• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تدوین حدیث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تدوین حدیث، اصطلاحی در علوم حدیثی است و اصطلاحا به معنای ثبت احادیث و روایات متفرق در کنار هم به منظور حفظ آن‌ها از نابودی می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - کتابت و فرهنگ
       ۱.۱ - قرآن و کتابت
       ۱.۲ - کتابت و سنّت
       ۱.۳ - وجوب کتابت
۲ - واژه شناسی
       ۲.۱ - حدیث
              ۲.۱.۱ - حدیث در لغت
       ۲.۲ - حدیث در اصطلاح
       ۲.۳ - خبر
              ۲.۳.۱ - فرق خبر و حدیث
       ۲.۴ - اثر
              ۲.۴.۱ - فرق خبر و اثر
       ۲.۵ - سنت
              ۲.۵.۱ - سنت در فرهنگ‌ها
              ۲.۵.۲ - سنت در نگاه اصولیان
              ۲.۵.۳ - فرق سنت و حدیث
              ۲.۵.۴ - سنت در نگاه فقیهان
              ۲.۵.۵ - سنت در نگاه محدّثان
              ۲.۵.۶ - نگاهی تاریخی به سنت
       ۲.۶ - تدوین
       ۲.۷ - تقیید
       ۲.۸ - معانی تدوین حدیث
۳ - نگارش حدیث
       ۳.۱ - تنظیم حدیث و تألیف کتاب حدیثی
       ۳.۲ - آغاز نگارش حدیث
۴ - دلایل جواز نگارش حدیث
       ۴.۱ - سفارش پیامبر به نوشن حدیث
       ۴.۲ - تقریر پیامبر
       ۴.۳ - کتابت بعض اصحاب
       ۴.۴ - املاء پیامبر به دیگران
       ۴.۵ - سنّت فعلی
              ۴.۵.۱ - صحیفةالنّبی
              ۴.۵.۲ - صحیفةالنّبی در منابع شیعی
              ۴.۵.۳ - کتاب علی
              ۴.۵.۴ - کتاب فاطمه
              ۴.۵.۵ - وصیت پیامبر
       ۴.۶ - موافقان نگارش
       ۴.۷ - دلیل منع نگارش
              ۴.۷.۱ - حدیث ابی سعید خدری
              ۴.۷.۲ - سند حدیث
              ۴.۷.۳ - نقد نظریه منع نگارش
       ۴.۸ - مخالفت خلفا با نگارش حدیث
              ۴.۸.۱ - ادله خلفا
              ۴.۸.۲ - علت اصلی ممنوعیت
       ۴.۹ - واکنش‌ها به منع روایت
       ۴.۱۰ - آثار منع روایت
       ۴.۱۱ - منع روایت در عهد معاویه
       ۴.۱۲ - پایان منع روایت
۵ - آغاز تدوین
       ۵.۱ - اقدامات عمر بن عبدالعزیز
       ۵.۲ - چگونگی تدوین
       ۵.۳ - گزارش عجاج خطیب
       ۵.۴ - امتثال ابن حزم
       ۵.۵ - نقد نظر گولدتسیهر
۶ - دوره‌های تدوین حدیث
       ۶.۱ - نخستین مدون حدیث
       ۶.۲ - دوره بنی امیه
       ۶.۳ - دوره بین عباس
       ۶.۴ - دوره قرن دو تا پنج
۷ - سیر تدوین حدیث اهل‌سنت
       ۷.۱ - دوره مصنفات اولیه
       ۷.۲ - تدوین مسانید
              ۷.۲.۱ - ویژگی‌های مسانید
       ۷.۳ - تدوین صحاح و سنن
              ۷.۳.۱ - صحاح سته
              ۷.۳.۲ - محدثان قرن دو تا پنج
۸ - پایان تدوین
۹ - تدوین جوامع حدیثی
       ۹.۱ - اقسام جوامع
       ۹.۲ - جوامع روایات صحیحین
       ۹.۳ - جوامع روایات کتب
              ۹.۳.۱ - کتب بغوی
              ۹.۳.۲ - کتب احمد بن رزین
              ۹.۳.۳ - کتب ابوالسعادات
              ۹.۳.۴ - کتب ابن کثیر دمشقی
              ۹.۳.۵ - کتب سیوطی
              ۹.۳.۶ - کتب منصور علی ناصف
       ۹.۴ - جوامع روایات فقهی
۱۰ - فهرست منابع
۱۱ - پانویس
۱۲ - منابع


بی‌گمان، کتابت، در گسترش دانش و جاودانه سازی ابعاد فرهنگ ، نقش شگرفی دارد. نگارش و ثبت و ضبط، هماره نشانه والایی و بالایی تمدّن‌ها بوده و از مظاهر گران ارج تمدن و دانش به شمار می‌رفته است.
کتابت، هماره مهم‌ترین وسیله ثبت افکار، آگاهی‌ها و انتقال معارف و اخبار بوده است.
[۱] قَدُّوری، الحَمَد غانم، رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة، ص ۷.

دکتر نورالدین عتر می‌نویسد کتابت، یکی از مهم‌ترین وسایل حفظ معلومات و انتقال آن به نسل‌ها بوده است. یکی از عوامل مهم حفظ حدیث نیز ـ با همه گفتگوهایی که در چگونگی آن هست ـ کتابت بوده است.
محقّقی دیگر نوشته است: خط و نگارش، یکی از نمودهای تمدّن و نشانه‌ای از آثار اجتماع و فرهنگ است؛ این است که هماره امّت‌های متمدّن و فرهنگ دوست، بدان همّت می‌ورزیده‌اند.
و به تعبیر پژوهشگری دیگر: بی‌گمان، کتابت، اگر نگوییم مهم‌ترین عامل، قطعاً از مهم‌ترین عوامل حفظ و حراست از حدیث بوده است.
نگاهی گذرا به تمدّن‌های گونه‌گون، نشانگر آن است که جامعه‌های متمدّن، به کتابت و نگارش ارج می‌نهادند و انسان هماره آن را وسیله‌ای برای گسترش و انتقال فرهنگ‌ها و ثبت و ضبط حوادث تلقّی کرده و از آن بهره جسته است. قرآن کریم و سنّت قویم نبوی، این عرف عقلا و شیوه پسندیده انسان‌ها را ارج نهاده و بر آن تأکید ورزیده است.
[۶] صوفی، عبداللطیف، لمحات من تاریخ الکتاب والمکتبات، الفصل الاوّل، تاریخ الکتاب.
[۷] قَدُّوری، الحَمَد غانم، رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة، ص ۷.


۱.۱ - قرآن و کتابت

گفتیم قرآن، این پیام الهی که در جهت هدایت انسان و برکشیدن او به قلّه کمال است، با «تعلیم» و «قرائت» و «قلم» آغاز شد و بدین‌سان جایگاه بلند دانش و اهمیّت کتابت در این مکتب با اوّلین بخش پیام بلند رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعلام گردید.
خداوند بزرگ در جهت عظمت بخشیدن به «قلم »، بدان سوگند یاد می‌کند، و آن را نعمتی بزرگ شمرده، خود را بدان می‌شناساند و می‌فرماید: «اقرا به اسم ربّک الذی خلق، … اقرا وربّک الاکرم الذی علّم بالقلم»
خطیب بغدادی می‌گوید: خداوند مؤمنان را به کتابت فرمان داده و آنان را به این مهم مؤدّب ساخته و فرموده است: «ولاتَسأَموا أَن تَكتُبوهُ صَغيرًا أَو كَبيرًا إِلىٰ أَجَلِهِ ذٰلِكُم أَقسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقوَمُ لِلشَّهادَةِ وَأَدنىٰ أَلّا تَرتابوا؛ و از نوشتن مدّت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ ملول مشوید؛ این روش نزد خدا عادلانه‌تر است و شهادت را استواردارنده‌تر و شک و تردید را زایل کننده‌تر»
افزون بر این‌ها، وجود الفاظ گونه‌گون در قرآن کریم از ماده «کتب» به مفهوم کتابت در ۵۷ مورد و واژه کتاب در ۲۶۲ مورد و «الاقلام» در برخی موارد، نشانگر این جایگاه بلند و مرتبت عظیم است. ( صالح احمد العلی به‌گونه‌ای شایسته آیات مرتبط با بحث را آورده و از چگونگی کاربرد مادة «ک ـ ت ـ ب» در ساختارهای مختلف آن و تأثیر آن در فرهنگ نگارش در میان مسلمانان، سخن گفته است
[۱۳] العلی، صالح احمد، التدوین وظهور الکتب المصنّفة، مجلّة المجمع العلمی العراقی، سال ۳۱، شماره ۲، ص ۷.

خطیب بغدادی پس‌ازآنکه آیه دَین را آورده و از آن، تأکید قرآن بر کتابت را بهره می‌گیرد (که پیش‌تر آوردیم)، می‌نویسد: وقتی خداوند بر کتابت «دَین» در جهت حفظ و حراست آن، و جلوگیری از هرگونه تردید در آن، امر می‌کند، باید بر حفظ و حراست علم و حدیث و حقایق دینی برای جلوگیری از تردیدها و شک و شبهه ـ که حفظ و حراستش دشوارتر است ـ تأکید کند.
سخن ارجمند یکی از محقّقان عرب را بیاوریم که نوشته است: قرآن کریم نه تنها در تاریخ عقیده‌ها و باورها راه درخشانی گشود، بلکه در تاریخ معارف بشری نیز با گرامیداشت عالمان و ارج گذاشتن به اندیشه وران، و با سوگند به نگاشته‌ها و قلم و نبشتارها ـ که برترین ارج‌گذاری است ـ چنین کرد. قرآن، اوّلین کتاب عربی است که به‌گونه‌ای دقیق و پیراسته، شکل کتابی کامل به خود گرفت.
[۱۵] دقّاق، عمر، مصادر التراث العربی، ص ۹.

بدین‌سان، قرآن کریم اوّلین راهنمای مسلمانان در ثبت و ضبط و کتابت بوده است.
آغازین تشویق‌ها و ترغیب‌ها از قرآن سرچشمه گرفته است و قرآن کریم بر شیوه پسندیده انسانی، و عرف قطعی عقلا، در کتابت و ثبت و ضبط علم و آگاهی‌ها تأکید ورزیده است.

۱.۲ - کتابت و سنّت

پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مبلّغ و مبیّن قرآن ـ کتاب علم و قلم و بیان ـ که فلسفه وجودی مکتبش را گسترش آگاهی و نشر دانش معرفی می‌کند و می‌فرماید: «بالتعلیم ارسلت»، و بدین‌سان نشان می‌دهد که زدایش جهل و گستراندن دانش و آگاهاندن انسان، سرلوحه دعوتش است، آیا می‌تواند نسبت به این عامل مهم (کتابت) در گسترش فرهنگ و توسعه علم غفلت ورزد و اصحاب و معتقدان مکتبش را بدان فرانخواند؟ عبداللّه بن عمرو می‌گوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «دانش را به مهار کشید» گفتم: چگونه؟ فرمود: «با نگاشتن و ثبت و ضبط کردن»
محدّثان آورده‌اند که مردی از انصار در محضر رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می‌نشست، و سخنان آن بزرگوار را می‌شنید و به وجد می‌آمد و خوش می‌داشت، امّا نمی‌توانست حفظ کند. به پیامبر شکایت برد و گفت، کلام شما را می‌شنوم، امّا نمی‌توانم حفظ کنم؛ پیامبر فرمود: «حفظ را با دست راست یاری کن» (یعنی آنچه می‌شنوی بنویس!)
رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با فرمان عامّی در جهت تبیین وظایف پدران، بر همین امر تأکید ورزیده و فرموده است: «حقّ الولد علی الوالد ان یحسّن اسمه ویزوّجه اذا ادرک ویعلّمه الکتاب؛ حقّ فرزند بر پدر است که نامی نیکو بر او نهد و در زمان مناسب او را زن دهد و کتابت را بدو بیاموزد»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن‌قدر بر این حقیقت فرهنگی تأکید می‌ورزید که فدای اسیران جنگی را تعلیم بی‌سوادان قرارداد. این نکته را بسیاری از مورّخان آورده‌اند. ابن سعد می‌نویسد: فدای اسیران بدر، چهار هزار درهم و کمتر از این بود و آنکه چیزی نداشت، باید به فرزندان انصار کتابت می‌آموخت.
ماوردی می‌نویسد: فدای اسیران بدر ، چهارهزار درهم بود و نیز تعلیم خط و کتابت به بی‌سوادان.
بر پایه این تعلیمات است که عالمان و بزرگان، کتابت را مهم‌ترین آموزه مکتب و برترین عامل حراست علوم شرعی انگاشته‌اند و بدان تأکید ورزیده‌اند. علاّمه حسین بن عبدالصمد حارثی همدانی می‌نویسد: خط از بزرگ‌ترین امور مهم دینی و دنیوی است که بسیاری از امور دینی و علمی بر آن استوار است.
[۲۸] عاملی، حسین بن عبدالصمد، نورالحقیقة، ص ۱۰۸.


۱.۳ - وجوب کتابت

فقیه بزرگ، زین‌الدین بن علی «شهید ثانی» در اثر ارجمند خویش (منیةالمرید) آورده است: کتابت از مهم‌ترین مطالب دینی و بزرگ‌ترین وسیله حفظ کتاب و سنّت و علوم شرعی و عقلی است. کتابت به لحاظ حکم شرعی ، بر اساس علم مکتوب تقسیم می‌شود؛ بدین‌سان که اگر دانشی که نگاشته می‌شود وجوب عینی داشته باشد، کتابت آن نیز واجب عینی خواهد بود؛ چون حفظ و حراست از آن متوقف بر کتابت است؛ و اگر واجب کفایی باشد، نگاشتن و کتابت آن نیز کفایی خواهد بود. چنین بوده است که مسلمانان، کاتبان دانش و نگارندگان معارف را بزرگ می‌داشتند، و دانایان و آگاهان را بر پایه این تعالیم ارج می‌گذاردند؛ و با این تاکیدها و تنبّه‌ها و آموزه‌ها بود که قرآن کریم و آیات آن، پیوسته نگاشته می‌شد و در ثبت و ضبط آن، هرگز دریغ روا نمی‌داشتند.
اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که اگر نگارش و نوشتن و خط، مظهر تمدّن‌ها بوده، و انسان‌های فرهیخته هماره از آن در جایگاه بزرگ‌ترین عامل انتقال فرهنگ و دانش بهره گرفته‌اند و خداوند به «قلم» سوگند یادکرده و کتابت را بزرگ شمرده، و پیامبر بدان فرمان داده است و قرآن بر پایه این تاکیدها و ترغیب‌ها پیوسته نگاشته شده است، آیا پذیرفتنی است که پیامبر از ثبت و ضبط آثار رسالت نهی کرده باشد؟ یا از کنار آن بی‌تفاوت گذشته باشد؟
به دیگر سخن، وقت آن است که لختی بر سر چگونگی تدوین حدیث و آنچه بر آن رفته است تأمل کنیم، و در پرتو اسناد تاریخی بنگریم واقعیت چیست. . .


سخن از حدیث و چگونگی گزارش آن و انتقالش به نسل‌های بعد و کیفیت تدوین و ثبت و ضبط آن، از جمله پژوهش‌های مهمی است که با همه پربرگ و باری نگاشته‌ها درباره آن، زوایای تاریک و نکات ناگفته در آن بسیار است.

۲.۱ - حدیث

پیش‌تر از آنکه از چگونگی نشر و تدوین حدیث سخن رود، شایسته می‌نماید این واژه و همگنان آن تعریف شود.

۲.۱.۱ - حدیث در لغت

در کهن‌ترین فرهنگ‌های لغت ، حدیث بدین‌سان معنا شده است: از هر چیز، تازه و نو آن؛ «شاب حدث» و «شابة حدثة» پسر و دختر نوسال و جوان.
احمد بن فارس می‌گوید: (ح ـ د ـ ث) یک ریشه دارد، که بر ناپیدایی که پیداشده دلالت می‌کند. گفته می‌شود چیزی پیدا نبود سپس پیدا شد. «حدیث» هم از همین باب است؛ چون سخنی است که اندک، اندک یکی پس از دیگری پیدا می‌شود.
ابن منظور آورده است که: حدیث آن است که گوینده آن را به زبان می‌آورد، و بدین معنا تفسیر شده است کلام الهی «و اِذْ اَسَّرَ النّبیُ اِلی بَعْضِ اَزْواجِهِ حدیثاً» که مراد، مطلق کلام است.
طریحی نیز به لحاظ لغت، «حدیث» را مرادف «کلام» می‌داند و می‌نویسد: از آن روی کلام را حدیث گفته‌اند که اندک، اندک به وجود می‌آید.
و مرحوم آیت‌الله مامقانی در توضیح آن نوشته‌اند: بنابراین حدیث، پدید آمدن چیزی است که نبوده است؛ پس حدیث، ضد قدیم است. گویا آنچه در روایتی آمده است که «ایاکم و محدثات الامور» این معنا باشد، که به گفته ابن فارس، یعنی آنچه در کتاب و سنت و اجماع عالمان شناخته نیست و نبوده است.
[۳۵] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۶.

فیّومی نوشته است که: حدیث به گفته‌ها و گزارش‌ها اطلاق می‌شود.
این نکته مؤید است به آنچه برخی از عالمان آورده‌اند که تازیان در روزگار جاهلیت بر روزهای مشهور خود، «الاحادیث» می‌گفتند، به لحاظ اینکه در آن روزها، حوادث بسیار رخ می‌داد و گزارش می‌شد و نقل می‌گردید.
[۴۰] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۴.
[۴۱] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۳۹.

برخی از پژوهشیان معاصر پس از گزارش تفصیلی اقوال لغویان درباره حدیث، نتیجه گرفته‌اند که: معنای اصلی این واژه، شکل‌گیری چیزی است پس‌ازآنکه نبوده است. این تکوّن و تجدد، اعم است از اینکه در جواهر باشد یا اعراض ، در اقوال باشد و یا در افعال. . . بنابراین حدیث، هر آن چیزی است که با یادکرد پدید می‌آید، نقل می‌شود، گزارش می‌شود و بدین‌سان در معنای حدیث به تازه پدید آمدن و گزارش شدن، توجه شده است.
بنابراین، حدیث که به لحاظ لغت و وضع اوّلی آن به «جدید من الاشیاء» و «حدوث امر بعد ان لم یکن» اطلاق می‌شده است، درنهایت با توجه به آن معنای لغوی در ادامه استعمال، بر مطلق کلام اطلاق شده است.

۲.۲ - حدیث در اصطلاح

عالمان و محدثان، حدیث را به صورت‌های مختلف تعریف کرده‌اند. شهید ثانی (رضوان‌الله علیه) پس‌ازآنکه می‌گوید خبر و حدیث مترادفند، آورده است:
مراد از خبر، حدیث است؛ اعم از اینکه قول پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) می‌باشد یا امام (علیهالسلام)، و قول صحابی باشد یا تابعی و یا عالمان و صالحان و همگنان آنان، و چنین است فعل و تقریر آنها. این معنا در استعمال این واژه مشهورتر است و با عموم معنای لغوی سازگارتر.
[۴۳] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.

این تعریف حدیث، چنانکه تصریح‌شده است مستند است به معنای لغوی آن. عالمان و محدثان عامّه نیز غالباً حدیث را بدین گونه تعریف کرده‌اند و خبر را مترادف آن دانسته‌اند. سیوطی از عالمان و محدثان گزارش کرده است که آنان در تعریف حدیث می‌گفته‌اند: حدیث یعنی فعل، قول و تقریر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، صحابیان و تابعین و. . . و خبر را عالمان فن حدیث، مترادف حدیث دانسته‌اند؛ بنابراین، خبر و حدیث، بر «مرفوع »، «موقوف» و «مقطوع» اطلاق می‌شود. (مرفوع حدیثی را گویند که منسوب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشد و موقوف آن است که از صحابی نقل شود، و مقطوع منقول از تابعی را گویند. )
[۴۴] فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، ص ۲۸.

البته در میان عالمان عامه تعاریف دیگری نیز برای حدیث یادشده است، و فرق‌هایی بین خبر و حدیث نهاده شده است. سیوطی در ادامه سخن پیشین می‌گوید:
. . . و گفته‌شده است که حدیث بر آنچه از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) نقل‌شده اطلاق می‌شود و خبر بر آنچه از دیگران گزارش‌شده است؛ ازاین‌روی به آنکه اشتغال به سنت داشت «محدث» می‌گفتند و گزارشگران حوادث و مسائل تاریخی را، اخباری و. . .
[۴۶] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.

برخی از محققان اهل سنت معتقدند که حدیث در آغاز فقط به قول رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) اطلاق می‌شده است و پس از وفات آن بزرگوار، معنایش وسعت یافت و اکنون اطلاق می‌شود به آنچه از پیامبر نقل است: قول، فعل و تقریر رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله).
ابن حجر می‌گوید: در اصطلاح شرع ، گزارش هر آنچه را که به پیامبر منسوب است، حدیث گویند و این گویا در برابر قرآن است که «قدیم» است.
شیخ بهایی (رضوان‌اللهعلیه) در آغاز رساله کوتاه خود «الوجیزة »، حدیث را بدین گونه تعریف کرده است:
حدیث، سخنی است که قول، فعل و تقریر معصوم (علیهالسلام) را گزارش می‌کند.
[۴۹] شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة (تراثنا، العدد ۳۲، ص ۴۱۲).

این تعریف، به‌نقد کشیده شده است. گفته‌اند این تعریف نه جامع است و نه مانع . از یک سوی حدیثی که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوی دیگر، عبارات بسیاری از فقیهان پیشین را که در آثار فقهی خود عین عبارت‌های حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوی می‌آوردند، فرا خواهد گرفت؛ مانند «شرایع» علی بن بابویه ، «المقنع» و «الهدایه» صدوق ، «النهایه» شیخ و. . . پس مانع نیست.
شیخ بهایی (رضوان‌اللهعلیه) در پایان کلام خود آورده است که:
بعید نیست که حدیث، «سخن» معصوم و یا «حکایت» سخن، فعل و تقریر معصوم باشد.
[۵۰] شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة (تراثنا، العدد ۳۲، ص ۴۱۲).

میرزای قمی (رضوان‌اللهعلیه) در تعریف حدیث نوشته است: حکایت سخن، فعل و تقریر معصوم را، حدیث گویند.
مرحوم آیت‌الله مامقانی نیز پس از گزارش دیدگاه‌های مختلف، نوشته‌اند: گروهی از عالمان گفته‌اند «حدیث» در اصطلاح، عبارت است از گزارش قول، فعل و تقریر معصوم.
[۵۲] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۷.

آنچه در این تعریف آمده، می‌توان گفت مشهورترین تعریف است که عالمان و محدثان شیعه بدان پرداخته‌اند و نیز روشن‌ترین و استوارترین تعریف است.

۲.۳ - خبر

گزارش از واقعه‌ها و حادثه‌ها را خبر گویند. خبر، عبارت است از گزارش هر آنچه بشود آن را گزارش کرد.
خلیل بن احمد فراهیدی می‌گوید: خبر، گزارش است؛ که به اخبار جمع بسته می‌شود.
زبیدی نوشته است: عالمان لغت و اصطلاح گفته‌اند خبر در لغت و اصطلاح، چیزی است که از دیگران نقل می‌شود و ادیبان بر آن افزوده‌اند که خبر، آن است که ذاتاً احتمال صدق و کذب دارد.
امّا توان گفت که تعریف زبیدی چندان دقیق نیست، و چنان نیست که «خبر»، ویژه گزارش از غیر باشد. بلکه عرفاً و لغةً، به آنچه گزارشگر از خود گزارش می‌دهد نیز خبر اطلاق می‌شود؛ چون «اخبار» به معنای «اعلام» است، و ازاین‌روی «عالم» را «خبیر» گفته‌اند. پس هر کس دیگری را از چیزی بیاگاهاند، او را خبر داده است، چه از خود و چه از دیگری(گاهی «خبر» را در مقابل «انشاء» استعمال می‌کنند. شهید ثانی (رضوان‌اللهعلیه) نیز در آغاز بحث، خبر را بدان معنی به‌تفصیل آورده است. باید بگوییم که این معنا، یکسر از موضوع بحث خارج است و ما بدان نمی‌پردازیم. )

۲.۳.۱ - فرق خبر و حدیث

اکنون بنگریم خبر به معنای «گزارش» با حدیث چه ارتباطی دارد. پیش‌تر از شهید ثانی نقل کردیم که آن دو را مترادف دانسته بود. کسان دیگری از محدثان نیز بر این ترادف تصریح کرده‌اند.
ابن حجر می‌گوید: نزد عالمان فن حدیث، خبر و حدیث مترادف هستند.
برخی از پژوهشیان معاصر نیز بدین معنی تصریح کرده‌اند: خبر در اصطلاح محدثان با حدیث یکسان است؛ گو اینکه در موارد بسیاری در علوم دیگر، از خبر، معنی مقابل با انشاء مراد می‌شود. توصیف محدثان به «اخباری» نیز به معنای اوّل است یعنی کسانی که باخبر و حدیث درآمیخته‌اند و آن را چونان شغلی برخود در زندگی برگزیده‌اند.
اکنون‌اندکی در آنچه آوردیم دقت کنیم. حقیقت آن است که خبر و حدیث، به لحاظ لغوی و استعمال عمومی، تفاوت بنیادی باهم ندارند. ابوالبقاء ایوبّ بن موسی حسینی می‌نویسد: حدیث، اسم است از «تحدیث» که به معنای «اِخبار» بوده است، سپس به گزارش قول، فعل و تقریر منسوب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اطلاق شد.
چنانکه پیش‌تر آوردیم، این معنا در ادب جاهلی کاملاً شناخته بود؛ آنان به «روزهای مشهور»، «الاحادیث» اطلاق می‌کردند،
[۵۶] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۳۹.
[۵۷] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۴.
و گزارشگران حوادث و وقایع تاریخی را «اخباریون» می‌گفتند.
[۵۸] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.

علّامه شیخ عبدالنّبی کاظمی می‌نویسد: پیشینیان اهل حدیث ـ شیعی و سنی ـ بر اهل تاریخ و همه‌کسانی که چونان آنان اخبار را جمع می‌کردند، بدون توجه به چگونگی گزارش‌ها، اخباری می‌گفتند.
[۵۹] کاظمی، عبدالنبی، تکملة الرجال، ج ۱، ص ۱۱۴.

آنچه این مطلب را استوار می‌دارد این است که ابتدا آنچه به نگارش در می‌آمده است بیشتر سیره پیامبر بوده است. نگاه تاریخی به سیر «تدوین» در تاریخ اسلام این نکته را به‌روشنی می‌نمایاند که رشته‌های نگارش‌ها کم‌کم‌ اندکی از هم جدا شد و محدثان، بعدها عنوان مستقل پیدا کردند؛ ازاین‌رو این دو بدین‌سان تعریف شدند که:
حدیث آن چیزی است که از معصوم ـ پیامبر و امام ـ نقل شود و خبر آن است که، از غیر آنان گزارش شود.
و یا گفتند: حدیث، آن است که از معصوم نقل شود و خبر، اعم از آن است، بنابراین هر خبری را حدیث می‌گویند و نه به‌عکس.
[۶۰] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۶-۵۸.
[۶۱] فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث علومه و مصطلحه، ص ۲۸.

که روشن است این تعریف‌ها را محدثان در قرن‌های واپسین، بیشتر برای توضیح این جریان‌ها و چگونگی شکل‌گیری این عناوین و تعریف‌ها به‌کار برده‌اند.
[۶۲] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۸ به بعد.

بااین‌همه، روشن است که محدثان بر «حدیث» و «احادیث»، فراوان «خبر» و «اخبار» اطلاق می‌کردند و بر عناوین آثار مدوّن خود که مشتمل بر احادیث بوده است این واژه را می‌نهادند. نمونه‌هایی چون «شرح الاخبار» قاضی نعمان (م ۳۷۶)، «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» محمد بن الحسن طوسی (شیخ الطائفه)، «جامع الاخبار» محمد بن محمد سبزواری (م قرن ۷)، «ملاذ الاخیار فی شرح تهذیب الاخبار» علّامه مجلسی و. . . نشانگر این حقیقت است.
این را نیز بیفزاییم که اکنون قرن‌هاست که «اخباری» در مقابل «اصولی» نمایانگر دو جریان شناخت در فرهنگ اسلامی و چگونگی نگاه به منابع فکر اسلامی است. روشن است که گستردگی استعمال این دو واژه بر این دو جریان، پس از قرن یازدهم است؛ امّا برخی عالمان، با اسناد به بعضی نصوص نقل‌شده از سده‌های پیشین، احتمال داده‌اند که پیشینه این دو اصطلاح، دست‌کم تا زمان علّامه حلّی (رحمة‌اللهعلیه) می‌رسد. این مطلب را از عبارت ذیل استظهار کرده‌اند: امّا الامامیة فالاخباریون منهم لم یعولوا فی اصول الدین و فروعه الّا علی اخبار الاحاد المرویّة عن الائمة (علیهالسلام)، والاصولیون منهم کابی جعفر الطوسی و غیره.

۲.۴ - اثر

در چگونگی این واژه نیز چونان «خبر» سخن بسیار است، و عالمان و محدثان در تعریف آن هم‌داستان نیستند. به لحاظ لغت، برجای‌مانده هر چیزی را «اثر» گویند. وقتی تازیان می‌گفتند: ذهبتُ فی اثرِ فلانٍ، یعنی او را پیروی کردم، پای برجای پای او نهادم و رفتم. اثر الحدیث، یعنی اینکه کسی از کسانی گزارش کند و آثارشان را بازگوید.
الماثره، مکرمت و بزرگی‌ها را گویند، چون نسل در نسل و عصرها و عصرها گزارش می‌شود و. . بدین‌سان تعریف عالمان و محدثان از «اثر» نیز به‌دوراز معنای لغوی آن نیست. اکنون تعریف‌ها را بنگریم و سپس چگونگی آنها را:
شایع‌ترین تعریف از «اثر» در میان محدثان این است که «اثر»، آن چیزی است که از صحابه رسیده باشد. تهانوی نوشته است: یطلق. . . الآثار علی افعال الصحابة.
و جمال‌الدین قاسمی در تعریف آن نگاشته است: اثر، منقول از صحابه را گویند؛ که اطلاق آن بر کلام رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) نیز صحیح است.
این تعریف، گو اینکه شایع‌ترین تعریف از «اثر» است ـ چنانکه گفتیم ـ و پیشینه‌ای بس کهن دارد امّا از دقت و استواری لازم برخوردار نیست.

۲.۴.۱ - فرق خبر و اثر

زبیدی نوشته است: بازمانده هر چیزی را «اثر» گویند و نیز خبر را که به «آثار» جمع بسته می‌شود. این است که گفته می‌شود «فلان من حملة الآثار» و مراد آن است که آن‌کس، از محدثان است. پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده‌اند، بدین‌سان که گفته‌اند خبر آن است که از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود و از کسانی که بدین عنوان شهره شده‌اند، ابوبکر سعید بن عبدالله بن علیّ طوسی نیشابوری (متولد ۴۱۳) و محمد بن هیاج بن مبادر آثاری انصاری هستند.
از تتبع در آثار عالمان عامه برمی‌آید ـ چنانچه گفتیم ـ که این تعریف از اثر، کهن است؛ امّا عالمان درباره آن متّفق القول نیستند. دکتر «نورالدین عتر» از حدیث پژوهان معاصر عرب نوشته است:
فقیهان خراسان «اثر» را ویژه «موقوف» اصطلاحی (منقول از صحابه) می‌دانستند و گروهی خبر را ویژه منقول از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دانستند، امّا سخن مُعْتَمَدی که محدثان بر آنند این است که، همه آنچه یاد شد را اثر توان گفت، چون از «اثرت الحدیث» گرفته‌شده است، یعنی آن را روایت کردم.
بر این اساس است که ابن حجر ، نام کتابش در مصطلح الحدیث را «نخبة الفکَر فی مصطلح اهل الاثر» نامیده است، و حافظ عراقی خود را در منظومه بلندش «الفیه»، «اثری» یعنی محدث خوانده و گفته است: یقول راجی ربِّه المقتدر عبدالرحیم بن الحسین الاثری
و طبری ، محدث و مفسّر بزرگ قرن چهارم، کتاب عظیمش در حدیث را «تهذیب الاثار و تفصیل معانی الثابت عن رسول‌الله من الاخبار» نامید. آثار متقدمان بسیار است و نیازی به گزارش دیگر آثار نیست.
و سرانجام باید از نویسنده نکته‌بین صبحی صالح یاد کنیم که نوشت:
هیچ دلیل توجیه‌کننده‌ای نداریم که «اثر» را ویژه منقول از سلفِ از صحابه و تابعین بدانیم.
[۷۰] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۱.
(امّا باید یاد کنیم که فهرست نگاران امروزی اهل سنت ، غالباً ذیل عنوان «الاحادیث»، منقول از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) و ذیل «عنوان الآثار»، منقول از صحابه را می‌آورند)
آنچه تا بدین جا آوردیم، تعریف عالمان عامه بود از «اثر»؛ امّا برخی از عالمان و محدثان شیعه بر این باورند که این دو همگون هستند؛ مانند شیخ بهایی (رحمةالله‌علیه) و شهید ثانی (رضوان‌اللهعلیه) که آورده است: اثر، اعم از حدیث و خبر است و به هر دوِ آنها اثر گفته می‌شود امّا به‌عکس نه.
[۷۱] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.

فیلسوف و محدث جلیل میرداماد می‌نویسد: در میان عالمان ما (رضوان‌الله‌علیهم) کسانی هستند که از این عنوان تنها منقول از امامان (علیهالسلام) را مراد می‌کردند؛ فقیه محقق، نجم الدین (رحمة‌اللهعلیه) در نگاشته‌های خود غالباً چنین کرده است. امّا رئیس محدثان شیعه (رضی‌الله‌عنه) از عنوان «آثار صحیح» احادیث رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) و اوصیای صادق آن بزرگوار را مراد کرده است.
آنچه از تتبع در نگاشته‌های عالمان بر می‌آید و عناوین کتاب‌ها در سده‌های آغازین تاریخ اسلام گواهی می‌دهد، این است که اثر با حدیث مترادف است. و عالمان هماره از «آثار» همان احادیث منقول از معصوم (علیهالسلام) را مراد می‌کرده‌اند. این اصطلاح‌ها اگر هم در میان آثار شیعی یافت شود نوظهور است. در روایات و در لسان ائمه (علیهالسلام) گاهی از احادیث رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) با عنوان «اثر» یادشده است.
شیخ مفید (رحمة‌اللهعلیه) غالباً «اثر» و «آثار» را به «حدیث» و «احادیث» اطلاق می‌کند. قاضی ابوحنیفه نعمان بن محمد (م ۳۶۷) یکی از آثارش را «الاقتصار به صحیح الاثار عن الائمة الاطهار» نامیده است. و ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز رازی، نیز کتابش را درباره روایات امامت امامان (علیهالسلام) «کفایة الاثر فی النّص علی الائمة الاثنی عشر» نامیده است و ابوعبدالله احمد بن محمد بن عیّاش جوهری «مقتضب الاثر فی النص علی عدد الائمة الاثنی عشر» و. . .
اینها همه بر استواری سخن دکتر «نورالدین عتر» گواهی می‌دهد که نوشته است: این سه عنوان، حدیث، خبر و اثر در نزد محدثان به یک معناست.
بر اساس آنچه تا بدین جا آوردیم، اکنون می‌توان گفت که گمانه‌های گونه‌گون در نگاشته‌های «مصطلح الحدیث» در تفاوت میان عناوین یادشده، در سده‌های واپسین چهره بسته است و در میان کتاب‌های پیشینیان از آنها سخنی نیست.

۲.۵ - سنت

یکی دیگر از واژه‌هایی که در این مبحث معنای آن باید روشن شود، «سنت» است. سنت از نگاه‌های گونه‌گون، تعریف‌های گونه گونی یافته است.

۲.۵.۱ - سنت در فرهنگ‌ها

سنت، همان شیوه، روش و آهنگ عمومی است.
زهری نوشته است: سنت، شیوه معمول را گویند، چه نیک و چه بد. سخن رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) است که فرمود:
من سنّ سنة حسنة فله اجرها و اجر مَنْ عمل بها الی یوم القیامة. . . هر آنکه شیوه‌ای نیکو بنیان نهاد، پاداش عمل به آن و عمل تمام کسانی که تا قیامت بدان عمل کنند را خواهد برد. . .
و نیز گفته‌اند: السنة، الطریقة المستقیمة المحمودة؛ سنت، شیوه استوار و پسندیده را گویند.

۲.۵.۲ - سنت در نگاه اصولیان

اصولیان به «سنت» درمجموع منابع تشریع می‌نگرند، و آن را به‌عنوان یکی از منابع فکر اسلامی و تشریع تعریف می‌کنند؛ تعریف آنان از سنت بدینگونه است:
ما صدر عن النبی (صلیاللهعلیهوآله) من قول، او فعل او تقریر؛ سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله).
علّامه مولی عبدالله بن محمد بشروی خراسانی، قولی در تعریف سنت نوشته است: سخن، فعل، و تقریر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امام (علیهالسلام) سنت است.
فقیه و اصولی بزرگ قرن سیزدهم، میرزای قمی در تعریف آن آورده است: سنت، عبارت است از قول، فعل و تقریر معصوم (علیهالسلام).
بسیاری از اصولیان شیعه به تعریف سنت نپرداخته‌اند؛ شاید به لحاظ اینکه مقصود از آن را روشن می‌دانستند. ازآنچه اکنون نقل کردیم و نیز از تعریف‌های اصولیان عامّه، به‌روشنی توان دریافت که در معنای آن تقریباً همه متفق القولند.
[۸۳] زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج ۲، ص ۴۵۰.
محقق حلّی (رحمة‌اللهعلیه) نیز در شمارش مستند احکام، چون از سنت نام‌برده، درباره آن گفته است: امّا السنة فثلاثة: قول، و فعل و تقریر؛ سنت سه بخش دارد: قول، فعل و تقریر.
علّامه مامقانی می‌نویسد: بهتر این است که در تعریف «سنت» بگوییم، قول، فعل و تقریر آن‌کس را که دروغ بر او روا نیست، اگر قرآنی نباشد و عادی هم نباشد، سنت گویند و هر آنچه این سه را گزارش کند، خبر است و حدیث.
[۸۶] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۹.


۲.۵.۳ - فرق سنت و حدیث

اکنون یادآوری کنیم که در برخی از کلمات و تعریف‌های گذشته دیدیم که سنت را به قول معصوم و فعل و تقریر وی اطلاق کرده بودند؛ بدین‌سان توان گفت که سنت به این معنا، اخصّ از حدیث است؛ چون در این صورت، سنت یعنی آنچه عنوان فعل و قول و تقریر معصوم دارد و بدان بزرگواران توان نسبت داد؛ یعنی صحیح مصون از خطا و اشتباه.

۲.۵.۴ - سنت در نگاه فقیهان

فقیهان، گاه سنت را در مقابل «بدعت» نهاده‌اند و در تعریف بدعت گفته‌اند: ما خالَفَ اصول الشریعة و لَمْ یوافق السنّة
بدعت آن است که با سنت همگون نباشد و با اصول شریعت مخالفت داشته باشد.
بدین‌سان معنای «سنت» هر آن چیزی است که از شریعت، وجوب آن را توان بهره گرفت. این معنا را ظاهراً از برخی روایات نیز می‌توان استفاده کرد. از امام باقر (علیهالسلام) نقل کرده‌اند که فرمود: لیس المضمضمة و الاستنشاق فریضة ولا سنّة، انّما علیک ان تَغْسِلَ ما ظَهَرَ مضمضه و استنشاق نه واجب است و نه سنت ؛ واجب آن است که ظاهر را بشویی.
شیخ طوسی (رضوان‌اللهعلیه) در توضیح این روایت نوشته‌اند: مراد این است که این دو، مصداق «سنّتی» نیستند که نشود ترک کرد.
و شیخ حرّ عاملی (رضوان‌اللهعلیه) در تبیین آن نوشته‌اند: مراد از سنت، آن چیز است که وجوبش از سنت دریافته شود، و این معنا برای سنّت در روایات آمده است.
سنت در مقابل بدعت، در روایات نیز مکرّر به‌کاررفته است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: عمل قلیل فی سنة خیر من عمل کثیر فی بدعةٍ؛ کاراندک مطابق سنت بهتر است از عمل بسیارِ آمیخته با بدعت.
امّا آنچه در عرف فقیهان بیشترین کاربرد را دارد، سنت به معنای «استحباب» است؛ ازاین‌روی در تعریف آن گفته‌اند: هی الطریقة المتّبعة فی الدین، من غیر افتراضٍ و لا وجوب. شیوه شایسته پیروی در دین را که وجوب نداشته باشد، سنت گویند.
این معنی برای سنت، در روایات و بیان فقیهان، بسیار شایع است؛ در کتاب‌های حدیثی و فقهی، ابوابی با عناوین «استحبابُ. . . » وجود دارد که در آنها روایات مشتمل بر واژه سنت به معنای «استحباب» گزارش، و به بحث نهاده می‌شود.
عن سماعة قال سالته (اباعبدالله) عنهما (ای عن المضمضة والاستنشاق) قال: «هما من السّنة، فان نسیتهما لم یکن علیک اعادة»
سماعه می‌گوید از امام صادق (علیهالسلام) درباره «مضمضه» و «استنشاق» سؤال کردم، فرمود: «آن دو مستحب هستند، اگر به هنگام وضو گرفتن فراموش کردی، دوباره انجام دادن آنها لازم نیست»
عن زرارة، عن ابی جعفر (علیهالسلام): قال: «المضمضة و الاستنشاق لیسا من الوضوء» زراره می‌گوید امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «مضمضه و استنشاق جزو وضو نیستند»
شیخ حرّ عاملی (رحمة‌اللهعلیه) در توضیح آن نوشته است: شیخ طوسی (رحمة‌اللهعلیه) فرمودند: یعنی از واجبات آن نیستند بلکه از مستحبات آن هستند.
عن ابی عبدالله عن آبائة عن علیّ ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ انه قال: «السّنة، سنّتان سنة فی فریضة الاخذ بها هدی و ترکها ضلالة، و سنّة فی غیر فریضة، الاخذ بها فضیلة و ترکها الی غیرها خطیئة؛ سنت دو گونه است: واجب ، که عمل بدان هدایت است و ترک آن ضلالت و گمراهی، و مستحب که عمل بدان فضیلت است و ترک آن و روی آوردن به غیر آن، خطاست»

روشن است که فقیهان، با توجه به موضوع فقه، به تعریف «سنت» پرداخته‌اند و چون موضوع فقه، بحث و فحص از حکم شرعی افعال بندگان است به لحاظ وجوب ، استحباب ، حرمت ، کراهت و اباحه ، «سنت» را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که با این موضوع سازگاری داشته باشد.


۲.۵.۵ - سنت در نگاه محدّثان

تعریف محدثان از «سنت»، شامل‌تر و فراگیرتر است. این تعریف شامل و گسترده، دقیقاً در جهت هدفی است که محدثان در تدوین مجموعه آثار و اخبار مرتبط با معصومان (علیهالسلام) داشته‌اند. دکتر شعبان محمد اسماعیل می‌نویسد: هدف محدثان در گزارش‌ها و نقل‌ها از «سنت»، شناخت و شناسایی سیره رسول‌الله بوده است. آنان می‌کوشیدند پیامبر را چونان الگویی نیکو و اسوه‌ای ارجمند برای مسلمانان معرفی کنند، تا مسلمانان در تمام زندگی و موضع گیری‌های خود، در باید و نبایدهای اجتماعی و فردی، از آن بزرگوار پیروی کنند؛ ازاین‌روی، در تعریف آن گفته‌اند: سنت، هر آن چیزی است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگی‌های اخلاقی و ظاهری او قبل از بعثت و بعدازآن.
[۱۰۰] شعبان، محمد اسماعیل، دراسات حول القرآن و السنة، ص ۸۶.
[۱۰۲] فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث علومه و مصطلحه، ص ۱۹.

این بیان و تبیین از سنت، در نگاه محدثان، دقیق است و استوار. نگاهی به عناوین و فصول کتاب‌ها و ابواب مجموعه‌های حدیثی و محتوای نقل‌ها نشانگر آن است که محدثان از «سنت» چنین تلقی داشته‌اند؛ مانند «سیرة النبی و سننه»، «جوامع آداب النبی و سننه»، «باب فیه سنن امیرالمؤمنین (علیهالسلام)»، «کنز العمّال فی سنن الاقوال والافعال» و. .
اکنون بیفزاییم که آنچه ما در این بحث (تاریخ تدوین حدیث) بدان خواهیم پرداخت، همین معنی از سنت است که تا حدودی مصداقاً (و نه مفهوماً) با حدیث هماهنگ است. سخن از تدوین اخبار، احادیث و گزارش‌هایی است که افعال و اقوال، تقریرها، املاءها، خلق‌وخوی و زندگانی پیامبر و معصومان (علیهالسلام) و. . . را نشان می‌دهد.

۲.۵.۶ - نگاهی تاریخی به سنت

اکنون و در پایان بحث به تحوّل مفهوم سنت و چگونگی تطوّر معنای آن بپردازیم، با اشاره به دو نکته:
۱) گفتیم سنت به لحاظ لغت، «شیوه معمول و معهود» را می‌گویند. برخی از عالمان بر این باور هستند که در آغاز، «سنت» به همین معنا استعمال می‌شده است. مفهوم سنت در آغاز چنین بوده است: الطریقة الدینیّة الّتی سلکها النبی (صلیاللهعلیهوآله) فی سیرته المطهّرة
بنابراین «حدیث»، عام بوده است و اطلاق می‌شده است به حکایت قول و فعل رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله)؛ امّا سنت، ویژه افعال و اعمال آن بزرگوار تلقی می‌شده است. یکی از پژوهشیان که این تفاوت را در معنای «حدیث» و «سنت» بازگفته، ادامه داده است که: در پرتو این دوگانگی معنایی «حدیث» و «سنت» است که این سخن محدثان را که گاه می‌گفتند: این حدیث مخالف سنت است و. . . یا می‌گفتند فلانی، «امام فی الحدیث و امام فی السنة و امام فیهما معاً» درمی‌یابیم. شگفت‌انگیز آنکه گاهی از این دو به‌گونه‌ای تعبیر شده است که گویا دو چیزند که یکدیگر را پشتیبانی می‌کنند و درک یکی در فهم آن دیگری به‌کار می‌آید. چنین است که ابن ندیم از کتابی یاد می‌کند با عنوان «کتاب السنن به شواهد الحدیث»؛ ظاهر این عنوان نشان می‌دهد که در شرح «سنت»، «حدیث» چونان گواه به‌کار گرفته‌شده است.
[۱۰۶] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۶.
[۱۰۸] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص ۲۸۵.

امّا ظاهراً اگر این اصطلاح در میان پیشینیان از علما هم مطرح بوده است ـ حال به هر جهت ـ بعید است که با نصوص روایات موافق باشد. اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مردمان را امر به پیروی از سنت می‌کردند، و می‌فرمودند: «علیکم بالسنّة، فعمل قلیل فی السنة خیر من عمل کثیر فی بدعة»
و می‌فرمودند: «من تمسّک به سنتی فی اختلاف امّتی کان له اجرُ ماة شهید»
آیا مرادشان فقط امر به پیروی از افعال و اعمال، و تمسّک به رفتار و کردار شخص ایشان (پیامبر) بود؟! بسیار بعید می‌نماید.
۲) شیخ مفید (رضوان‌اللهعلیه) در کتاب اصولی‌اش (که متأسفانه فقط خلاصه‌ای از آن را اکنون در اختیارداریم) در باب مستندات احکام شرعی و مصادر تشریع نوشته است: بدان که پایه‌های احکام شرعی سه چیز است، ۱ ـ کتاب الهی، ۲ ـ سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ۳ ـ اقوال امامان (علیهالسلام) پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله).
آیا نزد شیخ (رحمة‌اللهعلیه) اصطلاح «سنت» ویژه نقل و روایت از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) بوده است؟ برخی از محققان از کلام وی چنین استفاده کرده‌اند و نوشته‌اند:
از اینکه شیخ (رحمة‌اللهعلیه) اقوال معصومان (علیهالسلام) را بر «سنت» عطف گرفته است، توان استفاده کرد که اصطلاح «سنت» در نگاه وی، ویژه منقول از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) بوده است.
[۱۱۱] حسینی جلالی، محمدرضا، نظرات فی تراث الشیخ المفید، ص ۱۹۳.

این نکته‌ای است که می‌شود از کلام شیخ استظهار کرد؛ امّا آیا تا آن روز «سنت» اصطلاحاً، ویژه فعل، قول و تقریر رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآله) بوده است یا نه، موضوعی است که نیاز به بررسی تاریخی گسترده‌ای دارد.
آنچه تا بدین جا آوردیم، تعریف واژه‌های «حدیث»، «خبر»، «اثر» و «سنت» بود در دیدگاه‌های مختلف؛ اقوال بسیار دیگری نیز دراین‌باره در منابع توان یافت که نیازی به بررسی ندارد.
[۱۱۳] شعبان، محمد اسماعیل، دراسات حول القرآن و السنة، ص ۸۰.
[۱۱۷] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۸.


۲.۶ - تدوین

تدوین در اصل به معنای «در دیوان نبشتن» بوده
[۱۱۹] احمد بن علی بیهقی، تاج المصادر، ج ۲، ص ۶۰۵، چاپ هادی عالم زاده، تهران ۱۳۶۶ ـ ۱۳۷۵ ش.
و در اصطلاح به معنای ثبت نوشته‌های متفرق در کنار هم به‌منظور حفظ آن‌ها از نابودی است و اگر این نوشته‌ها در فصل‌هایی تنظیم، و در کنار هم جمع شود، به آن تصنیف می‌گویند.

۲.۷ - تقیید

« تقیید» نیز به معنای ثبت و نگارش است، اما تدوین ازنظر معنی از آن وسیع‌تر است.
[۱۲۱] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳)، ج ۱، ص ۲۵۸، پانویس ۱.

اصطلاح تدوین در عصر صحابه و تابعین استعمال چندانی نداشته و در آن دوره بیش‌تر بر اصطلاح کتابت و تقیید و تألیف تأکید می‌شده است.

۲.۸ - معانی تدوین حدیث

تدوین حدیث اصطلاحی شایع در روایات تاریخی و کتب علوم حدیثی است.
با توجه به موارد کاربرد آن، از تدوین دو معنی فهمیده می‌شود: ثبت حدیث، و تنظیم حدیث و تألیف رساله یا کتب کتاب حدیثی.
ابن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲) ضمن اشاره به شفاهی بودن روایت در عهد صحابه و تابعین، گفته است که ترس بزرگان از نابودی دانش باعث شد که آنان به تدوین حدیث بپردازند.
آغازگر تدوین ابن شهاب زُهْری (متوفی ۱۲۴) بود و پس‌ازآن، تصنیف فراوان شد.


در این سخن، تدوین از طرفی در مقابل «حفظ» و از طرف دیگر در مقابل «تصنیف» به‌کاررفته است و لذا معنایی جز نگارش ندارد.
از سخن ابن شهاب که «این علم را پیش از من کسی تدوین نکرد» نیز معنایی جز نگارش به‌دست نمی‌آید، زیرا بنا به برخی گزارش‌ها، در آن زمان دانشمندان نگارش حدیث را مکروه می‌پنداشتند.
از معاصران نیز بعضی، تدوین را به مفهوم نگارش به‌کار برده‌اند.
[۱۲۷] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، ج ۱، ص ۲۶۴، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
[۱۲۸] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۱۳۰] عجاج خطیب، محمد، اصول الحدیث، ج ۱، ص ۱۳۷، علومه و مصطلحه، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
[۱۳۱] خولی، محمد عبدالعزیز ، تاریخ فنون الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۳۳، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.

عجاج خطیب در فصلی با عنوان «ما دُوِّنَ فی صدر الاسلام» از مکتوباتی نام‌برده است که ازنظر نظم و نسق با تألیفات محدثان قرن‌های بعد شباهتی ندارد.


۳.۱ - تنظیم حدیث و تألیف کتاب حدیثی

دومین معنایی که از تدوین حدیث می‌توان نمود تنظیم و مرتب‌سازی کتب حدیثی است

۳.۲ - آغاز نگارش حدیث

پیامبر اکرم (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) کاتبان متعددی داشت که بعضی به‌فرمان آن حضرت وحی را می‌نوشتند و بعضی نیز معاهدات و نامه‌های پیامبر را ثبت می‌کردند.
[۱۳۳] رامیار، محمود، تاریخ قرآن، ج ۱، ص ۲۶۱ـ ۲۶۹، تهران ۱۳۶۲ ش.

با توجه به این مطلب، در طول رسالت نبی اکرم اسناد بسیاری نوشته شد که علاوه بر مصادر تاریخی، قسمتی از آن‌ها در دو کتاب مکاتیب الرسول و مجموعة الوثائق السیاسیه گردآوری شده است.
بیش از پنجاه تن از صحابه نیز به سائقه شخصی و امکاناتی که در اختیار داشتند، احادیث رسول خدا را ثبت می‌کردند.
[۱۳۴] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۹۲ـ ۱۴۲، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.

علاوه بر علی (علیهالسلام) ، معروف‌ترین کاتبان روایات این اشخاص بودند: عبداللّه بن عمرو بن عاص ، جابر بن عبداللّه انصاری ،
[۱۳۶] ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۴۳، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ ۱۹۷۰ .
سَمُرَة بن جُنْدَب ،
[۱۳۷] عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۵۲۱ ـ ۵۲۲، چاپ صدقی جمیل عطار، (بیروت) ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
سعد بن عباده انصاری و عبداللّه بن عباس .
[۱۳۹] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۶ .

از این عده آثاری برجای ماند که در دوره‌های بعد از آن‌ها استفاده شد.


آنچه هیچ شبهه و تردیدی را برنمی تابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان می‌دهد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نگارش حدیث و ثبت و ضبط گفتار خود فرمان می‌داده است، و بدان اهتمام می‌ورزیده است. پیامبر اکرم گاه مستقیماً به کتابت حدیث امر کرده است و گاه چون از نگاشتن استفسار کرده‌اند، پاسخ مثبت داده است و گاه کاتبان و نگارندگان را ستوده و دیگر گاه در کلام او از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است.

۴.۱ - سفارش پیامبر به نوشن حدیث

رسول خدا بارها نگارش احادیث خود را توصیه فرموده بود.
[۱۴۰] دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۵، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.

به گفته آن حضرت، باقی ماندن ورقه‌ای از مؤمن ــ که در آن علمی (از مطالب دینی) ضبط‌شده باشد ــ حایل بین او و آتش دوزخ است.
پیامبر اکرم در آستانه وفات نیز درصدد نگارش وصیت خود بود که بعضی صحابه مانع شدند.
علی (علیهالسّلام) می‌گوید پیامبر فرمود: «اکتبوا هذا العلم؛ این دانش را بنویسید»
پس از فتح مکّه ، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان مردم به پا خاست و خطبه‌ای ایراد کرد. ابو شاه ـ مردی از یمن ـ برخاست و گفت: یا رسول‌اللّه، این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «اکتبوا لابی شاه؛
[۱۵۰] رامهرمزی، حسن، المحدّث الفاضل، ص ۳۶۳.
برای ابو شاه بنویسید»
این حدیث را بزرگان محدّثان اهل سنّت نقل کرده و بر صحّت و استواری آن گواهی داده‌اند؛ عبداللّه بن حنبل می‌گوید: در کتابت حدیث، صحیح‌تر و استوارتر از این حدیث، روایت نشده است.
[۱۵۵] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۸۸.

و ابن صلاح نوشته است: از احادیث صحاح که بر جواز کتابت دلالت می‌کند، حدیث ابو شاه یمنی است.
[۱۵۶] بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح، طبع بنت الشاطی، ص ۳۶۵ (طبع نورالدین عتر، با عنوان «علوم الحدیث»، ص ۱۸۲ .

از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طرق مختلف نقل شده است که: «قیّدوا العلم بالکتاب؛ دانش را با نگاشتن، مهار و حراست کنید»
عبداللّه بن عمرو می‌گوید: به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتیم: چیزهایی از شما می‌شنویم که نمی‌توانیم حفظ کنیم؛ آیا آنها را بنویسیم؟ پیامبر فرمود: «بلی؛ اکتبوها؛ بلی، آنها را بنویسید»
حدیث عبدالله بن عمروبن عاص در نگارش حدیث، از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، با الفاظ گونه گونی نقل‌شده است، و عالمان بر صحّت و استواری آن و دلالتش بر مباح بودن و فراتر از آن، لزوم کتابت تصریح کرده‌اند. ابوحفص بلقینی می‌گوید، حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص، صحیح است و ازاین‌روی، در مستدرک، آن را نقل کرده است
خطیب بغدادی نیز از معافی بن زکریّا نقل می‌کند که گفته است: این حدیث، به‌روشنی نشانگر آن است که ثبت و ضبط حدیث با نگارش، به صواب بوده است، تا آنکه فراموش می‌کند، به نگاشته‌اش مراجعه کند و آنچه را ازدست‌داده فراگیرد. و دلالت می‌کند بر نااستواری سخن کسانی که بر کراهت کتابت معتقد شده‌اند
از عالمان شیعه نیز کسانی این حدیث را گزارش کرده‌اند و ابن ابی جمهور احسایی (رحمة‌اللهعلیه) در نقل عبدالله بن عمرو بن عاص نوشته است: این، دلالت می‌کند بر امر به کتابت تمام احادیث رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
همو می‌گوید: من هر آنچه از پیامبر می‌شنیدم می‌نوشتم و با این کار، می‌خواستم از تباهی آنها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هر آنچه از پیامبر می‌شنوی می‌نویسی، و حال‌آنکه پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن می‌گوید؟». من از نوشتن بازایستادم، و سخن قریشیان را به پیامبر بازگفتم. پیامبر فرمود:
«اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الاّ حق؛ بنویس به خداوند سوگند از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد»
رافع بن خدیج می‌گوید: ما در حال گفتگو بودیم که پیامبر بر ما گذشت و فرمود: «درباره چه چیز گفتگو می‌کنید؟». گفتیم: آنچه از شما شنیده‌ایم. فرمود: «گفتگو کنید و بدانید که آنکه بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود». پیامبر رفت، و گروهی که گفتگو می‌کردند، ساکت شدند. پیامبر بازگشت و از سکوتشان سؤال کرد. گفتند، به خاطر سخنی است که از شما شنیدیم (آنکه بر من دروغ بندد …). پیامبر فرمود: انّی لم آرد ذلک؛ انما اردت من تعمّد ذلک؛ من آنچه را شما پنداشته‌اید، مراد نکرده‌ام؛ مرادم کسی بود که به‌عمد بر من دروغ بندد» پس ما به گفتگو ادامه دادیم.
پیامبر از کتابت و سودمندی آن در دنیا و آخرت یاد می‌کرد و بدان امر می‌فرمود: «اکتبوا هذا العلم، فانکم تنتفقون به امّا فی دنیاکم او فی آخرتکم وانّ العلم لایضیع صاحبه؛ این دانش را (حدیث را) بنویسید که در دنیا و آخرت از آن بهره خواهید برد. دانش هرگز صاحبش را تباه نمی‌کند»

۴.۲ - تقریر پیامبر

بسیاری از صحابیان در پیش دید رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر ضبط و ثبت احادیث همت می‌گماشتند و پیامبر به تشویق و ترغیب آنان می‌پرداخت و یا دست‌کم از این کار بازشان نمی‌داشت و بدین‌سان عمل آنان را «تقریر» می‌فرمود؛ اینکه ثبت و ضبط احادیث و نگارش، در زمان پیامبر و در زندگانی صحابیان، امری عادی و معمول بوده است هیچ تردیدی را برنمی‌تابد. و بسیاری از محقّقان و پژوهشگران معاصر نیز بدان تأکید ورزیده‌اند و برخی نیز نصوص فراوان نشانگر این موضوع را گردآورده‌اند. یادکرد صحابیانی که در منابع رجالی و تاریخی بدان‌ها «صحیفه» و یا «نسخه» و یا «مجموعه» و یا «کتاب» نسبت داده‌شده است را به نوشتار بعدی موکول می‌کنیم.

۴.۳ - کتابت بعض اصحاب

دکتر نورالدین عتر می‌گوید: احادیث بسیاری ـ در حدّ تواتر ـ نشانگر آن است که گروهی از صحابیان، حدیث را در عهد رسول‌اللّه می‌نوشتند.
عبداللّه بن عمر می‌گوید: در محضر پیامبر، کسانی از صحابیان ـ که من خردسالترین آنها بودم ـ بودند، که پیامبر فرمود: «من کذب علیّ متعمّدا فلیتبوّء مقعده من النار؛ آن‌کس که بر من دروغ بندد جایگاهش آتش خواهد بود» چون از محضر پیامبر بیرون آمدیم، بدان‌ها گفتم، با آنچه شنیدید چگونه از پیامبر حدیث نقل می‌کنید؟ آنان خندیدند و گفتند: هر آنچه می‌شنویم، در نوشته‌ای ثبت می‌کنیم و نقل می‌کنیم.

۴.۴ - املاء پیامبر به دیگران

افزون بر این موارد باید اقدام آن بزرگوار را در نویساندن نامه‌ها، معاهده‌ها و قراردادها و نیز اقوال و احادیثش را که املا فرموده است، افزود. نامه‌های پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حاکمان آن روزگار و رؤسای قبایل و معاهدات و قراردادهایی که با قبایل، یهودیان و… منعقد کرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانی رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. این نامه‌ها را برخی از پژوهشگران گردآورده‌اند.
[۱۸۲] زمامداران، صابری همدانی، احمد .
[۱۸۳] احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر للسنّة والحدیث، ص ۳۶۷ به بعد و….
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را مخاطب قرارداده فرمود: «یا علی، اکتب ما املی علیک. (قلت یا رسول‌اللّه، اتخاف علیّ النسیان؟ قال: لا) وقد دعوت اللّه ان یجعلک حافظا ولکن لشرکائک الائمة من ولدک …؛ یا علی! آنچه املا می‌کنم بنویس. (گفتم: یا رسول‌اللّه، می‌ترسی آنچه می‌گویی فراموش کنم؟ فرمودند:) من خداوند را خوانده‌ام که تو را «حافظ» قرار دهد و فراموشی را بر تو چیره نگرداند؛ اما برای انبازها و پیشوایان از فرزندانت …»
[۱۸۷] شیخ صدوق، محمد بن علی، اکمال الدین، ج ۲۰۶.


۴.۵ - سنّت فعلی

و بدین‌سان سنّت «فعلی» رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز بر لزوم نوشتن و ثبت و ضبط استوار است. اکنون افزون بر امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کسانی درباره کتابت، و آموختن و آموزاندن خط، و ثبت و نگارش حدیث و اخبار و حوادث و احکام شرعی و قضاوت‌ها و داوری‌ها، و املای احادیث و اقوال به برخی از صحابیان، از برخی آثار مدوّن باید یاد کنیم که به املای رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگاشته و تدوین‌شده است، که درواقع ـ چنانکه گفتیم ـ نشانگر سنت «فعلی» آن بزرگوار است:

۴.۵.۱ - صحیفةالنّبی

از این مجموعه که رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را املا کرده و علی (علیهالسّلام) نگاشته است، در منابع اهل سنّت با عنوان «صحیفة علی» یاد و به آن بزرگوار نسبت داده‌شده است. پژوهشگرانی چگونگی آن را به‌تفصیل آورده‌اند
[۱۸۸] احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۴۲۰ـ ۴۲۳.
[۱۸۹] صویان، احمد عبدالرحمن، صحائف الصحابة، ص ۵۹.
[۱۹۰] بکر، ابو زید، معرفة النسخ والصحف الحدیثیّة، ص ۲۰۶.
[۱۹۱] دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه، ص ۱۲۷.
و برخی بر شهرت آن تأکید کرده و نوشته‌اند:خبر صحیفة علی مشهور. در چگونگی محتوا و مطالب آن نوشته‌اند: «هی صحیفة صغیرة تشتمل علی العقل ـ مقدار الدیات ـ وعلی احکام فکاک الاسیر؛
[۱۹۳] خطیب بغدادی، احمد بن علی، الرحلة الی طلب الحدیث، ص ۱۳۱.
[۱۹۴] ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۷۵.
مجموعه‌ای است کوچک حاوی مسائل دیات و احکام آزادی اسیران»
چنانکه گفتیم این مجموعه در منابع عامّه به علی (علیهالسّلام) نسبت داده‌شده است. گو اینکه ظاهر برخی گزارش‌های آن منابع، نشانگر این است که علی (علیهالسّلام) آن را از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفته است، و برخی تصریح دارد که علی (علیهالسّلام) آن را از رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ارث برده است؛ امّا بیشترین نقل‌ها در منابع یادشده، آن را به علی (علیهالسّلام) منسوب ساخته‌اند.
[۱۹۷] بکر، ابو زید، معرفة النسخ والصحف الحدیثیة، ص ۲۰۶ ـ ۲۰۸.
آقای پروفسور محمد حمیداللّه می‌گوید: این صحیفه در اختیار رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است که به علی (علیهالسّلام) رسیده است و بعید نمی‌نماید که همان پیمان‌نامه‌ای باشد که در مدینه نگاشته شد. چون بخش‌هایی از پیمان ، با آنچه از صحیفه نقل‌شده است، همگون است.
[۱۹۸] احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۴۲۲ به نقل از صحیفة همام بن منبّة، ص ۳۰ـ ۳۱.


۴.۵.۲ - صحیفةالنّبی در منابع شیعی

در منابع روایی شیعی، نصوص و گزارش‌هایی که درباره آن آمده است، به‌روشنی نشانگر آن است که این مجموعه، در محضر رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می‌بوده و در دستگیره شمشیر نگهداری می‌شده است. از امام صادق (علیهالسّلام) روایت‌شده است که: «وجدت فی ذؤابة سیف علی (علیهالسّلام) صحیفة …؛ در دستگیره شمشیر علی (علیهالسّلام)، صحیفه‌ای بود …» و از امام باقر (علیهالسّلام) بدین‌صورت نقل‌شده است که: «وجد فی قائم سیف رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صحیفة فی‌ها…» و ابوایّوب بن عطیّه می‌گوید از ابوعبداللّه (علیهالسّلام) شنیدم که می‌گفت: علی (علیهالسّلام) در دستگیره شمشیر رسول‌اللّه نوشته‌ای یافت که در آن …»
آنچه در این منابع از محتوای صحیفه نقل‌شده است، تقریباً همگون است با آنچه در منابع عامّه آمده است. ازاین‌روی، کلام دکتر ابوشهبه درست است که گفته است: صحیفه در اختیار رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است، که آن را فقط به علی (علیهالسّلام) داد.
[۲۰۶] امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.

برخی از گزارش‌ها نشانگر آن است که این صحیفه در نزد ابوبکر نیز بوده است.
و ابن حجر در جهت جمع گزارش‌های گونه‌گون درباره صحیفه نوشته است: جمع بین این احادیث به این است که بگوییم یک صحیفه بوده است و تمام مطالب منقول با این عنوان در آن جمع بوده است و هر راوی ، بخشی از آن را که در حفظ داشته نقل کرده است.
آقای رفعت فوزی از پژوهشیان و محدّثان معاصر عامّه، گزارش‌های موجود در منابع عامّه از صحیفه را گردآورده، تنسیق و ترتیب بخشیده، و با عنوان «صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) عن رسول‌اللّه صلی اللّه علیه وآله وسلّم» منتشر کرده است.
به هرحال، آنچه مهم است و باید بر آن تأکید ورزید این است که این صحیفه و اخبار مرتبط با آن، دلیلی است روشن و قاطع بر کتابت حدیث و معارف و وقوع آن در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). آقای رفعت فوزی که اخبار پراکنده این مجموعه را گردآورده و با عنوان یادشده نشر داده است می‌نویسد: بخاری یکی از احادیث این مجموعه را در کتاب العلم آورده و به آن، عنوان «باب کتابةالعلم» داده است که دلالت می‌کند بر جواز نگارش حدیث؛ و نقد و ردّی است بر کسانی که آن را روا نمی‌دانند؛ و نشان می‌دهد که حدیث در زمان پیامبر و در منظر آن بزرگوار نگاشته می‌شده است.
[۲۰۸] امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.

اکنون باید بیفزاییم که این صحیفه، غیر از کتاب علی (علیهالسّلام) است که پس‌ازاین از چگونگی آن سخن خواهیم گفت. محمود ابوریّه ، پس‌ازآنکه نقل‌های مختلف مرتبط با این صحیفه را گزارش کرده، در آن تردید کرده است؛ ازجمله به این دلیل که «این گزارش‌ها حاکی از آن است که در این صحیفه، مسائلی بسیاراندک وجود داشته است و اگر علی (علیهالسّلام) آهنگ نگارش داشت، مطالب بسیاری می‌نوشت که بر دین و دنیای مؤمنان سودمند بود. » .
[۲۰۹] ابو ریه، محمود، اضواء علی السنة المحمّدیة.

سستی این پندار، روشن است. آنچه در این صحیفه آمده است، همه آن چیزی نیست که علی (علیهالسّلام) نوشته است (تا این تشکیک روا باشد). افزون بر این، نقل‌های بسیار آن در منابع فریقین ، جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد. دیگر اینکه قرائنی نشان می‌داد که این نگاشته در نزد رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده که به امام (علیهالسّلام) رسیده است و یا نگاشته‌ای بوده به املای پیامبر و در محضر آن بزرگوار، که به امام (علیهالسّلام) رسیده است.

۴.۵.۳ - کتاب علی

یاد این کتاب و چگونگی آن، در منابع بسیاری آمده است و اشتهار آن در میان مسلمانان بسی گسترده است. امام حسن (علیهالسّلام) در مقامی درباره آن فرموده‌اند: «انّ العلم فینا ونحن اهله وهو عندنا مجموع کلّه بحذافیره، وانّه لایحدث شیء الی یوم القیامة حتّی ارش الخدش، الاّ وهو عندنا مکتوب به املاء رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خطّ علیّ (علیهالسّلام) بیده»
ائمه (علیهالسّلام) در مناسبت‌های بسیاری از آن سخن گفته‌اند و از چندی و چونی آن گزارش داده‌اند؛ نگاهی گذرا به روایات امامان (علیهالسّلام) ، نشانگر آن است که «کتاب علی» مجموعه‌ای بوده است بزرگ که از آن با عناوین و اوصاف «فی‌ها علم کثیر»، «صحیفة طول‌ها سبعون ذراعا»، «کتابا مدروجا عظیما» و… یادشده است و نیز آن بزرگواران تأکید کرده‌اند که این مجموعه را پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) املا کرده و علی (علیهالسّلام) نگاشته است و به میراث در نزد فرزندان معصوم آن بزرگوار است.
در منابع عامه نیز از این مجموعه سخن رفته است و چگونگی آن در گزارش‌های مختلفی آمده است؛ به‌مثل آورده‌اند که:علی (علیهالسّلام) در آن، احکام بسیاری جمع کرده است.
یا: در این صحیفه، امور بسیار و موضوعات فراوان گزارش‌شده است و…
[۲۱۷] امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.

از این کتاب، چنانکه گفتیم با ویژگیهایی چون «درشت، بزرگ»، «هفتاد ذراع »، «مانند ران شتر» و… یادشده است. گزارش‌های مختلف از محتوای آن نیز نشانگر آن است که مجموعه‌ای بوده است عظیم و دارای حقایقی در ابعاد مختلف اسلام و فقه و دین؛ بعید نمی‌نماید که مراد از «جامعه» (در روایاتی آمده است که: «کتاب علیّ سبعون ذراعا صفار، و درباره «جامعه» آمده است: «الجامعة… صحیفة طول‌ها سبعون ذراعا» برخی از فاضلان، روایات مرتبط با این دو عنوان را از جهات حجم و محتوا و سایر ویژگی‌ها سنجیده و براین باور رفته است که این دو، یک کتاب است. این، باوری درست است.)
[۲۲۱] عاملی، اکرم برکات، حقیقة الجفر عند الشیعة، ص ۹۱-۹۳.
و «صحیفه» (اکنون بیفزایم که در میان میراث برجای‌مانده از رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از کتاب با عنوان «جفر» نیز سخن رفته است، که در چگونگی آن، سخن بسیار گفته‌اند. برخی بر این باور بوده‌اند که «جفر»، ظرف کتاب‌هایی است و نه کتاب. گو اینکه این عنوان را در روایاتی توان دید، امّا روایاتی نیز هست که نشانگر آن است که «جفر» کتاب است. )
[۲۲۳] عاملی، اکرم برکات حقیقة الجفر عندالشیعة، ص ۲۷-۱۰۱.
که گاهی با این اوصاف آمده‌اند، نیز همین باشد؛ و آنچه با عنوان «امالی رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» از آن یادشده است نیز؛ ازجمله اینکه‌ ام سلمه (رض) می‌گوید رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پوستی خواست؛ علی (علیهالسّلام) آورد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همچنان املا می‌کرد و علی (علیهالسّلام) می‌نوشت، تا پشت و روی و گوشه‌های آن پر شد.
[۲۲۶] طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص ۵۵۴.

به‌هرحال، چنانکه پیش‌تر آوردیم امامان (علیهالسّلام) بارها از آن سخن گفته‌اند و چگونگی آن را گزارش کرده‌اند و گاهی در برابر پرسش‌های دیگران و یا مستقیماً احکامی از آن نقل کرده‌اند که در مجموعه‌های حدیثی و به‌ویژه در کتاب عظیم «وسائل الشیعة» پراکنده است. (عالم فقید جلیل القدر مرحوم آیةاللّه شیخ محمدباقر شریف‌زاده، موارد پراکنده نقل‌شده از آن را در وسائل الشیعه شناسایی و فهرست دقیقی از آن به‌دست داده‌اند. )
[۲۲۸] استرآبادی، محمدبن علی، آیات الاحکام.


۴.۵.۴ - کتاب فاطمه

در نزد حضرت زهرا (سلامالله‌علیها) کتابی بوده است از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که عالمان و محدّثان عامّه و خاصّه از آن یادکرده‌اند.
[۲۲۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۹۹.
[۲۳۰] احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۵۰۱.

از مجاهد نقل کرده‌اند که می‌گفت، ابیّ بن کعب به محضر فاطمه (سلامالله‌علیها) رسید. آن بزرگوار، کتابی نشان داد که ازجمله در آن بود: آنکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با همسایگان به نیکی رفتار کند.
[۲۳۲] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۷۶.

ابوالحسن بن بابویه قمی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده است که می‌فرمود: «من به کتاب فاطمه (علیهالسّلام) نگریستم و تمام حاکمان را بانام و نامهای پدرانشان در آن دیدم»
از این مجموعه، با عنوان «مصحف فاطمة (علیهالسّلام)» نیز یادشده استو به این نکته نیز اشاره رفته است که این مجموعه، به املای حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. عالمان و محقّقان شیعی به‌ تفصیل از این کتاب و چگونگی‌هایش سخن گفته‌اند.
[۲۳۵] آقابزرگ تهرانی، محمدحسن، الذریعة، زیر عنوان «کتاب» اعیان الشیعة، طبع اوّل، ج ۱، ص ۳۵۳ و طبع ثقه السلام تبریزی، علی بن موسی، مرآت الکتب، ج ۱، ص ۴۱.

بر آنچه تا بدین جا آورده‌ایم باید روایات بسیاری را افزود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر به ابلاغ سخنانش نموده است و مبلغان احادیثش را ستوده است ـ که رکن رکین این تبلیغ ، کتابت و ثبت و ضبط و آنگاه نشر است ـ؛ بنگرید: «نضراللّه عبدا سمع مقالتی فبلّغها؛ خداوند خرّم بدارد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ کند» و بارهای بار در فرجام سخنش فرموده است: «فلیبلّغ الشاهد الغائب؛
[۲۴۲] یادنامه شیخ طوسی، ج ۳، ص ۸۲۷، مقاله «اهتمام الرسول الاعظم بالحدیث والتحدیث.
حاضران به غائبان برسانند»
و نیز باید افزود روایات و احادیث فراوانی را که به اهمیت و جایگاه «قلم»، «دوات»، «کاغذ» و عوامل ثبت و نگارش توجه داده و درباره چگونگی آنها سخن رانده است. پژوهشگری، مواردی ازاین‌دست را به‌تفصیل آورده و پس از نقل احادیث، چگونگی استدلال به این مجموعه را در اثبات جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین تبیین کرده است: الفاظ کتابت و ابزار آن، مانند کاغذ و قلم، و هر چیزی که بر آن نگاشته می‌شد، به ملازمه عرفی روشن، بر جواز و نیکویی کتابت دلالت دارد. به این بیان، نقل و گسترش این گفتار از سوی پیامبر، با منع تدوین حدیث در تنافی است؛ چراکه این احادیث به‌روشنی به ترغیب امّت به کتابت و تشویق آنان به ضبط و ثبت گزارش‌ها دلالت می‌کند؛ و این‌همه، پرواضح است که نشانگر ارج و نیکویی نگارش و کتاب‌اند، از نگاه شارع . بدین‌سان اگر کتابت نیکوست و نگارش و ثبت حوادث و گزارش‌ها و آگاهی‌ها ارجمند، و آنچه در این جهت به‌کار می‌آید مورد تکریم و تعظیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آیا توان گفت که کتابت حدیث و سنّت رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این قاعده مستثنا است و مکروه است؟ افزون بر این که بسیاری از این احادیث ـ احادیث ترغیب به کتابت و ستایش قلم داران ـ درباره نگارش حدیث و نگارندگان آن است. و چنین است که بسیاری از قائلان به جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر، بدان استدلال کرده‌اند.
[۲۴۴] ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۱۰۸.


۴.۵.۵ - وصیت پیامبر

اکنون و پیش‌تر از آنکه در این بخش دامن سخن برچینیم، لازم است به تأکید و اصرار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین لحظات زندگانی پربرکتش برای نوشتن و ثبت و ضبط وصیّتی که امّت پس از وی به گمراهی نیفتند اشاره‌کنیم. این جمله را بسیاری از پژوهشگران، دلیلی روشن و غیرقابل‌انکار بر لزوم ثبت و نگارش حدیث دانسته‌اند. اینک ابتدا متن گزارش را می‌آوریم و آنگاه داوری پژوهشگران را: عبداللّه بن مسعود از ابن عباس نقل می‌کند که گفت، چون پیامبر در آستانه رحلت قرار گرفت ـ و در خانه، کسانی بودند ازجمله عمر ـ پیامبر فرمود: «بیایید برای شما مطلبی بنویسم که بعدازآن هرگز گمراه نشوید» عمر گفت: «بر پیامبر درد غلبه کرده است؛ شما قرآن را دارید و قرآن ما را بسنده است». کسانی که در خانه بودند به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ کسانی از آنان گفتند ابزار نگارش بیاورید تا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنچه می‌خواهد بنویسد که هرگز به گمراهی نیفتید؛ و برخی آنچه را عمر گفت بازگفتند؛ و چون اختلاف و لغو در محضر پیامبر بالا گرفت، پیامبر فرمود: «به پا خیزید و بروید». سعید بن حبیب نقل می‌کند که ابن عباس می‌گفت: «یوم الخمیس! و ما یوم الخمیس!» و اشک می‌ریخت.
این روایت به گونه‌های مختلف در مصادر بسیاری آمده است و ما اکنون در پی تحلیل محتوای آن نیستیم. آنچه اینک موردتوجه است، تأکید پیامبر بر کتابت حدیث و ثبت و ضبط سخن اوست. ازاین‌روی، گونه‌ای دیگر از نقل را می‌آوریم و نکاتی را در پانوشت می‌افزاییم:
ابن عباس می‌گوید، چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آستانه رحلت قرار گرفت، و در خانه کسانی بودند ازجمله عمر بن الخطّاب، پیامبر فرمود: «ابزار نوشتن بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید» عمر سخنی گفت که معنایش این بود که شدّت درد، بر پیامبر غلبه کرده است. آنگاه گفت: قرآن نزد ماست و کتاب الهی ما را بسنده است.
در این نقل‌ها «انّ الوجع قد غلب علی رسول‌اللّه …» آمده است. در برخی نقل‌های دیگر که از گوینده این کلام فضیح یادی و نامی نیست، آمده است که او گفت: «هجر رسول‌اللّه!»، و یا «ان رسول‌اللّه یهجر …». این موضع‌گیری حادّ در مقابل پیامبر، پایه و مایه بسیاری از کژاندیشی‌ها و کج روی‌های پس‌ازآن شد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست؛ چراکه ما به این سخن از دیدگاهی دیگر می‌نگریم و از آن به‌عنوان حدیث نشانگر لزوم کتابت حدیث و تأکید پیامبر برنگارش سود می‌جوییم. به پندار ما مطلب کاملاً روشن است؛ امّا خوب است تصریح برخی از پژوهشیان و محدّثان را نیز دراین‌باره بیاوریم.
(پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه چیزی را می‌خواست بنویسد که این غوغا برکنار بستر پیامبر فراز آمد و نگارش آن آرمان، در سینه آن بزرگوار ماند؟ ابن عباس می‌گوید پس‌ازآنکه گفتند: «هجر رسول‌اللّه»، پیامبر فرمود: «مرا واگذارید، آنچه اینک در آنم، بهتر است ازآنچه مرا بدان می‌خوانید». آنگاه پیامبر بر سه چیز وصیّت کرد: ۱) مشرکان را از جزیرة‌العرب بیرون برانید، ۲) هیئت‌ها (وفود) را همان‌گونه که می‌پذیرفتم بپذیرید، و سومی را فراموش کردم. سومی را ابن عباس فراموش کرده است، یا حافظه تاریخ، آن را از یاد برده است؟ و یا به تعبیر دقیق‌تر، تاریخ سازان نقل سوم را مصلحت ندانسته‌اند؟!
مرحوم آیةاللّه سید عبدالحسین شرف‌الدین نوشته‌اند: سوم، همان چیزی بود که پیامبر آهنگ نوشتنش را داشت تا مردم از گمراهی نجات پیدا کنند؛ لکن دست‌های آلوده سیاست، محدّثان را به فراموشاندن آن مجبور ساخته‌اند. این نکته‌ای است که مفتی حنفی صور حاج داوود ددا بدان تنبه داده است و در توضیح آنچه پیامبر اراده نوشتنش را داشته است نوشته‌اند: چون در کلام رسول‌اللّه به ژرفی بنگری که فرمود کاغذ و دوات بیاورید که چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید، و نیز در کلام دیگر آن بزرگوار بیندیشی که فرمود در میان شما دو چیز گران‌بها نهاده‌ام که چون به آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، درخواهی یافت که موضوع در هردو سخن یکی است. پیامبر می‌خواست در بستر مریضی، تفصیلی ازآنچه در حدیث ثقلین مسلمانان را بدان ملزم ساخته بود، بنویسد. پیامبر از کلامش بازگشت و برنگاشتن آن اصرار نورزید، چون پس‌ازآن گفتگو، نوشتن، جز اختلاف به بار نمی‌آورد و چون نوشته می‌شد، همه به مشاجره برمی‌خاستند که آیا به هنگام املا کردن، رسول‌اللّه (نعوذ باللّه) هذیان می‌گفت و یا اینکه به استواری سخن می‌راند؟ چنانکه در پیش دید آن بزرگوار اختلاف کردند. اگر پیامبر برنگاشتن اصرار می‌ورزید، آن سخن را با نسبت دادن به «هذیان» برنمی‌تافتند و در اثبات «هذیان» بودن آن، سخن‌ها می‌گفتند و یاوه‌ها می‌بافتند و در تباه ساختن آن نوشته فریادها می‌زدند. بدین‌سان، حکمت بالغه آن بزرگوار اقتضا می‌کرد که از نوشتن چشم پوشد و از اینکه آلوده ذهنان راهی برای طعن زدن در نبوّت بازکنند، جلوگیری نماید _ نعوذبالله ونستجیر به_ دیگر پس‌ازاین گفتارها و مشاجره معارضه، چه اثری برای نوشتن؟!
[۲۵۹] یعقوب، احمد حسین، النظام السیاسی فی الاسلام، ص ۱۱۹.
[۲۶۰] سعید ایّوب، معالم الفتن، ص ۲۵۹ـ ۲۶۷.

ابن حجر عسقلانی می‌گوید: این حدیث، دلیل جواز کتابت حدیث است؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نوشتن چیزی همّت ورزید که امّتش را از گمراهی نجات بخشد؛ و رسول‌اللّه جز به‌حق همت نمی‌ورزد.
شیخ محمّد محمّد ابوزهو، پس از نقل حادثه و کلام رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می‌نویسد: … بدین‌سان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برنگارش مطلبی که اصحابش را از اختلاف برهاند همّت ورزید و پیامبر جز به‌حق همت نمی‌ورزد؛ ازاین‌روی، این آهنگ کتابت در آستانه رحلت، فسخ نهی سابق رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کتابت حدیث است که ابوسعید خدری نقل کرده است.
دکتر رفعت فوزی نوشته‌اند: اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگارش و ثبت حدیث را روا نمی‌دانستند، به نگاشتن این وصیّت فرانمی‌خواندند.
دکتر محمد عجاج خطیب نوشته‌اند: روشن است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این درخواست، آهنگ نگارش چیزی جز قرآن را داشته است؛ و نشان می‌دهد که پیامبر در پی نگارش چیزی بود که «سنّت» نامیده می‌شود؛ و اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به لحاظ شدّت مریضی نتوانست بنویسد، احادیث نشانگر کتابت را نسخ نمی‌کند؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نگاشتن همت ورزیدنتوانست    .
جناب خطیب چنین می‌نمایاند که گویا شدّت بیماری رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توان نگارش را از وی ربوده است! امّا برای پژوهشیان تاریخ و کسانی که به حوادث آستانه رحلت پیامبر به ژرفی بنگرند، تردیدی باقی نمی‌ماند که این عدم کتابت، به خاطر غوغای زشت سیاست‌بازان بود و نه مریضی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). این غوغاسالاری و فتنه‌آفرینی به حدّی بود که زن‌های پیامبر به حال پیامبر ترحّم کردند و از پس پرده فریاد زدند: آیا نمی‌شنوید پیامبر چه می‌گوید؟ عمر فریاد برآورد که: شمایان چونان زلیخای یوسفید. چون پیامبر بر بستر می‌افتد اشک می‌ریزید و چون سلامتش را بازمی‌یابد بر دوشش سوار می‌شوید!! پیامبر فرمود: «وابگذاریدشان که آنان از شما بهترند».
[۲۶۶] عسکری، مرتضی، عبداللّه بن سبا، ج ۱، ص ۷۹.
این فاجعه به حدّی دردناک بود که سعید بن جبیر می‌گوید ابن عباس هرگاه آن را یاد می‌کرد اشک‌هایش چونان لؤلؤ بر گونه‌هایش فرومی‌ریخت و می‌گفت: یوم الخمیس وما یوم الخمیس …
[۲۷۰] موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبی، ص ۱۵۰.

وی که پیش‌ازاین حدیث، احادیث دیگری نیز نقل کرده است، تأکید می‌کند که ما جواز کتابت در عصر پیامبر را از موارد و مواضع مختلفی از سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درمی‌یابیم؛ آنگاه پس از بحثی سودمند می‌آورد: من بر این باور هستم که حدیث ابن عباس (ائتونی به کتاب …) اجازه عمومی و اباحه مطلق نگارش حدیث است.
به‌هرحال، روشن است که اراده مصمّم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای نگارش که متأسفانه در غوغا سالاری سیاست‌بازان به انجام نرسید، بهترین دلیل جواز کتابت است و شگفتا که بسیاری از پژوهشگران بدان استناد نکرده‌اند. محدّثان بزرگ اهل سنّت ـ چنانکه آورده‌ایم ـ این حادثه را نقل کرده‌اند؛ امّا بسیاری در این موارد از آن چشم پوشیده‌اند؛ چرا؟ گویا برای آنکه اگر بدان استناد کنند، و پرده کنار رود و رازها روشن شود، رسوایی آن دامن بسیاری را خواهد گرفت که نباید چنان شود!

۴.۶ - موافقان نگارش

دکتر یوسف العش که کتاب ارجمند خطیب بغدادی (تقییدالعلم) را تحقیق و چاپ کرده است، پس از گزارش روایاتی که نشانگر جواز تدوین حدیث هستند، نوشته است: شگفتا که کسی چونان خطیب، از استشهاد به این حادثه در جواز تدوین غفلت کند و حال‌آنکه گزارش آن در صحیح بخاری آمده است و…
[۲۷۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۸۶ (پانوشت).

امّا همچنان که برخی از پژوهشگران اشاره‌کرده‌اند: شگفت‌انگیزتر، موضع پژوهشگران جدیدی است که در تدوین حدیث قلم‌زده‌اند، و پژوهششان بر گسترده نویسی و تحقیق استوار است! و تعلیقه یوسف عش نیز در پیش دیدشان بوده است، که چرا بدان استناد نکرده‌اند، و برخی فقط به اشاره‌ای در حاشیه بسنده نموده‌اند؟
[۲۷۳] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۸۵.

آنچه تا بدین جا آوردیم، اندکی بود از بسیار، که کتابت حدیث در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به‌روشنی اثبات می‌کرد. عالمان و محقّقانی نیز به انبوه این اسناد توجه کرده‌اند، و تأکید پیامبر را برنگارش حدیث یادآوری کرده و وجود کتابت را نشان داده‌اند.
دکتر نورالدین عتر می‌نویسد: از صحابیان، احادیث بسیاری ـ در حدّ تواتر ـ رسیده است که وقوع کتابت حدیث در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اثبات می‌کند.
دکتر صبحی صالح می‌گوید: لزومی ندارد تدوین حدیث و کوشش برای تدوین حدیث را به دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز مستند سازیم؛ چراکه کتاب‌ها، گزارش‌ها و اسناد تاریخی ما هیچ‌گونه تردیدی را برنمی‌تابد در اینکه حدیث، در زمان رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کتابت و تدوین می‌شده است.
[۲۷۵] صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۳.

دکتر مصطفی اعظمی پس از بحثی دقیق و درازدامن در اثبات تدوین حدیث از عصر پیامبر و با اشاره به بحث‌های گسترده دیگری گوید:
در پرتو این بررسی‌ها توان گفت که از هر آنکه ناپسندی تدوین حدیث نقل‌شده است، عکس آن نیز نقل‌شده است. بدین‌سان، کتابت حدیث از سوی صحابیان و نقل حدیث از آن (مکتوبات)، روشن و ثابت است.
[۲۷۶] اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث وتاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۶.

دکتر شیخ عبد الغنی می‌نویسد: بسیاری از صحابیان، کتابت حدیث را روا می‌دانستند و مکتوبات خود را نگاه می‌داشتند و برنگارش حدیث همت می‌ورزیدند.
محقق و محدث پر اطلاع و سخت‌کوش مصری احمد محمّد شاکر نوشته است: سخن استوار و درست آن است که بسیاری از صحابیان، نگارش حدیث را روا می‌دانستند.
بدین‌سان روشن شد که حدیث در زمان پیامبر کتابت می‌شده است، و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برنگارش آن تأکید می‌ورزیده و بر حفظ و حراست از آن تنبّه می‌داده است. اسناد این حقیقت ـ که برخی از آنها را آوردیم ـ بدانسان انبوه است که هیچ تردیدی را برنمی‌تابد؛ ازاین‌روی، بافته‌های خاورشناسانی چون گلدزیهر و برخی از متاثران ازاندیشه آنان در جهان اسلام (چون رشید رضا) را نباید وقعی نهاد که پنداشته‌اند احادیث جواز و اباحه کتابت حدیث، مجعولند و ضعیف؛
[۲۷۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۱۶ـ ۱۷ مقدّمة یوسف عش، که سخن گلدزیهر را آورده و نقد کرده است.
[۲۸۰] صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۳ .
و به گفته نورالدین عتر، آنچه اینان پنداشته و در القای آن تلاش کردند، سرکشی‌های خیال‌بافانه این حضرات است که کوشیدند به عالمان اسلامی نسبت دهند و اتّهام بی‌اساسی است که شایسته در نگریستن نیز نیست، تا چه رسد به تلاش در ردّ و نقد آن. شیخ محمّد محمّد ابوزهو، به‌تفصیل، دیدگاه‌های رشید رضا را آورده و نقد کرده است. پس بدون هیچ تردید، سنّت رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر ثبت و ضبط حدیث و کتابت آن، امر کرده و بدان تأکید ورزیده است. اکنون نوبت آن رسیده است که با نگاهی گذرا بنگریم نهی‌ها و جلوگیری‌هایی که (در قضیّه کتابت حدیث) از رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل‌شده، چگونه است.

۴.۷ - دلیل منع نگارش

آنچه تا بدین جا آوردیم نشانگر آن بوده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر کتابت حدیث تأکید ورزیده و بر ثبت و ضبط آن امر کرده است. از سوی دیگر، چنانکه روشن است، حاکمان پس از پیامبر، تدوین حدیث و کتابت سنّت و بلکه نشر آن را ممنوع ساخته و بسیاری را دراین‌باره تهدید و تنبیه کرده‌اند.
محدّثان و محقّقان کوشیده‌اند این منع را مستند به روایاتی کنند که نشانگر آن است که رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کتابت حدیث جلوگیری کرده است. امّا این تلاش‌ها عبث است و نمی‌تواند چیزی فراتر از توجیه واقعیّت موجود تلقّی شود. شگفتا، به ابوبکر (که برای اوّلین بار، احادیث نگاشته از رسول‌اللّه(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به آتش کشید
[۲۸۵] ذهبی، محمد ابن احمد، تذکرةالحفّاظ، ج ۱، ص ۵.
[۲۸۷] صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۹.
و به دیگران نیز دستور داد که نگاشته‌های خود را به آتش کشند) و نه عمر بن الخطّاب (که دامنه این منع را گستراند و کسانی را که برخلاف حکم وی گام برمی‌داشتند، «سیاست !!» کرد)،
[۲۸۸] ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ۴۳ به بعد.
هرگز به منع پیامبر و نهی شرعی صادر از رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد نکردند.
فقیه جلیل‌القدر مرحوم شیخ محمدباقر شریف‌زاده نوشته‌اند: عدم استناد ابی بکر در سوزاندن آنچه نوشته بود، و عمر در نهی از کتابت و فرمان از بین بردن احادیث، دلیلی است بر عدم صحّت روایت و یا روایت‌های منع و…
دکتر امتیاز احمد نوشته است: معارضان با کتابت حدیث، انگیزه‌ها و زمینه‌های شخصی داشتند؛ وگرنه چرا آنان و حتّی عمر که بیشتر از هرکس در این زمینه کوشید، به هیچ حدیث و منع شرعی صادرشده از رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد نکردند؟ این، نشانگر آن است که نصّ روشنی دراین‌باره نبوده است.
[۲۹۰] امتیاز احمد، دلائل التوثیق المبکّر للسنة النبویّة، ص ۲۳۹.
آورده‌اند که عمر، آهنگ نگاشتن حدیث را داشت و دراین‌باره با اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به رایزنی پرداخت. آنان گفتند حدیث را کتابت کنید. او یک ماه در این اندیشه بود، تا اینکه روزی در میان جمع آمد، و منع تدوین حدیث و محو نگاشته‌ها را اعلام کرد. این‌گونه گزارش‌ها نشان می‌دهد که حدیث، نگاشته می‌شده و منعی از نگارش آن نبوده است؛ و پیامبر، جلوی تدوین آن را نگرفته بود؛ وگرنه چرا عمر درباره چگونگی آن به رایزنی می‌پرداخت؟ این، مهم‌ترین نکته‌ای است که صدور همه روایات منع را به تردید می‌افکند و محقّق نمی‌تواند از کنار آن بی‌توجه بگذرد.

۴.۷.۱ - حدیث ابی سعید خدری

آنچه از روایات و احادیث در منع تدوین و نگارش حدیث نقل‌شده است، از اعتباری شایسته برخوردار نیست. در نااستواری این‌گونه احادیث، به‌جز حدیث (یا احادیث) منقول از ابی سعید خدری ، پژوهشگران اهل سنّت تردید ندارند. بنابراین آنگونه نقل‌ها را وامی نهیم و به‌نقد و بررسی آنها نمی‌پردازیم. دکتر مصطفی اعظمی در اثر ارجمند خویش می‌گوید: در ناپسندی نگارش و ضبط حدیث، حدیث صحیحی، به‌جز حدیث ابی سعید خدری وجود ندارد. در چگونگی آن نیز اختلاف است؛ از یکسوی در اینکه «موقوف» است، یا «مرفوع »، و از دیگر سوی در اینکه مراد از آن چیست؟!
[۲۹۲] اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۸۰.

دکتر رفعت فوزی نوشته‌اند: هیچ حدیثی دراین‌باره، پیراسته از ضعف نیست؛ مگر حدیث ابی سعید خدری …
اکنون بنگریم این حدیث از چه حدّی از اعتبار برخوردار است. ابتدا متن آن را بیاوریم:
عن ابی سعید الخدری: انّ النّبی صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، قال: «لاتکتبوا عنّی شیئا الاّ القرآن، فمن کتب عنی شیئا غیر القرآن فلیمحه»
ابی سعید می‌گوید: پیامبر فرمود: «از من جز قرآن چیزی ننویسید؛ اگر کسی به‌جز قرآن چیزی از من نگاشته است، پاک کند و از بین ببرد»
[۲۹۷] ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح، ص ۲۹۶.

این روایت با الفاظ مختلفی نقل‌شده است و این نقل‌های گونه‌گون، نشانی از عدم دقت در ضبط روایت است.

۴.۷.۲ - سند حدیث

تنها کسی که این روایت را «مرفوعا» از رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است، «همّام بن یحیی» است.
خطیب بغدادی می‌گوید: این حدیث را بدین‌صورت «مرفوعا» تنها همام از زید بن اسلم نقل کرده است. برخی نیز بر این باورند که این حدیث، از آن ابی سعید است، بدون اینکه به پیامبر نسبت داده شود.
[۳۰۴] اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۸۰.

پیش‌تر سخن دکتر مصطفی اعظمی را درباره چگونگی احادیث منع نگارش حدیث آوردیم؛ اینک بخشی از سخن وی را که مرتبط با این حدیث است می‌آوریم:
تنها حدیث صحیح این موضوع، حدیث ابی سعید خدری است، که در اینکه «موقوف» است یا «مرفوع» اختلاف است.
اختلاف در اینکه حدیث یادشده «موقوف» است (یعنی منسوب به ابی سعید است و نه پیامبر)، و یا «مرفوع» است (یعنی منسوب به رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است)، پیشینه کهنی دارد.
شیخ محمد ابوزهو در ضمن بحث از کتابت حدیث، می‌گوید: برخی از عالمان ـ ازجمله بخاری ـ بر این باور بوده‌اند که حدیث ابی سعید، منسوب به اوست (موقوف علیه).
ابن حجر عسقلانی نیز این مطلب را به برخی از پیشوایان محدّثان نسبت داده، می‌گوید:
بدین‌صورت، حدیث ابی سعید خدری، حجیّت نخواهد داشت؛ به‌ویژه اگر آن را با احادیثی بسنجیم که اباحه کتابت و شایستگی نگارش و ضبط را به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مستند می‌سازند.
و بر این نکته تأکید ورزیم که محدّثان در ترجیح دو خبر متعارض ، گفته‌اند: اگر یکی از دو حدیث متعارض، مرفوع بودنش مورد اتّفاق بود، و دیگری «رفع» و «وقف» آن مورد اختلاف، ترجیح متفق‌علیه بر مختلف فیه قطعی است.
[۳۰۶] حازمی همدانی، محمد، الاعتبار فی الناسخ والمنسوخ من الآثار، ص ۱۶ـ ۱۷.

افزون بر این نکته تأمل برانگیز در سند حدیث که یکسره آن را از حجیّت می‌افکند، باید گفت برفرض که به صدور آن باور داشته باشیم، آیا می‌توان گفت که این حدیث در جهت منع تدوین حدیث است؟ اوّلین تردید این است که ابوسعید، خود در پاسخ کسانی که از او چرای عدم ضبط را خواسته‌اند، به کلام رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد نکرده و بلکه گفته است: نمی‌خواهم قرآن و حدیث، در یک صفحه نگاشته شود.
ازاین‌روی، برخی از محدّثان بر این باور بودند که نهی در حدیث ابی سعید خدری، نهی از کتابت حدیث با قرآن در یک صفحه بوده است، برای جلوگیری از امتزاج آن دو به هم و نه جز آن.
[۳۰۸] یعقوب، عبد الرحمن، تیسیرالوصول، ج ۳، ص۱۷۷.
[۳۰۹] قرشی دمشقی، ابن کثیر، الباعث الحثیث، ص ۱۲۷.

بر این نکته باید افزود که مسلم بن حجّاج قشیری نیشابوری که این حدیث را در صحیح خود نقل کرده است، آن را در بابی آورده که عنوانش چنین است: «باب الثبت فی الحدیث. »
[۳۱۰] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۲۸۹.
و بدان، عنوان «باب المنع من کتابة الحدیث» نداده است؛ و روشن است که عناوین باب‌ها بر اساس فهم محدّثان از احادیث، انتخاب می‌شده است.
سخن درباره این حدیث و طرق دیگر آن به لحاظ سند و متن فراوان است؛ اکنون باید بگذاریم و بگذریم و با گزارشی از برخی داوریهای پژوهشیان، سخن را به‌پایان ببریم.
دکتر رفعت فوزی نوشته‌اند: حدیث دوم که آن را عبدالرحمن بن زید … نقل می‌کند؛ این حدیث، ضعیف است. یحیی بن معین گفته است فرزندان زید بن اسلم چیزی نیستند. احمد بن حنبل گفته است ضعیف است و دیگران نیز. ازاین‌روی، این حدیث، ضعیف است و بدان نمی‌شود اعتماد کرد.
[۳۱۲] عسقلانی، ابن حجر، هدی الساری، ج ۱، ص ۲۴.
[۳۱۳] ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۲۹۳.

به‌هرحال، آنچه روشن است و به لحاظ نقد تاریخی اسناد و پژوهش دقیق در گزارش‌های برجای‌مانده هیچ‌گونه تردیدی را برنمی‌تابد، این است که حدیث در زمان رسول‌اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگاشته می‌شده است و آن بزرگوار از کتابت و نگارش آن به‌هیچ‌روی جلوگیری نکرده‌اند، و ثبت و ضبط علم را ممنوع ندانسته‌اند؛ و آنچه در این زمینه به آن حضرت نسبت داده‌شده است، از حدّ اقل شرایط صحت هم برخوردار نیست تا پژوهشگر بدان‌ها استناد کند. امّا اینکه چرا پس از پیامبر، نگارش و تدوین حدیث و بلکه نشر آن، منع شد و حاکمان با تمام توان از ثبت و ضبط احادیث منع کردند و برای این عمل چه توجیه داشته‌اند (و یا درست بگوییم توجیه آفرینان، چه توجیه‌هایی تراشیده‌اند)، سخنی است دیگر که باید در مجالی دیگر گفته آید. (چنانکه یادآوری کردیم احادیث دیگری درزمینهٔ منع تدوین حدیث از پیامبر آورده‌اند. آن احادیث، چنانکه گذشت، بر اساس معیارهای حدیثی، هرگز قابل‌قبول نیستند. برای آگاهی از آنها و چگونگی نقد آنها ازجمله بنگرید به:
[۳۱۴] معجم الفاظ احادیث بحارالانوار، ج ۱ (مقدّمه)ص ۲۲.
[۳۱۵] ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۲۹ به بعد.
[۳۱۷] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۷۶ به بعد.


۴.۷.۳ - نقد نظریه منع نگارش

روایت دو فرد اخیر را محققان اهل سنت ضعیف دانسته‌اند.
[۳۱۸] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۸، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
[۳۱۹] معلمی، عبدالرحمان، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، ج ۱، ص ۳۵، بیروت ۱۴۰۳.

درباره روایت ابوسعید نیز دانشمندان، از جهت موقوف یا مرفوع بودن آن، اختلاف‌نظر دارند.
[۳۲۱] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۸، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
[۳۲۲] معلمی، عبدالرحمان، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، ج ۱، ص ۳۵، بیروت ۱۴۰۳.

به فرض مرفوع بودن، روایت ابوسعید از جهت متن و سند اشکالات اساسی دارد
[۳۲۳] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۲۹۵ـ ۲۹۷، قم ۱۳۷۶ ش.
[۳۲۴] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۵۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
و نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که پیامبر اکرم با نگارش حدیث مخالف بوده است.
البته به عقیده علمای اهل سنت، که قائل به صحت روایت ابوسعید شده‌اند،
[۳۲۶] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۷، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
تعارض روایات اذن کتابت و نهی از آن با قول به منسوخ بودن روایات نهی یا خاص بودنِ خطاب در آن‌ها قابل‌رفع است.
[۳۲۹] ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج ۱، ص ۲۶۶، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
[۳۳۰] ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۱۹، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
[۳۳۱] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۸ ـ ۱۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.

اما محققان شیعه صدور احادیث نهی را از اساس نفی کرده‌اند.
[۳۳۵] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۳۰۲، قم ۱۳۷۶ ش.
[۳۳۶] جعفریان، رسول، مقدمه‌ای بر تاریخ تدوین حدیث، ج ۱، ص ۱۸، قم ۱۳۶۸ ش.
[۳۳۷] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۶۲، تهران ۱۳۷۷ ش.

به هر جهت، مطلب مهم توجه به آخرین موضع رسول خداست که در موافقت با تدوین حدیث بوده است.

۴.۸ - مخالفت خلفا با نگارش حدیث

پس از درگذشت پیامبر اکرم، نسبت به نقل و نگارش حدیث موانعی از جانب خلفای سه‌گانه و برخی صحابه به وجود آمد.

۴.۸.۱ - ادله خلفا

آنان با طرح دلایلی، مردم را به ترک نقل و تدوین حدیث دعوت کردند، دلایلی چون جلوگیری از اختلاف افتادن در بین مسلمانان، ترس از نسبت دادن خلاف به پیامبر، کافی بودن قرآن و درنتیجه عدم نیاز به حدیث، به نقل از عمر: کِتابُ اللّه حَسْبُنا، ترس از اختلاط قرآن با حدیث و نیز ترس از ترک قرآن و پرداختن به غیر آن.
آنان حتی بعضی صحابه را به سبب نقل حدیث تحت‌فشار قراردادند،
[۳۴۶] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۵۴، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
حتی ابوبکر به از بین بردن روایاتی که در اختیار داشت، مبادرت کرده بود.

۴.۸.۲ - علت اصلی ممنوعیت

ازنظر محققان، هیچ‌یک از دلایل یادشده علت اصلی ممنوعیت نقل و تدوین حدیث نبوده
[۳۵۰] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۳۱۶ ـ ۳۳۸، قم ۱۳۷۶ ش.
[۳۵۱] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۸۵ ـ ۸۸، تهران ۱۳۷۷ ش.
و این ممنوعیت با حوادث سیاسی آن عصر ارتباط داشته است.
ازجمله آن‌که هدف مهم مانعان، از بین رفتن احادیثی از پیامبر درباره فضایل و رذایل اشخاص بود.
[۳۵۳] حسنی، هاشم معروف، دراسات فی الحدیث و المحدثین، ج ۱، ص ۲، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، (بی‌تا).
[۳۵۴] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۴۱۴ـ ۴۲۲، قم ۱۳۷۶ ش.

حساسیت کمتر داشتن نسبت به نقل روایات فقهی، (به نقل از عمر)
[۳۵۵] ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، جزء ۸، ص ۱۱۰، چاپ احمد ابو ملحم و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
مؤید این مطلب است.

۴.۹ - واکنش‌ها به منع روایت

واکنش صحابه و تابعین در مقابل سیاست منع نقل و تدوین حدیث، متفاوت بود.
عده‌ای نقل و نگارش حدیث را ترک کردند،
[۳۵۶] دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۸۵، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
[۳۵۷] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی‌بکر، تدریب الراوی، ج ۲، ص ۶۱، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
عده‌ای حدیث را به خاطر سپردند، اما از تدوین آن خودداری کردند یا نوشته‌های حدیثی خود را از بین بردند، عده‌ای نیز مقاومت کردند و به نقل و تدوین حدیث ادامه دادند.
[۳۵۹] دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۸، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.


۴.۱۰ - آثار منع روایت

سیاست منع روایت و تدوین حدیث موجب شد که بخش وسیعی از احادیث به‌تدریج فراموش یا مضمون آن‌ها تحریف شود یا جعل به این حوزه راه یابد.
[۳۶۰] جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۴۸۱ـ ۵۴۹، قم ۱۳۷۶ ش.
[۳۶۱] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۵۱ـ ۱۵۷، تهران ۱۳۷۷ ش.


۴.۱۱ - منع روایت در عهد معاویه

در عهد خلافت معاویه ، سیاست خلفای سه‌گانه درباره حدیث دنبال شد.
[۳۶۲] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۳، ص ۹۵، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا).
[۳۶۳] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۵، ص ۴۳ـ ۴۴، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا).

در این دوره علاوه بر سخت‌گیری نسبت به اهل‌بیت پیامبر، دستور داده شد درباره فضایل خلفای سه‌گانه و ذمّ و نکوهش علی (علیهالسلام) روایاتی جعل شود وعده‌ای از صحابه و تابعین برای این کار به خدمت گرفته شدند.

۴.۱۲ - پایان منع روایت

منع روایت تا پایان قرن نخست ادامه یافت.


درمجموع، می‌توان گفت که تدوین در اصل به معنای جمع‌آوری و نگارش بوده، اما این کار در هر دوره ویژگی‌هایی داشته است.
تدوین حدیث در عصر پیامبر اکرم و صحابه، نگارش و ثبت بوده، اما از قرن دوم به بعد این مفهوم توسعه‌ یافته و علاوه بر نگارش، تبویب و تنظیم را هم دربر گرفته است؛ ازاین‌رو، علمای حدیث در کتب خود از ادوار تدوین بحث می‌کنند و برای هر دوره خصوصیتی می‌آورند که از دوره‌های دیگر تمایز دارد.
[۳۶۷] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
[۳۶۸] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۸ـ ۴۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.

از کلام ذهبی که شروع تدوین حدیث را در ۱۴۳ دانسته و نتیجه چنین تدوینی را ظهور تصانیف متعدد اعلام کرده است،
[۳۶۹] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
می‌توان مراد او را از تدوین، همان تنظیم و مرتب‌سازی دانست، زیرا نگارش ابتدایی از ده‌ها سال قبل از آن صورت می‌گرفته است.
بعلاوه، در سخن ذهبی بحث از پیدایش تصانیف است و تصنیف کتابی است که مطالب آن در چند فصل منظم شده است.
به گفته ابن حجر عسقلانی،
[۳۷۱] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، مقدمه هدی الساری، ص ۸، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
احادیث پیامبر اکرم در دوره صحابه و بزرگان تابعین مدون و مرتب‌نشده بود.
[۳۷۲] اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۱، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.

منظور او نفی کلی نگارش حدیث در عصر صحابه و تابعین نیست.
نجاشی نیز درباره ثُبَیت، یکی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام)، سخنی دارد که بر اساس آن، روایات این شخص مکتوب بوده، اما مدون، یعنی مرتب و منظم، نبوده است.

۵.۱ - اقدامات عمر بن عبدالعزیز

در سال ۹۹ عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید.
[۳۷۴] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۶ .

وی که سیره‌اش با خلفای پیشین تفاوت داشت بااحساس خطر نسبت به از بین رفتن سنت و حدیث پیامبر،
[۳۷۶] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۷، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
در فرمانی به عامل خود در مدینه ، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حَزم انصاری ، نگارش حدیث و سنت پیامبر را خواستار شد.
[۳۷۷] دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۶، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.

برخی نوشته‌اند که او نظیر این فرمان را برای ابن شهاب زُهْری و حکام ولایات دیگر نیز صادر کرد.
به نوشته ابن حجر عسقلانی ، صدور فرمان عمر بن عبدالعزیز نشانه آغاز تدوین بوده است.
بیشتر دانشمندان معاصر نیز خلافت عمر بن عبدالعزیز را مقارن با مبدأ رسمی تدوین حدیث دانسته‌اند.
[۳۸۷] خولی، محمد عبدالعزیز ، تاریخ فنون الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۳۷، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
[۳۸۸] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۶، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.


۵.۲ - چگونگی تدوین

امّا در اینکه عمر بن عبدالعزیز چگونه تدوین حدیث را آغاز کرد و آن را به چه کسی و یا کسانی وانهاد، هم‌داستان نیستند. سیوطی و برخی دیگر گفته‌اند که وی آن را به‌صورت اعلام عمومی به همگان رساند؛
[۳۸۹] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، تدریب الراوی، ج ۱، ص ۴۱.
امّا در برخی گزارش‌ها آمده است که او به عالمان مدینه نوشت که احادیث پیامبر را بنویسند و از تباهی و نابودی آنها جلوگیری کنند.
بخاری نقل کرده است که عمربن عبدالعزیز نامه‌ای به ابوبکر بن حزم (ابوبکر بن حزم خزرجی مدنی، امیر مدینه و از قاضیان آن دیار بود. او را به کثرت عبادت و تهجّد ستوده‌اند).
[۳۹۵] ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج ۵، ص. ۲۲۲.
نگاشت، و وی را بدین کار گماشت و بدو تاکید کرد تا علم را بگستراند، و مجالسی برای تعلیم آن به پا دارد و در مساجد، تعلیم احادیث را به مذاکره بگذارد، و وی بر این کار همّت گمارد و احادیث را در کتابی جمع کرد.
[۴۰۱] ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۱۶.

در برخی از نصوص تاریخی آمده است که وی این کار را به «کثیر بن مرّة» (از محدثان و فقیهان «حمص» است که گویند هفتاد بدری را در آن دیار ملاقات کرده است. )
[۴۰۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ البخاری، ج ۷، ص ۲۰۸.
[۴۰۳] رازی، ابن ابی‌حاتمِ، ‌ الجرح والتعدیل، ج ۲، ص ۱۵۷.
وانهاد و در برخی دیگر آمده است که او محمد بن شهاب زهری را به تدوین حدیث گمارد و نگاشته‌های زهری را به اقالیم اسلامی گسیل داشت. زهری این مطلب را می‌گفت و بدان می‌بالید که حدیث را پیش‌تر از او کسی تدوین نکرده است. عالمان و محدّثان عامه بر پیش‌آهنگی زهری در تدوین حدیث تأکید کرده‌اند، و این مطلب در میان آثار آنان از شهرت بسیاری برخوردار است.
[۴۱۰] فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص ۲۲۱.
[۴۱۱] ابن عساکر، علی بن حسن، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۲۳۴.
[۴۱۲] ضاری، حارث سلیمان، الامام الزّهری واثره فی السنّة، ص ۲۹۵ به بعد.

عمربن عبدالعزیز به سال ۱۰۱ هجری درگذشته است؛ ازاین‌روی، برفرض اینکه وی فرمان تدوین حدیث را در آخرین سال زندگی‌اش صادر کرده باشد، سال ۱۰۱ هجری، بر پندار کسانی که بر این باورند، آغاز تدوین حدیث خواهد بود. امّا برخی دیگر از گزارش‌ها نشانگر این هستند که وی، فرمان تدوین را ابلاغ کرد، امّا بر اجرایش توفیق نیافت. بدین‌سان، کسانی آغاز تدوین حدیث را به دورتر از این تاریخ رسانده‌اند. برخی آغاز تدوین حدیث را به امر هشام بن عبدالملک و به همت محمّد بن شهاب زهری به سال ۱۲۴ هجری رسانده‌اند؛ اگرچه از تاریخ‌های ۱۰۴، ۱۰۵، ۱۱۰، ۱۲۱ و… نیز یادشده است. (برخی آورده‌اند که حدیث تا پس از مرگ حسن بصری (م ۱۱۰ هـ)، نوشته نشد
[۴۱۴] امتیاز احمد، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۲۳۵.
ذهبی در موردی نوشته است که تدوین حدیث و فقه، به سال ۱۴۳ آغاز شد.
[۴۱۵] ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، «حوادث ۱۴۱تا ۱۶۰»، ص ۱۲.
(و در موردی دیگر، از وی نقل‌شده است که بر سال ۱۳۲ تصریح کرده است
[۴۱۶] صدر، حسن، تأسیس الشیعة، ص ۲۷۹.
ابو حاتم رازی می‌گوید اوّلین کسی که حدیث را تدوین کرده است، ابن جریح (م ۱۵۰ هـ) است . )
[۴۱۷] رازی، ابن ابی‌حاتمِ، ‌ الجرح والتعدیل، ج ۱، ص ۱۸۴.
[۴۱۸] خطیب بغدادی، ابوبکر، تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۴۰۰ .
و… به‌هرحال، آنچه همه این دیدگاه‌ها در آن هم‌داستان‌اند، عدم نگارش حدیث در قرن اوّل هجری است. البته پس‌ازاین خواهیم آورد که پژوهشیان معاصر اهل سنّت، به‌نقد این دیدگاه‌ها پرداخته و این مطلب را که حدیث، تا قرن دوم نگاشته نشد، توجیه کرده‌اند. )

۵.۳ - گزارش عجاج خطیب

به گزارش محمد عجاج خطیب ، فرمان رسمی تدوین حدیث را پیش‌ازاین یکی از امرای مصر به نام عبدالعزیز بن مروان (متوفی ۸۵) خطاب به کثیر بن مُرّه حضرمی صادر کرده بوده، اما معلوم نیست که کثیر بن مرّه از این فرمان اطاعت کرده بوده است یا خیر.

۵.۴ - امتثال ابن حزم

بعضی برآن‌اند که به سبب کوتاهی دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز، از امتثال ابن حزم نیز اثری در دست نیست،
[۴۲۰] حسن صدر، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ج ۱، ص ۲۷۸، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران (بی‌تا).
اما بنا بر قراینی، ابن حزم دفاتری از حدیث تدوین کرده بود، که ازمیان‌رفته است.
به هر صورت، فرمان عمر بن عبدالعزیز نقطه عطفی در مسیر تدوین حدیث به شمار می‌رود.

۵.۵ - نقد نظر گولدتسیهر

برخی مستشرقان ، ازجمله گولدتسیهر ، نسبت به هرگونه تدوین در قرن نخست تشکیک کرده‌اند، اما نظر این گروه از مستشرقان را در این خصوص، به دور از غرض ــ در ایجاد تردید نسبت به اصالت سنت پیامبر اسلام ــ ندانسته‌اند.
[۴۲۲] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۴ ـ ۲۵، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۴۲۵] ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۳۰۲، او، عنایة الامة الاسلامیة بالسنة النبویة، قاهره ۱۳۷۸.



پس از فرمان عمر بن عبدالعزیز، به‌تدریج دانشمندان به تدوین حدیث روی آوردند که به دوره هایی تقسیم می‌شود.

۶.۱ - نخستین مدون حدیث

در این‌که چه کسی نخستین بار به تدوین حدیث پرداخت، اختلاف هست.
ابن حجر در یک جا نخستین تدوین‌کنندگان حدیث را ربیع بن صبیح و سعید بن ابی عروبه ذکر کرده و در جای دیگر، ابن شهاب زهری را آغازگر تدوین معرفی نموده است.
به‌تصریح مالک بن انس ، نخستین مدوِن علم حدیث ابن شهاب است.
به نوشته ذهبی، خالد بن سعدان (متوفی ۱۰۴) هفتاد صحابی را ملاقات کرد و دانش خود را که از آنان آموخته بود در مصحفی گردآورد.
ابن حزم انصاری و ابن جریج
[۴۳۱] ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۱۱، چاپ وصی اللّه بن محمود عباس، بیروت ۱۴۰۸.
را نیز آغازگر تدوین دانسته‌اند.
درمجموع، در بیش‌تر اقوال ابن شهاب زهری نخستین مدون دانسته شده،
[۴۳۵] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۸، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۴۳۶] ضاری، حارث سلیمان، الامام الزهری و اثره فی السنة، ج ۱، ص ۲۹۲، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
[۴۳۷] ضاری، حارث سلیمان، الامام الزهری و اثره فی السنة، ج ۱، ص ۲۹۵، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
شاید به دلیل سخن خود ابن شهاب که گفته است پیش از من کسی این علم را تدوین نکرده است.
به‌هرحال، در مورد نخستین مدون حدیث قطعیت وجود ندارد، زیرا افراد یادشده معاصر یک‌دیگر بوده‌اند و به همین دلیل مشکل می‌توان گفت که کدام‌یک در تدوین بر دیگری سبقت داشته است.
[۴۴۰] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).

همچنین ممکن است اول بودن هریک به نسبت منطقه‌ای باشد که در آن می‌زیسته است.

۶.۲ - دوره بنی امیه

در عصر بنی‌امیه کار تدوین بسیار کند بود، زیرا کتابت و تدوین علوم ازنظر اکثر دانشمندان خوشایند تلقی نمی‌شد،
[۴۴۲] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۴۰، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
[۴۴۳] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۲ـ ۲۶۳، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
ضمن آن‌که تدوین نیز وضعی ابتدایی داشت و از تنظیم و طبقه‌بندی مطالب در آن خبری نبود.
[۴۴۵] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۳، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).


۶.۳ - دوره بین عباس

پس از به خلافت رسیدن بنی‌عباس وبویژه در عصر منصور عباسی در تدوین حدیث تحولی ایجاد شد
[۴۴۶] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۴، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
که البته تشویق منصور عباسی به امر تدوین و استقبال علما از آن، علل خاصی داشت.
[۴۴۸] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۱۸، تهران ۱۳۷۷ ش.

بنا به گزارش ذهبی، در سال ۱۴۳ در تمام شهرها دانشمندان به تدوین معلومات خود در رشته‌های حدیث و فقه و تفسیر پرداختند و درنتیجه تصانیف فراوانی پدید آمد.
[۴۴۹] عبدالرحمان بن ابی بکر، سیوطی، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
[۴۵۰] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).


۶.۴ - دوره قرن دو تا پنج

از قرن دوم تا پنجم، تدوین حدیث مسیر مشخصی داشته و به روش‌های مختلفی صورت می‌گرفته که از مهم‌ترین آن‌هاست:
تدوین موضوعی به‌ویژه بر اساس ابواب فقهی، و تدوین برحسب مسانید، یعنی نگارش احادیثی که هریک از صحابه روایت کرده‌اند در یک باب.
[۴۵۱] ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۵۴، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.

از این دو روش شیوه نخست را بهتر دانسته‌اند.
[۴۵۲] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج ۲، ص ۱۴۰، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.



در سیر تدوین حدیث اهل‌سنت ادوار مهمی وجود داشته که عبارت است از:

۷.۱ - دوره مصنفات اولیه

در این دوره محدثان در کتاب‌های خود حدیث و غیرحدیث (آرای صحابه و تابعین) را در کنار هم ثبت می‌کردند، زیرا عده‌ای از متقدمان اطلاق «حدیث» را بر آثار صحابه و تابعین صادق می‌دانستند.
[۴۵۳] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
[۴۵۴] طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۷۳، قم ۱۳۷۷ ش.

در این دوره، نسبت به روایات از لحاظ صحت‌ و سقم یا مرسل و مسند بودن حساسیت چندانی وجود نداشت.
بسیاری از مشاهیر حدیث در قرن دوم، ازجمله ابن جریج ، سعید بن ابی عروبه ، حمّاد بن سلمه ، اَوْزاعی ، سفیان ثوری و مالک بن انس ،
[۴۵۵] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
دارای تصنیف حدیثی بودند، هرچند از آثار این دوره جز کتاب موطّأ مالک بن انس اثر دیگری برجای نمانده است.
[۴۵۶] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).


۷.۲ - تدوین مسانید

مسند کتابی است که در آن احادیث ذیل نام راوی آن‌ها ــ که از یک صحابی است ــ طبقه‌بندی‌شده است.
تدوین مسانید در دهه‌های پایانی قرن دوم شروع شد و در قرن سوم به شکل گسترده
[۴۵۸] طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۹۷ـ ۱۶۱، قم ۱۳۷۷ ش.
و پس از قرن سوم نیز کم‌وبیش ادامه یافت.
[۴۶۰] طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۹۷ـ ۱۶۱، قم ۱۳۷۷ ش.


۷.۲.۱ - ویژگی‌های مسانید

ویژگی مهم و بارز مسانید، جدا شدن حدیث پیامبر اکرم از گفته‌های صحابه و تابعین و توضیحات فقها درباره آن‌ها بود.
[۴۶۱] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).

همچنین از آنجا که هدف صاحب مسند، جمع‌آوری کلیه منقولات یک صحابی در کنار هم بود، طبعاً در این‌گونه کتب همه گونه روایت، از صحیح و ضعیف و حتی جعلی، یک جا گرد می‌آمد،
[۴۶۲] ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۸، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
[۴۶۳] طباطبائی، کاظم، مسند نویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۸۸، قم ۱۳۷۷ ش.
لذا مسانید ازلحاظ اعتبار در شمار منابع درجه سوم، بعد از صحاح و سنن ، به شمار می‌روند
[۴۶۴] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۹۸، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
و تنها مسند احمد بن حنبل از دیگر مسانید متمایز بوده و ازنظر برخی، در ردیف سنن قرارگرفته است.
[۴۶۵] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۹۷، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.


۷.۳ - تدوین صحاح و سنن

محدودیت‌های مسانید سبب گردید که در قرن سوم شیوه دیگری در تدوین حدیث پیدا شود.
در این شیوه، از بین روایات، نوع صحیح آن‌ها گزینش و در قالب ابواب موضوعی طبقه‌بندی می‌شد (صحیح؛ صحاح سته ؛ بخاری ؛ مسلم بن حجاج نیشابوری).
همچنین تدوین نوع دیگری از کتب با عنوان سنن، موردتوجه محدّثان قرار گرفت.
سنن کتابی است که معمولاً مشتمل بر احادیث احکام است که برپایه ابواب فقهی مدون شده است.
[۴۶۸] طباطبائی، کاظم، مسند نویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۵، قم ۱۳۷۷ ش.

در این کتب نیز روایات به‌صورت مسند، و عاری از موقوفات (حدیث) است، زیرا از آن‌جا که موقوفات به صحابه منتسب‌اند در شمار حدیث قرار می‌گیرند ولی نمی‌توان آن‌ها را سنن پیامبر دانست.
در دوره متقدمان، تدوین سنن امری شایع بود.

۷.۳.۱ - صحاح سته

به صحیحین (صحیح مسلم و صحیح بخاری) و سنن اربعه (سنن ابن ماجه ، سنن ابی داود ، سنن نسایی ، سنن ترمذی) با نوعی تسامح «صحاح سته» اطلاق شده است.
این کتب ــ که اهمّ مصادر حدیث اهل سنّت‌اند ــ در قرن سوم تدوین شدند، لذا این قرن، عصر طلایی تدوین حدیث به شمار می‌رود.
[۴۷۱] فاخوری، محمود، الامام مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری: حیاته و صحیحه، ج ۱، ص ۲۵، قاهره ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.

در قرن چهارم و پنجم محدثان، احادیثی را که محدّثان پیشین کمتر به آن‌ها توجه کرده بودند، در قالب تألیفات جدید تدوین کردند.

۷.۳.۲ - محدثان قرن دو تا پنج

بعضی محدّثان نامدار این دو قرن این اشخاص بودند: یعقوب بن اسحاق معروف به ابوعوانه اسفراینی (متوفی ۳۱۶) صاحب مسند یا صحیح؛ محمد بن حِبّان بن احمد معروف به ابن حبان (متوفی ۳۵۴) صاحب المسند الصحیح یا الانواع و التقاسیم؛ ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (متوفی ۳۶۰) صاحب معاجم سه گانه؛ ابوالحسن علی بن عمر معروف به دارقطنی صاحب الزامات، که درواقع مستدرکی بر صحیحین است؛ ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه معروف به حاکم نیشابوری (متوفی ۴۰۵) صاحب کتاب‌های العلل حاکم العلل، الامالی، فوائدالشیوخ، امالی العشیات، معرفة علوم الحدیث و المستدرک علی الصحیحین؛ و ابوبکر احمد بن حسین خسروجردی مشهور به بیهقی (متوفی ۴۵۸) صاحب دو کتاب السنن الکبری و السنن الصغری.
[۴۷۲] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۵۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
[۴۷۳] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۲، تهران ۱۳۷۷ ش.

حاکم نیشابوری کتاب المستدرک علی الصحیحین را به‌عنوان تکمله‌ای بر صحیح بخاری و صحیح مسلم، بر اساس ضوابط آن دو تألیف نمود.


قرن پنجم پایان دوره تدوین حدیث اهل سنت در دوره متقدمان به شمار می‌رود.
به گفته بعضی محققان، در این قرن جمع‌کردن مصادری که مشخصه آن سندهای متصل از مؤلف تا رسول خدا باشد، متوقف گردید و پیشوایان حدیث از قبول حدیثی که محدّثان سابق روایت نکرده بودند، خودداری کردند، به‌طوری که بعدها ابن صلاح (متوفی ۶۲۴) گفت اگر امروز کسی حدیثی بیاورد که نزد محدّثان سابق نباشد، از او پذیرفته نمی‌شود.
[۴۷۶] ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۰۸، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.



مقصود از جوامع، کتاب‌هایی است که با استفاده از کتب اصلی حدیث، ازجمله صحاح سته، موطّأ مالک و مسند احمد بن حنبل تدوین‌شده است.

۹.۱ - اقسام جوامع

این کتب به چند دسته تقسیم می‌شود:
کتبی که فقط جامع روایات صحیحین است؛ کتبی که جامع روایات صحاح و سنن و مسانید مهم است؛ کتبی که در آن‌ها با استفاده از منابع اخیر تنها به جمع روایات فقهی بسنده شده است.
[۴۷۸] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۶ـ ۱۷۴، تهران ۱۳۷۷ ش.


۹.۲ - جوامع روایات صحیحین

در مورد کتاب‌های دسته اول گفتنی است که افراد بسیاری دارای «الجمع بین الصحیحین» بوده‌اند، ازجمله جوزقی نیشابوری (متوفی ۳۸۸)، ابو مسعود ابراهیم بن عبید دمشقی (متوفی ۴۰۱)، اسماعیل بن احمد معروف به ابن فرات سرخسی نیشابوری (متوفی ۴۱۴)، ابوبکر احمد بن محمد برقانی (متوفی ۴۲۵)، محمد بن نصر یا ابی نصر فتوح حمیدی (متوفی ۴۸۸)، حسین بن مسعود بغوی (متوفی ۵۱۶)، محمد بن عبدالحق اشبیلی (متوفی ۵۸۱)، احمد بن محمد قرطبی معروف به ابن ابی الحجة (متوفی ۶۴۲)، و صاغانی (متوفی ۶۵۰).
از معاصران نیز محمد حبیب الله الشنقیطی (متوفی ۱۳۶۳) در کتاب زاد المسلم فیما اتفق علیه البخاری و مسلم، و محمدفؤاد عبدالباقی (متوفی ۱۳۸۸) در کتاب اللؤلؤ و المرجان فیما اتفق علیه الشیخان به استخراج مشترکات صحیحین پرداختند.
[۴۸۲] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۷، تهران ۱۳۷۷ ش.


۹.۳ - جوامع روایات کتب

در دسته دوم نیز کتب مختلفی تدوین گردید که مهم‌ترین جامعان آن‌ها این اشخاص بودند:

۹.۳.۱ - کتب بغوی

بغوی صاحب مصابیح السنة ، وی در این کتاب به جمع روایات صحاح سته و موطّأ مالک بن انس اقدام نمود.

۹.۳.۲ - کتب احمد بن رزین

احمد بن رزین بن معاویه (متوفی ۵۳۵) مؤلف التجرید للصحاح و السنن، وی در این کتاب تنها به جمع روایات صحیح از کتب شش‌گانه پرداخت، با این تفاوت که به‌جای سنن ابن ماجه، موطّأ مالک بن انس را درنظر گرفت.

۹.۳.۳ - کتب ابوالسعادات

ابوالسعادات مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمد معروف به ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶) مؤلف جامع الاصول من احادیث الرسول ؛ ابوالفرج عبدالرحمان بن علی جوزی معروف به ابن جوزی (متوفی ۵۹۷) مؤلف جامع المسانید و الالقاب ، وی در این کتاب روایات صحیحین و مسند احمد بن حنبل و جامع ترمذی را به ترتیب مسانید جمع کرد و بعدها محب‌الدین طبری (متوفی ۶۹۴) به این کتاب ترتیب و تدوین جدیدی داد.

۹.۳.۴ - کتب ابن کثیر دمشقی

اسماعیل بن عمر بن کثیر معروف به ابن کثیر دمشقی (متوفی ۷۷۴) صاحب جامع المسانید و السنن الهادی لأقوم جامع المسانید و السنن الهادی لِأقْوَم السنن، در این کتاب نیز روایات کتب شش‌گانه و مسند احمد بن حنبل و مسند ابی بکر بزاز و مسند ابی یَعْلی و المعجم الکبیر طبرانی به روش مسانید جمع و تدوین‌شده است، این کتاب در حدود یک‌صد هزار حدیث دارد مشتمل بر روایات صحیح و حسن و ضعیف.
[۴۸۸] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۹، تهران ۱۳۷۷ ش.


۹.۳.۵ - کتب سیوطی

عبدالرحمان بن ابی بکر جلال‌الدین سیوطی صاحب جمع الجوامع یا جامع کبیر؛ علاءالدین علی بن حسام مشهور به متقی هندی صاحب کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، مبنای این کتاب همان جمع الجوامع سیوطی است، با این تفاوت که روایات آن برمبنای حروف الفبا و موضوعات فقهی تنظیم‌شده است، متقی هندی احادیث الجامع الصغیر را به همین شیوه تنظیم کرد و آن را منهج العمال فی سنن الاقوال نامید.

۹.۳.۶ - کتب منصور علی ناصف

شیخ منصور علی ناصف (از معاصران) صاحب التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول ، وی در این کتاب به‌رسم قدما به جمع و تدوین روایات پنج کتاب از کتب شش‌گانه پرداخت، به این معنی که از درج روایات سنن ابن ماجه خودداری کرد
[۴۹۰] مدیر شانه چی، کاظم، تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۷، تهران ۱۳۷۷ ش.
و بشّار عوّاد عراقی و همکاران او که المسند الجامع لاحادیث الکتب الستة و مؤلفات اصحابها الاخری و موطّأ مالک و مسانید الحُمَیْدی و احمد بن حنبل را تدوین کردند.
این کتاب برمبنای مسندها تنظیم‌شده، اما احادیث هریک از صحابیان بر پایه ابواب آورده شده است.
کتاب دارای ۸۰۲، ۱۷ حدیث از ۲۳۷، ۱ صحابی است.
[۴۹۱] طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۵۴ـ ۴۶۷، قم ۱۳۷۷ ش.


۹.۴ - جوامع روایات فقهی

در دسته سوم، یعنی جوامع احادیث فقهی، نیز کتاب‌های متنوعی تدوین‌شده که از مهم‌ترین آنهاست:
غیر از موارد مذکور، در دوره متأخران کتب حدیثی دیگر با ویژگی‌هایی متفاوت با آنچه گذشت، تدوین شد که ازجمله می‌توان به کتب زوائد، مستخرجات اجزاء، اطراف حدیث، تخریج، معاجم موضوعی و واژه‌ای، نقد و تصحیح منابع پیشین و بررسی احادیث ازنظر درستی سند و متن و نیز موضوع جعل و وضع حدیث اشاره کرد.
[۴۹۲] معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۷۴ـ ۱۸۴، تهران ۱۳۷۷ ش.

این سنت تا عصر حاضر نیز استمرار یافته و مطالعات حدیثی برای تدوین آثار جدید، با توجه به پرسش‌ها و نیازهای علمی صورت می‌پذیرد.


(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۲) ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
(۳) ابن حجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، (بیروت) ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
(۴) ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، چاپ وصی اللّه بن محمود عباس، بیروت ۱۴۰۸.
(۵) ابن سعد، الطبقات الکبری.
(۶) ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
(۷) ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، قاهره ۱۴۰۲/ ۱۹۸۲.
(۸) ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
(۹) ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
(۱۰) ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
(۱۱) ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، او، عنایة الامة الاسلامیة بالسنة النبویة، قاهره ۱
(۱۲) محمد ابوشهبه، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، قاهره (۱۴۰۳/ ۱۹۸۲).
(۱۳) محمد مصطفی اعظمی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۱۴) احمد بن علی بیهقی، تاج المصادر، چاپ هادی عالم زاده، تهران ۱۳۶۶ ـ ۱۳۷۵ ش.
(۱۵) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۱۶) محمد بن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح و هوسنن الترمذی، ج ۵، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت: داراحیاء التراث العربی، (بی‌تا).
(۱۷) رسول جعفریان، مقدمه‌ای بر تاریخ تدوین حدیث، قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۸) محمدرضا جلالی حسینی، تدوین السنة الشریفة، قم ۱۳۷۶ ش.
(۱۹) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.
(۲۰) هاشم معروف حسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، (بی‌تا).
(۲۱) محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
(۲۲) محمد عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.
(۲۳) احمد بن علی خطیب بغدادی، تقیید العلم، چاپ یوسف عش، بیروت ۱۹۷۴.
(۲۴) خولی، محمد عبدالعزیز ، تاریخ فنون الحدیث النبوی، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۲۵) عبداللّه بن عبدالرحمان دارمی، السنن الدارمی، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۲۶) محمد بن احمد ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ ۱۹۷۰
(۲۷) محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۸) عبدالرحمان بن ابی بکر، سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
(۲۹) عبدالرحمان بن ابی بکر، سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳۰) علی شهرستانی، منع تدوین الحدیث، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۳۱) صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
(۳۲) حسن صدر، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران (بی تا).
(۳۳) حارث سلیمان ضاری، الامام الزهری و اثره فی السنة، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۳۴) کاظم طباطبائی، مسندنویسی در تاریخ حدیث، قم ۱۳۷۷ ش.
(۳۵) نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۳۶) مرتضی عسکری، عبداللّه بن سبأ و اساطیر اخری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
(۳۷) مرتضی عسکری، معالم المدرستین، تهران ۱۴۱۳.
(۳۸) محمود فاخوری، الامام مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری: حیاته و صحیحه، قاهره ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۳۹) جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، چاپ محمد بهجة البیطار، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
(۴۰) کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، قاهره: مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).
(۴۱) مجلسی، بحارالانوار.
(۴۲) کاظم مدیر شانه چی، تاریخ حدیث، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴۳) یوسف عبدالرحمان مرعشلی، علم فهرسة الحدیث: نشأته، تطوّره، اشهر ما دوّن فیه، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۴۴) مسعودی، مروج (بیروت).
(۴۵) مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا).
(۴۶) معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴۷) عبدالرحمان معلمی، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، بیروت ۱۴۰۳.
(۴۸) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث، شماره ۱


۱. قَدُّوری، الحَمَد غانم، رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة، ص ۷.
۲. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۳۹.    
۳. عتر، نورالدین، الحدیث والمحدّثون، ص ۱۱۹.    
۴. فوزی، رفعت، توثیق السنّة، ص ۴۳.    
۵. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۱۱۷ ۱۴۶، باب فضل الکتب وما قیل فیها.    
۶. صوفی، عبداللطیف، لمحات من تاریخ الکتاب والمکتبات، الفصل الاوّل، تاریخ الکتاب.
۷. قَدُّوری، الحَمَد غانم، رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة، ص ۷.
۸. قلم/سوره ۶۸، آیه ۱    .
۹. علق/سوره ۹۶، آیه ۴    .
۱۰. ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا والدین، ص ۶۰.    
۱۱. بقره/سوره ۲، آیه ۲۸۲    .
۱۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۷۱.    
۱۳. العلی، صالح احمد، التدوین وظهور الکتب المصنّفة، مجلّة المجمع العلمی العراقی، سال ۳۱، شماره ۲، ص ۷.
۱۴. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۶۹.    
۱۵. دقّاق، عمر، مصادر التراث العربی، ص ۹.
۱۶. ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۸۳.    
۱۷. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، منیةالمرید، ص ۱۰۶.    
۱۸. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۶۹.    
۱۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۳۱۹.    
۲۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۶۶.    
۲۱. ترمذی، محمدبن عیسی، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۹، ص ۲۴۶۶.    
۲۲. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۶.    
۲۳. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنزالعمّال، ج ۱۶، ص ۴۱۸.    
۲۴. مجلسی، محمد بافر، بحارالانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۲.    
۲۵. کتانی، عبد الحی، التراتیب الادرایة، ج ۲، ص۱۶۶.    
۲۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۲.    
۲۷. ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا والدین، ج ۶۰.    
۲۸. عاملی، حسین بن عبدالصمد، نورالحقیقة، ص ۱۰۸.
۲۹. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، منیةالمرید، ص ۳۳۹.    
۳۰. فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج ۳، ص ۱۷۷.    
۳۱. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۳۶.    
۳۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۹، ص ۲۳۷.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۵۸.    
۳۴. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۷۰.    
۳۵. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۶.
۳۶. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۷۰.    
۳۷. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۳۵۰.    
۳۸. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۳۶.    
۳۹. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۶۸.    
۴۰. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۴.
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۳۹.
۴۲. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۲، ص ۱۷۷.    
۴۳. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.
۴۴. فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، ص ۲۸.
۴۵. سیوطی، عبدالرحمن بن ابوبکر، تدریب الراوی، ج ۱، ص ۲۳.    
۴۶. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.
۴۷. عبدالمجید، محمود، الاتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری، ص ۱۲-۱۳.    
۴۸. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۷۳.    
۴۹. شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة (تراثنا، العدد ۳۲، ص ۴۱۲).
۵۰. شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة (تراثنا، العدد ۳۲، ص ۴۱۲).
۵۱. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد، قوانین الاصول، ص ۴۰۹.    
۵۲. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۷.
۵۳. حسینی زبیدی واسطی، سید مرتضی، تاج العروس، ج ۶، ص ۳۲۵.    
۵۴. سبحانی تبریزی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه، ص ۱۹.    
۵۵. حسینی کوفی، ابوالبقاء، ایوبّ بن موسی، الکلیات، ص ۳۷۰.    
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۳۹.
۵۷. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۴.
۵۸. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.
۵۹. کاظمی، عبدالنبی، تکملة الرجال، ج ۱، ص ۱۱۴.
۶۰. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۶-۵۸.
۶۱. فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث علومه و مصطلحه، ص ۲۸.
۶۲. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۸ به بعد.
۶۳. حسن بن زین الدین، معالم الدین، ص ۱۹۱.    
۶۴. سبحانی تبریزی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه، ص ۱۹.    
۶۵. فراهیدی، خلیل، العین، ج ۸، ص ۲۳۷.    
۶۶. تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۹۸.    
۶۷. قاسمی، جمال‌الدین، قواعد التحدیث، ص ۶۲.    
۶۸. حسینی زبیدی واسطی، سید مرتضی، تاج العروس، ج ۶، ص ۶.    
۶۹. عتر، نور الدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۲۸.    
۷۰. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۱.
۷۱. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.
۷۲. شیخ بهائی، محمد بن حسین، نهایة الدرایة فی شرح الوجیز، ص ۸۲.    
۷۳. میرداماد، محمدباقر، الرواشح السماویة، ص ۳۸.    
۷۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۶۲.    
۷۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۱۶.    
۷۶. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۹.    
۷۷. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۱، ص ۳۲۰.    
۷۸. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۱، ص ۳۳۰.    
۷۹. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۲، ص ۱۶۹.    
۸۰. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۲۸.    
۸۱. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج۱۲، ص۲۱۰.    
۸۲. تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة، ص ۱۵۷.    
۸۳. زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج ۲، ص ۴۵۰.
۸۴. عبدالمجید، محمود، الاتجاهات الفقهیّه عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری، ص ۱۲-۱۳.    
۸۵. محقق حلی، جعفربن حسن، المعتبر، ج ۱، ص ۲۸.    
۸۶. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۹.
۸۷. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ص ۹۵.    
۸۸. حکیم، محمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص ۱۲۱.    
۸۹. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۱۰۷.    
۹۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج ۱، ص ۷۸.    
۹۱. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ج ۱، ص. ۶۷.    
۹۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ج ۱، ص ۶۷.    
۹۳. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۳۱ ط. مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.    
۹۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص ۲۶۱.    
۹۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۳۰.    
۹۶. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج ۱، ص ۷۸.    
۹۷. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ج ۱، ص ۶۶.    
۹۸. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۳۱.    
۹۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۶۴.    
۱۰۰. شعبان، محمد اسماعیل، دراسات حول القرآن و السنة، ص ۸۶.
۱۰۱. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ص ۱۱۸.    
۱۰۲. فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث علومه و مصطلحه، ص ۱۹.
۱۰۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۹۴.    
۱۰۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۶۶.    
۱۰۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۰۲ و...    
۱۰۶. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۶.
۱۰۷. عبدالمجید، محمود، الاتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری، ص ۱۳.    
۱۰۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص ۲۸۵.
۱۰۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۶۱.    
۱۱۰. شیخ مفید، محمد بن نعمان، التذکرة بأصول الفقه، ۲۸.    
۱۱۱. حسینی جلالی، محمدرضا، نظرات فی تراث الشیخ المفید، ص ۱۹۳.
۱۱۲. عبدالمجید، محمود، الاتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث، ص ۱۲.    
۱۱۳. شعبان، محمد اسماعیل، دراسات حول القرآن و السنة، ص ۸۰.
۱۱۴. حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص ۱۴۱.    
۱۱۵. رفعت فوزی، عبدالمطلب، توثیق السنة فی القرن الثانی الهجری، ص ۱۲.    
۱۱۶. تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۹۸.    
۱۱۷. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۶۸.
۱۱۸. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ص ۲۱ و.    
۱۱۹. احمد بن علی بیهقی، تاج المصادر، ج ۲، ص ۶۰۵، چاپ هادی عالم زاده، تهران ۱۳۶۶ ـ ۱۳۷۵ ش.
۱۲۰. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی اللغة و العلوم، ذیل «صنف»، ج۴، ص۱۳۸۸، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.    
۱۲۱. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳)، ج ۱، ص ۲۵۸، پانویس ۱.
۱۲۲. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۲۰۸، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.    
۱۲۳. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۲۰۸، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.    
۱۲۴. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۱۲۵. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۲۶۸.    
۱۲۶. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۲۷۰.    
۱۲۷. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، ج ۱، ص ۲۶۴، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۱۲۸. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۱۲۹. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۲۹۳، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۱۳۰. عجاج خطیب، محمد، اصول الحدیث، ج ۱، ص ۱۳۷، علومه و مصطلحه، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
۱۳۱. خولی، محمد عبدالعزیز ، تاریخ فنون الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۳۳، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
۱۳۲. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۴۳ ۳۴۸، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۱۳۳. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، ج ۱، ص ۲۶۱ـ ۲۶۹، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۳۴. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۹۲ـ ۱۴۲، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۱۳۵. دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، ص ۴۳۶.    
۱۳۶. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۴۳، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ ۱۹۷۰ .
۱۳۷. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۵۲۱ ـ ۵۲۲، چاپ صدقی جمیل عطار، (بیروت) ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
۱۳۸. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۴۶، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۱۳۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۶ .
۱۴۰. دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۵، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۱۴۱. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۸، ج ۵، بیروت، داراحیاء التراث العربی، (بی‌تا).    
۱۴۲. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۲۹۸.    
۱۴۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ج ۱، ص ۶۴ ۸۴، چاپ یوسف عش، بیروت ۱۹۷۴.    
۱۴۴. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص۲۹۹.    
۱۴۵. مجلسی، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۴۴    .
۱۴۶. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۳۴.    
۱۴۷. مرتضی عسکری، عبداللّه بن سبأ و اساطیر اخری، ج ۱، ص ۹۷ ۱۰۰، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.     .
۱۴۸. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمّال، ج ۱۰، ص ۲۶۲.    
۱۴۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۸۶.    
۱۵۰. رامهرمزی، حسن، المحدّث الفاضل، ص ۳۶۳.
۱۵۱. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابة، ج ۵، ص ۱۶۲.    
۱۵۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۰۶.    
۱۵۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۳۳.    
۱۵۴. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۷، ص ۸۲.    
۱۵۵. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۸۸.
۱۵۶. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح، طبع بنت الشاطی، ص ۳۶۵ (طبع نورالدین عتر، با عنوان «علوم الحدیث»، ص ۱۸۲ .
۱۵۷. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۶۹.    
۱۵۸. رامهرمزی، حسن، المحدث الفاصل، ص ۳۶۵.    
۱۵۹. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۳و ۳۶۴.    
۱۶۰. ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا والدین، ص ۵۸.    
۱۶۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۷۴.    
۱۶۲. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و، ص ۳۶۶.    
۱۶۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۱، ص ۱۸۶.    
۱۶۴. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۴.    
۱۶۵. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۷۹.    
۱۶۶. ابن ابی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۶۸.    
۱۶۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۴۷.    
۱۶۸. ابن ابی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۶۸.    
۱۶۹. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۱، ص ۱۸۶.    
۱۷۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۸۰-۸۸.    
۱۷۱. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۶، ص ۳۱۵.    
۱۷۲. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۴.    
۱۷۳. رامهرمزی، حسن، المحدث الفاصل، ص ۳۶۹.    
۱۷۴. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۷۲.    
۱۷۵. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۶.    
۱۷۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمّال، ج ۱۰، ص ۲۶۲.    
۱۷۷. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۴۰.    
۱۷۸. جرحانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج ۱، ص ۳۶.    
۱۷۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۹۸.    
۱۸۰. مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ص۵.    .
۱۸۱. حمیداللّه، محمد، الوثائق السیاسیة، ص۱.    
۱۸۲. زمامداران، صابری همدانی، احمد .
۱۸۳. احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر للسنّة والحدیث، ص ۳۶۷ به بعد و….
۱۸۴. ابن بابویه قمی، علی بن الحسین، الامامة والتبصرة من الحیرة، ج ۴۱۳.    
۱۸۵. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱۶۷.    
۱۸۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی صدوق، ج ۳۲۷.    
۱۸۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، اکمال الدین، ج ۲۰۶.
۱۸۸. احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۴۲۰ـ ۴۲۳.
۱۸۹. صویان، احمد عبدالرحمن، صحائف الصحابة، ص ۵۹.
۱۹۰. بکر، ابو زید، معرفة النسخ والصحف الحدیثیّة، ص ۲۰۶.
۱۹۱. دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه، ص ۱۲۷.
۱۹۲. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ص ۳۱۷ ۳۴۵، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۱۹۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، الرحلة الی طلب الحدیث، ص ۱۳۱.
۱۹۴. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۷۵.
۱۹۵. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۱، ص ۵۰۴.    
۱۹۶. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی، فتح الباری، ج ۱، ص ۲۰۵.    
۱۹۷. بکر، ابو زید، معرفة النسخ والصحف الحدیثیة، ص ۲۰۶ ـ ۲۰۸.
۱۹۸. احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۴۲۲ به نقل از صحیفة همام بن منبّة، ص ۳۰ـ ۳۱.
۱۹۹. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، ج۱، ص ۲۸۴.    
۲۰۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۳۳.    
۲۰۱. دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهرة، ص ۸۸.    
۲۰۲. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج ۱، ص ۱۰۵.    
۲۰۳. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۷، ص ۲۷۴.    
۲۰۴. امام رضا علیهالسلام، صحیفة الامام الرضا (علیهالسّلام)، تحقیق مدرسة الامام المهدی (علیهالسّلام)، ص ۲۳۷.    
۲۰۵. شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام)، ج ۲، ص ۴۳ و….    
۲۰۶. امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.
۲۰۷. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی، فتح الباری، ج ۱، ص ۲۰۵.    
۲۰۸. امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.
۲۰۹. ابو ریه، محمود، اضواء علی السنة المحمّدیة.
۲۱۰. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص ۱۸۶.    
۲۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۰۰.    
۲۱۲. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص ۳۶۰.    
۲۱۳. حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیة، ج ۲۴۳.    
۲۱۴. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج ۲، ص ۳۰۶.    
۲۱۵. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۹۳ به بعد.    
۲۱۶. معلمی یمانی، عبدالرحمن بن یحیی بن علی، الانوار الکاشفة، ص ۳۷.    
۲۱۷. امام علی علیهالسلام، صحیفة علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، ص ۴۱.
۲۱۸. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدّرجات، ج ۱۴۷.    
۲۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۲۳۹.    
۲۲۰. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدّرجات، ص ۱۶۳.    
۲۲۱. عاملی، اکرم برکات، حقیقة الجفر عند الشیعة، ص ۹۱-۹۳.
۲۲۲. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدّرجات، ص ۱۵۱.    
۲۲۳. عاملی، اکرم برکات حقیقة الجفر عندالشیعة، ص ۲۷-۱۰۱.
۲۲۴. رامهرمزی، حسن، المحدث الفاصل، ص ۶۰۱.    
۲۲۵. ابن بابویه قمی، علی بن الحسین، الامامة والتبصرة، ص ۶۸.    
۲۲۶. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص ۵۵۴.
۲۲۷. بلقینی، سراج الدین، مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص ۳۶۶ و….    
۲۲۸. استرآبادی، محمدبن علی، آیات الاحکام.
۲۲۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۹۹.
۲۳۰. احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۵۰۱.
۲۳۱. خرائطی، ابوبکر محمد بن جعفر مکارم الاخلاق، ص ۱۱۷.    
۲۳۲. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۷۶.
۲۳۳. ابن بابویه قمی، علی بن الحسین، الامامة والتبصرة من الحیرة، ص ۱۲.    
۲۳۴. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج ۲۱، ص ۱۲۶.    
۲۳۵. آقابزرگ تهرانی، محمدحسن، الذریعة، زیر عنوان «کتاب» اعیان الشیعة، طبع اوّل، ج ۱، ص ۳۵۳ و طبع ثقه السلام تبریزی، علی بن موسی، مرآت الکتب، ج ۱، ص ۴۱.
۲۳۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۴۰۳.    
۲۳۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۲۹، ص ۷۶.    
۲۳۸. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۸۶.    
۲۳۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم وفضله، ص ۱۸۷ (باب دعاء رسول‌الله ص لمستمع العلم وحافظه ومبلّغه).    
۲۴۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص ۳۲۰.    
۲۴۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، به شرح الکرمانی، ج ۲، ص ۱۷۶، باب لیبلّغ العلم الشاهد الغائب.    
۲۴۲. یادنامه شیخ طوسی، ج ۳، ص ۸۲۷، مقاله «اهتمام الرسول الاعظم بالحدیث والتحدیث.
۲۴۳. موسوی، عبدالحسین شرف الدین، النص والاجتهاد، ص ۱۳۹.    
۲۴۴. ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۱۰۸.
۲۴۵. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، ص ۶۳۱.    
۲۴۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۴، ص ۹۹.    
۲۴۷. موسوی، عبدالحسین شرف الدین، النصّ والاجتهاد، ص ۱۵۰.    
۲۴۸. راضی، حسین، سبیل النجاة فی تتمة المراجعات، ص ۲۶۵.    
۲۴۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، ج ۶، ص ۹.    
۲۵۰. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، النص والاجتهاد، ص ۱۵۳.    
۲۵۱. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۴۹.    
۲۵۲. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹.    
۲۵۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، به شرح نووی، ج ۱۱، ص ۹۲.    
۲۵۴. طبری، محمدجریر، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۳۶.    
۲۵۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج ۲، ص ۳۲۰.    
۲۵۶. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۴۹.    
۲۵۷. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، ص ۳۵۴.    
۲۵۸. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، ص ۳۵۶.    
۲۵۹. یعقوب، احمد حسین، النظام السیاسی فی الاسلام، ص ۱۱۹.
۲۶۰. سعید ایّوب، معالم الفتن، ص ۲۵۹ـ ۲۶۷.
۲۶۱. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی، فتح الباری، ج ۸، ص ۱۳۲.    
۲۶۲. ابوزهو، محمد محمد الحدیث والمحدّثون، ص ۱۲۴.    
۲۶۳. رفعت فوزی، عبدالمطلب، توثیق السنة فی القرن الثالث الهجری، اسسه واتجاهاته، ص ۴۷.    
۲۶۴. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۳۰۶، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۲۶۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۳.    
۲۶۶. عسکری، مرتضی، عبداللّه بن سبا، ج ۱، ص ۷۹.
۲۶۷. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۲، ص ۵۴۳.    
۲۶۸. راضی، حسین، سبیل النجات فی تتمة المراجعات، چاپ‌شده با المراجعات، ص ۲۶۴ از مصادر بسیار.    
۲۶۹. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، ص ۱۵۰.    
۲۷۰. موسوی، عبدالحسین شرف‌الدین، النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبی، ص ۱۵۰.
۲۷۱. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ص ۳۰۹، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۲۷۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۸۶ (پانوشت).
۲۷۳. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ص ۸۵.
۲۷۴. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۴۰.    
۲۷۵. صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۳.
۲۷۶. اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث وتاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۶.
۲۷۷. عبدالخالق، عبدالغنی الرد علی من ینکر حجّیة السّنة، ص ۴۷۷.    
۲۷۸. شاکر، احمد محمد، الباعث الحثیث، ص ۱۲۷.    
۲۷۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۱۶ـ ۱۷ مقدّمة یوسف عش، که سخن گلدزیهر را آورده و نقد کرده است.
۲۸۰. صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۳ .
۲۸۱. رشید رضا، محمد، مجلّه المنار، ج ۱۰، ش ۱۰، ج ۷۶۳.    
۲۸۲. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ص ۳۰۵، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۲۸۳. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص ۵۰.    
۲۸۴. ابوزهو، محمد محمد، لحدیث والمحدّثون، ص ۲۲۰ به بعد.    
۲۸۵. ذهبی، محمد ابن احمد، تذکرةالحفّاظ، ج ۱، ص ۵.
۲۸۶. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمّال، ج ۱۰، ص۲۸۵.    
۲۸۷. صبحی صالح موسی، علوم الحدیث ومصطلحه، ص ۳۹.
۲۸۸. ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ۴۳ به بعد.
۲۸۹. استرآبادی، محمد بن علی، آیات الاحکام، ج ۱، ص ۱۳ (پانوشت).    
۲۹۰. امتیاز احمد، دلائل التوثیق المبکّر للسنة النبویّة، ص ۲۳۹.
۲۹۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۴۹.    
۲۹۲. اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۸۰.
۲۹۳. فوزی، رفعت، توثیق السنّة، ص ۴۶.    
۲۹۴. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۲۹۸.    
۲۹۵. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۶، ص۶۹    .
۲۹۶. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۳۰.    
۲۹۷. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح، ص ۲۹۶.
۲۹۸. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج ۶، ص۶۹.    
۲۹۹. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۱، ص۲۱۶.    
۳۰۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۲۹.    
۳۰۱. دارمی، عبدالله، سنن دارمی، ج ۱، ص ۹۸.    
۳۰۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ج ۱ ۳۱.    
۳۰۳. فوزی، رفعت، توثیق السنّة، ص ۴۶.    
۳۰۴. اعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۸۰.
۳۰۵. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ص ۱۲۴.    
۳۰۶. حازمی همدانی، محمد، الاعتبار فی الناسخ والمنسوخ من الآثار، ص ۱۶ـ ۱۷.
۳۰۷. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ص ۳۶.    
۳۰۸. یعقوب، عبد الرحمن، تیسیرالوصول، ج ۳، ص۱۷۷.
۳۰۹. قرشی دمشقی، ابن کثیر، الباعث الحثیث، ص ۱۲۷.
۳۱۰. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۲۸۹.
۳۱۱. فوزی، رفعت، توثیق السنّة، ص ۴۶.    
۳۱۲. عسقلانی، ابن حجر، هدی الساری، ج ۱، ص ۲۴.
۳۱۳. ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۲۹۳.
۳۱۴. معجم الفاظ احادیث بحارالانوار، ج ۱ (مقدّمه)ص ۲۲.
۳۱۵. ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۲۹ به بعد.
۳۱۶. فوزی، رفعت، توثیق السّنّة، ج ۴۴ به بعد.    
۳۱۷. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۷۶ به بعد.
۳۱۸. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۸، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۱۹. معلمی، عبدالرحمان، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، ج ۱، ص ۳۵، بیروت ۱۴۰۳.
۳۲۰. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۰۶، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۳۲۱. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۸، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۲۲. معلمی، عبدالرحمان، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، ج ۱، ص ۳۵، بیروت ۱۴۰۳.
۳۲۳. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۲۹۵ـ ۲۹۷، قم ۱۳۷۶ ش.
۳۲۴. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۵۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
۳۲۵. ابوشهبه، محمد، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، ج ۱، ص ۵۷، قاهره (۱۴۰۳/ ۱۹۸۲).    
۳۲۶. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۷، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۲۷. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۰۶، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۳۲۸. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۰۸، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۳۲۹. ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج ۱، ص ۲۶۶، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
۳۳۰. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۱۹، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
۳۳۱. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۸ ـ ۱۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۳۲. ابوشهبه، محمد، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، ج ۱، ص ۵۷، قاهره (۱۴۰۳/ ۱۹۸۲).    
۳۳۳. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ص ۱۲۴.    
۳۳۴. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۰۸، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۳۳۵. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۳۰۲، قم ۱۳۷۶ ش.
۳۳۶. جعفریان، رسول، مقدمه‌ای بر تاریخ تدوین حدیث، ج ۱، ص ۱۸، قم ۱۳۶۸ ش.
۳۳۷. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۶۲، تهران ۱۳۷۷ ش.
۳۳۸. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ص ۱۲۵.    
۳۳۹. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص۹.    
۳۴۰. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص۹.    
۳۴۱. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۳۴.    
۳۴۲. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۲۶۸.    
۳۴۳. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۱۱۵.    
۳۴۴. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۱۲.    
۳۴۵. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷.    
۳۴۶. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۵۴، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۳۴۷. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ج ۱، ص ۵۱ ۵۳، چاپ یوسف عش، بیروت ۱۹۷۴.    
۳۴۸. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۱۱.    
۳۴۹. شهرستانی، علی، منع تدوین الحدیث، ج ۱، ص ۱۷ ۳۹، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.     .
۳۵۰. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۳۱۶ ـ ۳۳۸، قم ۱۳۷۶ ش.
۳۵۱. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۸۵ ـ ۸۸، تهران ۱۳۷۷ ش.
۳۵۲. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج ۲، ص ۴۴ ۴۵، تهران ۱۴۱۳.    .
۳۵۳. حسنی، هاشم معروف، دراسات فی الحدیث و المحدثین، ج ۱، ص ۲، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، (بی‌تا).
۳۵۴. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۴۱۴ـ ۴۲۲، قم ۱۳۷۶ ش.
۳۵۵. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، جزء ۸، ص ۱۱۰، چاپ احمد ابو ملحم و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی‌تا).
۳۵۶. دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۸۵، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۵۷. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی‌بکر، تدریب الراوی، ج ۲، ص ۶۱، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۳۵۸. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص۲۷۳.    
۳۵۹. دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۸، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۶۰. جلالی حسینی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، ج ۱، ص ۴۸۱ـ ۵۴۹، قم ۱۳۷۶ ش.
۳۶۱. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۵۱ـ ۱۵۷، تهران ۱۳۷۷ ش.
۳۶۲. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۳، ص ۹۵، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا).
۳۶۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۵، ص ۴۳ـ ۴۴، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا).
۳۶۴. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۱۲.    
۳۶۵. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۶۳ ۶۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی‌تا).     .
۳۶۶. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۱، ص ۴۴ ۴۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی‌تا).     .
۳۶۷. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۳۶۸. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۸ـ ۴۱، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۶۹. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
۳۷۰. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی اللغة و العلوم، ذیل «صنف»، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.     .
۳۷۱. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، مقدمه هدی الساری، ص ۸، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
۳۷۲. اعظمی، محمدمصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج ۱، ص ۷۱، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۷۳. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ج ۱، ص ۱۱۷، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.    
۳۷۴. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۶ .
۳۷۵. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۹۵.    
۳۷۶. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۷، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۷۷. دارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان، السنن الدارمی، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲۶، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۷۸. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۳۷۹. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۳۳۱.    
۳۸۰. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۹۴.    
۳۸۱. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۳۸۲. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۲۴۴.    
۳۸۳. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۹۴-۱۹۵.    
۳۸۴. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج ۱، ص ۹۴.    
۳۸۵. ابوشهبه، محمد، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، ج ۱، ص ۶۵، قاهره (۱۴۰۳/ ۱۹۸۲).    
۳۸۶. جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ج ۱، ص ۷۱، چاپ محمد بهجة البیطار، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.    
۳۸۷. خولی، محمد عبدالعزیز ، تاریخ فنون الحدیث النبوی، ج ۱، ص ۳۷، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
۳۸۸. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۶، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۳۸۹. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، تدریب الراوی، ج ۱، ص ۴۱.
۳۹۰. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ص ۴.    
۳۹۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص ۱۰۶.    
۳۹۲. رازی، ابن ابی‌حاتمِ، ‌ الجرح والتعدیل، ج ۹، ص ۳۳۷.    
۳۹۳. حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج ۶، ص ۱۵۸.    
۳۹۴. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۳۱۳.    
۳۹۵. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج ۵، ص. ۲۲۲.
۳۹۶. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، ج ۱۰۵.    
۳۹۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۳۱ (باب کیف یقبض العلم).    
۳۹۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۴۸۰.    
۳۹۹. سمعانی، محمد، ادب الاملاء والاستملاء، ص ۴۳.    
۴۰۰. قسطلانی، احمدبن محمد، ارشاد الساری، ج ۱، ص ۶.    
۴۰۱. ادیبی مهر، محمد، تدوین السنّة الشریفة، ص ۱۶.
۴۰۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ البخاری، ج ۷، ص ۲۰۸.
۴۰۳. رازی، ابن ابی‌حاتمِ، ‌ الجرح والتعدیل، ج ۲، ص ۱۵۷.
۴۰۴. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابة، ج ۴، ص ۱۶۱.    
۴۰۵. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۱۱.    
۴۰۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۷، ص ۴۴۷.    
۴۰۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم، ج ۱، ص ۳۲۰.    
۴۰۸. ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۴۴۹.    
۴۰۹. کتانی، محمد، الرسالة المستطرفة، ص ۴.    
۴۱۰. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص ۲۲۱.
۴۱۱. ابن عساکر، علی بن حسن، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۲۳۴.
۴۱۲. ضاری، حارث سلیمان، الامام الزّهری واثره فی السنّة، ص ۲۹۵ به بعد.
۴۱۳. کتانی، محمد، الرسالة المستطرفة، ص ۹.    
۴۱۴. امتیاز احمد، دلائل التوثیق المبکّر، ص ۲۳۵.
۴۱۵. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، «حوادث ۱۴۱تا ۱۶۰»، ص ۱۲.
۴۱۶. صدر، حسن، تأسیس الشیعة، ص ۲۷۹.
۴۱۷. رازی، ابن ابی‌حاتمِ، ‌ الجرح والتعدیل، ج ۱، ص ۱۸۴.
۴۱۸. خطیب بغدادی، ابوبکر، تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۴۰۰ .
۴۱۹. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۷۳ ۳۷۴، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۴۲۰. حسن صدر، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ج ۱، ص ۲۷۸، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران (بی‌تا).
۴۲۱. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص۴۳۹.    
۴۲۲. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۴ ـ ۲۵، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۲۳. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۴۹ ۵۰، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.    .
۴۲۴. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، ج ۱، ص ۳۷۶، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۴۲۵. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۳۰۲، او، عنایة الامة الاسلامیة بالسنة النبویة، قاهره ۱۳۷۸.
۴۲۶. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۱، ص۶.    
۴۲۷. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۲۵۱، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.    
۴۲۸. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۱۲۷.    
۴۲۹. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷۲.    
۴۳۰. عسقلانی، ابن حجر، کتاب تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۳۹.    
۴۳۱. ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۱۱، چاپ وصی اللّه بن محمود عباس، بیروت ۱۴۰۸.
۴۳۲. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۳۳۱.    
۴۳۳. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ج ۱، ص ۳۲۰.    
۴۳۴. عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، محمد، ج ۱، ص ۴۹۴، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۴۳۵. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۳۸، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۳۶. ضاری، حارث سلیمان، الامام الزهری و اثره فی السنة، ج ۱، ص ۲۹۲، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
۴۳۷. ضاری، حارث سلیمان، الامام الزهری و اثره فی السنة، ج ۱، ص ۲۹۵، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
۴۳۸. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۳۹. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج ۱، ص ۹۴.    
۴۴۰. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۴۱. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۲۴۴.    
۴۴۲. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۴۰، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۴۳. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۲ـ ۲۶۳، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۴۴. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۲۴۵.    
۴۴۵. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۳، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۴۶. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۴، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۴۷. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۲۴۵،.    
۴۴۸. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۱۸، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۴۹. عبدالرحمان بن ابی بکر، سیوطی، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
۴۵۰. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۵۱. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۵۴، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
۴۵۲. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج ۲، ص ۱۴۰، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۴۵۳. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۵۴. طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۷۳، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۵۵. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۲۶۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
۴۵۶. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۵، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۵۷. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۵۲ ۶۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۵۸. طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۹۷ـ ۱۶۱، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۵۹. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۵۲ ۶۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۶۰. طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۹۷ـ ۱۶۱، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۶۱. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۷، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۶۲. ابوریّه، محمود ، اضواء علی السنة المحمدیة، ج ۱، ص ۲۶۸، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
۴۶۳. طباطبائی، کاظم، مسند نویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۸۸، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۶۴. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۹۸، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۶۵. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ج ۱، ص ۲۹۷، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
۴۶۶. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۲۵، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۶۷. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۹۹، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.    .
۴۶۸. طباطبائی، کاظم، مسند نویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۵، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۶۹. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۳۲۶، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.     .
۴۷۰. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۲۵، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۷۱. فاخوری، محمود، الامام مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری: حیاته و صحیحه، ج ۱، ص ۲۵، قاهره ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
۴۷۲. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۵۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۷۳. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۲، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۷۴. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۰۷ ۴۰۹.    
۴۷۵. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۲۱ ۴۲۸.    
۴۷۶. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۰۸، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
۴۷۷. مرعشلی، یوسف عبدالرحمان، علم فهرسة الحدیث، نشأته، ج ۱، ص ۱۷، تطوّره، اشهر ما دوّن فیه، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.    
۴۷۸. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۶ـ ۱۷۴، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۷۹. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۳۰ ۴۴۷.    
۴۸۰. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۳۰ ۴۳۳.    
۴۸۱. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۴۶ ۴۴۷.    
۴۸۲. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۷، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۸۳. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۳۱.    
۴۸۴. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۱۷۴، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۸۵. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۳۱.    
۴۸۶. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۱۷۶، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۸۷. کتانی، محمد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، ج ۱، ص ۱۷۵، قاهره:مکتبة الکلیات الازهریة، (بی‌تا).    
۴۸۸. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۶۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۸۹. ابوزهو، محمد محمد، الحدیث و المحدّثون، ج ۱، ص ۴۴۶.    
۴۹۰. مدیر شانه چی، کاظم، تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۷، تهران ۱۳۷۷ ش.
۴۹۱. طباطبائی، کاظم، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ج ۱، ص ۴۵۴ـ ۴۶۷، قم ۱۳۷۷ ش.
۴۹۲. معارف، مجید ، تاریخ عمومی حدیث، ج ۱، ص ۱۷۴ـ ۱۸۴، تهران ۱۳۷۷ ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تدوین حدیث»، شماره۳۳۸۶.    


رده‌های این صفحه : تدوین حدیث | حدیث شناسی | کتب حدیثی




جعبه ابزار