• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انتقام‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



انتقام از ماده"نقم" به معنای انکار یک چیز و عیبگیری از آن است. از آن به مناسبت در باب‌های تجارت، نکاح و دیات سخن رفته است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای اصلی نقم
۲ - انتقام در اصطلاح قرآنی
۳ - ابزار انکار
۴ - مراتب انتقام
۵ - اقسام انتقام
       ۵.۱ - انتقام پسندیده و لازم
       ۵.۲ - انتقام مجاز
       ۵.۳ - انتقام مذموم و ناروا
۶ - انتقام از دیدگاه قرآن
۷ - انتقام خداوند از گناهکاران
       ۷.۱ - خداوند صاحب انتقام
       ۷.۲ - هدف خداوند از انتقام گرفتن
       ۷.۳ - زمان انتقام گرفتن خداوند
              ۷.۳.۱ - انتقام اخروی
              ۷.۳.۲ - انتقام دنیوی
       ۷.۴ - علل انتقام گرفتن خداوند
              ۷.۴.۱ - انکار و تکذیب آیات خداوند
              ۷.۴.۲ - ظلم
              ۷.۴.۳ - عصیان در مقابل احکام الهی
۸ - انتقام بشر از بشر
       ۸.۱ - انتقام اهل کتاب از مسلمانان
       ۸.۲ - انتقام منافقان از مؤمنان
       ۸.۳ - انتقام اصحاب اُخدود از مؤمنان
       ۸.۴ - انتقام گرفتن فرعون از ساحران مؤمن
۹ - برخی از احکام فقهی انتقام
۱۰ - انتقام در آخر الزمان
۱۱ - پانویس
۱۲ - منابع


معنای اصلی "نقم" عقوبت به قصد تشفی دل یا همان سرزنش همراه با تنفّر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.
پس در معنای اصلی و ریشه ای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام می‌گیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار میرود.


انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفردهنده بشر باشد، همراه با تلافی درآوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است.
ماده "نقم" در قرآن چهار بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده بار در رابطه با انتقام خداوند از گناهکاران آمده است.


انکار ممکن است به وسیله زبان و یا عقوبت کردن باشد.


انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد.


حس انتقام‌جویی یک اصل حیاتی است که خداوند آن را در وجود همۀ انسان‌ها و حتی برخی حیوانات به ودیعه نهاده است؛ لیکن بهره‌وری از این حس خدادادی به تناسب مورد و کیفیت و مقدار استفاده از آن دارای احکام و وجوه گوناگونی است که می‌توان آن را به انتقام پسندیده، مباح و ناپسند تقسیم کرد.

۵.۱ - انتقام پسندیده و لازم

اسلام ، با هرگونه ظلم و تعدی، به فرد یا جامعه مخالف است؛ ازاین‌رو مقابله با ستمگران و گرفتن حق مظلومان را امری ممدوح و گاه واجب می‌شمارد. قرآن کریم در آیات ۱۴ و ۱۵ سوره توبه ، به مسلمانان فرمان می‌دهد با کافران و مشرکان نبرد کنند، تا ضمن رفع شرک و کفر از روی زمین، خشم مؤمنان ستمدیده فرو نشسته و دل‌های آنان تشفی یابد. شاید پسندیده بودن و وجوب انتقام در این موارد بدان سبب باشد که اگر از ستمگران انتقام گرفته نشود. موجب گستاخی آنان و پایمالی حقوق دیگران شده و فساد و ناامنی در جامعه گسترش می‌یابد.

۵.۲ - انتقام مجاز

اگر ستم و تجاوز متوجه شخص انسان شده باشد و انتقام گرفتن او پیامدی برای دیگران نداشته باشد، این کار، جایز و روا خواهد بود؛ بدین معنا که انسان در این‌گونه موارد، بین گرفتن انتقام از ظالم یا عفو او مخیّر است. البته گرفتن انتقام به طور مطلق و در همۀ موارد روا نیست؛ بلکه در مواردی جایز است که اسلام آن را روا دانسته باشد.

۵.۳ - انتقام مذموم و ناروا

انتقام، اگر برخاسته از تعصب‌های جاهلانه، دشمنی‌های نابجا و همراه تجاوز و تعدی باشد، ناروا و ناپسند است؛ زیرا در این انتقام‌ها نه فقط حقی به دست نیامده و ظلمی برطرف نمی‌گردد، بلکه خود موجب پای‌مالی حقوق دیگران و منشأ ظلم و فساد خواهد گشت. انتقامی که در روایات و کتب اخلاقی از رذایل اخلاقی شمرده شده است و مؤمنان از آن نهی شده‌اند، چنین انتقامی است.


انتقام
[۶] ابو طالبی، محمد، دایرة المعارف قرآن کریم، مدخل انتقام.
، گاه به انسان نسبت داده می‌شود و گاه به خداوند ، تفاوت این دو در این است که انتقام‌های بشری بیشتر در پی زیانی است که فرد بر اثر ناتوانی از ناحیۀ دشمن دیده و بدین‌وسیله می‌خواهد ناکامی و شکست خود را جبران کند؛ ازاین‌رو گاه ضمن گرفتن انتقام، از حدّ میانه‌روی بیرون رفته، مرتکب کار ناروا و خلاف حق می‌شود؛ اما انتقام الهی بر اثر آسیب دیدن خداوند یا برای تشفی خاطر نیست، زیرا خداوند آسیب‌پذیر نیست و تشفی خاطر در او راه ندارد، بلکه انتقام او به معنای کیفر دادن گناهکاران بر اساس حق و عدالت است.




۷.۱ - خداوند صاحب انتقام

خدای متعال در قرآن چهار بار خود را با وصف "ذو انتقام" معرفی نموده است. همراه شدن "ذو" که به معنای مالکیت است، با انتقام (ذوانتقام) به این مطلب اشاره دارد که انتقام گرفتن خداوند از روی اختیار بوده و هدفمند است، نه اینکه غیر اختیاری و ناشی از عصبانیت باشد:
«...وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُوانْتِقام»«...و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»
"ذوانتقام" از اسمای حسنای خداوند است که در همه ی موارد در کنار اسم "عزیز" آمده است. علت همراه بودن این دو اسم در قرآن کریم این است که عزت به معنای چیره شدن و برتری یافتن است و کسی می‌تواند انتقام بگیرد که بر دیگران برتری و تسلط داشته باشد.
می‌توان گفت انتقام الهی در مقابل عقاب کردنِ سریع است و انتقام، شدیدتر از مجازات سریع و زود بوده؛ چرا که وقتی در عذاب انسان گناهکار تعجیل شود، فرصت گناه کردن را چندان پیدا نمی‌کند؛ اما وقتی مهلت داده شود و فرصت نافرمانی بیشتر پیدا کند، مستحق شدیدترین مجازات‌ها خواهد بود.

۷.۲ - هدف خداوند از انتقام گرفتن

در میان ما انسانها رایج است که وقتی عمل بدِ یک فرد موجب نقص و ضررمان شود، با مجازاتِ وی می‌خواهیم قلب خود را التیام دهیم و در صورت توان ضرر خود را جبران نموده، یا به وسیله انتقام حدأقل عصبانیت خود را خالی کنیم؛ اما خدای عزوجل ساحتش مقدستر از آن است که از اعمال بندگان بدکارش متضرّر شود و یا نقصی بر او وارد آید. انتقام خداوند، انتقام مظلوم از ظالم نیست که جنبه تلافی درآوردن داشته باشد؛ همچنین انتقام قاضی از بزهکار نیست که جنبه تأدیبی و تأمینی داشته باشد؛
[۱۸] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۳، ص۱۶۴.
بلکه انتقام خداوند که مجازات گناهکاران است بنا به مقتضای عدل الهی است؛ خدا زمانی از یک گروه انتقام می‌گیرد که اجرای عدالت و اصلاح امور، مقتضای آن را داشته باشد و بر وفق نظام کامل خلقت، انتقام لازم باشد و این زمانی رخ می‌دهد که برنامه انسان و جریان امور او بر خلاف نظم الهی و در مقابل کتاب، احکام و تکالیف الهی و در مقابل رسولان او باشد؛ در این صورت بر خداوند واجب می‌شود که او را مؤاخذه و عقاب کند تا رسول خدا صلی الله علیه وآله و دین خدا را یاری کند و از سویی کفر و مکر شیاطین و دشمنان را نابود ساخته و نور خود را کامل نماید.
بنابراین هدف خداوند از انتقام، اصلاح زمین از فساد است؛ یعنی مفسدانی را که امید هیچ‌گونه خیری از آنها نیست و همه منافذ نور و هدایت را بر خودشان بسته‌اند، از بین برده و ریشه کن می‌کند.
[۲۰] صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۱، ص۲۶۷.
پس خداوند انتقام گیرنده از ظالمین به خاطر حق مظلومان است که در قرآن می‌فرماید:
[۲۱] صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۶، ص۱۰۲.

«...فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ» «... ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری کردیم) و یاری مؤمنان، همواره حقّی است بر عهده ما.»
می‌توان گفت هرکجا در قرآن و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، به دلیل تضییع حقی از حقوق دین الهی و شریعت آسمانی است.
خداوند از گروهی نیز در قیامت انتقام خواهد گرفت که هدف از این انتقام انجام وعده الهی است؛ چرا که خداوند وعده داده است که به زودی در میان بندگانش به حق قضاوت می‌کند و اعمال آنها را جزا می‌دهد؛ اگر خیر است جزای خیر و اگر شر است جزای شر می‌دهد:
«لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ یجزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُواْ بِالحسْنیَ» «تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد.»

۷.۳ - زمان انتقام گرفتن خداوند

انتقام الهی را از حیث زمان می‌توان به اخروی و دنیوی تقسیم کرد.

۷.۳.۱ - انتقام اخروی

در برخی از آیات قرآن، زمان انتقام گرفتن خداوند روز قیامت است:
«یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری‌ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» «(ما از آنها انتقام می‌گیریم) در آن روز که آنها را با قدرت خواهیم گرفت؛ آری ما انتقام گیرنده‌ایم» در آیه دیگر می‌فرماید:«...یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«...در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می‌شود، و آنان در پیشگاه خداوندواحد قهّار ظاهر می‌گردند.» در حقیقت انتقام الهی در عالم آخرت همان عذابهای گوناگون خداوند است که هر فرد به اندازه‌ای که استحقاق عذاب دارد، گرفتار آن خواهد شد.
[۲۸] سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۶، ص۳۸۵.


۷.۳.۲ - انتقام دنیوی

اگر در آیات فوق انتقام خدای تعالی را به روز قیامت اختصاص داده با اینکه خدای تعالی همیشه دارای انتقام است، بدین جهت بوده که انتقام آن روز، عالیترین جلوه‌های انتقام را دارد. لکن خداوند از برخی در دنیا انتقام می‌گیرد؛ مانند عذاب‌هایی که به عنوان انتقام بر قوم فرعون و قوم شعیب نازل شد یا اینکه برخی اقوام را به انتقام دنیوی تهدید کرده است که خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله می‌فرماید:«فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ» «و هر گاه تو را از میان آنها ببریم، حتماً از آنان انتقام خواهیم گرفت.» منظور از بردن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از میان امتش، رحلت آن بزرگوار است و اشاره به این دارد که اگر مردم به راه خود همچنان ادامه دهند، در غیاب پیامبرشان نیز شدیداً آنها را مجازات می‌کنیم. همچنین قرآن کریم یکی دیگر از انتقام‌های دنیوی خداوند را اضلال گناهکاران و گمراهان برشمرده و فرموده است:
«وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ... أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَام» «و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت ‌کننده‌ای ندارد... آیا خداوند توانا و دارای مجازات نیست؟»
عزت و صاحب انتقام بودن خداوند اقتضا می‌کند از کسی که حق را انکار کرده و بر کفر خود اصرار ورزیده، انتقام گرفته شود و انتقامش به این صورت است که او را گمراه کند و راهنمایی نباشد که او را هدایت کند. باید توجه داشت که این گمراه کردن توسط خداوند، به عنوان یک مجازات بوده و گرنه خداوند ابتداءً هیچکس را گمراه نمی‌کند؛ بلکه اضلال خداوند ثانوی است.

۷.۴ - علل انتقام گرفتن خداوند



۷.۴.۱ - انکار و تکذیب آیات خداوند

کسانی که آیات و نشانه های خداوند را انکار کنند با عذاب شدید خداوند و انتقام او روبرو خواهند شد:
«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُوانْتِقامٍ» «کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند و خداوند (برای کیفرِ بدکاران و کافران لجوج) توانا و صاحب انتقام است.»
مجازات کردن این گروه با قیدهای "شدید" و "ذو انتقام" تاکید شده؛ چراکه کفر به آیات خداوند از کفر به خود خداوند بالاتر است؛ زیرا آیات الهی محسوس و ملموس است و کفر به آن اثرش بدتر و بیشتر است؛ لذا کسی که به خدا کافر باشد، با مشاهدهی آیات خارجی ممکن است ایمان بیاورد؛ ولی کسی که به آیات و نشانه‌های خداوند کافر باشد، حرکت فکری به سوی خداوند نخواهد داشت.
[۳۷] مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج۴، ص۷۲.

تکذیب آیات الهی نیز همانند کفر به آیات الهی از موجبات انتقام الهی است:
«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ»
«سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»
انتقام گرفتن خداوند از فرعونیان و غرق کردن آنها جزای عمل آنان بود که در آیه۲۵ سوره‌ زخرف نیز به آن اشاره شده است؛ چرا که آنها آیات الهی و دلایل و برهانهایی را که بر صدق حضرت موسی و صحت نبوّت او دلالت داشت تکذیب کردند. تکذیب و رویگردانی آنان تا آن حد ادامه یافت که موجب غضب الهی شد: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ» «امّا هنگامی که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.» "اسف" به معنای اندوه توأم با غضب است. البته باید به این نکته توجه داشت که اندوه و خشم به آن معنایی که برای مخلوق مطرح است، درباره خداوند مفهوم ندارد؛ بلکه در اینجا منظور انجام اعمالی بود که موجب خشم می‌شد.
[۴۵] صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۲۶، ص۳۴۴.

قرآن در آیات دیگر این گروه را که آیات الهی و رسولان او را تکذیب می‌کنند و از آن روی می‌گردانند، مجرم نامیده و آنان را مشمول انتقام الهی دانسته است:«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی‌ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا» «و پیش از تو پیامبرانی را بسوی قومشان فرستادیم؛ آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم.»مراد این است که ما رسولان را با نشانه‌های روشن فرستادیم، لکن آن مجرمان آیات و نشانه‌ها را تکذیب کردند و مستحق عذاب و انتقام الهی شدند. در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ» «چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت.»
اینکه مجرم نامیده شده‌اند، چراکه بزرگترین ظلم همان رویگردانی از آیات الهی بعد از یادآوری است؛ بنابراین مستحق انتقام خداوند هستند. پس توجه به تذکرات الهی و به عبارتی دینداری، متضمن یک نیروی معنوی است که فرد را از ظلم دور می‌کند؛ حال ظلم به خود باشد یا ظلم به دیگران.

۷.۴.۲ - ظلم

یکی از اقوامی که خداوند از آنان انتقام گرفت، قوم حضرت شعیب(علیه السلام) بود که در قرآن به عنوان اصحاب اَیکه معرفی شده‌اند. قرآن علت انتقام را ظلم آنان بیان کرده که کفر و نافرمانی آنان از حق بود:
[۵۱] مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸۷.

«وَ إِن کاَنَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...» «اصحاب أیکه صاحبان سرزمینهای پر درخت قوم شعیب‌ مسلماً قوم ستمگری بودند ما از آنها انتقام گرفتیم...»
اصحاب ایکه در سرزمینی زندگی می‌کردند که با درختان بسیاری پوشیده شده بود. آنان ظلمهای گوناگونی مانند شرک به خداوند، راهزنی و کم فروشی انجام می‌دادند. خداوند حضرت شعیب(علیه السلام) را به سوی آنان مبعوث کرد؛ ولی آنان وی را تکذیب کردند و مستحق انتقام الهی شدند.

۷.۴.۳ - عصیان در مقابل احکام الهی

خداوند از کسانی که از اوامر او نافرمانی کنند و کارهای تحریم شده او را مرتکب شوند، انتقام می‌گیرد:
«...وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ» «...ولی هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام می‌گیرد و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»
خداوند در این آیه می‌فرماید نباید در حال احرام،صیدی انجام داد و در صورت ارتکاب، باید کفاره آن پرداخت شود و این کفاره از این جهت که خطا را میپوشاند، یک نوع توبه عملی است؛ ولی اگر مجدداً این کار را انجام دهد، نافرمانی بسیار بزرگی انجام داده که کفّاره آن را محو نمی‌کند؛ بلکه فقط انتقام الهی می‌تواند کفاره آن باشد.
[۵۶] صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القران بالقرآن، ج۹، ص۲۳۷.
پس باید به این نکته توجه داشت که مخالفت و عصیان در مقابل احکام و دستورهای الهی به هر صورتی که باشد، موجب مؤاخذه شده و بنده عاصی به جزای عمل خلاف خود مبتلا خواهد شد.
[۵۷] مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج۷، ص۲۲۴.



انتقام بشری نیز به فردی و اجتماعی تقسیم می‌شود. انتقام فردی، بیشتر برخاسته از احساس و غایت آن تشفی خاطر است؛ اما انتقام اجتماعی که در قالب قصاص و مجازات صورت می‌گیرد، و بیشتر مبتنی بر عقل است و هدف آن، حفظ نظام اصلاح و تربیت افراد جامعه و بستن راه‌های ناامنی در اجتماع است. این نوع انتقام، بیشتر در قلمرو وظایف حکومت است.
در قرآن کریم چهار بار فعل "نقم" به انسان نسبت داده شده که در تمام موارد، معنای لغوی آن یعنی انکار و عیبجویی مراد است:

۸.۱ - انتقام اهل کتاب از مسلمانان

خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: از اهل کتاب در مورد علت انکار و عیبجویی آنان از مسلمانان سؤال کند:
«قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثرکمُ فَاسِقُونَ» «بگو ای اهل کتاب آیا به ما خرده می‌گیرید (مگر ما چه کرده‌ایم) جز اینکه به خداوند یگانه و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آورده‌ایم و این به خاطر آن است که بیشتر شما، از راه حق خارج شده‌اید.»
خداوند به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله امر می‌کند که به اهل کتاب بگوید: چه چیزی حس انتقام جویی آنان را نسبت به پیامبر و مؤمنین برانگیخته است؟ آیا این انتقام دلیلی جز این دارد که ما مسلمین به خدایی که پروردگار ما و شماست و به قرآنی که بر ما نازل شده و کتبی که بر پیامبران قبل نازل شده، ایمان داریم و این ایمان ما، دلیلی برای انکار شما نمی‌شود؛ چراکه خود شما اهل کتاب نیز مثل ما به پذیرش همین اعتقادات فرمان داده شده‌اید؛ پس دلیلی برای انکار وجود ندارد.
[۶۰] سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۴۹۰.
پس علت انتقام گرفتن شما این است که ما مؤمن هستیم و اکثریت شما فاسق هستید و از فاسق جز انتقام‌جویی از مؤمن انتظار نمی‌رود؛ چراکه فاسق از اصول دینی و اخلاقی خارج است و به آنچه می‌گوید و عمل می‌کند و آنچه در موردش گفته می‌شود بی اعتنا و بی توجه است؛ چون تابع هوای نفس خویش است.
[۶۱] سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۴۹۱.


۸.۲ - انتقام منافقان از مؤمنان

مردم مدینه قبل از ورود پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن شهر، معیشت سختی داشتند؛ اما بعد از هجرت پیامبر به شهر مدینه، مردم آن شهر به برکت نبی مکرم اسلام و کسب غنایم جنگی بی نیاز شدند و زندگی آنها رونق گرفت؛ لکن منافقین به جای تشکر از پیامبر و مؤمنان، بر آنان خرده گرفته و انکارشان کردند:
«وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ...» «آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی‌نیاز ساختند!...»
تردیدی نیست که بی نیاز ساختن و رفع احتیاج‌ها در پرتو فضل پروردگار و خدمات پیامبر چیزی نبود که بخواهند انتقام آن را بگیرند؛ بلکه باید حق شناسی و سپاسگزاری می‌کردند؛ اما این منافقان به دلیل حق ناشناس بودن و به دلیل زشتی سیرت، خدمت و نعمت را با جنایت پاسخ گفتند و این تعبیر زیبا و رسایی است که در بسیاری از گفته‌ها و نوشته‌ها به کار میرود.

۸.۳ - انتقام اصحاب اُخدود از مؤمنان

اصحاب اُخدود گودالهای بزرگ و خندق‌های عظیمی کنده بودند که مملو از آتش بود و این ماجرا طبق آنچه در میان مفسران و مورخان معروفتر است مربوط به "ذونواس" آخرین پادشاه قبیله "حمیر" از یهودیان در سرزمین "یمن" بود. وی کسی بود که مردم دین او را گرفتند و یهودی شدند؛ اما وقتی شنید که در نجران بقایایی از مسیحیان باقی مانده‌اند که بر دین عیسی و حکم انجیل هستند؛ به سوی نجران لشکر کشید و آنان را به قبول دین یهود تحریک نمود؛ لکن آنان نپذیرفتند تا جایی که حاضر شدند کشته شوند. ذونواس برای از بین بردن آنها گودالی پر از هیزم درست کرد و آتشی عظیم برافروخت و برخی از آنان را زنده در آتش انداخت و برخی را با شمشیر کشت و مُثله کرد تا جایی که عدد کشتگان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید. قرآن علت این رفتار را چنین بیان می‌کند: «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ» «آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند، جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند»

۸.۴ - انتقام گرفتن فرعون از ساحران مؤمن

بعد از غلبه حضرت موسی با اعجاز الهی بر سحر جادوگران و تبدیل عصای وی بر مار سهمگین و بلعیدن سحر آنان، ساحران بر موسی و خدای او ایمان آوردند و این ایمان موجب تهدید فرعون بر کشتن آنان شد؛ ولی ساحران در برابر این تهدیدها، خطاب به فرعون گفتند: «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا...» «انتقام تو از ما، تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش -هنگامی که به سراغ ما آمد- ایمان آوردیم...»
فرعون از آنان به خاطر ایمان به نشانه های خدا عیبجویی کرد؛ درحالیکه ایمان الهی، اصل و اساس همه فضایل و افتخارهاست.


بنابر تصریح برخی انتقام ستمدیده از ستمگر در حدّ ستمی که بر او رفته است، هر چند با یاری دیگران، جایز است.
مرد در صورت نشوز زن نمی‌تواند او را به قصد انتقام بزند و به‌ تصریح برخی، زدن او با این قصد حرام است، ولی می‌تواند او را به اندازه‌ای که موجب تمکین او شود به آرامی، نه به سختی و مجروح کردن و به قصد اصلاح، نه انتقام و تشفّی بزند.
اگر شخصی به قصدی جز دفاع از خود یا نفس محترم دیگر مانند قصد انتقام، آسیبی به حیوان برساند، ضامن است
بیشتر فقیهان برآنند مُحرمی که به عمد بیش از یک بار شکار کند، از کسانی است که خداوند از او انتقام می‌گیرد، در نتیجه این عمل موجب تکرار کفّاره در دنیا نمی‌شود.


از روایات فراوانی استفاده می‌شود حضرت مهدی (علیه السّلام) هنگام قیام جهانی خود، از ستمگرانی که به خاندان او و بشریت ستم کردند، انتقام خواهد گرفت؛ چه آنان که حقوق پدران او را غصب کردند و مردم را از بهره‌مندی از این چراغ‌های هدایت محروم ساختند، و چه آنان که به فرودستان در طول تاریخ ستم کردند؛ بدین سبب است که یکی از لقب‌های آن حضرت، منتقم است.
رسول گرامی اسلام (صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) در حدیث معراج ، پس از بیان دیدن نور پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) و آخرین جانشین خود میان آن‌ها، فرمود:... عرض کردم: «پروردگارا! اینان چه کسانی هستند؟» فرمود:«ایشان پیشوایانند و این قائم است؛ همو که حلال مرا حلال می‌کند و حرام مرا را حرام می‌سازد و از دشمنان من انتقام می‌گیرد...»؛ البته تفاوتی نمی‌کند خداوند به دست او از دشمنانش انتقام بگیرد یا این‌که خود حضرت از دشمنان خود و خاندانش انتقام بگیرد.


۱. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۴۶۴.    
۲. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۲۸.    
۳. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۲، ص۲۳۷.    
۴. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۲، ص۲۳۸.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القران، ص۸۲۲.    
۶. ابو طالبی، محمد، دایرة المعارف قرآن کریم، مدخل انتقام.
۷. آل عمران/سوره۳، آیه۴.    
۸. مائده/سوره۵، آیه۹۵.    
۹. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۷.    
۱۰. زمر/سوره۳۹، آیه۳۷.    
۱۱. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر والتنویر، ج۳، ص۱۵۱.    
۱۲. آل عمران/سوره۳، آیه۴.    
۱۳. مائده/سوره۵، آیه۹۵.    
۱۴. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۸۵.    
۱۵. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۲۹.    
۱۶. سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج۶، ص۲۴۵.    
۱۷. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۰.    
۱۸. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۳، ص۱۶۴.
۱۹. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۲۸.    
۲۰. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۱، ص۲۶۷.
۲۱. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۶، ص۱۰۲.
۲۲. روم/سوره۳۰، آیه۴۷.    
۲۳. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۸۷.    
۲۴. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۰.    
۲۵. نجم/سوره۵۳، آیه۳۱.    
۲۶. دخان/سوره۴۴، آیه۱۶.    
۲۷. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۸.    
۲۸. سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۶، ص۳۸۵.
۲۹. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۸۸.    
۳۰. اعراف/سوره۷ف آیه۱۳۶.    
۳۱. حجر/سوره۱۵، آیه۷۹.    
۳۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۴۱.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ج۲۱، ص۷۱.    
۳۴. زمر/سوره۳۹، آیه۳۶.    
۳۵. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۶۲.    
۳۶. آل عمران/سوره۳، آیه۴    
۳۷. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج۴، ص۷۲.
۳۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۳۶.    
۳۹. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۵.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۷۶.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۸۸.    
۴۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۵۵.    
۴۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۵.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۹۰    .
۴۵. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۲۶، ص۳۴۴.
۴۶. روم/سوره۳۰، آیه۴۷.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۹.    
۴۸. سجده/سوره۳۲، آیه۲۲.    
۴۹. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۶۴.    
۵۰. مدرسی، سید محدتقی، من هدی القران، ج۱۰، ص۲۳۳.    
۵۱. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸۷.
۵۲. حجر/سوره۱۵، آیه۷۸-۷۹.    
۵۳. قاسمی، جمال الدین، محاسن التأویل، ج۶، ص۳۴۲.    
۵۴. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۸.‌    
۵۵. مائده/سوره۵، آیه۹۵.    
۵۶. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القران بالقرآن، ج۹، ص۲۳۷.
۵۷. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج۷، ص۲۲۴.
۵۸. سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج۶، ص۲۴۳.    
۵۹. مائده/سوره۵، آیه۵۹.    
۶۰. سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۴۹۰.
۶۱. سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۴۹۱.
۶۲. قاسمی، جمال الدین، محاسن التأویل، ج۵، ص۴۵۷.    
۶۳. توبه/سوره۹، آیه۷۴.    
۶۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۴۵-۴۶.    
۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۳۸.    
۶۶. قمی، علی ابن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۴۱۴.    
۶۷. بروج/سوره۸۵، آیه۸.    
۶۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۶.    
۶۹. زمخشری، جار الله، تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۱۴۲.    
۷۰. خمینی، سید روح الله، مکاسب محرمه، ج۱، ص۲۸۵.    
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۱، ص۲۰۲- ۲۰۷.    
۷۲. خوئی، سید ابوالقاسم، تکملة المنهاج، ج۱، ص۱۰۴.    
۷۳. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۳، ص۲۱۳.    
۷۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۳۲۲.    
۷۵. نعمانی، ابن أبی زینب، الغیبة، ص۹۳- ۹۴.    
۷۶. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص۲۵۲- ۲۵۳، ح۲.    



پژوهه.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۷۱۴.    
فرهنگ‌نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۸۴، برگرفته از مقاله «انتقام».    



جعبه ابزار