَلی شَیء حَتّیتُقیموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم...».
اگر اهل کتاب، مصداق دیگری داشت، باید از کتاب آسمانی سومی نیز در کنار تورات و انجیل یاد میشد. مورد خطاب بودن یهود و نصارا یا یکی از آن دو در همه کاربردهای اهل کتاب نیز مدعای یاد شده را تأیید میکند.
اما اهل کتاب بودن صابئیان و مجوسیان هیچ مستند قرآنی ندارد و فقط یاد کرد آنان در کنار یهود و نصاراست که چنین پنداری را پدید آورده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّبِینَ والنَّصری والمَجوسَ والَّذینَ اَشرَکوا اِنَّ اللّهَ یَفصِلُ بَینَهُم یَومَ القِیمَةِ...».
این آیه فقط در صدد بیان این معناست که
خداوند در روز
قیامت ، میان گروههای یاد شده داوری کرده،
حق را از
باطل جدا و حقگرایی و باطلگرایی هریک را روشن میسازد؛ اما به هیچ وجه در مقام جداسازی صف صابئیها و مجوسیان از صف مشرکان و الحاق آنان به یهود و نصارا نیست. تاریخ پیدایش، تحول و چگونگی عقاید آنان نیز در هالهای از
ابهام است و اهل کتاب بودنشان مورد اتفاق همگان نیست. گروهی از محققان، صابئیان را
مشرک ، ستارهپرست و ساکن در نواحی جنوب ایران و
عراق و گروهی دیگر به سان یهود و نصارا در شمار
اهل کتاب میدانند.
جمعی دیگر آنها را به دو گروه مشرک و اهل کتاب تقسیم کردهاند.
تاریخ مجوس یا آیین
زردشت نیز با ابهامات فراوانی روبهروست و درباره وجود پیامبر آنان به نام زردشت یا زرتشت،
هویت ، شخصیت، زندگی و نیز
کتاب وی به نام
اَوِسْتا دیدگاههای متفاوتی در میان است.
پارهای از مستندات تاریخی و نیز برخی
احادیث اسلامی اهل کتاب بودن آنان را میرساند.
شماری از
فقهای شیعه نیز با دو گروه یاد شده،
معامله اهل کتاب کردهاند.
اهل کتاب در
شبه جزیره عرب ، به داشتن
کتاب آسمانی مباهات می کردند.
در عصر نزول
قرآن اهل کتاب در مناطقی از
شبه جزیره عرب از جمله در شهر یثرب زندگی میکردند. آنان ضمن
مباهات به داشتن کتاب آسمانی و پیروی از پیامبران بزرگی چون
موسی و
عیسی (علیهماالسلام) خود را برتر از اعراب
بتپرست،
مشرک و فاقد کتاب آسمانی میدانستند، بر همین اساس رعایت نکردن
امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را
جایز شمرده، آن را به
حکم خداوند نسبت میدادند: «و مِن اَهلِ الکِتبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایُؤَدِّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِقائِمًاذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فی الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ...»
آنان گرچه دچار
اختلاف شده،
گاه دست به
تحریف کتاب آسمانی خود میزدند،
با این حال همه با توجه به بشارتهای ظهور و نیز اوصافی که از
پیامبر آخرالزمان در کتابهای خود دیده بودند او را بهسان فرزندان خود میشناختند
و آمدن چنین پیامبری را
انتظار کشیده، آمدن او را به دیگران
بشارت میدادند، با این گمان که از میان آنان برانگیخته خواهد شد؛ اما چون پیامبر موعود از میان
اعراب امّی ظهور کرد، تنها ازاینرو که از میان آنها برگزیده نشده، نه تنها
رسالت او را
انکار کردند
بلکه دست به
تحریف زدند و همه نشانهها و بشارتهای او را در کتابهای آسمانی خود تغییر دادند.
دستهای از آنان (یهود) چنان به دشمنی خود ادامه دادند که به سرسختترین دشمنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
مسلمانان تبدیل شدند.
آنان (یهودیان مدینه) برای نابودی
اسلام توطئهها چیدند و با
منافقان و
مشرکان همداستان شده،
سرانجام به
جنگ تمام عیار با مسلمانان برخاستند که به شکست و کوچاندن آنان از
مدینه انجامید.
۱. دفاع از حقانیت آیین خود و منسوخ نشدن آن.
۲. نابودی
اسلام از رهگذر تشکیک در عقاید
مسلمانان و ایجاد تفرقه در میان آنان و برانگیختن
دشمنان اسلام بر ضدّ مسلمانان.
اهل کتاب بر اساس نام و خصوصیات ذکر شده در
تورات و
انجیل پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را همانند فرزندان خود
دقیق و روشن میشناختند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ یَعرِفونَهُ کَما یَعرِفونَ اَبناءَهُم»؛
امّا هنگامی که آن حضرت برانگیخته شد، گروهی از آنان او را انکار کرده، بهرغم آگاهی از حقانیت اسلام و قرآن، آموزههای آن را نادیده گرفته،
تجاهل کردند: «... نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ کِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کَاَنَّهُم لایَعلَمون».
اسلام با اهل کتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به این مدارا و مسالمت تن درنداده، با لجاجت نه تنها به پیامبر
ایمان نیاوردند، بلکه بر پیروی آن حضرت و مسلمانان از آیین آنان اصرار داشتند.
گروهی (یهود)
از پیامبر، فرود آوردن کتابی مستقل را به صورت
معجزه از
آسمان درخواست میکردند: «یَسَلُکَ اَهلُ الکِتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کِتبًامِنَالسَّماءِفَقَد سَاَلوا موسی اَکبَرَ مِن ذلِکَ...».
لجاجت معاندانشان
بر کفرورزی چنان بود که به تصریح قرآن اگر هر
آیه و معجزه الهی برایشان آورده میشد تن به ایمان نمیدادند: «ولَئِن اَتَیتَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ بِکُلِّ ءایَة ما تَبِعوا قِبلَتَکَ».
کافران اهل کتاب در گفت و گو یا
مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهی و اذعان به حقانیت اموری چون
بعثت پیامبر اسلام و تغییر
قبله آن را پنهان میساختند: «و اِنَّ فَریقًا مِنهُم لَیَکتُمونَ الحَقَّ وهُم یَعلَمون».
گروهی از اهل کتاب چنان در آتش
حسادت هدایتیابی مسلمانان و نعمتهای خداداد آنان میسوختند که از هیچ کوششی برای تضعیف عقیده و ایمان آنان و بازگشت از
اسلام فروگذار نمیکردند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَویُضِلّونَکُم»،
ازاینرو خداوند مؤمنان را از پیروی آنها بر حذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به
کفر باز گردانند: «اِن تُطیعوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین»
تلاش آنان برای گمراه کردن
مسلمانان به درجهای رسید که در توطئهای خطرناک تصمیم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپیوندند؛ اما شبانگاهان
ارتداد خود را اعلام کنند
تا مسلمانان بپندارند که آنان با اسلام مخالفتی ندارند؛ اما چون پس از تحقیق، بطلان آن را فهمیدند از آن دست کشیدهاند. این توطئه چنان خطرناک بود که میتوانست تهدیدی جدّی برای نو مسلمانان سست
ایمان باشد؛ امّا قرآن خطر آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گوشزد کرد و مانع این توطئه شد: «و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ ءامِنوا بِالَّذی اُنزِلَ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعون».
برخی آیه را در شأن ۱۲ نفر از
احبار یهود خیبر نازل دانستهاند. آنان با یکدیگر قرار گذاشتند پس از اجرای تصمیم یاد شده، بگویند که ما پس از بررسی تورات و مشورت با عالمان خویش دریافتیم که
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ویژگیهای پیامبر موعود را ندارد و ادعای باطلی میکند.
اهل کتاب بهویژه یهود همواره در پی انتقام از مسلمانان بودند و یکی از راههای
انتقام ایجاد تفرقه میان آنان بوده است و چون اهل کتاب از دیرباز در
مدینه و پیرامون آن سکونت داشتند و از اختلافات دیرینه میان
اوس و خزرج و ریشه این منازعات با خبر بودند با استفاده از هر فرصت مناسبی این منازعات را به یاد آنان انداخته، آتش
فتنه را شعله ور میساختند. شماری از مفسران،
آیات ۹۹ ۱۰۰
آلعمران ،
را اشاره به این تفرقهافکنی از سوی یهود دانستهاند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجًا...». گاهی نیز کار اختلاف برانگیزی چنان مؤثر میافتاد که دو طرف دست به سلاح میبردند. در اینگونه موارد آتش فتنه با تماسهای مکرر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اوس و خزرج و پند و
نصیحت آنها خاموش میشد.
برخی کافران اهلکتاب گاه با منافقان برای
جنگ با مسلمانان همدست میشدند تا جایی که منافقان به آنان وعده همراهی در جنگ میدادند، از اینرو خداوند این دسته از اهل کتاب را برادران
منافقان دانسته است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ نافَقوا یَقولونَ لاِِخونِهِمُ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِالکِتبِ لَئِن اُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم ولا نُطیعُ فیکُم اَحَدًا اَبَدًا واِن قوتِلتُم لَنَنصُرَنَّکُم...».
آیه را در شأن یهود بنی نضیر نازل دانستهاند. هنگامی که پیامبر اسلام آهنگ جنگ با آنان کرد منافقان مدینه پیغام
مقاومت و پایداری دادند و اینکه در صورت درگیری یا کوچ اجباری با آنان همراه خواهند شد.
یهود با عدم پرداخت دیون خود به مسلمانان درصدد فشار اقتصادی به آنان برآمدند. این اقدام زمانی صورت گرفت که وضعیت مالی مسلمانان در
مدینه بسیار دشوار بود و آنان اspan cllt;/refass=ز پرداخت پول مسلمانان در ازای خرید کالا به این دلیل که این
معامله در
دوران جاهلیت و پیش از اسلام انجام گرفته، سر باز زدند. به گفته برخی مفسران آیه ۷۵ آلعمران،
به این نکته اشاره دارد
؛ همچنین هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ابوبکر را برای دریافت کمک مالی نزد رهبر
قبیله بنیقینقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند که خدای شما دست نیاز به سوی ما گشوده و او تهیدست و ما توانگریم.
برخی آیات نشان میدهد که افرادی از اهل کتاب همانند مشرکان با شیوههای گوناگون، از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذیت میکردند: «و لَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم ومِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذیً کَثیرًا...».
برخی، آیه را در شأن کعببن اشرفِ
شاعر از یهودیان مدینه نازل دانستهاند که در اشعار خویش به تحریک مشرکان و
هجو پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان پرداخته و نام و زیباییهای زنان مسلمان را موضوع غزلهای عاشقانه خود قرار میداد.
برخی نیز آن را اشاره به سخن یکی از یهودیان دانستهاند که با شنیدن آیه «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا...»
در تمسخر آن،
خدا را تهیدست و خود را توانگر خوانده بود.
گروهی از اهل کتاب،
دین و آیات الهی را به بازی و تمسخر میگرفتند، برای همین، خداوند مسلمانان را از دوستی با آنان برحذر میداشت: «... لا تَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکُم هُزُوًا ولَعِبًا مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم والکُفّارَاَولِیاءَ...».
مفسران آیه را اشاره به برخورد افرادی از اهل کتاب دانستهاند که نزد مسلمانان اظهار اسلام کرده، ولی در واقع بر
کفر خود مانده بودند. آنان با این کار اسلام را بازیچه خود قرار میدادند.
آنان همچنین با شنیدن صدای اذان و دعوت مردم به سوی
نماز ، آن را به
مسخره گرفته، میخندیدند
:«و اِذا نادَیتُم اِلَی الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبًا ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌلا یَعقِلون».
قرآن ریشه چنین برخوردی را نابخردی و فقدان فهم درست معارف و معانی نهفته در این اعمال عبادی میخواند
که دلیل دیگری جز ایمان مسلمانان به خداوند، قرآن، کتب آسمانی پیشین و فاسق بودن اغلب اهل کتاب نداشت: «قُلیاَهلَ الکِتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَکثَرَکُم فسِقون».
بر اساس برخی آیات، اهل کتاب برپایه بشارتهای آمده در تورات و انجیل، خیلی دقیق و روشن، پیامبر اسلام را میشناختهاند
اما به رغم این بشارتها، دست به
تحریف و کتمان آنها زده، از
تصدیق حقانیت قرآن و پیامبر اسلام خودداری میکردند. تغییر کلماتی همچون «فارقلیطا» که معادل کلمه «
احمد » (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است به «پارکلی طوس» نمونهای از این تحریفها است
ازاینرو، قرآن اهلکتاب را بدان جهت که در کتابهای آسمانی دست برده و آنرا به صورت ناقص ارائه دادهاند سرزنشمیکند: «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها وتُخفونَ کَثیرًا»
و چون تحریف و تصرف آنها در کتاب خدا، موجب شد بخشهای فراوانی از کتاب الهی از بین برود آنان را از کسانی میشمارد که تنها از بخشی از کتاب آسمانی بهرهبردهاند: «الَّذینَ اُوتوا نَصیبًا مِنَ الکِتبِ».
اسلام و
مسلمانان کتاب و اصل
دین اهل کتاب را تأیید می کند.
قرآن به رغم همه دشمنیهای اهل کتاب با
اسلام و
مسلمانان ضمن رعایت احترام و جدا کردن صف آنان از بتپرستان، اصل دین و کتاب آسمانی آنان را تأیید
و با جدا کردن صف حقجویان از گمراهان اهل کتاب،
ایمان و صفات نیک دستهای را میستاید و
کفر و عناد و صفات زشت گروهی دیگر را نکوهش میکند: «مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَکثَرُهُمُ الفسِقون ... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَیهِمُ المَسکَنَةُ ذلِکَ بِاَنَّهُم کانوا یَکفُرونَ بِایتِ اللّه... لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُمیَسجُدون یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُسرِعونَ فِی الخَیرتِ و اُولئِکَ مِنَ الصّلِحین».
از آیات قرآن و نیز
سیره رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برمیآید که نخستین گام در برخورد با اهل کتاب دعوت آنان به پذیرش
اسلام است: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتوا الکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم»،
بدین ترتیب
قرآن در نخستین مرحله
دین آنان را منسوخ و پایان یافته اعلام و برای
دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه
استدلال و
برهان استفاده و اعلام کرد: در صورتی که این راه مجابشان نسازد تا سر حدّ
مباهله و ملاعنه نیز پیش میرود،
تا جایی که
خداوند به آنان هشدار میدهد که اگر به قرآن و
اسلام ایمان نیاورند آنان را
مسخ یا لعن خواهد کرد: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتوا الکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ اَننَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلی اَدبارِها اَونَلعَنَهُم...»،
ازاینرو
رسولاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به محض ورود به
مدینه اهل کتاب را به اسلام فرا خواند و چون سر باز زدند با آنان پیمانی را که مشتمل بر اصول همزیستی مسالمتآمیز بود، امضا کرد
اما هرگز آنان را بهپذیرش اسلام وادارنساخت.
همچنین
اسلام با پیشبینی
جزیه ، جان، مال، عرض و مراکز دینی آنان را در پناه
حکومت اسلامی محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل کتاب از دوست گرفتن آنان و
اعتماد به آنها برحذر شدند: «لاتَتَّخِذوا الیَهودَ والنَّصرَی اَولِیاءَ».
قرآن همچنین اهل کتاب را مخاطب ساخته و کوشیده است بخشی از عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه فرهنگ دینی را اصلاح کند. نفی الوهیت مسیح و مریم (علیهماالسلام) و بنده خدا خواندن آنان، نفی پسر خدا بودن
عُزَیر و
عیسی و اعتقاد به تثلیث
همچنین
تکذیب قتل و مصلوب شدن
مسیح بدین منظور انجام گرفته است. قرآن در فراخوانی از اهل کتاب و با تأکید بر مشترکات فرهنگ دینی، از آنان میخواهد با رها ساختن برخی از عقاید باطل همچون
شرک و دوگانه پرستی بر محور عقاید مشترک با مسلمانان گرد آیند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللّهِ...»
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل کتاب غیر معاند به
اسلام از روش نیکو در بحث و
استدلال بهره گرفته، بر عقاید مشترک تأکید کنند: «ولاتُجدِلوا اَهلَ الکِتبِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذی اُنزِلَ اِلَینا واُنزِلَ اِلَیکُم واِلهُنا واِلهُکُم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون»
و در این راه هرگز با آنان از در ستیز و
جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ».
قرآن با وعده پاک شدن گناهان پیشین و ورود به
بهشت ، اهل کتاب را به پذیرش
اسلام ترغیب میکرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الکِتبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم»
و در ادامه و برای ترغیب بیشتر، پایبندی به
تورات و
انجیل را زمینه ساز برخورداری از برکات
آسمان و
زمین میخواند: «و لَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ وما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم».
با توجه به اینکه عمل واقعی به این دو کتاب آسمانی و همه آموزههای آن مستلزم پذیرش اسلام است، مقصود
قرآن آن است که عمل به این دو کتاب به پذیرش اسلام انجامیده، چنین برکاتی را برای آنان به همراه خواهد داشت، ازاینرو در کنار عمل به تورات و انجیل از عمل به آنچه برای ایشان فرو فرستاده شده (قرآن) یاد کرده است.
قرآن، مسلمان شدن اهل کتاب را به
خیر و صلاح خود آنان میخواند: «... و لَو ءامَنَ اَهلُ الکِتبِ لَکانَ خَیرًالَهُم...».
اسلام در
ستایش و نکوهش اهل کتاب مراعات
انصاف را می نماید.
از ویژگیهای
قرآن مراعات انصاف در توصیفها و دستهبندیهاست. به رغم آنکه اهل کتاب بر اثر
لجاجت ، رخدادهایی تلخ از خود در
تاریخ اسلام به یادگار گذاشتند قرآن همه آنان را یکسان و همسان نمیشمارد: «لَیسوا سَواءً»،
بلکه دستهای از ایشان را
مؤمن خوانده، میستاید و بیشتر آنان را
فاسق دانسته، نکوهش میکند: «قُلیاَهلَ الکِتبِ... واَنَّ اَکثَرَکُم فسِقون».
صالحان اهل کتاب به سبب برخورداری از پارهای صفات نیک مورد ستایش قرار گرفتهاند؛ از جمله:
برخی از اهل کتاب، راسخ در
علم و
مؤمن خوانده شدهاند که با پرهیز از کژاندیشی و کژروی افزون بر کتب آسمانی پیشین، به
قرآن نیز
ایمان داشتند؛ همچنین به روز
قیامت اعتقاد داشته، به
اقامه نماز و دادن
زکات میپرداختند: «لکِنِ الرّسِخونَ فِی العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ...».
قرآن از مؤمنان حقیقی در میان اهل کتاب خبر داده است
ایمانی که آنان را به
تلاوت آیات الهی،
عبادت شبانه،
امر به معروف و نهی از منکر و شتاب در کارهای خیر وا میدارد:«یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویُسرِعونَ فِی الخَیرتِ واُولئِکَ مِنَ الصّلِحین»
و هنگامی که آیات الهی بر آنان خوانده میشود از دیدگانشان اشک میبارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَالدَّمع».
برخی از مفسران مصداق این آیه و دو آیه پس از آن را
نجاشی و اطرافیان او دانستهاند که با تلاوت آیات قرآن از سوی جعفربن ابیطالب و تمجید از
عیسی و
مریم (علیهماالسلام) به
حقانیت این آیات پی برده، ایمان آوردند.
برخی از اهل کتاب چنان امانتدار توصیف شدهاند که اگر دینارهای فراوانیبه
امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمیگردانند: «و مِن اَهلِ الکِتبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار یُؤَدِّهِ اِلَیکَ».
قنطار را به معنای مالی فراوان و نامشخص، پوست گاو پر از طلا، ۴۰۰۰ دینار و... دانستهاند.
پاسخ بدی را به خوبی دادن از رهنمودهای مؤکد قرآن و تنها از عهده کسانی ساخته است که از صفات انسانی و ایمانی بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهی از اهلکتاب به سبب برخورداری از همین صفت پسندیده
ستایش شدهاند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ... ویَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَة».
رسیدگی به مستمندان از جمله صفات اخلاقی است که برخی از اهل کتاب به سبب آن ستایش شدهاند: «و مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون».
از مجموع آیاتی که برخی از اهل کتاب را ستایش کرده برمیآید که مقصود از این گروه کسانی از اهل کتاباند که از
عناد و
استکبار به دور بوده و پس از شناخت حقانیت
اسلام ، به آن
ایمان آوردهاند.
قرآن کریم در برابر
ستایش اقلیت، اکثریت اهل کتاب را نکوهیده است. برخی از نکوهشهای قرآن عام بوده، برخی دیگر ویژه یهود است. سبب نکوهش قرآن، وجود پارهای از صفات زشت و نکوهیده در آنان است.
اهل کتاب به سبب داشتن کتاب آسمانی و در برابر مشرکان بتپرست خود را برگزیده و دوستان
خدا میدانستند.
آنان بر اساس همین باور، بر این پندار
باطل بودند که کسی جز آنان وارد
بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَاَمانِیُّهُمقُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین».
حسادت اهل کتاب به ویژه یهود نسبت به
مسلمانان بر اثر برگزیده شدن پیامبر
آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از میان غیر آنان، سبب مخالفت شدید آنها شده است. آنان چنان به نعمتهایی که به مسلمانان میرسید
حسادت میورزیدند که در آتش
خشم خود میسوختند
:«بَغیًا اَن یُنَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلیغَضَب».
آنان همچنین به سبب
حسادت، مشرکان
بتپرست را
هدایت یافتهتر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان میخواندند.
قرآن با توجه به این نکته که خداوند بر اساس مصالح و حکمتها نعمتهایش را به برخی از بندگان داده و از برخی دیگر دریغ میکند، آنها را به سبب چنین رشکی سخت نکوهش کرده است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبًا مِنَ الکِتبِ یُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ و یَقولونَ لِلَّذینَ کَفَروا هؤُلاءِ اَهدی مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه».
این آیات در شأن شماری از عالمان یهود نازل شده که هنگام پرسش مشرکان از آنها درباره مقایسه
اسلام و آیین بتپرستی، مشرکان را هدایت یافتهتر میخواندند.
اهل کتاب هماره به جای خیرخواهی، بدخواه مسلمانان بودند، به گونهای که اگر مسلمانان به موفقیتی چون همبستگی، پیروزی در
جنگ ، گسترش اسلام و... میرسیدند ناراحت و اگر شرّی به آنان میرسید خوشحال میشدند: «اِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بِها».
آنان هماره در دلشان طالب آن بودند که مسلمانان با ترک اسلام این نعمت را از کف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَویُضِلّونَکُم»
و این مخالفت و برخورد به آنجا رسید که با پیامبر از در جنگ وارد شدند و با پیروزی مسلمانان دستهای از آنان کشته و دستهای اسیر و دستهای از دیارشان اخراج شدند.
گروهی از اهل کتاب چنان در
امانت خیانتکارند که اگر دیناری به امانت به آنان سپرده شود به آن خیانت کرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نیستند، مگر آنکه در برابر آنان اقامه دعوا شود: «... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایُؤَدِّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمًا».
گروهی از آنان (یهود) به شکستن پیمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهایی که با مسلمانان میبستند نیز وفادار نبودند: «اَو کُلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم»
مانندپیمان ترک تخاصم با مسلمانان که با یاری
مشرکان از سوی یهود بنی قریظه و بنی نضیر در
جنگ خندق شکسته شد.
قرآن اکثر اهلکتاب را به سبب
ایمان نیاوردن به
پیامبر اسلام و
اقرار نکردن به وجود بشارتِ آمدن وی در کتابهایشان،
فاسق دانسته است
:«... مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون».
قرآن همچنین از ارتکاب گناه، همانند
تمسخر آیات خدا، زیر پا گذاشتن حدود الهی، حرامخواری از جمله رشوه و
ربا گرفتن به وسیله اکثر یهود از اهل کتاب خبر میدهد
:«و تَری کَثیرًا مِنهُم یُسرِعونَ فِی الاِثمِ والعُدونِ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یَعمَلون».
پیروی اهل کتاب از راهبان و احبارشان به حدی رسید که در مسائل دینی همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابًا مِن دونِ اللّهِ».
در روایتی از
امام صادق (علیهالسلام) این آیه به
اطاعت بیقید و شرط اهلکتاب از احبار و رهبان تفسیر شده است. آنان هرچه را
حلال و
حرام میکردند، از سوی عامه مردم پذیرفته میشد
ازاینرو
قرآن از اهل کتاب میخواهد که جز
خداوند ربوبیت تشریعی هیچکسی را نپذیرند: «ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللّه».
آنان با آنکه میدیدند دانشمندانشان با جعل و تحریف از مردم
رشوه میگیرند از آنان فاصله نگرفتند.
اهل کتاب به ویژه یهودیان بیشتر از در
مکر و نیرنگ با مسلمانان درمیآمدند و از روبهرو شدن با آنان در صفوف کارزار اجتناب کرده، اگر هم تن به
جنگ میدادند از درون قلعهها و بالای برج و باروهای مستحکم با پرتاب سنگ و تیراندازی به نبرد میپرداختند. آنان بر خلاف ظاهر که متحد و یکپارچه به نظر میآمدند به سبب اختلاف در انگیزه و
هدف ، با یکدیگر همدل و همراه نبودند: «لا یُقتِلونَکُم جَمیعًا اِلاّ فی قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعًا وقُلوبُهُم شَتّی...».
یهودیان و
مسیحیان برای خود ادعای
فضیلت می کردند.
اهل کتاب برای خود، مدعی
فضایل و درجاتی بودند که ریشه در برتریجویی آنان داشت.
قرآن چنین ادعاهایی را صرفاً آرزوهایی بیپایه و اساس دانسته است: «... تِلکَ اَمانِیُّهُم».
برخی از آن ادعاها عبارت است از:
آنان همه را گمراه و
هدایت را تنها در گرو آیین خود میدانستند: «وقالوا کونواهودًا اَو نَصری تَهتَدوا».
البته حقانیت یکدیگر را نیز قبول نداشته، هر یک، آیین دیگری را بیپایه و اساس و فقط آیین خود را بر
حق میخواند
: «و قالَتِ النَّصری لَیسَتِ الیَهودُ عَلی شَیء...».
با توجه به جایگاه بلند
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به عنوان پدر ادیان توحیدی و آنکه خاستگاه اصلی دو
دین یهود و نصارا از طریق
موسی و پیامبران الهی بوده است، هر یک از دو گروه اهل کتاب میکوشیدند آن حضرت و نیز دیگر پیامبران برخاسته از نسل او را پیرو آیین خود معرفی کنند:«اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهیمَ و اِسمعیلَ واِسحقَ ویَعقوبَ والاَسباطَ کانوا هودًا اَو نَصری»
و برای اثبات ادعای خود به محاجّه با یکدیگر میپرداختند.
قرآن با توجه به اینکه دین یهود و نصارا پس از ابراهیم (علیهالسلام) پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادّعا و ستیزی، اعلام کرد که ابراهیم (علیهالسلام) بر دین یهود یا نصارا نبوده، بلکه تابع دین حنیف بوده است: «ماکانَ اِبرهیمُ یَهودِیًّا ولانَصرانِیًّا ولکِن کانَ حَنِیفًامُسلِمًا».
اهل کتاب خود را نسبت به دیگر ساکنان شبه جزیره عرب که اغلب بتپرست و فاقد آیین و کتاب آسمانی بودند، بهویژه مشرکان
مکه برتر میدانستند
و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمیدانستند: «قالوا لَیسَ عَلَینا فی الاُمِّیِّینَ سَبیل».
آنان پا را فراتر گذاشته، مدعی بودند که فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعای برگزیدگی بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح کردند: «وقالَتِ الیَهودُ والنَّصری نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ».
قرآن در پاسخ آنان آمرزش
گناه را تابع اراده حکیمانه خداوند و نه در گرو یهودی یا نصرانی بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعای آنان میآورد: اگر راست میگویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان
کیفر میکند: «قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ و یُعَذِّبُ مَن یَشاءُ»
همچنین میگوید: اگر به راستی اولیای خدا هستید چرا مشتاق
مرگ و دیدار خداوند نیستید
گویا اهل کتاب بر اثر برخی جرمها و گناهانی که به
ارتکاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق کیفر
دوزخ میدانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزیده خداوند میشمردند، معتقد بودند تنها چند روزی محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.
«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیّامًامَعدودت».
این ادعا از سوی یهود مطرح میشد و آنان مدعی بودند که فقط به مدت ۴۰ روز که
بنیاسرائیل در غیاب
موسی (علیهالسلام) به گوسالهپرستی پرداختند، عذاب خواهند شد
اما قرآن ادعای آنان را مردود دانسته، ضمن بیاناین نکته که مورد
لعن خداوند هستند
از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است:«اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها».
اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پنداری، تنها خود را شایسته ورود به
بهشت و پیروان سایر ادیان آسمانی را از آن محروم میدانستند: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَ اَمانِیُّهُمقُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین».
«لن» به انحصار ابدی بهشت برای آنان اشاره دارد و
حرف «أو» بیانگر این است که یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.
قرآن از یک سو چنین ادعایی را صرفاً آمال و آرزوی آنان و بیدلیل میخواند و از سوی دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس
ایمان و
عمل صالح امکانپذیر میشمارد و اینکه به دلخواه اهل کتاب و حتی
مسلمانان نیز نیست: «والَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهرُ... لَیسَ بِاَمانِیِّکُم ولا اَمانِیِّ اَهلِ الکِتبِ مَن یَعمَل سوءًا یُجزَ بِهِ...».
چون
اسلام آخرین
شریعت الهی است خداوند متعالی در آیات فراوانی همه انسانها و پیروان شرایع آسمانی را به پذیرش آن و ترک عقاید و احکام شرکآلود و منسوخ خود فرا خوانده است: «قُل یاَیُّهَا النّاسُ اِنّی رَسولُ اللّهِ اِلَیکُم جَمیعًا... فَامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبیِّالاُمّیِّ».
در برخی آیات، اهل کتاب بهطور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذیرش اسلام فرمان داده شدهاند: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتوا الکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِمامَعَکُم».
از این آیات برمیآید که پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب نه فقط فرمان
قرآن بلکه فرمان کتب آسمانیِ اهل کتاب نیز بوده است، ازاینرو قرآن در آیاتی دیگر آن دسته از اهل کتاب را که از پذیرش اسلام سرباز زدهاند، به عذاب دردناک تهدید کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ... فی نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها»
اما در اینکه اهل کتاب و دیگر کافران همانگونه که به پذیرش اسلام و اصول آن موظفاند، در صورت نپذیرفتن اسلام آیا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند یا نه میان فقیهان دو دیدگاه است: برخی با استناد به آیاتی
که در آن همه انسانها مخاطب برخی تکالیفاند معتقدند که
کافران همانند اصول، به فروع نیز مکلفاند
؛ اما برخی برآناند که کافران تنها در صورت پذیرش اصول، مکلف به فروع
احکام اسلاماند
.
قرآن در آیاتی گروهی از اهل کتاب را (یهود بنی قریظه و...) که به
تکذیب پیامبر اسلام و نبرد با وی پرداختند
کافر میخواند:
همچنین در آیاتی دیگر از عقاید شرکآمیز آنان سخن به میان آورده است.
از سوی دیگر قرآن، مشرکان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به
مسجد الحرام جلوگیری کنند. «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا».
برخی فقیهان امامیه با استناد به این آیه و برخی روایات، همه اهل کتاب
یا گروهی از آنان را که عقاید شرکآمیز دارند
نجس و آن را دیدگاه
مشهور امامیه دانستهاند
اما دستهای با این استدلال، که واژه
شرک در
قرآن بیشتر به بتپرستان انصراف دارد و نیز
تفکیک مشرکان از اهل کتاب در آیات متعدد دیگر،
«المُشرِکوُن» در
آیه فوق را به
بتپرستان منحصر دانستهاند. این گروه، روایاتی را که بر نجاست اهلکتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضی آنان حمل کردهاند؛ نه نجاست ذاتی.
برخی از فقیهان نیز با استناد به آیه ۱۲۵
انعام ،
که غیر مؤمنان را پلید (رجس) شمرده، به نجاست اهل کتاب حکم کردهاند
اما عدهای دیگر با رد آن گفتهاند: «رجس» در لغت و آیات به معنای امر
مکروه ، ناپسند، زشت،
گناه ،
کفر و پلیدی آمده است، ازاینرو
نجاست فقهی مراد نیست.
دستهای نیز با اصل پذیرش نجاست اهل کتاب برآناند که این حکم سیاسی است؛ نه فقهی و
حکمت آن این است که مسلمانان با اهلکتاب
معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذیرند.
اهل سنت نیز جز افرادی اندک، به
طهارت ذاتی اهل کتاب
فتوا دادهاند.
در
آیه ۵ مائده،
طعام اهل کتاب و مسلمانان برای یکدیگر
حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ حِلٌّ لَکُم وطَعامُکُم حِلٌّ لَهُم». در اینکه مقصود از طعام اهل کتاب چیست آرای گوناگونی بین مفسران و فقیهان اسلامی مطرح است؛ بیشتر مفسران و فقهای اهل سنت
و برخی امامیه
مقصود از آن را ذبیحه اهل کتاب و برخی مراد از آن را
مطلق طعام اهل کتاب، اعم از
ذبیحه یا غیر ذبیحه دانستهاند
؛ ولی عدهای برآناند که مقصود از آن حبوبات همچون
گندم ،
برنج ،
عدس و غذاهایی است که احتیاج به
تزکیه ندارد.
در بیشتر روایات
اهلبیت (علیهمالسلام) نیز که در اینباره نقل شده طعام همین گونه تفسیر شدهاست.
در آیاتی، ازدواج مسلمان با زنان و مردان
کافر و
مشرک بهطور مطلق
حرام دانسته شده: «و لا تَنکِحوا المَشرِکتِ حَتّی یُؤمِنَّ ولاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَة ولَو اَعجَبَتکُم ولا تُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا ولَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِک»
اما در آیه ۵
مائده،
ازدواج مردان مسلمان با
زنان عفیف اهلکتاب
جایز شمرده شده است:«الیَومَ اُحِلَّ لَکُمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ». برخی از مفسران با توجه به عموم نهی از ازدواج با کافران در آیات قبل، برآناند که مقصود از زنان اهل کتاب در این آیه کسانیاند که پس از
کفر به اسلام گرویدهاند و علت بیان این حکم از سوی خداوند این بود که برخی از مسلمانان از ازدواج با چنین زنانی به جهت
کفر پیشین
اکراه داشتند؛ امّا آیه فوق ازدواج با چنین زنانی را مباح شمرد.
برخی نیز گفتهاند: مقصود ا
زدواج موقت با زنان اهلکتاب است
و این را رأی مشهور فقیهان امامیه دانستهاند
؛ اما برخی قائل به نسخ آیه فوق به وسیله آیات ۲۲۱
بقره ،
و ۱۰
ممتحنه ،
شده و
ازدواج با
اهل کتاب را به هر شکلی ممنوع میدانند
؛ ولی به نظر بیشتر علمای اهل سنت
و برخی مفسران و
فقیهان امامیه ازدواج دائم با
زنان اهل کتاب
جایز است.
در صورتی که اهلکتاب در اختلافات خود به
حاکم اسلامی مراجعه کنند حاکم اسلامی میتواند میان آنان داوری کرده، یا آن را نپذیرد
: «فَاِن جاءوکَ فَاحکُم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم».
این تخییر در صورتی است که اهل کتاب
اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتی که از اهل ذمه باشند داوری میان آنان بر حاکم اسلامی
واجب است
، در هر حال در صورت
قضاوت باید بر اساس قوانین اسلام و
قرآن در میان آنان
حکم شود؛ نه بر اساس خواستههای
باطل اهل کتاب
: «و اَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ و مُهَیمِنًا عَلَیهِ فاحکُم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَکَ مِنَ الحَقِّ».
در صورت امکان و دسترسی به مسلمان، پذیرش شهادت غیر مسلمان
جایز نیست
، بر همین اساس
قرآن ، ابتدا شهادت دو نفر
عادل مسلمان را در
وصیّت توصیه کرده است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکُم».
مخاطب «مِنکُم» در آیه مذکور
مسلمانان هستند
؛ اما اگر
ضرورت اقتضا کند و فرد مسلمانی برای گواه شدن نباشد شهادت غیر مسلمان نیز پذیرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَاَصبَتکُم مُصیبَةُ المَوت».
به نظر برخی مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم» شاهدان از غیر اهل و عشیره هستند و برخی مراد از آن را
اهل ذمه دانستهاند؛ لیکن به نظر بیشتر مفسران مقصود مطلق اهل کتاباند که در صورت نبود شاهد
مسلمان ، شهادت آنان پذیرفته است.
در روایتی از
امام باقر و
صادق (علیهماالسلام) این معنا تأیید شده است.
شأن نزول آیه فوق که در مورد وصیت یکی از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصیت و اموال خود به دست دو نفر از اهل کتاب است نیز این معنا را تأیید میکند.
در دوران اقتدار
حکومت اسلامی چنانچه اهل کتاب از پذیرش اسلام خودداری کنند
حاکم اسلامی آنان را میان
جنگ ، کوچیدن از سرزمین اسلامی یا پرداخت جزیه به عنوان مالیاتی ویژه در ازای مصونیت جان و مال آنان در سایه حکومت اسلامی مخیر میسازد.
در مواردی که
قدرت از آنِ
مسلمانان و
حکومت در دست پیامبر یا
امام
معصوم باشد و اهل کتاب از کوچیدن از سرزمین اسلامی یا پرداخت
جزیه امتناع کنند، و نیز در مواردی که پیمانشان با مسلمانان را بشکنند، جنگیدن به عنوان آخرین گام برخورد با آنان پیشبینی شده است: «قتِلُوا الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِالیَومِ الأخِرِ و لا یُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ ولا یَدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ».
اهل کتاب یا هر کس دیگر مسیر مخالفت
نفس را بکنند اهل نجات خواهند بود.
از ظاهر برخی
آیات برمیآید که صالحان اهل کتاب سرانجام اهل نجات بوده، به
عذاب الهی گرفتار نخواهند شد؛ اما از صریح آیاتی دیگر
کیفر اخروی کفرپیشگان آنان به دست میآید: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکینَ فی نارِجَهَنَّمَ خلِدینَ فیها».
برخی آیات از ایجاد دشمنی و
کینه میان نصارا تا روز
قیامت خبر داده است: «فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلی یَومِ القِیمَةِ».
و از پارهای دیگر به دست میآید که همه اهل کتاب پیش از مرگ
عیسی (علیهالسلام) به او
ایمان میآورند: «واِن مِن اَهلِ الکِتبِ اِلاّ لَیُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَمَوتِهِ...»
یعنی یهودیان
نبوت او را میپذیرند و مسیحیان از اعتقاد به الوهیت او دست میکشند و این براساس روایات اسلامی، در زمانی است که
مسیح (علیهالسلام) با ظهور
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از
آسمان فرود میآید
و بساط همه ادیان با جهانی شدن
اسلام بر چیده میشود.
از مفهوم این گونه آیات میتوان نتیجه گرفت که اهل کتاب تا دوران
آخرالزمان و ظهور مهدی آلمحمد (علیهالسلام) همچنان
حیات دینی خواهند داشت.
ارشاد العقلالسلیم الی مزایا القرآن الکریم، ابیالسعود؛ اسباب النزول، واحدی؛ املاء ما من به الرحمن؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی؛ البدایة و النهایه؛ بصائر ذوی التgt;التبیان، ج۲، ص۵۵۸مییز فی لطائف الکتاب العزیز؛ تاریخ جامع ادیان؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحریرالاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافی؛ تفسیرالعیاشی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکاشف؛ تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جامع المدارک؛ جامع المقاصد فی شرحالقواعد؛ الجزیة و احکامها فی الفقه الاسلامی؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره؛ حقوق اقلیتها بر اساس قرارداد ذمه؛ دایرة المعارف تشیع؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ زبدة البیان فی براهین احکام القرآن؛ سیرة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) من القرآن الکریم والسنة الصحیحه؛ شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ صیانة القرآن من التحریف؛ طهارت و نجاست اهل کتاب؛ الفقه الاسلامی و ادلته؛ فقه الصادق (علیهالسلام)؛ فقه القرآن، راوندی؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کشفاللثام عن قواعد الاحکام؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ لسان العرب؛ المبسوط فی فقه الامامیه؛ مجمعالبحرین؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ مجمعالفائدة والبرهان؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعه؛ مستمسک العروة الوثقی؛ مستند العروة الوثقی؛ الملل و النحل؛ منتهی المطلب فی تحقیق المذهب؛ موسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ نورالبراهین فی اخبار السادة الطاهرین؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر.
دائرة المعارف قرآن کریم جلد پنجم، برگرفته از مقاله«اهل ذمه قرآن» شماره۵.