این مصدر به روش نَحت (تراشیدن ) از عبارت «بسم اللّه » ساخته شده است؛ همانگونه که مصدرهای حَیْعَله، حَوْلَقه، هَیْلَله، حَمْدَله و حَسْبَله نیز به این روش، یعنی از کنار هم نهادن پاره ای حروف یک عبارت ساخته شده اند.
بسمله در روایاتپیامبر و ائمه علیهم السلام به کار نرفته و فقط در روایتی که کفعمی از پیامبر صلی اللّه علیه وآله و سلّم نقل کرده به صورت مصدر استفاده شده است.
بسملهمرکب از پنج جزء است که از جنبه های گوناگون بررسی شده است. حرف جرّ «ب » را به معنای الصاق، استعانت، مصاحبت گرفته اند. از آنجا که قبل از حرف جرّ باید فعل یا شبه فعلی بیاید که جار و مجرور به آن تعلق گیرد، قبل از «بسم » فعلی مقدّر، مانند أقرأُ یا أبدأُ محسوب می کنند.
مبنی بر این که در آغازمعاهدهصلح حدیبیهسهیل بن عمرو از سوی قریش درخواست نمود تا «بسمک اللهم » به جای «بسم الله الرحمن الرحیم » نوشته شود برمی آید که رسم معمول عربنگارش «بسمک اللهم » بوده است.
اما این گزارشبعید به نظر می رسد. زیرا سوره نمل متعلق به اواسط دوره مکی است و احتمال کاربرد عبارت کامل بسمله پیش از این زمان بسیار زیاد است.
گذشته از این، بنابر روایتی که طبری
از قولابن عباس و دیگران نقل کرده اند، عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم » نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم نازل شد، و در احادیثشیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است.
از روایتی که کلینی
به اسناد خود از امام صادق علیه السلام نقل می کند، آغاز همه کتبآسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم » بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه )، آمده است.
درباره این موضوع که آیا «بسم الله » عبارتی از باب شروع سوره بوده و منظور از آن جدا کردن سوره ای از سوره قبلی است یا مستقلاً آیه به شمار می رود اختلاف نظر بوده است.
برخی قدما در غیر سورۀ حمدبسمله را تنها افتتاح سوره دانستهاند نه جزء سوره.
شافعی و احمدبن حنبلبسمله را تنها در سوره فاتحه آیه ای مستقل و در سایر سوره ها جزئی از آیه اول به حساب آورده اند. بدین ترتیب، «بسم الله » در ابتدای هر سوره در ارتباط با جمله آغازین آن تفاوت معنایی می یابد.
این امر مورد تأییدمفسرانی است که قائل به تکرار در قرآن نیستند و تکرار الفاظ را به مفهوم تکرار معانی نمی دانند؛ از جمله قشیری
با توجه به این تفاوت معنایی، می نویسد که بسمله عبارتی تکراری نیست، زیرا در هر سوره معنایی خاص می یابد.
بنابراین استدلال، حکمفقهی ذکر «بسم الله » در آغاز سوره هایی که در نماز خوانده می شود اینگونه است که پیش از قرائتبسمله باید فردنیت کند که می خواهد کدام سوره را بخواند.
شیعه امامیه در اینکه بسمله نخستین آیه از آیات هر سوره، جز سوره برائت، است اتفاق نظر دارند و به فعل پیامبر و ائمه علیهم السلام و روایات متواتراستناد می کنند.
برخی فقط یک بار ذکر کردن آن را در آغاز قرائتی که شامل بیش از یک سوره باشد، مجاز می دانند و در مورد وصل سوره ها با بسمله اختلاف نظر دارند.
بعضی براین عقیده اند که نباید با خواندن «بسم الله » دو سوره را از هم جدا کرد، بلکه دو سوره را بدون آن باید به هم پیوست.
اما ابن کثیر، عاصم، کسائی و قالون معتقدند که جدا کردن سوره ای از سوره دیگر با «بسم الله » لازم است، مگر سوره انفال و برائت که بین آنها بسمله وجود ندارد.
اختلاف آرا درباره اینکه «بسم الله » آیه ای مستقل است، از روایات مختلف نشأت گرفته، چنانکه بنابر روایتی از ابن عباس، پیامبر اکرم اتمام نزول یک سوره و شروع سوره بعدی را به واسطه نزول «بسم الله » جدید در می یافت.
برخی، از این روایت چنین استنباط کرده اند که بسمله آیه مستقلی نبوده و تنها به جهت تبرک می آمده است.
در مقابل، کسانی قائل اند که در همه مصحفهای پایه (مصاحف امام )، در آغاز همه سوره ها، جز سوره برائت، بسمله نوشته شده بوده است. با توجه به اینکه هنگام تدوین قرآن، برای حفظ کلامخدا، از آوردن هر گونه اضافات حتی نام و شماره سوره ها خودداری می کردند، اگر بسمله جزو قرآن محسوب نشود، به این معناست که صحابه ۱۱۳ بسمله بر آن افزوده اند.
بعلاوه، دسته اخیر، از ابن عباس روایتی نقل می کنند که بر اساس آن هر کس بسمله را نگوید صد و سیزده آیه قرآن را فرو گذاشته است.
به همین روال، درباره قرائت بسمله و جهر و اخفات آن در نماز روایات متفاوتی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که موجب تفاوت در فتواهایعلمای اهل سنت گردیده است.
مالک بن انس گفته است که قرائت بسمله، خواه به اخفات و خواه به جهر، مکروه است. قول دیگر این است که قرائت آن جائز بلکه مستحب است.
اما برخی قرائت بسمله را در نماز بنابر روایتی از عبدالله بن مغفلبدعت دانسته اند.
نقل شده است که امام علی علیه السلام در جهر بر بسمله در نماز اصرار می کردند. به روایت شافعی ، معاویه در مدینه نمازی به پا داشت که در آن «بسم الله » و تکبیر پیش از رکوع و سجده ها را نگفت. پس صحابه بر او اعتراض کردند که نماز را از ما ربودی؛ معاویه همان نماز را با تسمیه و تکبیر اعاده نمود.
فخررازی
با استناد به این دو روایتاستدلال می کند که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جهر بسمله بوده است، و دور نمی نماید که معاویه نیز با علم به روش حضرت علی علیه السلام در خصوص جهر و اخفات، روش عکس را برگزیده باشد.
ذکر بسمله فقط در نماز واجب است، مگر در مواردی که بسمله مصداق تسمیه (ذکر نام خدا) شود.
به این ترتیب، ذکر بسمله در موقع سر بریدنحیوانات به عنوان تسمیه واجب به کار می رود، زیرا به هنگام ذبح یا صید حیوانات باید نام خدا یاد شود، وگرنه خوردنگوشت آنها حرام است.
در تعالیماسلامی بر ذکر نام خدا و، به طور اخص، بسمله (به هر دو صورت مختصر یا کامل ) در آغاز هر کاری بسیار تأکید شده است؛ چون که این عمل به مثابه مشمول رحمت و برکت و اعانتخداوند گشتن است، و به تعبیری دیگر، نشانهبندگی و یاری جستن از اوست.
توجه شخص مسلمان به خداوند و رحمت و بخشندگی او و اتکا به قدرت لایزال الهی موجب تقدس عملش می شود. بنابر حدیث «کُلُّ أَمرٍ ذی ب'الٍ لَم یُبْدَأ بِاسمِاللّهِ فَهُوَ اَبْتَر».
با این اوصاف، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانهدیناسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده می شود، چنانکه پیامبر اکرم هنگام تلاوتقرآن، بسمله را به صدای بلند می گفت و مشرکان از او روی بر می گرداندند.
نوشتن «بسم الله » تقریباً در آغاز همه نوشته ها، به پیروی از سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مرسوم شد، گو اینکه در روایاتی با ذکر آن در آغاز شعرمخالفت شده است.
با توجه به اهمیت و جایگاه «بسم الله الرحمن الرحیم » در بیاناتدینی، در کتابهایتفسیر، غالباً مباحث مبسوطی به این عبارت اختصاص یافته و جنبه های گوناگون آن اعم از حدیثی، فقهی و علم القرائه بررسی شده است.
او در سببتقدم لفظ «اسم » بر «الله » چند نکته می آورد، از جمله آن که این عبارت را از سوگندمتمایز ساخته و دیگر این که برای تزکیهقلب گوینده پیش از ذکر «الله » آمده است.
او سه حرف «بسم » را حروف آغازین صفات گوناگون الهی می داند، که در هر مورد بستگی به فحوای سوره ای دارد که «بسم الله » در آغاز آن می آید. برای مثال حرف «ب » در بسمله را اشاره به برائتخداوند از هر بدی و نشانهتواضع و خضوع و برائت موحدان از محدثات دانسته است.
می نویسد که سرورِارواح به واسطه شهودعظمت او کامل شده و به واسطه وجود رحمتش به دست آمده است؛ و اگر عظمت او نبود کسی آن رحمان را نمی پرستید، و اگر رحمتش نبود کسی او را دوست نمی داشت.
نیز به بیان این صفاتگوناگون پرداخته شده و در معنای «بسم الله » آمده است که «من ( خدا ) به نام خود آغاز می کنم، پس به نام من آغاز کنید.» (بدأتُ بسم الله فابدؤا). در اینجا «اسم » زاید است، چون اهل حق قائل اند که اسم و مسمی یکی هستند. نوزده حرف عبارت کامل بسملهپناهی در برابر هر یک از نوزده نگهبانآتشدوزخ (علیها تسعة عشر) است.
به واسطه «ب » وجود ظاهر شد و نقطه زیر آن نشانه تمایز میان عابد و معبود است.
ابن عربی همزه وصل را به وجود، و سکون آن را به عدم، که همان وجود محدث است، تعبیر می کند و حذف آن را به سبب حرکت حرف «ب »، که عبارت از «ایجاد» است، می داند؛ و این «الف » محذوف را همان حقیقتی می داند که قائم بر وجود لایزال الهی است.
به نظر ابن عربی، ذکر آیه «بسم الله الرحمن الرحیم » در ابتدای هر سوره نشانه تقدم رحمتحق بر قهر اوست و خداوند به نوعی رحمت خویش را اعلام می کند، زیرا سه اسم این آیهاسمای رحمت الهی اند.
ابن عربی در تفسیر کل عبارت بسمله نیز به بحث مبسوط می پردازد و رحیم را در آخر آن صفتپیامبر صلی الله علیه بر می شمارد که عالم عقل و نفس به وجود او کامل شده است و بسم را راجع به آدم علیه السلام می داند.
از جمله عبارتهایی که پس از اسلام بر روی سکه هاحک می شد «بسم الله » بود. در زمان خلفای نخست و پس از گسترش نفوذ اسلام در ایرانعربها از سکه های ایرانی فراوانی استفاده می کردند که در آنها تصویر پادشاهانساسانی حک شده بود.
مسلمانان بر روی همین سکه ها به نوشتنکلامحمد و توحید (لله الحمد و بسم الله ) اقدام کردند.
از جمله اولین سکه های اسلامی، سکه بغلیه است که حجاج در سال ۷۵ ضرب، و بر یک روی آن «بسم الله » و بر روی دیگرش کلمه «حجاج » را حک کرد، اما سال بعد آن را به «الله احد، الله صمد» تغییر داد.
اگر نماز گزاربسمله را به قصد سورۀ معیّنی بگوید، سپس از قرائت آن سوره منصرف شود، بنابر مشهور میان متأخّران باید بسمله را اعاده کند.
در وجوب تعیین سوره قبل از گفتن بسمله اختلاف است. برخی قول به وجوب را به اکثر و برخی به مشهور نسبت دادهاند.
سورههای ضحی و انشراح و نیز فیل و قریش در نماز، یک سوره به شمار میروند و خواندن یکی از آن دو کفایت نمیکند؛ لیکن در وجوب قرائت بسملۀ میانی اختلاف است.