مقالات فرهنگ قرآنی حرف آآ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیه اطاعت•آیه اطاعت
(آیه ۵۹ سوره نساء، در باره وجوب اطاعت از خدا، پیامبر و اولی الامر)
به آیه ۵۹ سوره نساء "آیه اطاعت" میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول ان کنتم تؤمنون بالله والیوم الآخر ذلک خیر واحسن تاویلا)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را
[۱] اطاعت کنید پس هر گاه در امری
[۲] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به
[۳] خدا و
[۴] پیامبر
[۵] عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجام تر است ".
طبق نقل شیخ طوسی و دیگران از امام باقر علیهالسّلام و امام صادق علیهالسّلام ؛ منظور از اولوا الامر در آیه، ائمه اطهار علیهالسّلام هستند؛ خدای متعال بر اساس این ایه، اطاعت و فرمانبرداری از ائمه اطهار علیهالسّلام را مانند اطاعت از خود و پیامبرش بر مردم واجب کرد.
مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از "اولواالامر" امامان معصوم علیهالسّلام هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی در همه شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آنها سپرده شده است و غیر آنها را شامل نمیشود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند با شروط معینی اطاعتشان لازم است.
مفسران اهل سنت درباره اولواالامر دیدگاههای متفاوت دارند؛ از جمله: اولواالامر یعنی زمامداران و حکام؛ نمایندگان عموم طبقات؛ عالمان و دانشمندان؛ فرماندهان لشکر؛ صحابه و یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و…. همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت بر عصمت اولواالامر اذعان دارند.
آیه اکمال دین•آیه اکمال دین
(آیه ۳ سوره مائده، در باره اکمال دین به سبب تعیین علی علیهالسّلام به امامت)
آیه ۳ سوره مائده را "آیه اکمال" و یا "آیه اکمال دین" نامیدهاند: (… الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا …)؛ "امروز کسانی که کافر شدهاند از
در دین شما نومید گردیدهاند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما
عنوان آیینی برگزیدم ".
در این که منظور از "الیوم" در این آیه چیست و آن چه روزی بود که چهار نکته مهم در آن، یک جا جمع شده (کافران در آن مایوس شدهاند؛ دین کامل شد؛ نعمت خدا تکامل یافت؛ و خداوند اسلام را دین نهایی مردم جهان قرارداد) میان مفسران سخن بسیار است. به اجماع علمای شیعه و به عقیده برخی از مفسران اهل سنت، این آیه در قضیه غدیرخم (نصب حضرت علی علیهالسّلام توسط حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به امامت و جانشینی خود) نازل شده است. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هنگام نزول آیه اکمال فرمود: "اکمال دین و اتمام نعمت و رضای پروردگار، به اعلام جانشینی و ولایت علی علیهالسّلام توسط من به شما مردم بود".
علامه امینی در الغدیر و میرحامدحسین در عبقات الانوار با تتبع در کتابهای اهل سنت شواهد بسیاری از آنان در تایید و اثبات نزول این آیه در شان حضرت علی علیهالسّلام آوردهاند.
اما برخی از مفسران اهل سنت احتمالات دیگری را نیز مطرح کردهاند از جمله:
۱. منظور از "الیوم" روز عرفه آخرین حج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است.
۲. مراد روز فتح مکه است.
۳. ظهور و بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است.
۴. روزی است که احکام اسلامی درباره گوشتهای حلال و حرام نازل شد که در آیه، احکام آن آمده است.
دلایل و شواهد و روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر این که نزول آیه اکمال در روز غدیر خم بوده است که به دلیل رعایت اختصار از آن صرف نظر کرده، دانش پژوهان را به تفاسیر شیعه و اهل سنت ذیل آیه شریفه ارجاع میدهیم.
نیز ر. ک: آیه تبلیغ.
آیه امانات•آیه امانات
(آیه ۵۸ سوره نساء، در باره وجوب برگرداندن امانتها به صاحبانش)
آیه ۵۸ سوره نساء را "آیه امانات" میگویند: (ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا)؛ "خدا به شما فرمان میدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داوری میکنید به عدالت داوری کنید در حقیقت نیکو چیزی است که خدا شما را به آن پند میدهد خدا شنوای بیناست".
طبق روایتی از امام باقر علیهالسّلام و امام صادق علیهالسّلام اوامر و نواهی خداوند، امانتهای او است. و نیز گفته شده است که این آیه خطاب به حکمرانان است که امانات مردم را به آنها برگردانده، به عدالت حکمرانی کنند.
محمدبن ابراهیم نعمانی از زراره روایت کرده است که تفسیر این آیه را از امام باقر علیهالسّلام پرسیدم؛ حضرت فرمودند: "خداوند امر کرد امانتها را به امام بعد برساند و او نباید مخفی کند. ای زراره! آیا آیه (واذا حکمتم بین الناس…) را شنیدهای؟ آنان حکام هستند و آیه خطاب به حکام است".
به هر حال، "امانت" معنای وسیعی دارد و سرمایه مادی و معنوی را شامل میشود و هر مسلمانی طبق صریح این آیه وظیفه دارد در هیچ امانتی به هیچ کس خیانت نکند؛ خواه صاحب حق مسلمان باشد یا غیر مسلمان. و این در واقع، یکی از مواد "اعلامیه حقوق بشر در اسلام" است که تمام انسانها در برابر آن یکسانند.
آیه امانت•آیه امانت
(آیه ۷۲سوره احزاب، در باره پذیرش امانت الهی توسط انسان)
آیه ۷۲ سوره احزاب را آیه "امانت" میگویند: (انا عرضنا الامانة علی السماوات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا)؛ "ما امانت
و بار تکلیف را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و
[۱۲] انسان آن را برداشت راستی او ستمگری نادان بود ".
درباره واژه اصلی این آیه (امانت) معانی و تاویلات چندی گفتهاند:
۱. امام صادق علیهالسّلام آن را ولایت امام علی علیهالسّلام دانسته است.
۲. ابن عباس و مجاهد، آن را به معنای احکام و فرایضی الهی گرفتهاند.
۳. فرمانبرداری از دستور خدا.
۴. گروهی آن را به عقلی که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است تفسیر کردهاند.
۵. برخی دیگر آن را امانتهای مردم و وفای به عهد آنان دانستهاند.
۶. عدهای آن را معرفت خدا شمردهاند.
۷. علامه طباطبایی امانت را "ولایت الهی" میداند.
آیه امتاع•آیه امتاع
(آیه ۲۴۰ سوره بقره، مربوط به حقوق زن بعد از فوت همسر)
به آیه ۲۴۰ سوره بقره آیه امتاع گفته میشود: (والذین یتوفون منکم ویذرون ازواجا وصیة لازواجهم متاعا الی الحول غیر اخراج فان خرجن فلا جناح علیکم فی ما فعلن فی انفسهن من معروف والله عزیز حکیم)؛ «و کسانی از شما که مرگشان فرا میرسد و همسرانی بر جای میگذارند
[۱۴] برای همسران خویش وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهره مند سازند و
خانه شوهر بیرون نکنند پس اگر بیرون بروند در آنچه آنان به طور پسندیده در باره خود انجام دهند گناهی بر شما نیست و خداوند توانا و حکیم است».
عدهای از دانشمندان علوم قرآنی معتقدند این آیه به وسیله آیه ۲۳۴ همین سوره (بقره) - که آیه «عده وفات» هم گفته میشود- نسخ شده است: (والذین یتوفون منکم ویذرون ازواجا یتربصن بانفسهن اربعة اشهر وعشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف والله بما تعملون خبیر)؛ «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی بر جای میگذارند
[۱۷] چهار ماه و ده روز انتظار میبرند پس هرگاه عده خود را به پایان رساندند در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام دهند گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است».
استدلال آنها چنین است که مفاد آیه اول این است که زنی که شوهرش فوت کرد نفقه یک سال و حق سکونت در خانه شوهر به همین مدت- تا زمانی که از خانه خارج نشده- برای او محفوظ است، ولی اگر از خانه خارج شد این حق زایل میشود، اما مفاد آیه دوم این است که این زن باید چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، که لازمه آن عدم جواز خروج و یا ازدواج در این مدت است. روایاتی نیز در این باره وارد شده است. اما عدهای معتقدند مفاد آیه اول یک توصیه اخلاقس است و نه یک حکم واجب شرعی، و از همین رو به حال خود باقی است و نسخ نشده است.
نیز ر. ک: آیه عده وفات.
آیه امتحان•آیه امتحان
(آیه ۱۰ سوره ممتحنه، در باره آزمایش زنان مهاجر)
به آیه ۱۰ سوره ممتحنه "آیه امتحان" میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن الله اعلم بایمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الی الکفار …)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید چون زنان با ایمان مهاجر نزد شما آیند آنان را بیازمایید خدا به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باایمان تشخیص دادید دیگر ایشان را به سوی کافران بازنگردانید ".
پس از هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مدینه و گسترش اسلام، زنان مکی به قصد پذیرش اسلام به مدینه مهاجرت میکردند. گاهی نیز مردان آنها برای بازگرداندن زنانشان به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم شکایت میکردند؛ لذا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم طبق آیه فوق دستور یافت زنان مهاجر را بیازماید.
ابن عباس میگوید: امتحانشان این بود که باید سوگند یاد میکردند که هجرت آنها به دلیل کینه شوهر یا علاقه به سرزمین جدید یا هدف دنیوی نبوده، بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.
شاید هم منظور، امتحان بیعت بود که زنان مهاجر میبایست با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیعت میکردند که راه شرک نپویند و گرد سرقت و اعمال منافی عفت و کشتن فرزندان و مانند آن نروند و سر تا پا تسلیم فرمان خدا و رسولش باشند.
آیه املاق•آیه املاق
(آیه ۱۵۱ سوره انعام و ۳۱ سوره اسراء، در باره کشتن فرزندان از ترس فقر)
املاق از ماده ملق (بر وزن فلس) - به معنای فقر- است. اصل آن بمعنی نرمی است، و اطلاق آن بر فقر از این جهت است که فقر نیز انسان را نرم و ذلیل میکند. املاق نیز به معنای فقر و بی چیزی است. واژه املاق در دو آیه قرآن آمده است و به همین جهت به آنها آیه املاق گفته میشود:
۱. (قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون).
۲. (ولا تقتلوا اولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم وایاکم ان قتلهم کان خطءا کبیرا).
هر دو آیه صریحاند در اینکه عرب از ترس فقر و گرسنگی فرزندان خویش را میکشتند. در آیه دیگری آمده و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم لیردوهم و لیلبسوا علیهم دینهم...) .
این آیه شامل مطلق کشتن اولاد است خواه از برای عار باشد- چنانکه در زنده به گور کردن دختران- و خواه برای فقر.
آیه ۱۵۱ سوره انعام- به همراه دو آیه بعد از آن- اشاره به اصول محرمات در اسلام کرده و گناهان کبیره ردیف اول را ضمن بیان کوتاه و پر مغز و جالبی در ده قسمت بیان میکنند، و از مشرکان دعوت مینماید که بیایند و حرامهای واقعی الهی را بشنوند و تحریمهای دروغین را کنار بگذارند. نخست میگوید: " به آنها بگو بیائید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است بخوانم و برشمرم" (قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم):
۱. " اینکه هیچ چیز را شریک و همتای خدا قرار ندهید" (الا تشرکوا به شیئا)؛
۲. " نسبت به پدر و مادر نیکی کنید" (و بالوالدین احسانا)؛
۳. " فرزندان خود را به خاطر تنگدستی و فقر نکشید" (و لا تقتلوا اولادکم من املاق)؛
زیرا روزی شما و آنها همه به دست ما است و ما همه را روزی میدهیم (نحن نرزقکم و ایاهم)؛
۴. " به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد خواه پنهان، یعنی نه تنها انجام ندهید بلکه به آن هم نزدیک نشوید (و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن)؛
۵. " دست به خون بی گناهان نیالائید و نفوسی را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر اینکه طبق قانون الهی اجازه قتل آنها داده شده باشد" (مثل اینکه قاتل باشند) (و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق).
به دنبال این پنج قسمت برای تاکید بیشتر میفرماید: " اینها اموری است که خداوند به شما توصیه کرده، تا دریابید و از ارتکاب آنها خودداری نمائید" (ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون).
آیه امن یجیب•آیه امن یجیب
(آیه ۶۲ نمل، در باره اجابت دعای مضطر، و در شان حضرت مهدی علیهالسّلام )
به آیه ۶۲ سوره نمل «آیه امن یجیب» میگویند: (امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ا اله مع الله قلیلا ما تذکرون)؛ «یا کسی که دعای مضطر را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد، و شما را خلفای زمین قرار میدهد، آیا معبودی با خداست؟ کمتر متذکر میشوید! ».
در آن هنگام که تمام درهای عالم اسباب به روی انسان بسته شده، و از هر نظر درمانده و مضطر میگردد، تنها کسی که میتواند قفل مشکلات را بگشاید، و نور امید در دلها بپاشد، و درهای رحمت به روی انسانهای درمانده بگشاید، تنها ذات پاک او است. از آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطری در درون جان همه انسانها است، بت پرستان نیز به هنگامی که در میان امواج خروشان دریا گرفتار میشوند تمام معبودهای خود را فراموش کرده، دست به دامن لطف «الله» میزنند، همانگونه که قرآن میگوید: (فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین)؛ «هنگامی که سوار کشتی میشوند خدا را میخوانند در حالی که پرستش را مخصوص او میدانند».
در این آیه، خداوند میفرماید: نه تنها مشکلات و ناراحتیها را بر طرف میسازد بلکه شما را خلفای زمین قرار میدهد. منظور از «خلفاء الارض» ممکن است به معنای ساکنان زمین و صاحبان آن باشد، چرا که خدا با آن همه نعمت و اسباب رفاه و آسایش و آرامش که در زمین قرار داده انسان را حکمران این کره خاکی ساخته، و او را برای سلطه بر آن آماده کرده است. مخصوصا هنگامی که انسان در اضطرار فرو میرود و به درگاه خدا رو میآورد و او به لطفش بلاها و موانع را بر طرف میسازد، پایههای این خلافت مستحکم تر میشود. و نیز ممکن است اشاره به این باشد که خدا ناموس حیات را چنین قرار داده که دائما اقوامی میآیند و جانشین اقوام دیگر میشوند که اگر این تناوب نبود تکاملی صورت نمیگرفت.
گرچه خداوند دعای همه را- هر گاه شرائطش جمع باشد- اجابت میکند ولی در آیات فوق مخصوصا روی عنوان «مضطر» تکیه شده است، به این دلیل که یکی از شرائط اجابت دعا آن است که انسان چشم از عالم اسباب بکلی برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلی را به دست او ببیند، و این درک و دید در حال اضطرار دست میدهد. درست است که عالم، عالم اسباب است، و مؤمن نهایت تلاش و کوشش خود را در این زمینه به کار میگیرد ولی هرگز در جهان اسباب گم نمیشود، همه را از برکت ذات پاک او میبیند، دیدهای نافذ و سبب سوراخ کن دارد که اسباب را از بیخ و بن بر میکند، و در پشت حجاب اسباب، ذات «مسبب الاسباب» را میبیند و همه چیز را از او میخواهد. آری اگر انسان به این مرحله برسد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است.
در بعضی از روایات، این آیه تفسیر به قیام حضرت مهدی علیهالسّلام شده. در روایتی از امام باقر علیهالسّلام میخوانیم که فرمود: «و الله لکانی انظر الی القائم و قد اسند ظهره الی الحجر ثم ینشد الله حقه... قال هو والله المضطر فی کتاب الله فی قوله: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض: به خدا سوگند گویا من مهدی علیهالسّلام را میبینم که پشت به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود میخواند... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در کتاب الله در آیه امن یجیب المضطر... او است».
در حدیث دیگری از امام صادق علیهالسّلام چنین آمده: «نزلت فی القائم من آل محمد علیهمالسّلام هو و الله المضطر اذا صلی فی المقام رکعتین و دعا الی الله عزّوجلّ فاجابه و یکشف السوء و یجعله خلیفة فی الارض: این آیه در مورد مهدی از آل محمد علیهالسّلام نازل شده، به خدا سوگند مضطر او است، هنگامی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز بجا میآورد و دست به درگاه خداوند متعال بر میدارد دعای او را اجابت میکند، ناراحتیها را بر طرف میسازد، و او را خلیفه روی زمین قرار میدهد».
بدون شک منظور از این تفسیر، منحصر ساختن مفهوم آیه به وجود مبارک مهدی علیهالسّلام نیست، بلکه آیه مفهوم گستردهای دارد که یکی از مصداقهای روشن آن وجود مهدی علیهالسّلام است که در آن زمان که همه جا را فساد گرفته باشد و درها بسته شده، و کارد به استخوان رسیده بشریت در بن بست سختی قرار گرفته، و حالت اضطرار در کل عالم نمایان است در آن هنگام در مقدسترین نقطه روی زمین دست به دعا برمی دارد و تقاضای کشف سوء میکند و خداوند این دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانی او قرار میدهد و به مصداق: «و یجعلکم خلفاء الارض» او و یارانش را خلفای روی زمین میکند.
آیه انذار•آیه انذار
(آیه ۲۱۴ سوره شعراء، در باره علنی کردن دعوت اسلام)
به آیه ۲۱۴ سوره شعراء "آیه انذار" میگویند: (وانذر عشیرتک الاقربین)؛ "و خویشان نزدیکت را هشدار ده".
طبق تاریخ، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در سال سوم بعثت مامور ابلاغ این دعوت شد؛ زیرا دعوت تا آن زمان، مخفیانه انجام میگرفت و تعداد کمی اسلام را پذیرفته بودند؛ اما هنگامی که آیه انذار و آیه (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین)؛ " پس آنچه را بدان ماموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب "
نازل شد، پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ماموریت یافت دعوت خود را آشکار سازد و نخست از خویشاوندانش شروع کند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بستگان نزدیکش را به خانه ابوطالب فرا خواند و پس از صرف غذا آنان را به دین اسلام دعوت کرد. از میان آن جمعیت (حدود چهل نفر) جز علی علیهالسّلام کسی به ندای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم لبیک نگفت.
آیه انفاق•آیه انفاق
(آیه ۲۷۴بقره، در باره فضیلت انفاق و نازل شده در شان امام علی علیهالسّلام )
آیه ۲۷۴ سوره بقره یکی از آیاتی است که در فضیلت انفاق نازل شده، و به همین جهت آن را آیه انفاق میگویند: (الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)؛ «آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق میکنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین میشوند».
در احادیث بسیاری- از شیعه و اهل سنت- آمده است که این آیه در باره علی علیهالسّلام نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمی را شب، و درهمی را روز، و درهمی را آشکارا، و درهمی را در نهان انفاق کرد، و این آیه نازل شد.
در این آیه سخن از کیفیات مختلف و متنوع انفاق سخن گقته شده است، و نشانگر این مطلب است که انفاق کنندگان باید در انفاق خود به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقی و اجتماعی را در نظر بگیرند؛ آنجا که انفاق به نیازمندان موجبی برای اظهار ندارد، آن را مخفی سازند تا هم آبروی آنان حفظ شود، و هم خلوص بیشتری در آن باشد، و آنجا که مصالح دیگری مانند تعظیم شعائر و تشویق و ترغیب دیگران در کار است، و انفاق جنبه شخصی ندارد، تا هتک احترام کسی شود (مانند انفاق برای جهاد و بناهای خیر و امثال آن) و با اخلاص نیز منافات ندارد، آشکارا انفاق نمایند. هر چند بعید نیست که مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار، اشاره به این باشد که مخفی بودن انفاق بهتر است مگر موجبی برای اظهار باشد، هر چند باید در همه حال و به هر شکل، انفاق فراموش نشود.
آیه انفال•آیه انفال
(آیه نخست سوره انفال، در باره اموال فاقد مالک خصوصی)
به آیه نخست سوره انفال "آیه انفال" میگویند: (یسالونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول...) ؛ "
پیامبر از تو در باره غنایم جنگی میپرسند بگو غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستاده
[۲۹] دارد".
"انفال" در اصل از ماده "نفل" به معنای زیادی است.
به اموال فاقد مالک مشخص، به این جهت "انفال" گفته شده که اضافه بر اموال دارای صاحبان مشخص است که به دست جنگجویان میافتد. یا به این جهت که جنگجویان برای پیروزی بر دشمن میجنگند، نه برای غنیمت. بنابراین، غنیمت یک امر اضافی است.
گرچه آیه انفال پس از جنگ بدر درباره غنائم جنگی وارد شده است، ولی مفهوم آن یک حکم کلی و عمومی است و تمام اموال اضافی (آن چه مالک خصوصی ندارد) را شامل میشود و به اصطلاح علم اصول، مورد، مخصص آیه نیست.
در حدیثی معتبر از امام باقر علیهالسّلام و امام صادق علیهالسّلام انفال این گونه تعریف شده است: ۱. اموالی که از دارالحرب بدون جنگ گرفته میشود؛ ۲. سرزمینی که اهلش آن را ترک و از آن هجرت کردند (و آن "فییء" نامیده میشود)؛ ۳. میراث کسی که وارثی نداشته باشد؛ ۴. سرزمین و اموالی که پادشاهان به این و آن میبخشیدند (در صورتی که صاحب آن شناخته نشود)؛ ۵. بیشه زارها، جنگلها، درهها و سرزمینهای موات که همه اینها از آن خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و جانشین او است که در راه مصالح عمومی مصرف خواهد کرد.
برخی گفتهاند این آیه با آیه غنیمت و خمس
نسخ شد؛ اما این قول باطل است؛ زیرا انفال غیر از غنیمت است.
آیه اولی الارحام•آیه اولی الارحام
(آیه ۶ سوره احزاب، در باره اولویت خویشاوندان سهیم در ارث)
به آیه ۶ سوره احزاب "آیه اولی الارحام" میگویند: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم وازواجه امهاتهم واولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین والمهاجرین الا ان تفعلوا الی اولیائکم معروفا کان ذلک فی الکتاب مسطورا)؛ "پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر
نزدیکتر است و همسرانش مادران ایشانند و خویشاوندان
[۳۳] کتاب خدا بعضی
[۳۴] به بعضی اولویت دارند
[۳۵] بر مؤمنان و مهاجران
[۳۶] مگر آنکه بخواهید به دوستان
[۳۷] خود
یا احسانی کنید و این در کتاب
[۳۹] نگاشته شده است".
در این آیه به مسئله اولویت خویشاوندان در ارث، اشاره شده است.
در آغاز اسلام که مسلمانان براثر هجرت، پیوند خود را با بستگانشان گسسته بودند، قانون ارث براساس "هجرت" و "مؤاخات" تنظیم شده بود؛ یعنی مهاجران از یکدیگر یا از انصار که با آنها پیوند برادری بسته بودند، ارث میبردند. این حکم، موقت بود که با گسترش اسلام و برقراری بسیاری از روابط گذشته خویشاوندی، دیگر ادامه این حکم ضرورتی نداشت؛ لذا آیه اولواالارحام نازل شد و اولویت الزامی خویشاوندان در ارث را تثبیت کرد.
آیه ایذاء•آیه ایذاء
(آیه ۵۷ سوره احزاب، در باره جزای اذیت کردن خداوند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
آیه ۵۷ سوره احزاب در باره کسانی صحبت میکند که موجب ایذاء و آزار و ناراحتی خداوند و رسول گرامی اش میشوند و به آنها هشدار میدهد که عذاب سختی در پیش خواهند داشت: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و اعد لهم عذابا مهینا)؛ «کسانی که خدا و پیامبرش را ایذاء میکنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور میسازد و برای آنان عذاب خوار کنندهای آماده کرده است».
از همین رو این آیه را «آیه ایذاء» میگویند.
در اینکه منظور از" ایذاء پروردگار" چیست، بعضی گفتهاند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم میآورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد. این احتمال نیز وجود دارد که ایذاء خداوند همان ایذاء پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مؤمنان است، و ذکر خداوند برای اهمیت و تاکید مطلب است. و اما ایذاء پیامبر اسلام صمفهوم وسیعی دارد، و هر گونه کاری که او را آزار دهد شامل میشود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، همچنین نسبتهای ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامی که آنها را دعوت به خانه خود میکند همانگونه که در آیه ۵۳ همین سوره آمده: (ان ذلکم کان یؤذی النبی)؛ «این کار شما پیامبر را آزار میدهد»،
و یا موضوعی که در آیه ۶۱ سوره توبه آمده که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را به خاطر انعطافی که در برابر سخنان مردم نشان میداد به خوش باوری و ساده دلی متهم میساختند: (و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن)؛ «گروهی از آنها پیامبر را آزار میدهند و میگویند: او آدم خوش باوری است که گوش به حرف هر کس میدهد».
حتی از روایاتی که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده میشود که آزار خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، به خصوص علی علیهالسّلام و دخترش فاطمه زهرا سلاماللهعلیهم نیز مشمول همین آیه بوده است.
آیه بر•آیه بر
(آیه ۱۷۷ سوره بقره آیه، در باره مصادیق نیکی و نیکوکاران)
آیه ۱۷۷ سوره بقره را "آیه بر" میگویند؛ زیرا به نیکی و ویژگیهای نیکوکاران پرداخته است: (لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من آمن بالله والیوم الآخر والملآئکة والکتاب والنبیین وآتی المال علی حبه ذوی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل والسآئلین وفی الرقاب…)؛ "نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و
[۴۴] مغرب بگردانید بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب
[۴۵] و پیامبران ایمان آورد و مال
[۴۶] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در
آزاد کردن بندگان بدهد… ".
درباره شان نزول این آیه گفتهاند: چون تغییر قبله، سروصدای زیادی میان مردم به ویژه یهود و نصارا به راه انداخت، یهودیان که بزرگترین سند افتخار خود را از دست داده بودند، زبان به اعتراض گشودند، که این آیه نازل شد و گفت: این همه گفت و گو در مسئله قبله صحیح نیست؛ بلکه مهم تر از قبله، مسائل دیگری است که معیار ارزش انسانها است و باید به آنها توجه شود؛ آن مسائل در این آیه شرح داده شدهاند.
برخی گفتهاند: این آیه پیش از وجوب فرایض و بیان حدود شرع نازل شده است.
آیه بسمله•آیه بسمله
(آیه بسم الله الرحمن الرحیم)
به (بسم الله الرحمن الرحیم) آیه "تسمیه" و "بسمله" میگویند. "تسمیه" به معنای نامگذاری و خواندن نام کسی است، و چون تلاوت (بسم الله الرحمن الرحیم) در آغاز هرکاری، خواندن نام خدا برای آن کار است، آن را "تسمیه" میگویند.
(بسم الله الرحمن الرحیم) میان آیات قرآن جایگاه ویژهای دارد و در آغاز تمام سورههای قرآن، غیر از سوره "توبه" به کار رفته و در سوره "نمل" نیز دو بار و در سوره "هود" هم یک بار در آغاز سوره به طور کامل و یک بار در آیه ۴۱ به صورت (بسم الله) بدون وصف (الرحمن الرحیم) آمده است.
درباره جزئیت و استقلال "بسمله" نظرهای گوناگونی بیان شده است که به اقوال مشهور اشاره میشود:
۱. آیه مستقلی است و جزء هیچ یک از سورههای قرآن نیست و در آغاز هر سوره برای تبرک و فاصله بین دو سوره ذکر میشود.
۲. فقط جزء نخستین سوره قرآن (حمد) و نخستین آیه آن است و باید در این سوره به قصد جزئیت خوانده شود؛ ولی در آغاز سورههای دیگر صرفا به منظور تیمن و تبرک ذکر شده است.
۳. در آغاز هر سوره مستقلا نازل شده و مانند دیگر آیات، جزء همان سوره و نخستین آیه آن سوره است.
عالمان شیعه امامیه و قاریان کوفه و مکه و بسیاری از علمای اهل سنت، آن را در هر سوره، آیه مستقل و کامل دانستهاند. برخی از دلایل این نظریه عبارتند از:
۱. در قرآن چیزی کم یا اضافه نشده و همان طور که نازل گردیده، تدوین و جمع آوری شده و تمام آیات آن متواتر است.
۲. از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به تواتر نقل شده است که آن بزرگوار آیه (بسم الله الرحمن الرحیم) را در تمام سورهها با صدای بلند تلاوت میکرد؛ اگر جزء همان سوره نبود، رسول خدا آن را در آغاز سورهها لااقل گاهی نمیخواند یا با صدای آهسته میخواند و این گونه جزء نبودن آن را مشخص میکرد.
۳. به گفته ابن عباس، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پایان سوره را نمیشناخت تا (بسم الله الرحمن الرحیم) بر او نازل میشد. پس بایستی بسمله در آغاز هر سورهای نازل شده باشد و هر یک، آیهای جدا و مستقل شناخته شود.
آیه بعث•آیه بعث
(آیه ۱۱۵ سوره مؤمنون، در باره هدفدار بودن خلقت انسان)
آیه ۱۱۵ سوره مؤمنون را آیه "عبث" و نیز آیه "بعث" میگویند. وجه نامگذاری آن، به کار رفتن کلمه "عبث" و دلالت این آیه بر بعث و قیامت است: (افحسبتم انما خلقناکم عبثا وانکم الینا لا ترجعون)؛ "آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید ".
آیه شریفه براین دلالت دارد که افعال الهی معلل به غرض است؛ یعنی افعال الهی از روی حکمت و مصلحتی صورت میگیرد که به بندگان بازمی گردد؛ زیرا خداوند سبحان غنی بالذات است؛ به این ترتیب که یکی از افعال الهی، خلقت این عالم است، و اگر بدون غرض بود، عبث و لغو پیش میآمد؛ و صدور قبیح از حق تعالی محال است.
آیه شریفه بر قیامت و معاد نیز دلالت دارد؛ زیرا اگر معاد و بعثی در کار نباشد، زندگی دنیا عبث و بیهوده خواهد بود؛ چون زندگی این جهان با تمام مشکلاتش و با این همه تشکیلات و مقدماتی که خدا برای آن چیده است، اگر صرفا برای همین چند روز باشد، پوچ و بی معنا خواهد بود.
این آیه شریفه همچنین بر عدل الهی و تنزیه خداوند از فعل قبیح دلالت دارد.
آیه بیع•آیه بیع
(آیه ۲۷۵ سوره بقره، در باره حرمت ربا و حلیت بیع)
آیه ۲۷۵ سوره بقره را «آیه بیع» میگویند: (الذین یاکلون الربا لا یقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربا واحل الله البیع وحرم الربا فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف وامره الی الله ومن عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون)؛ «کسانی که ربا میخورند، (از گور) برنمی خیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفا مانند رباست.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است. پس، هر کس، اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخواری) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست، و کارش به خدا واگذار میشود، و کسانی که (به رباخواری) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود».
برخی این آیه را از مصادیق آیات مجمل دانستهاند زیرا ربا به معنای زیادت است و در هر بیعی زیادت وجود دارد پس باید به وسیله تعیین مورد حرام از حلال، از آیه رفع اجمال شود.
آیه بیعت رضوان•آیه بیعت رضوان
(آیه ۱۸ سوره فتح، در باره بیعت گروهی از یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با ایشان برای جنگ با کفار مکه پیش از صلح حدیبیه)
آیه ۱۸ سوره فتح "آیه بیعت" یا "بیعت رضوان" نام دارد: (لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم واثابهم فتحا قریبا)؛ "به راستی خدا هنگامی که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت میکردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد".
برخی نیز آیه ۱۰ سوره فتح
را آیه بیعت رضوان دانستهاند؛ ولی صحیح تر، آیه ۱۸ سوره فتح است؛ زیرا قرینههایی در آن هست که به بیعت رضوان اشاره دارد.
چون این آیه بیانگر "بیعت رضوان" (بیعت برای خشنودی خداوند) است، به آن "آیه بیعت رضوان" میگویند.
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درپی دیدن خوابی، در ذی قعده سال ششم هجرت همراه ۱۴۰۰ نفر به قصد عمره از مدینه خارج شد. نزدیک مکه، مشرکان تصمیم گرفتند از ورود او و یارانش به مکه جلوگیری کنند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و یارانش در سرزمین "حدیبیه" توقف کردند، و سفیرانی به قصد حل مشکل، میان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و قریش رفت و آمد کردند. یکی از سفیران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در مکه دستگیر شد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: اگر این خبر صحیح باشد، دلیل بر اعلان جنگ قریش است؛ لذا از این جا حرکت نمیکنیم تا با این قوم بجنگیم. و برای تاکید بر این امر مهم، از مردم خواست با او تجدید بیعت کنند. مردم زیر درختی در آن جا با حضرت بیعت کردند، و چون خداوند در آیه شریفه خشنودی خود را از این بیعت بیان فرمود، این بیعت به "بیعت رضوان" معروف شد.
آیه تبدیل•آیه تبدیل
(آیه ۱۰۱ سوره نحل، در باره تبدیل و نسخ آیات الهی)
به آیه ۱۰۱ سوره نحل "آیه تبدیل" میگویند: (واذا بدلنا آیة مکان آیة والله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتر بل اکثرهم لا یعلمون)؛ "و چون حکمی را به جای حکم دیگر بیاوریم و خدا به آنچه به تدریج نازل میکند داناتر است میگویند جز این نیست که تو دروغ بافی
[۵۳] بلکه بیشتر آنان نمیدانند".
"تبدیل آیه مکان آیه" یعنی نسخ. و نسخ آیه یا از جهت قرائت یا حکم و یا هر دو است.
نسخ شریعتهای مختلف با شریعت دیگر به دست خدا است و او به آن چه از آسمان فرومی فرستد داناتر است که صلاح و فساد مکلفان در چیست. اما کافران میگفتند: محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اصحاب خویش را مسخره میکند؛ امروز به یک چیز امر میکند و فردا از آن نهی کرده، چیز آسان تری میخواهد؛ اما آنها نمیفهمیدند؛ زیرا مراد از نسخ، مصلحت است، نه راحتی یا مشقت؛ و این نیز در اختیار خدا است که آیهای را با آیه دیگری نسخ کند. و مردم نمیتوانند با قیاس، اجماع و… آیهای از قرآن را نسخ کنند.
آیه تبلیغ•آیه تبلیغ
(آیه ۶۷ سوره مائده، در باره تعیین جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۶۷ سوره مبارکه مائده "آیه تبلیغ" میگویند: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین)؛ "ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرساندهای و خدا تو را از
[۵۵] مردم نگاه میدارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمیکند ".
شیخ طوسی از امام باقر علیهالسّلام و امام صادق علیهالسّلام نقل کرده است که چون خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم وحی کرد که حضرت علی علیهالسّلام را به جانشینی خود بگمارد، حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نگران بود مبادا این امر بر جماعتی از صحابه گران آید. آن گاه خداوند برای جرات بخشیدن به ایشان در انجام این امر، این آیه را نازل فرمود.
به اجماع مفسران شیعه و بسیاری از دانشمندان و مفسران اهل سنت، این آیه درباره حضرت علی علیهالسّلام و اعلام جانشینی آن حضرت نازل شده است.
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که پس از خواندن آیه تبلیغ، خطاب به علی علیهالسّلام فرمودند: " ولو لم ابلغ ما امرت به من ولایتک لحبط عملی ". این مسئله آن چنان نزد خدای تعالی داری اهمیت بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم وظیفه داشت آن را عملا به مردم ابلاغ کند و صرف گفتن کفایت نمیکرد. آن حضرت در روز غدیرخم با معرفی حضرت علی علیهالسّلام وی را به امامت منصوب کرد.
نیز ر. ک: آیه اکمال دین.
آیه تحریم•آیه تحریم
(آیه ۲۳ سوره نساء، در باره حرمت ازدواج مردان با بعضی از زنان محارم و غیر محارم)
به آیه ۲۳ سوره نساء "آیه تحریم" میگویند: (حرمت علیکم امهاتکم وبناتکم واخواتکم وعماتکم وخالاتکم وبنات الاخ وبنات الاخت وامهاتکم اللاتی ارضعنکم واخواتکم من الرضاعة وامهات نسآئکم وربائبکم اللاتی فی حجورکم من نسآئکم اللاتی دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح علیکم وحلائل ابنائکم الذین من اصلابکم وان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف ان الله کان غفورا رحیما)؛ "
اینان بر شما حرام شده است مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه هایتان و خاله هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهایتان که به شما شیر دادهاند و خواهران رضاعی شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که
دختران در دامان شما پرورش یافتهاند و با آن همسران همبستر شدهاید پس اگر با آنها همبستر نشدهاید بر شما گناهی نیست
با دخترانشان ازدواج کنید و زنان پسرانتان که از پشت خودتان هستند و جمع دو خواهر با همدیگر مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد که خداوند آمرزنده مهربان است".
خداوند متعال در این آیه شریفه، کسانی را معرفی کرده که ازدواج با آنها حرام است. وجه نامگذاری این آیه به "تحریم" نیز کلمه "حرمت" ابتدای آیه، است.
محرمیت از سه طریق است:
۱. قرابت نسبی (ولادت)؛
۲. قرابت سببی (ازدواج)؛
۳. قرابت رضاعی (شیردادن).
آیه تصدیق•آیه تصدیق
(آیه ۶۱ سوره توبه، در باره خوش باور بودن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۶۱ سوره توبه "آیه تصدیق" یا "آیه اذن" میگویند: (ومنهم الذین یؤذون النبی ویقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله ویؤمن للمؤمنین ورحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم)؛ "و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند او زودباور است بگو گوش خوبی برای شماست به خدا ایمان دارد و
[۶۱] مؤمنان را باور میکند و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند رحمتی است و کسانی که پیامبر خدا را آزار میرسانند عذابی پر درد
پیش خواهند داشت ".
به خوش باور یعنی کسی که هرچه میشنود تصدیق میکند"اذن" میگویند.
درباره سبب نزول این آیه گفتهاند: جمعی از منافقان، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را اذیت کرده، میگفتند: ما هرچه بخواهیم میگوییم و اگر به گوش او رسید، نزد او میرویم و انکار میکنیم، و او از ما میپذیرد؛ زیرا محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آدم خوش باور و دهن بین است و گفته هر کس را میپذیرد.
در این هنگام، این آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت. برای این آیه، شان نزولهای دیگری نیز گفتهاند.
آیه تطهیر•آیه تطهیر
(آیه ۳۳ سوره احزاب، در باره پاک بودن اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از هر نوع پلیدی)
به آیه ۳۳ سوره احزاب "آیه تطهیر" میگویند: (… انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا)؛ "خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان
[۶۴] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند".
"تطهیر" در لغت، به معنای پاک کردن، و در این آیه به معنای پاک گردانیدن از پلیدی شرک و گناه است.
تعبیر به "انما" که معمولا برای حصر میآید، دلیل بر این است که این موهبت ویژه خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است.
جمله "یرید" اشاره به اراده تکوینی است، وگرنه، اراده تشریعی خداوند به لزوم پاکی، به خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اختصاص ندارد، و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع، موظفند از هرگونه گناه و پلیدی پاک باشند.
واژه "رجس" به معنای چیز ناپاک است؛ خواه ناپاک از نظر طبع آدمی باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها.
مقصود از اهل بیت در این آیه، به اجماع علمای شیعه و اکثر علمای اهل سنت، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، علی بن ابی طالب علیهالسّلام ، فاطمه سلاماللهعلیهم ، حسن علیهالسّلام و حسین علیهالسّلام است.
طبری در این باره مینویسد: "مراد خداوند، خاندان محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است". و از رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که فرمود: "این آیه درباره پنج تن نازل شده است: من، علی، حسن، حسین و فاطمه".
اقوال دیگری نیز مطرح شده است؛ مانند این که مقصود، خویشاوندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مانند آل علی علیهالسّلام ، آل عقیل و آل جعفر است؛ و یا این که مقصود، زنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است.
در جواب این قول گفتهاند: اگر مراد از اهل بیت، زنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود، باید "عنکن و یطهرکن" به کار میبرد؛ و حال آن که "یطهرکم" آمده است که به مردان اطلاق میشود و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، علی علیهالسّلام ، حسن علیهالسّلام و حسین علیهالسّلام جزو آنان بودهاند. در این باره احادیث بی شماری از صحابه و تابعین در کتابهای اهل سنت وجود دارد؛ مانند: جامع البیان، ج۵ ص۷ - ۲۲، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۸۲، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲، بحرالمحیط، ج۷، ص۲۲۸، مسند احمدبن حنبل، ج۴، ص۱۰۷ و ج۶ ص۲۹۲و ۲۹۸ و مجمع البیان، ج۵ ص۱۳۸ - ۱۳۹.
آیه تمتع•آیه تمتع
(آیه ۲۴ سوره نساء، در باره جواز ازدواج موقت)
آیه ۲۴ سوره نساء را "آیه تمتع" یا "آیه متعه" میگویند: (… فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضة ولا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة ان الله کان علیما حکیما)؛ "… و زنانی را که متعه کردهاید مهرشان را به عنوان فریضهای به آنان بدهید و بر شما گناهی نیست که پس از
مبلغ مقرر با یکدیگر توافق کنید
مدت عقد یا مهر را کم یا زیاد کنید مسلما خداوند دانای حکیم است".
متعه زنان (ازدواج موقت) در این آیه، جایز دانسته شده است؛ به همین جهت این نوع ازدواج در زمان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میان مسلمانان رایج بود و گروهی از آنان هم در آن زمان به این نوع ازدواج اقدام کردند و در این زمینه، سخنان بسیاری از صحابه در مدارک اهل تسنن وجود دارد. عمربن خطاب ازدواج موقت (صیغه) را در زمان حکومت خویش برانداخت و گفت: "متعتان کانتا علی عهد رسول الله علیهالسّلام و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما؛ متعة الحج و متعة النساء؛ دو متعه در عهد رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود که من از آنها نهی و به آنها مجازات میکنم؛ یکی حج و دیگری متعه نساء است" ولی روایات فراوانی از ائمه اطهار در حلیت ابدی ازدواج موقت (متعه) نقل شده است.
آیه توارث از طریق ایمان•آیه توارث از طریق ایمان
(آیه ۷۲ سوره انفال، در باره ارث بردن مسلمانان از یکدیگر از راه بستن پیمان برادری)
به آیه ۷۲ سوره انفال "آیه توارث از طریق ایمان" (آیه توارث بالایمان) میگویند: (ان الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله والذین آووا ونصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض والذین آمنوا ولم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا وان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم وبینهم میثاق والله بما تعملون بصیر)؛ "کسانی که ایمان آورده و هجرت کردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و کسانی که
را پناه دادهاند و یاری کردهاند آنان یاران یکدیگرند و کسانی که ایمان آوردهاند ولی مهاجرت نکردهاند هیچ گونه خویشاوندی
[۷۰] با شما ندارند مگر آنکه
راه خدا هجرت کنند و اگر در
[۷۲] دین از شما یاری جویند یاری آنان بر شما
[۷۳] است مگر بر علیه گروهی باشد که میان شما و میان آنان پیمانی
شده است و خدا به آنچه انجام میدهید بیناست".
در زمان جاهلیت، عربها از یکی از سه راه ذیل ارث میبرد:
۱. نسب (نسب نزد آنها تنها منحصر به فرزندان پسر بود، و دختران و زنان از ارث محروم بودند)؛
۲. تبنی (پسرخواندگی)؛
۳. عهد و پیمان که از آن به "ولاء" تعبیر میکردند.
در آغاز اسلام که هنوز قانون ارث نازل نشده بود، به همین روش عمل میشد؛ اما به زودی مسئله "اخوت اسلامی" جای آن را گرفت؛ به این صورت که در صدر اسلام، مؤمنان به شرط مهاجرت و هم پیمانی و مؤاخاتی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میان آنان برقرار کرده بود و بدون داشتن پیوند نسبی یا سببی، از همدیگر ارث میبردند، تا این که آخرین آیه سوره انفال نازل شد که میفرماید: (واولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله…)؛ " و خویشاوندان نسبت به یکدیگر
دیگران در کتاب خدا سزاوارترند". و آن قاعده، نسخ، و میراث بری فقط بر مبنای خویشاوندی مقرر شد.
در آیه ۳۳ سوره نساء نیز به ارث بری هم پیمانان
از همدیگر اشاره شده است؛ همچنان که در آیه ۶ سوره احزاب
نیز مسئله اولویت خویشاوندان در ارث از دیگران تصریح شده است.
نیز ر. ک: آیه اولی الارحام.
آیه تهلکه•آیه تهلکه
(آیه ۱۹۵سوره بقره، در باره انفاق کردن و هلاکت به سبب ترک انفاق)
به آیه ۱۹۵ سوره بقره «آیه تهلکه» گفته میشود: (و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة و احسنوا ان الله یحب المحسنین)؛ «و در راه خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق)، خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست میدارد».
در این آیه، امر به انفاق کرده آمده، و ترک انفاق را موجب هلاکت دانسته است. این آیه تکمیلی است بر آیات جهاد، که قبل از آن آمده است، زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد، و سرباز بدون وسایل و تجهیزات کافی (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایی، وسایل درمانی) کاری از او ساخته نیست. لذا در اسلام تامین وسایل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده است.
آیه جامع حروف معجم•آیه جامع حروف معجم
(آیه آخر سوره فتح، مشتمل بر همه حروف الفبا)
آیهای از قرآن که به تنهایی جامع همه حروف الفبا است، آخرین آیه سوره فتح میباشد: (محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله ورضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة ومثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة واجرا عظیما).
آیه دیگر، آیه ۱۵۴ سوره آل عمران است: (ثم انزل علیکم من بعد الغم امنة نعاسا یغشی طآئفة منکم وطآئفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شیء قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الامر شیء ما قتلنا هاهنا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم ولیبتلی الله ما فی صدورکم ولیمحص ما فی قلوبکم والله علیم بذات الصدور).
آیه جزای فحشا•آیه جزای فحشا
(آیه ۱۵ سوره نساء، در باره مجازات زنان زناکار)
به آیه ۱۵ سوره نساء "آیه جزای فحشاء" میگویند: (واللاتی یاتین الفاحشة من نسآئکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا)؛ "و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا میشوند چهار تن از میان خود
[۸۲] بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان
[۸۳] را در خانهها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی برای آنان قرار دهد".
واژه "فاحشه" در اصل به معنای کار یا گفتار بسیار زشت است و اگر درباره "زنا" و عمل منافی عفت به کار میرود نیز به همین مناسبت است. غالب مفسران گفتهاند این آیه به مجازات زنان شوهرداری اشاره دارد که به فحشا آلوده میشدند، و کیفر آنان پس از اثبات جرم، تا فرا رسیدن مرگ آنان، زندانی شدن در خانهها بود (حبس ابد). این قانون
ابد با قانون رجم (سنگسار) نسخ شد، و یا به تعبیر برخی از دانشمندان، قانون "حبس ابد" به قرینه (و یجعل الله لهن سبیلا) قانونی موقت بود که سپس قانون دائم رجم، برای زنای محصنه از ناحیه شرع مقدس تشریع شد. بنابراین، آیه جلد و قانون رجم ناسخ آیه جزای فحشا نیست؛ بلکه مبین آن است. برخی مانند ابومسلم اصفهانی، "فاحشه" در این آیه را به "مساحقه" تطبیق کردهاند؛ ولی این قول، مخالف اجماع مفسران است.
آیه جزیه•آیه جزیه
(آیه ۵ سوره توبه، در باره جنگ و قتال با مشرکان به دلیل پیمان شکنی آنان)
به آیه ۵ سوره توبه "آیه سیف" میگویند: (فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا واقاموا الصلاة وآتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم)؛ "پس چون ماههای حرام سپری شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است ".
برخی این آیه را "رئیس الناسخات" نیز نامیدهاند؛ زیرا آیات متعددی را نسخ کرده است.
آیات ۱ تا ۲۸ سوره توبه در سال نهم و قبل از مراسم حج اکبر نازل شد، و در مراسم حج به وسیله امیر مؤمنان علی علیهالسّلام به مردم ابلاغ گردید. در آیات نخستین این سوره، قرآن کریم تمام پیمانها و قراردادهای مشرکان را با مسلمانان به طور یک جانبه (بر اثر نقض عهد مکرر مشرکان) ملغی اعلام نمود. سپس به آنان چهار ماه مهلت داد تا در وضع خود و آئین اسلام بیندیشند و پس از تمام شدن مدت مقرر باید دست از آیین بت پرستی بکشند یا آماده پیکار گردند. بدین خاطر در آیه پنجم سوره توبه فرمود: "هرگاه ماههای حرام (منظور همان چهار ماه تعیین شده است نه ماههای حرام مشهور، از ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب) به پایان رسید، مشرکان را هر کجا یافتید به قتل برسانید و یا اسیر کنید".
به این دلیل به این آیه، "آیه سیف (جنگ) " گفتهاند. برخی نیز به آیه ۲۹ سوره توبه
"آیه سیف" گفتهاند.
نیز ر. ک: آیه قتال.
آیه جلباب•آیه جلباب
(آیه ۵۹ سوره احزاب، در باره حجاب گرفتن زنان به وسیله چادر یا روسری بلند)
به آیه ۵۹ سوره احزاب «آیه جلباب» گفته میشود: (یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان الله غفورا رحیما)؛ «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابها (روسریهای بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار برای اینکه (از کنیزان و آلودگان) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تا کنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده) خداوند همواره غفور و رحیم است».
در تفسیر علی بن ابراهیم در شان نزول آیه نخست چنین آمده است: آن ایام زنان مسلمان به مسجد میرفتند و پشت سر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نماز میگذاردند، هنگام شب موقعی که برای نماز مغرب و عشا میرفتند بعضی از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مینشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار میدادند و مزاحم آنان میشدند، آیه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبی شناخته شوند و کسی بهانه مزاحمت پیدا نکند.
در اینکه منظور از شناخته شدن چیست؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتی با هم ندارند:
نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون میآمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آنها میشدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامی را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانهای برای مزاحمت به دست هرزگان ندهند. بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل انگار و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بند و بار که در عین داشتن حجاب آن چنان بی پروا و لاابالی هستند که غالبا قسمتهایی از بدنهای آنان نمایان است و همین معنا، توجه افراد هرزه را به آنها جلب میکند.
در اینکه منظور از «جلباب» (به کسر و فتح جیم) چیست مفسران و ارباب لغت چند معنا برای آن ذکر کردهاند:
۱. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و سر و گردن و سینهها را میپوشاند.
۲. مقنعه و خمار (روسری).
۳. پیراهن گشاد.
گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند. اما بیشتر به نظر میرسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچکتر است چنان که نویسنده" لسان العرب" روی آن تکیه کرده است.
و منظور از" یدنین" (نزدیک کنند) این است که زنان" جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده، لباس خود را جمع و جور کنند.
به هر حال از این آیه استفاده میشود که حکم" حجاب و پوشش" برای آزاد زنان قبل از این زمان نازل شده بود، ولی بعضی روی ساده اندیشی درست مراقب آن نبودند آیه فوق تاکید میکند که در رعایت آن دقیق باشند. و از آنجا که نزول این حکم، جمعی از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان میساخت، در پایان آیه میافزاید: «خداوند همواره غفور و رحیم است». هر گاه از شما تا کنون در این امر کوتاهی شده چون بر اثر جهل و نادانی بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوی او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبی انجام دهید.
ر. ک: آیه حجاب.
آیه جمعه•آیه جمعه
(آیه ۹ سوره جمعه، در باره تشریع نماز جمعه)
آیه ۹ سوره جمعه را "آیه جمعه" میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله وذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید چون برای نماز جمعه ندا درداده شد به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این برای شما بهتر است".
طبق برخی روایات، مسلمانان مدینه، پیش از هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با یکدیگر گفتند یهود در یک روز هفته اجتماع میکنند (روز شنبه) و نصارا نیز روزی برای اجتماع دارند (یکشنبه)؛ خوب است ما هم روزی قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوییم. آنان روز پیش از شنبه را که در آن زمان "یوم العروبه" نامیده میشد، برای این هدف برگزیدند و نماز را به صورت جماعت در آن روز به جا آوردند؛ آن روز "جمعه" نامیده شد؛ زیرا روز اجتماع مسلمانان بود. این نخستین جمعهای بود که در اسلام تشکیل شد. اما اولین نمازجمعهای که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با اصحاب تشکیل دادند زمان هجرت به مدینه بود. آن حضرت روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر به منطقه "قبا" در حوالی مدینه وارد شدند. و چهار روز در آن جا ماندند و مسجد "قبا" را بنیان نهادند. سپس روز جمعه به محله "بنی سالم" آمدند و مراسم نمازجمعه را در آن جا برپا کردند. این نخستین نمازجمعهای بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در اسلام به جا آورد. خطبهای هم در این نماز خواندند که نخستین خطبه حضرت در مدینه بود. میان فقهای امامیه درباره حکم اقامه نمازجمعه در زمان غیبت امام زمان علیهالسّلام اختلاف است؛ برخی آن را واجب عینی، برخی واجب تخییری، برخی مستحب و برخی نیز حرام دانستهاند. آن چه مسلم است وجوب عینی نمازجمعه با حضور امام زمان علیهالسّلام است.
مراد از "ذکرالله" در آیه، "نماز" است. برخی گفتهاند مراد خطبههای نماز، و مقصود از "ندا" در آیه، اذان است، و چون به سعی و شتافتن امر شده (فاسعوا) لازمه آن ترک همه اشتغالات به ویژه داد و ستد است.
آیه جوف•آیه جوف
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت)
مدعیان نسخ تلاوت با استناد به برخی از روایات مجعول و ضعیف، معتقدند در قرآن آیهای به نام "آیه جوف" بوده و نسخ شده و آن آیه این است: "لوکان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیا ثالثا ولا یملا جوف ابن آدم الا التراب؛ اگر آدمی را دو دشت پر از مال بود، در پی دشت سوم میرفت؛ و درون آدمی را تنها خاک پر میکند". ابوموسی اشعری حدود سیصد تن از قاریان بصره را جمع کرد و گفت: درگذشته سورهای از قرآن میخواندیم که به اندازه سوره برائت بود؛ ولی اینک این سوره را فراموش کردهایم و تنها از آن سوره این آیه را به خاطر دارم: "ولوکان للانسان وادیان… ".
علمای اسلامی این نظریه را صحیح ندانسته و به شدت آن را نقد کرده و ادلهای را نیز بر رد آن آوردهاند؛ مانند:
۱. این عبارات (آیه جوف) هیچ هماهنگی و همسانی با اسلوب قرآنی ندارد و بویی از روح بلاغی قرآن نبرده است.
۲. عدهای این عبارت را به عنوان حدیث از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل کردهاند، نه به عنوان قرآن.
۳. چطور شد که هیچ یک از صحابه، با آن مقام علمی و فقاهتی خود، این عبارت را نقل نکرده و به خاطر نسپردهاند، و تنها ابوموسی اشعری آن را حفظ کرده است؟! چرا کاتبان وحی و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آن را ثبت نکردهاند؟ و اساسا این آیه و آیاتی از این قبیل نمیبایست نسخ گردند؛ زیرا نسخ در احکام است، نه در حقایق و مسائل تاریخی و مانند آن.
۴. با توجه به اهتمام مسلمانان صدر اول به حفظ قرآن، چگونه ممکن است سورهای به اندازه سوره برائت به طور کامل از خاطر همه صحابه برود و فقط حفظ یک آیه آن هم در ذهن یک نفر، آن هم ابوموسی اشعری باقی بماند؟!
آیه جهاد•آیه جهاد
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت)
مدعیان نسخ تلاوت معتقدند آیاتی در قرآن وجود داشته که اکنون حذف شده است؛ یکی از آنها جمله "ان جاهدوا کما جاهدتم اول مرة" است که به آن "آیه جهاد" گفته میشود. استناد این گروه، کلام عمربن خطاب است که به عبدالرحمان بن عوف گفت: آیا به یاد نمیآوری که آیه "ان جاهدوا کما جاهدتم اول مرة" در میان آیات نازله بود ولی ما این آیه را نمییابیم؟ عبدالرحمان گفت: این آیه، از قرآن برداشته شده است.
در نقد این ادعا گفته شده است: مدعیان نظارت بر جمع آوری قرآن، چطور این آیه را نیاوردند؟! چرا این آیه باید نسخ شود؟ مگر معنای خاصی داشته است؟ مگر آیه دیگری در زمینه حکم جهاد در قرآن نیست؟ همه اینها بیانگر این است که این متن، از قرآن نبوده است.
نیز ر. ک: آیات منسوخ التلاوة.
آیه حبس•آیه حبس
(آیه ۱۵ سوره نساء، در باره حکم اولیه زنان شوهر دار مرتکب زنا)
به آیه ۱۵ سوره نساء- که در باره حبس نمودن زنان شوهرداری است که مرتکب زنا شدهاند- «آیه حبس» گفته میشود: (و اللاتی یاتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا)؛ «و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا شوند، پس چهار نفر از میان شما (مردان مسلمان) را بر آنان شاهد بگیرید، پس اگر شهادت دادند، آن زنان را در خانهها (ی خودشان) نگاه دارید، تا مرگشان فرا رسد، یا آنکه خداوند، راهی برای آنان قرار دهد (و قانون جدیدی بیاورد».
ار امام صادق علیهالسّلام نقل شده که مراد از راه دیگر که خداوند قرار میدهد (او یجعل الله لهن سبیلا)، حدود الهی و سنگسار و شلاق است.
بعضی از مفسران، آیه را شامل مساحقه و همجنس گرایی زنان نیز گرفتهاند چنانکه از مجمع البیان روایتی در این باره از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده است.
در روایتی دیگر آمده که مساله حبس در خانه نسبت به زن زناکار، در جاهلیت نیز بوده و اسلام در آغاز آن را پذیرفته است، ولی بعد از تقویت اسلام، مساله از حبس به اجرای حد (تازیانه و سنگسار کردن) تبدیل شده است.
آیه حج•آیه حج
(آیه ۹۷ سوره آل عمران، در باره وجوب حج به شرط استطاعت)
به آیه ۹۷ سوره آل عمران «آیه حج» گفته میشود: (فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان آمنا و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین)؛ «در آن نشانههای روشن است (از جمله) مقام ابراهیم، و هر کس داخل آن شود در امان خواهد بود و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند، و هر کس کفر بورزد (و حج را ترک کند به خود زیان رسانیده) خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».
در این آیه دستور انجام حج به همه مردم داده شده است و از آن تعبیر به یک بدهی و دین الهی شده است که بر ذمه عموم مردم میباشد و تنها شرطی که در آیه برای وجوب حج ذکر شده مساله استطاعت است که با تعبیر «من استطاع الیه سبیلا» (کسی که توانایی راه پیمایی بسوی خانه کعبه داشته باشد) بیان شده. در پایان آیه، برای تاکید و بیان اهمیت مساله حج، میفرماید: کسانی که کفران کنند و این دستور الهی را نادیده بگیرند و به مخالفت برخیزند در حقیقت به خود زیان میرسانند، زیرا خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.
اهمیت حج چنان است که از ترک آن تعبیر به کفر شده است، وبخش دوم آیه نیز بیانگر این نکته است که انجام این فریضه مهم الهی مانند همه فرائض و برنامههای دینی به سود مردم و برای تربیت آنها است و هیچگونه تاثیری برای خداوند که از همگان بی نیاز است نخواهد داشت.
آیه حجاب•آیه حجاب
(آیه ۳۱ سوره نور، در باره وجوب پوشش بر زنان)
آیه ۳۱ سوره نور را "آیه حجاب" میگویند؛ زیرا خداوند در آن، پوشش را بر زنان واجب کرده است:
(وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن…)؛ "و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را
هر نامحرمی فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست و باید روسری خود را بر سینه خویش
[۹۳] اندازند ".
در آیه ۵۹ سوره احزاب
نیز به ضرورت حجاب تصریح شده است؛ با این تفاوت که آن جا "جلابیب" (جمع جلباب) و در این آیه "خمر" (جمع خمار) آمده است. "خمار" یعنی مقنعه و روسری و "جلباب" یعنی لباس بلند و گشاد است.
یکی از احکام مذکور در آیه ۳۱ سوره نور، حکم حجاب است: (ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن).
از این جمله استفاده میشود که زنان، پیش از نزول آیه، دامنه روسری خود را به گونهای به شانهها یا پشت سرمی افکندند که گردن و کمی از سینه آنها نمایان میشد. قرآن دستور میدهد روسری خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم سینه پوشیده شود.
در تفسیر "زینت" (ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها) گفته شده است: زینت اعم از زیور است؛ زیرا هم به طلاجات و جواهرات و هم به آرایشهای متصل به بدن مانند سرمه و خضاب و آرایشهای دیگر گفته میشود.
درباره زینت سه قول نقل شده است:
۱. مراد از زینت آشکار، جامهها (جامههای رو) و مراد از زینت نهان، پای برنجن و گوشواره و دستبند است؛
۲. زینت ظاهر، سرمه و انگشتر و خضاب دست است؛ یعنی زینتهایی که در چهره و دو دست تا مچ واقع میشود؛
۳. زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است.
برخی آیه ۵۳ سوره احزاب را آیه حجاب نامیدهاند: (یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسین لحدیث ان ذلکم کان یؤذی النبی فیستحیی منکم والله لا یستحیی من الحق واذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم وقلوبهن وما کان لکم ان تؤذوا رسول الله ولا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلکم کان عند الله عظیما)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید داخل اتاقهای پیامبر مشوید مگر آنکه برای
[۹۷] طعامی به شما اجازه داده شود
هم بی آنکه در انتظار پخته شدن آن باشید ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید بی آنکه سرگرم سخنی گردید این
[۹۹] شما پیامبر را میرنجاند و
[۱۰۰] از شما شرم میدارد و حال آنکه خدا از حق
[۱۰۱] شرم نمیکند و چون از زنان
[۱۰۲] چیزی خواست ید از پشت پرده از آنان بخواهید این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزه تر است و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا
[۱۰۳] زنانش را پس از
[۱۰۴] او به نکاح خود درآورید چرا که این
[۱۰۵] نزد خدا همواره
[۱۰۶] بزرگ است ".
نیز رک: آیه جلباب.
آیه حذر•آیه حذر
(آیه ۷۱ سوره نساء، در باره آماده باش دائم مسلمانان برای مقابله با دشمن)
به آیه ۷۱ سوره نساء «آیه حذر» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا خذوا حذرکم فانفروا ثبات او انفروا جمیعا)؛ " ای کسانی که ایمان آوردهاید
برابر دشمن آماده باشید
خود را برگیرید و گروه گروه
جهاد بیرون روید یا به طور جمعی روانه شوید ".
«حذر» به چیزی گفته میشود که انسان برای حفظ امنیت در مقابل خطرات به کار میگیرد؛ مانند: سلاحهای جنگی و غیره. همچنین به معنای بیداری و آماده باش و مراقبت در برابر خطر است. «نفر» در «فانفروا» یعنی رهسپار شدن. «ثبات» جمع «ثبة» به معنای دسته جات پراکنده است.
این آیه به تمام مسلمانان در همه قرون و اعصار دستور جامع و همه جانبهای میدهد که برای حفظ امنیت خود و دفاع از مرزهای خویش همواره مراقب باشند، و یک نوع آماده باش معنوی و مادی به طور دائم بر اجتماع آنها حاکم باشد.
آیه حرث•آیه حرث
(آیه ۲۲۳ سوره بقره، در باره آمیزش جنسی زن و شوهر)
به آیه ۲۲۳ سوره بقره «آیه حرث» گفته میشود: (نساؤکم حرث لکم فاتوا حرثکم انی شئتم و قدموا لانفسکم و اتقوا الله و اعلموا انکم ملاقوه و بشر المؤمنین)؛ «زنان شما، محل بذرافشانی شما هستند، پس هر زمان که بخواهید، میتوانید با آنها آمیزش کنید. و (سعی نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان، بشارت ده! ».
در این آیه، زنان تشبیه به مزرعه شدهاند، و این تشبیه ممکن است برای بعضی سنگین آید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین تعبیری کرده است در حالی که نکته باریکی در این تشبیه نهفته شده، در حقیقت قرآن میخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانی نشان دهد که زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانی مردان نیست، بلکه وسیلهای است برای حفظ حیات نوع بشر، این سخن در برابر آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازی مینگرند، هشداری محسوب میشود.
" حرث" مصدر است و به معنی بذرافشانی است و گاهی به خود مزرعه نیز اطلاق میشود. " انی" از اسماء شرط است و غالبا به معنای " متی" که به معنی زمان است استعمال میشود، و در این صورت آن را" انی" زمانیه میگویند. و گاهی نیز به معنی مکان است، مانند آنچه در آیه ۳۷ سوره آل عمران آمده: (قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله)؛ «زکریا گفتای مریم! این غذا (ی بهشتی) را از کجا آوردهای؟، گفت: از نزد خدا».
اگر "انی" در آیه فوق زمانیه باشد، توسعه زمانی مساله آمیزش جنسی را بیان میکند، یعنی در هر ساعتی از شب و روز مجاز هستید، و اگر مکانیه باشد، توسعه در مکان و چگونگی انواع آمیزش است. این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به این ترتیب، دو همسر میتوانند هر گونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسی بهره گیرند، (جز آنچه در قانون شرع ممنوع شده است).
آیه حصر•آیه حصر
(آیه ۱۴۵سوره انعام، در باره بخشی از حیوانات حرام)
به آیه ۱۴۵سوره انعام «آیه حصر» اطلاق میشود: (قل لا اجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس او فسقا اهل لغیر الله به فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم)؛ «بگو در آنچه بر من وحی شده، هیچ حرامی بر کسی که غذایی میخورد نمییابم بجز اینکه مردار باشد یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند، یا حیوانی که در طریق گناه به هنگام سر بریدن، نام غیر خدا (نام بتها) بر آنها برده شده است، اما کسانی که ناچار شوند بدون اینکه بخاطر لذت باشد و یا زیاده از حد بخورند (گناهی بر آنها نیست) پروردگار تو آمرزنده مهربان است».
برای روشن ساختن محرمات الهی از بدعتهایی که مشرکان در آئین حق گذاشته بودند، غذاهای حرام را در چهار مورد منحصر میکند:
گوشت حیوان مردار؛ خونی که از بدن حیوان بیرون میریزد (نه خونهایی که پس از بریدن رگهای حیوان و خارج شدن مقدار زیادی از خون در لابلای رگهای موئین در وسط گوشتها باقی میماند)؛ گوشت خوک؛ و حیواناتی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است.
جالب اینکه در مورد چهارم، به جای ذکر کلمه حیوان، کلمه "فسق" آمده که به معنی خارج شدن از راه و رسم بندگی و اطاعت فرمان خدا است، و لذا به هر گونه گناه فسق گفته میشود، اما ذکر این کلمه در برابر رجس که در مورد سه موضوع حرام سابق گذشت، ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهای حرام، اصولا بر دو دسته است، گوشتهایی که تحریم آنها به خاطر پلیدی و تنفر طبع و زیانهای جسمانی میباشد، و به آن رجس اطلاق میگردد، و گوشتهایی که نه پلید است و نه از نظر بهداشتی زیان آور، اما از نظر اخلاقی و معنوی نشانه بیگانگی از خدا و دوری از مکتب توحید است، و به همین دلیل نیز تحریم شده است.
در پایان آیه کسانی را که از روی ناچاری و اضطرار، و نیافتن هیچ غذای دیگر برای حفظ جان خویش، از این گوشتهای حرام استفاده میکنند، استثناء کرده، مشروط بر اینکه تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و یا حلال شمردن حرام الهی و نه زیاد از حد بخورند. در حقیقت این دو شرط برای آن است که افرادی اضطرار را دستاویز برای تجاوز به حریم قوانین الهی نسازند، و به بهانه اضطرار از حدود مقررات خدا پا فراتر ننهند.
در اینجا یک سؤال پیش میآید که چگونه تمام محرمات الهی در زمینه غذاها منحصر به چهار چیز شمرده شده است، با اینکه میدانیم غذاهای حرام منحصر به اینها نیست، گوشت حیوانات درنده و گوشت حیوانات دریایی (جز ماهی فلس دار) و مانند آنها همگی حرام هستند در حالی که در آیه هیچ نامی از آنها به میان نیامده و محرمات منحصر به چهار چیز شمرده شده است؟
بعضی در پاسخ این سؤال گفتهاند که به هنگام نزول این آیات در مکه، هنوز حکم تحریم سایر غذاهای حرام نازل نشده بود، ولی این جواب صحیح به نظر نمیرسد، گواه این سخن آنکه عین همین تعبیر یا شبیه آن در بعضی از سورههای مدنی نیز دیده میشود، مانند آیه ۱۷۳ سوره بقره.
ظاهر این است که این آیه، تنها نظر به نفی احکام خرافی مشرکان دارد و به اصطلاح، " حصر اضافی" است، و به تعبیر دیگر آیه میگوید: محرمات الهی اینها هستند نه آنچه شما به هم بافتهاید. برای روشن شدن این سخن بد نیست مثالی بزنیم، کسی از ما سؤال میکند آیا حسن و حسین، هر دو آمدند، ما در جواب میگوئیم نه فقط حسن آمد، در اینجا منظورمان این است که آمدن نفر دوم، یعنی حسین را نفی کنیم، اما هیچ مانعی ندارد کسان دیگری که اصلا مورد بحث ما نبودهاند آمده باشند، چنین حصری را حصر اضافی (یا نسبی) میگویند.
آیه حفظ•آیه حفظ
(آیه ۹ سوره حجر، در باره حفظ قرآن از تحریف)
به آیه ۹ سوره حجر «آیه حفظ» میگویند: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون)؛ «بی تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردهایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود».
این آیه از دیرباز از شواهد و مستندات قرآنی برای رفع شبهه تحریف قرآن و اثبات تحریف ناپذیری آن بوده است.
علامه طباطبایی رحمةاللهعلیه در تفسیر این آیه میگوید: "معنای آیه این است که قرآن از ناحیه خودت (رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) یا از ناحیه ملائکه نازل نشده است تا در نگهداری آن محتاج آنان باشی و خودت را به زحمت بیفکنی؛ بلکه ما آن را نازل کردهایم و خود نگهدار آن هستیم…. پس آیه شریفه بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت میکند؛ خواه تحریف به معنای دست بردن در آن به زیاد یا کم کردن و خواه به معنای جا به جا کردن باشد؛ چون ذکر خدا است و مانند خدای تعالی ابدی است".
درباره این که خدا وند سبحان قرآن را از چه اموری حفظ میکند تفاسیر گوناگونی ارائه شده است:
۱. مصونیت و حفظ از تحریف و نقصان و زیاده؛
۲. حراست از نابودی تا آخر این جهان؛
۳. نگهداری از منطقهای گمراه کننده ضد قرآنی.
آیه حکمت•آیه حکمت
(آیه ۲۶۹ بقره، در باره اهمیت و ارزش حکمت)
به آیه ۲۶۹ سوره بقره «آیه حکمت» گفته میشود: (یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب)؛ « (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میدهد، و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانی داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمیکنند، و) متذکر نمیگردند».
خداوند به بعضی از افراد بر اثر پاکی و جهاد با نفس، نوعی علم و بینش میدهد که آثار و فوائد اطاعت الهی و از جمله انفاق و نقش حیاتی آن در اجتماع را درک کند و میان آن و وساوس شیطانی فرق بگذارد.
در تفسیر «حکمت» معانی زیادی ذکر شده از جمله: «معرفت و شناخت اسرار جهان هستی» و «آگاهی از حقایق قرآن» و «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» و «معرفت و شناسایی خدا» و «آن نور الهی که وسوسههای شیطانی را از الهامات الهی جدا میسازد». و ظاهر این است حکمت یک معنای وسیع دارد که تمام این امور، حتی نبوت را- که از معانی آن شمرده شده- شامل میشود که آن نوعی از علم و آگاهی است، و در اصل از ماده حکم- (بر وزن حرف) به معنای منع- گرفته شده و از آنجا که علم و دانش و تدبیر، انسان را از کارهای خلاف باز میدارد به آن حکمت گفتهاند.
بدیهی است منظور از جمله «من یشاء» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علتی حکمت و دانش را به این و آن میدهد، بلکه اراده و مشیت خداوند همه جا آمیخته با شایستگیهای افراد است، یعنی هر کس را شایسته ببیند از این سرچشمه زلال حیاتبخش سیراب مینماید.
قابل توجه این که در این آیه میفرماید: به هر کس دانش و حکمت داده شد خیر و برکت فراوان داده شده است، نه خیر مطلق، زیرا خیر و سعادت مطلق تنها در دانش نیست بلکه دانش تنها یکی از عوامل مهم آن است.
آیه حیض•آیه حیض
(آیه ۲۲۲ بقره، در باره اجتناب از آمیزش با زنان در حالت حیض)
به آیه ۲۲۲ سوره بقره «آیه حیض» گفته میشود: (و یسئلونک عن المحیض قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهن حتی یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم الله ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین)؛ «و از تو، در باره خون حیض سؤال میکنند، بگو: " چیز زیانبار و آلودهای است"، از این رو در حالت قاعدگی، از زنان کناره گیری کنید! و با آنها نزدیکی ننمایید، تا پاک شوند! و هنگامی که پاک شدند، از طریقی که خدا به شما فرمان داده، با آنها آمیزش کنید! خداوند، توبه کنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد».
شان نزول: زنان در هر ماه به مدت حد اقل سه روز و حد اکثر ده روز قاعده میشوند و آن عبارت از خونی است که با اوصاف خاصی که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج میگردد، زن را در چنین حال" حائض" و آن خون را خون" حیض" میگویند، آیین کنونی یهود و نصارا احکام ضد یکدیگر در مورد آمیزش مردان با چنین زنانی دارند که برای هر کس حالت استفهام ایجاد مینماید.
جمعی از یهود میگویند معاشرت مردان با اینگونه زنان مطلقا حرام است هر چند که به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگی در یک اطاق باشد مثلا میگویند جایی که زن حائض بنشیند مرد نباید بنشیند، اگر نشست باید لباس خود را بشوید و الا نجس است، و نیز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را باید شستشو دهد.
در مقابل این گروه نصارا هستند که میگویند: هیچ گونه فرقی میان حالت حیض زنان و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتی آمیزش جنسی با آنان بی مانع است! مشرکین عرب به خصوص آنها که در مدینه زندگی میکردند، کم و بیش به خلق و خوی یهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند یهود رفتار میکردند و در زمان عادت ماهیانه از آنها جدا میشدند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهای غیر قابل گذشت سبب شد که بعضی از مسلمانان از پیغمبر اکرم صدر این باره سؤال کنند، در پاسخ آنان این آیه نازل شد.
قرآن، خون حیض را اذی (چیز آلوده یا زیان آور) معرفی کرده است، و در حقیقت این جمله، فلسفه حکم اجتناب از آمیزش جنسی زنان را در حالت قاعدگی بیان میکند، زیرا آمیزش در چنین حالتی، علاوه بر اینکه تنفرآور است، زیانهای بسیاری به بار میآورد که طب امروز نیز آن را اثبات کرده، از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکرب بیماریهای آمیزشی (مانند سفلیس و سوزاک) و نیز التهاب اعضاء تناسلی زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلی مرد و غیر اینها که در کتب طب آمده است، لذا پزشکان، آمیزش جنسی با چنین زنانی را ممنوع اعلام میکنند.
اصولا خونی که هنگام عادت ماهیانه دفع میشود، خونی است که هر ماه در عروق داخلی رحم، برای تغذیه جنین احتمالی جمع میگردد، زیرا میدانیم رحم زن در هر ماه تولید یک تخمک میکند، و مقارن آن عروق داخلی رحم به عنوان آماده باش برای تغذیه نطفه مملو از خون میشود، اگر در این موقع که تخمک وارد رحم میشود، اسپرم که نطفه مرد است در آنجا موجود باشد، تشکیل نطفه و جنین میدهد و خونهای موجود در عروق رحم صرف تغذیه آن میشود، در غیر این صورت، بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم، و شکافتن جدار رگها، خون موجود خارج میشود و این همان خون حیض است، و از اینجا دلیل دیگری برای ممنوع بودن آمیزش جنسی در این حال به دست میآید، زیرا رحم زن در موقع تخلیه این خونها هیچ گونه آمادگی طبیعی برای پذیرش نطفه ندارد و لذا از آن صدمه میبیند.
جمله «یطهرن» به گفته بسیاری از مفسران به معنای پاک شدن زنان از خون حیض است، و اما جمله «فاذا تطهرن» را بسیاری به معنای غسل کردن گرفتهاند، بنا بر این طبق جمله اول، هنگام پاک شدن از خون، آمیزش جنسی جایز است هر چند غسل نکرده باشد و طبق جمله دوم، تا غسل نکند جایز نیست.
جمله" من حیث امرکم الله" (از آن طریق که خداوند دستور داده) میتواند تاکیدی بر جمله قبل باشد، یعنی فقط در حال پاکی زنان، آمیزش جنسی داشته باشید نه در غیر این حالت، و ممکن است مفهوم وسیع تر و کلی تری از آن استفاده کرد، یعنی بعد از پاک شدن نیز، آمیزش باید در چهار چوب فرمان خدا باشد، این فرمان میتواند فرمان تکوینی پروردگار یا فرمان تشریعی او باشد زیرا خداوند برای بقای نوع انسان، جاذبه مخصوصی در میان دو جنس مخالف، نسبت به یکدیگر قرار داده، و به همین دلیل آمیزش جنسی لذت خاصی برای هر دو طرف دارد، ولی مسلم است که هدف نهایی بقاء نسل بوده، و این جاذبه و لذت مقدمه آن است بنا بر این لذت جنسی باید، تنها در مسیر بقای نسل قرار گیرد، و به همین جهت استمناء و لواط و مانند آن، نوعی انحراف از این فرمان تکوینی و ممنوع است.
و نیز ممکن است مراد امر تشریعی باشد، یعنی بعد از پاک شدن زنان از عادت ماهانه، باید جهات حلال و حرام را در حکم شرع در نظر بگیرید.
بعضی نیز گفتهاند: مفهوم این جمله ممنوع بودن آمیزش جنسی با همسران از غیر طریق معمولی میباشد، ولی با توجه به اینکه در آیات گذشته سخنی از این مطلب در میان نبوده، این تفسیر مناسب به نظر نمیرسد.
آیه خاتم•آیه خاتم
(آیه ۴۰ احزاب، در باره خاتمیت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۴۰ سوره احزاب «آیه خاتم» گفته میشود: (ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی ء علیما)؛ «محمد پدر هیچیک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است».
ابتدای این آیه جواب کوتاه و فشردهای است در ارتباط با مساله ازدواج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با همسر مطلقه زید (پسر خوانده پیامبر) که برای شکستن یک سنت غلط جاهلی صورت گرفت، و سپس مساله خاتمیت را به تناسب خاصی ذیل آن بیان میکند.
«خاتم» (بر وزن حاتم) آن گونه که ارباب لغت گفتهاند به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده میشود، و نیز به معنای چیزی آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر میکنند.
در گذشته و امروز این امر معمول بوده و هست که وقتی میخواهند در نامه یا ظرف یا خانهای را ببندند و کسی آن را باز نکند روی در، یا روی قفل آن ماده چسبندهای میگذارند، و روی آن مهری میزنند که امروز از آن تعبیر به «لاک و مهر» میشود.
و این به صورتی است که برای گشودن آن حتما باید مهر و آن شی ء چسبنده شکسته شود، مهری را که بر اینگونه اشیاء میزنند خاتم میگویند. اینها همه به خاطر آن است که این کلمه از ریشه «ختم» به معنای پایان گرفته شده، و از آنجا که این کار (مهر زدن) در خاتمه و پایان قرار میگیرد نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است.
و اگر میبینیم یکی از معانی خاتم، انگشتر است آن نیز به خاطر همین است که نقش مهرها را معمولا روی انگشترهایشان میکندند، و به وسیله انگشتر نامهها را مهر میکردند. و کلمه خاتم گرچه امروز به انگشتر تزیینی نیز اطلاق میشود، ولی ریشه اصلی آن از ختم به معنای «پایان» گرفته شده است و در آن روز به انگشترهایی میگفتند که با آن نامهها را مهر میکردند.
این ماده در قرآن مجید در موارد متعددی به کار رفته، اما در همه جا به معنای پایان دادن و مهر نهادن است، مانند: (الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم)؛ «امروز- روز قیامت- مهر بر دهانشان مینهیم و دستهای آنها با ما سخن میگوید»،
و: (ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة)؛ «خداوند بر دلها و گوشهای آنها (منافقان) مهر نهاده (به گونهای که هیچ حقیقتی در آن نفوذ نمیکند) و بر چشمهای آنها پردهای است».
خاتم انبیاء بودن، به معنای «خاتم المرسلین» بودن نیز هست، و اگر کسی خاتم انبیاء شد به طریق اولی خاتم رسولان نیز هست، زیرا مرحله «رسالت» مرحلهای است فراتر از مرحله «نبوت»، و به تعبیر مصطلح، نسبت «نبی» و «رسول» نسبت «عموم و خصوص مطلق» است.
آیه خمس و غنیمت•آیه خمس و غنیمت
(آیه ۴۱ انفال، در باره خمس)
آیه ۴۱ سوره انفال «آیه خمس» نام دارد: (واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل ان کنتم آمنتم بالله...) ؛ "و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان
[۱۲۲] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است اگر به خدا ایمان آورده اید… ".
در باره این آیه، سه موضوع مهم قابل طرح است:
۱. مراد از غنیمت چیست؟
۲. مصداق ذی القربی چه کسانی هستند؟
۳. سهام خمس چند قسم است؟
اهل سنت غنیمت را مختص به غنائم جنگیای میدانند که مسلمانان با جنگ از کفار به دست میآورند؛ اما امامیه غنیمت را اعم از غنائم جنگی و معادن و گنجها و سودهای حاصل از تجارت و زراعت و صنعت، افزون بر خرج سالیانه و آن چه از ژرف کاوی دریاها بدست میآید و… میداند.
به عقیده شیعه (فقهای امامیه) مراد از ذی القربی، ائمه معصوم علیهالسّلام هستند؛ اما اهل سنت در مصداق ذی القربی اختلاف دارند که آیا مراد فقط بنی هاشم است یا به اضافه بنی عبدالمطلب یا تمام قریش یا کسانی که صدقه بر آنان حرام است و….
برخی گفتهاند: این آیه ناسخ آیه انفال (آیه اول سوره انفال) است؛ اما علمای امامیه این قول را نمیپذیرند.
آیه خیر البریه•آیه خیر البریه
(آیه ۷ بینه، در باره بهترین مخلوقات خداوند، نازل شده در شان علی علیهالسّلام )
به آیه ۷ سوره بینه «آیه خیر البریة» گفته میشود: (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة)؛ « (اما) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقات (خدا) هستند».
تعبیر «اولئک هم خیر البریة» به خوبی نشان میدهد که انسانهای مؤمن و صالح العمل حتی از فرشتگان برتر و بالاترند، چرا که آیه مطلق است، و هیچ استثنایی در آن نیست، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این معنی میباشد، مانند آیات سجود فرشتگان بر آدم، و آیه (و لقد کرمنا بنی آدم).
در روایات فراوانی که از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، این آیه به علی علیهالسّلام و پیروان او تفسیر شده است. حاکم حسکانی نیشابوری که از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجری است این روایات را در کتاب معروفش شواهد التنزیل با اسناد مختلف نقل میکند، و تعداد آن بیش از بیست روایت است که به عنوان نمونه چند روایت را از نظر میگذارنیم:
۱. ابن عباس میگوید: هنگامی که این آیه نازل شد پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به علی علیهالسّلام فرمود: «منظور از این آیه تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر میشوید در حالی که هم شما از خدا راضی و هم خدا از شما راضی است و دشمنت خشمگین وارد محشر میشود و به زور به جهنم میرود».
۲. در حدیث دیگری از ابو برزه آمده است که وقتی پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این آیه را قرائت کرد، فرمود: «هم انت و شیعتک یا علی، و میعاد ما بینی و بینک الحوض»؛ آنها تو و شیعیانت هستید، ای علی! و وعده من و شما کنار حوض کوثر است.
۳. در حدیث دیگری از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که ما خدمت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم کنار خانه خدا نشسته بودیم علی علیهالسّلام به سوی ما آمد، هنگامی که چشم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما میآید. سپس رو به کعبه کرد و فرمود: به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند. سپس رو به سوی ما کرد و افزود: به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است، وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، و قضاوتش به حکم الله افزونتر، و مساواتش در تقسیم (بیت المال) از همه زیادتر، عدالتش در باره رعیت از همه فزونتر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است. جابر میگوید: در اینجا خداوند آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامی که علی علیهالسّلام میآمد یاران محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میگفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول الله آمد.
نزول این آیه در کنار خانه کعبه منافات با مدنی بودن سوره ندارد، زیرا ممکن است از قبیل نزول مجدد، و یا تطبیق بوده باشد، بعلاوه بعید نیست که نزول این آیات در سفرهایی که پیغمبر اکرم صاز مدینه به مکه آمده است واقع شده باشد، به خصوص اینکه راوی روایت، جابر بن عبدالله انصاری است که در مدینه به حضرت ملحق شد، و اطلاق مدنی بر اینگونه آیات بعید نیست.
بعضی از این احادیث را ابن حجر در کتاب الصواعق آورده و بعضی را محمد شبلنجی در نور الابصار. جلال الدین سیوطی در الدر المنثور نیز قسمت عمده روایت اخیر را از ابن عساکر از جابر بن عبدالله نقل کرده است.
۴. در الدر المنثور از ابن عباس آمده است که وقتی این آیه نازل شد پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به علی علیهالسّلام فرمود: «آن تو و شیعیان تو در قیامت میباشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود». نامبرده در حدیث دیگری از ابن مردویه از علی علیهالسّلام نقل میکند که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به من فرمود: «آیا این سخن خدا نشنیدهای که میفرماید: کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیان تو هستید، و وعده گاه من و شما کنار حوض کوثر است، هنگامی که من برای حساب امتها میآیم و شما دعوت میشوید در حالی که پیشانی سفید و شناخته شدهاید».
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز همین مضمون را در کتب خود نقل کردهاند از جمله: خطیب خوارزمی در مناقب و ابو نعیم اصفهانی در کفایة الخصام و علامه طبری در تفسیر معروفش و ابن صباغ مالکی در الفصول المهمة و علامه شوکانی در فتح الغدیر و شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع المودة و آلوسی در روح المعانی ذیل آیات مورد بحث و جمعی دیگر.
از این روایات به خوبی این حقیقت آشکار میشود که واژه «شیعه» از همان عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به وسیله آن حضرت در میان مسلمین نشر شد، و اشاره به پیروان خاص امیر مؤمنان علی علیهالسّلام است، و این ادعا که تعبیر «شیعه» قرنها بعد به وجود آمده پنداری باطل است.
آیه دین•آیه دین
(آیه ۲۸۲ بقره، در باره لزوم کتابت بدهی مدت دار)
به آیه ۲۸۲ سوره بقره آیه دین، تداین (مداینه) و قرض میگویند. (یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه …)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر گاه به وامی تا سررسیدی معین، با یکدیگر معامله کردید، آن را بنویسید ".
این آیه (طولانیترین آیه قرآن) دربردارنده نکات فراوانی است؛ از جمله:
۱. برای جلوگیری از هرگونه اشتباه و نزاع و برای قرض و وام و معاملاتی که مقداری از پول باقی میماند باید چیزی نوشته شود.
۲. نویسنده باید شخص سومی باشد تا اطمینان بیشتری به قرارداد باشد و از دستبرد یکی از طرفین سالم بماند.
۳. نگارنده باید عادلانه و عین واقعیت را بنویسد.
۴. نویسنده باید از احکام سند و شرایط معامله آگاه باشد.
۵. افزون بر نوشتن، طرفین در قرارداد باید دو شاهد بگیرند.
۶. نگارنده سند و شهود نباید به خاطر رعایت حق و عدالت اذیت شوند.
۷. تداین یعنی سلم (معامله سلف، پیش خرید و پیش فروش) یا نسیه یا اجاره و هر معاملهای که یکی از عوضین، مدت دار باشد.
۸. ضرورت تعیین مدت صریح با قید روز، ماه و سال که از کلمه "مسمی" در آیه برمی آید.
۹. شاهد باید دو مرد باشد (یا یک مرد و دو زن). و….
آیه دیه•آیه دیه
(آیه ۹۲ نساء، در باره جزای اخروی قتل عمد)
به آیه ۹۲ سوره نساء «آیه دیه» گفته میشود: (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا الا خطا و من قتل مؤمنا خطا فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلمة الی اهله الا ان یصدقوا فان کان من قوم عدو لکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلمة الی اهله و تحریر رقبة مؤمنة فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین توبة من الله و کان الله علیما حکیما)؛ «برای هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که فرد با ایمانی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند و (در عین حال) کسی که فرد با ایمانی را از روی خطا به قتل برساند باید یک برده آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند- و اگر مقتول از جمعیتی باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند) ولی مقتول با ایمان بوده باید (تنها) یک برده آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نیست) و اگر از جمعیتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است باید خونبهای او را به کسان او بپردازد و یک برده (نیز) آزاد کند، و آن کس که دسترسی (به آزاد کردن برده) ندارد دو ماه پی در پی روزه میگیرد- این (یک نوع تخفیف و) توبه الهی است و خداوند دانا و حکیم است».
شان نزول: یکی از بت پرستان مکه به نام حارث بن یزید با دستیاری ابوجهل، مسلمانی را به نام عیاش بن ابی ربیعه به جرم گرایش به اسلام مدتها شکنجه میداد، پس از هجرت مسلمانان به مدینه، عیاش نیز به مدینه هجرت کرد و در شمار مسلمانان قرار گرفت. روزی در یکی از محلههای اطراف مدینه با شکنجه دهنده خود حارث بن یزید روبرو شد، و از فرصت استفاده کرده، او را به قتل رسانید، به گمان اینکه دشمنی را از پای در آورده است، در حالی که توجه نداشت که حارث توبه کرده و مسلمان شده است و به سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میرود. وقتی جریان را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عرض کردند، آیه نازل شد و حکم قتلی را که از روی اشتباه و خطا واقع شده بیان کرد.
نخواهند شد.
در این آیه جریمه و کفاره قتل خطا در سه مرحله بیان شده است: صورت نخست اینکه فرد بی گناهی که از روی اشتباه کشته شده متعلق به خانواده مسلمانی باشد که در این صورت، قاتل باید دو کار کند، یکی اینکه برده مسلمانی را آزاد نماید و دیگر اینکه خونبهای مقتول را به صاحبان خون بپردازد؛ مگر اینکه خاندان مقتول با رضایت خاطر از دیه بگذرند.
صورت دوم اینکه مقتول وابسته به خاندانی باشد که با مسلمانان خصومت و دشمنی دارند، در این صورت کفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده است، و پرداخت دیه بر جمعیتی که تقویت بنیه مالی آنان خطری برای مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگی از دشمنان اسلامند بریده است و بنابراین جایی برای جبران خسارت نیست.
صورت سوم اینکه خاندان مقتول از کفاری باشند که با مسلمانان هم پیمانند، در این صورت برای احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خونبهای او را به بازماندگانش بپردازند.
در اینکه آیا مقتول در این صورت، مانند دو صورت سابق، یک فرد مؤمن است یا اعم از مؤمن و کافر ذمی، در میان مفسران گفتگو است، ولی ظاهر آیه و روایاتی که در تفسیر آن وارد شده این است که منظور از آن نیز مقتول مؤمن است، و آیا میتوان دیه چنین مقتول مسلمانی را به ورثه کافر داد؛ در صورتی که کافر از مسلمان ارث نمیبرد، از ظاهر آیه چنین استفاده میشود که باید دیه مزبور را به ورثه او داد هر چند کافر هستند، و این به خاطر پیمان و عهدی است که با مسلمانان دارند، ولی از آنجا که کافر از مسلمان هیچگاه ارث نمیبرد جمعی از مفسران بر این عقیدهاند که منظور از جمله فوق این است که دیه او را فقط به ورثه مسلمان او بدهند، نه ورثه کفار، در بعضی از روایات نیز اشاره به این موضوع شده است.
در پایان آیه در مورد کسانی که دسترسی به آزاد کردن بردهای ندارند (یعنی قدرت مالی ندارند و یا بردهای برای آزاد کردن نمییابند) میفرماید: چنین اشخاصی باید دو ماه پی در پی روزه بگیرند.
آیه راسخین•آیه راسخین
(آیه ۷ آل عمران، در باره تقسیم آیات قرآن به محکم و متشابه، و جایگاه راسخان در علم)
به آیه ۷سوره آل عمران «آیه راسخین» میگویند: (هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب)
؛ «او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات" محکم"
و روشن است، که اساس این کتاب میباشد، (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف میگردد.) و قسمتی از آن، " متشابه" است
که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن میرود، ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار میگردد. اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتاند، تا فتنه انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند، در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند.
(آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) میگویند: " ما به همه آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگار ماست. " و جز صاحبان عقل، متذکر نمیشوند (و این حقیقت را درک نمیکنند).
شان نزول: از امام باقر علیهالسّلام حدیثی به این مضمون نقل شده که چند نفر از یهود به اتفاق «حی بن اخطب» و برادرش خدمت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمدند و حروف مقطعه «الم» را دست آویز خود قرار داده، گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوی یک، و لام مساوی ۳۰ و میم مساوی ۴۰ میباشد، و به این ترتیب خبر دادهای که دوران بقای امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست! پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای جلوگیری از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید مگر در قرآن «المص» و «الر» و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمیکنید؟! (در صورتی که منظور از این حروف چیز دیگری است) سپس آیه فوق نازل شد.
در تفسیر فی ضلال القرآن شان نزول دیگری نیز برای آیه نقل شده که از نظر نتیجه با شان نزول فوق هم آهنگ است و آن اینکه جمعی از نصارای نجران خدمت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمدند و تعبیر قرآن در باره مسیح: (و کلمته... و روح منه)
را دستاویز خود قرار داده و میخواستند برای مساله «تثلیث» و خدایی مسیح از آن سوء استفاده کنند و آن همه آیاتی که با صراحت تمام هر گونه شریک و شبیه را از خداوند نفی میکند نادیده انگارند، آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد.
در این آیه، آیات قرآن به «محکم» و «متشابه» تقسیم شده است. واژه" محکم" در اصل از" احکام" به معنی ممنوع ساختن، گرفته شده است و به همین دلیل به موجودات پایدار و استوار، محکم میگویند، زیرا عوامل انحرافی را میزدایند. و نیز به سخنان روشن و قاطع- که هر گونه احتمال خلاف را از خود دور میسازد- محکم میگویند. بنابراین مراد از آیات محکم آیاتی است که مفهوم آن به قدری روشن است که جای گفتگو و بحث در آن نیست. آیاتی همچون (قل هو الله احد)؛ «بگو او است خدای یگانه»،
(لیس کمثله شی ء)؛ «هیچ چیز همانند او نیست»،
(الله خالق کل شی ء)؛ «خداوند آفریننده و آفریدگار همه چیز است»،
(للذکر مثل حظ الانثیین)؛ «سهم ارث پسر معادل سهم دو دختر است»
و هزاران آیه مانند آنها در باره عقاید و احکام و مواعظ و تواریخ، همه از محکمات میباشند. این آیات (محکمات) در قرآن"ام الکتاب" نامیده شده، یعنی اصل و مرجع و مفسر و توضیح دهنده آیات دیگر است.
واژه «متشابه» در اصل به معنای چیزی است که قسمتهای مختلف آن شبیه یکدیگر باشد، به همین جهت به جملهها و کلماتی که معنای آنها پیچیده است و گاهی احتمالات مختلف در باره آن داده میشود، متشابه میگویند، و منظور از متشابهات قرآن همین است، یعنی آیاتی که معانی آن در بدو نظر پیچیده است، و در آغاز، احتمالات متعددی در آن میرود، اگر چه با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها روشن است. قسمتی از آیات مربوط به صفات خدا و چگونگی معاد، از مصادیق آیات متشابه است، مانند: (ید الله فوق ایدیهم)؛ «دست خدا بالای دستهای آنها است»
که درباره قدرت خداوند میباشد، (و الله سمیع علیم)؛ «خداوند شنوا و دانا است»
که اشاره به علم خدا است، (و نضع الموازین القسط لیوم القیامة)؛ «ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز قرار میدهیم»
که در باره وسیله سنجش اعمال سخن میگوید. بدیهی است نه خداوند دست (به معنی عضو مخصوص) دارد و نه گوش (به همین معنا) و نه ترازوی سنجش اعمال، شبیه ترازوهای ماست، بلکه اینها اشاره به مفاهیم کلی قدرت و علم و وسیله سنجش میباشد.
در باره محکم و متشابه، مفسران احتمالات زیادی دادهاند؛ مرحوم طبرسی در مجمع البیان پنج تفسیر برای آن ذکر کرده، و فخر رازی چهار قول، و مرحوم علامه در المیزان شانزده قول، و بالاخره در البحر المحیط حدود بیست قول در تفسیر آن آمده است. از میان آنها، آنچه در بالا گفته شد هم با معنای اصلی این دو واژه کاملا مناسب است، و هم با شان نزول آیه، و هم با روایاتی که در تفسیر آیه وارد شده، و هم با خود آیه مورد بحث، سازگارتر میباشد، زیرا ذیل آیه فوق میخوانیم که افراد مغرض، همیشه آیات متشابه را دستاویز خود قرار میدهند، بدیهی است آنها از آیاتی سوء استفاده میکنند که در بدو نظر تاب تفسیرهای متعددی دارد و این خود میرساند که متشابه به آن معنا است که در بالا گفته شد.
این نکته نیز لازم به یادآوری است که محکم و متشابه، به معنای دیگری نیز در قرآن آمده است، در اول سوره هود میخوانیم: (کتاب احکمت آیاته) در این آیه تمام آیات قرآن، محکم قلمداد شده است، و منظور از آن ارتباط و به هم پیوستگی آیات قرآن است. و در آیه ۲۳ سوره زمر میخوانیم: (کتابا متشابها...)
یعنی کتابی که تمام آیات آن، متشابه است، متشابه در اینجا یعنی همانند یکدیگر از نظر درستی و صحت و حقانیت.
نتیجه آنچه در باره محکم و متشابه گفته شد این است که انسان واقع بین و حقیقت جو برای فهم کلمات پروردگار، راهی جز این ندارد که همه آیات را در کنار هم بچیند و از آنها حقیقت را دریابد، و اگر در ظواهر پارهای از آیات، در ابتدای نظر، ابهام و پیچیدگی بیابد، با توجه به آیات دیگر، آن ابهام و پیچیدگی را برطرف سازد و به کنه آن برسد.
در حقیقت، آیات محکم از یک نظر همچون شاهراههای بزرگ، و آیات متشابه همانند جادههای فرعی هستند، روشن است که اگر انسان در جادههای فرعی، احیانا سرگردان شود، سعی میکند خود را به نخستین شاهراه برساند و از آنجا مسیر خود را اصلاح کرده و راه را پیدا کند. تعبیر از محکمات به «ام الکتاب» نیز مؤید همین حقیقت است، زیرا واژه «ام» در لغت به معنای اصل و اساس هر چیزی است، و اگر مادر را «ام» میگویند به خاطر این است که ریشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشکلات میباشد و به این ترتیب، محکمات، اساس و ریشه و مادر آیات دیگر محسوب میگردد.
و اما در باره فلسفه وجود آیات متشابه، اموری ذکر شده است:
۱. الفاظ و عباراتی که در گفت و گوهای انسانها به کار میرود تنها برای نیازمندیهای روزمره به وجود آمده، و به همین دلیل، به محض اینکه از دایره زندگی محدود مادی بشر خارج میشویم و مثلا سخن در باره آفریدگار که نامحدود از هر جهت است به میان میآید، به روشنی میبینیم که الفاظ ما قالب آن معانی نیست و ناچاریم کلماتی را به کار بریم که از جهات مختلفی نارسایی دارد، همین نارساییهای کلمات، سرچشمه قسمت قابل توجهی از متشابهات قرآن است، آیات (ید الله فوق ایدیهم)،
(الرحمن علی العرش استوی)
و (الی ربها ناظرة)
و نیز تعبیراتی همچون «سمیع» و «بصیر» از این نمونه است.
۲. بسیاری از حقایق، مربوط به جهان دیگر یا جهان ماورای طبیعت است که از افق فکر ما دور است و ما به حکم محدود بودن در زندان زمان و مکان، قادر به درک عمق آنها نیستیم، این نارسایی افکار ما و بلند بودن افق آن معانی، سبب دیگری برای تشابه قسمتی از آیات است، مانند بعضی از آیات مربوط به قیامت و امثال آن. و این درست به آن میماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی میکند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید، کوتاهی کرده و اگر هم بگوید ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند زیرا شنونده در آن شرایط، توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.
۳. یکی دیگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، به کار انداختن افکار و اندیشهها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فکری در مردم است، و این درست به مسائل فکری پیچیدهای میماند که برای تقویت افکار اندیشمندان، طرح میشود تا بیشتر به تفکر و اندیشه و دقت و بررسی در مسائل بپردازند.
۴. نکته دیگری که در ذکر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بیت علیهالسّلام آن را تایید میکند، این است که وجود این گونه آیات در قرآن، نیاز شدید مردم را به پیشوایان الهی و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اوصیای او روشن میسازد و سبب میشود که مردم به حکم نیاز علمی به سراغ آنها بروند و رهبری آنها را عملا به رسمیت بشناسند و از علوم دیگر و راهنماییهای مختلف آنان نیز استفاده کنند، و این درست به آن میماند که در پارهای از کتب درسی، شرح بعضی از مسائل به عهده معلم و استاد گذارده میشود، تا شاگردان، رابطه خود را با استاد قطع نکنند و بر اثر این نیاز، در همه چیز از افکار او الهام بگیرند و در واقع قرآن، مصداق وصیت معروف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض:» دو چیز گرانمایه را در میان شما به یادگار میگذارم: کتاب خدا و خاندانم و این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در قیامت در کنار کوثر به من برسند.
۵. مساله آزمایش افراد و شناخته شدن فتنه انگیزان از مؤمنان راستین نیز فلسفه دیگری است که در آیه به آن اشاره شده است.
معنای تاویل: تاویل در اصل لغت به معنای بازگشت دادن چیزی است، بنابراین هر کار و یا سخنی را که به هدف نهایی برسانیم تاویل نامیده میشود، مثلا اگر کسی اقدامی کند و هدف اصلی اقدام او روشن نباشد و در پایان آن را مشخص کند این کار را تاویل میگویند، همانطور که در سرگذشت موسی علیهالسّلام و آن مرد دانشمند میخوانیم که او کارهایی در سفر خود انجام داد که هدف آن روشن نبود (مانند شکستن کشتی) و به همین دلیل موسی ناراحت و متوحش گردید، اما هنگامی که هدف خود را در پایان کار و به هنگام جدایی برای او تشریح کرد و گفت منظورش نجات کشتی از چنگال سلطان غاصب و ستمگری بوده است اضافه کرد: (ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا)؛ «این هدف نهایی کاری است که تو در برابر آن صبر و تحمل نداشتی».
همچنین اگر انسان خوابی میبیند که نتیجه آن روشن نیست سپس با مراجعه به کسی، یا مشاهده صحنهای تفسیر آن خواب را دریابد به آن تاویل گفته میشود، همانطور که یوسف علیهالسّلام پس از آنکه خواب مشهورش در خارج تحقق یافت و به اصطلاح به نهایت بازگشت، گفت: (هذا تاویل رءیای من قبل)؛ «این تفسیر و نتیجه و پایان خوابی است که دیدم».
و نیز هر گاه انسان، سخن بگوید و مفاهیم خاص و اسراری در آن نهفته باشد که هدف نهایی آن سخن را تشکیل دهد به آن تاویل میگویند.
در آیه مورد بحث، منظور از تاویل همین معنا است؛ یعنی در قرآن آیاتی است که اسرار و معانی عمیقی دارد، منتها افرادی که افکارشان منحرف است، و اغراض فاسدی دارند از پیش خود، تفسیر و معنای نادرستی برای آن ساخته و برای اغفال خود یا دیگران روی آن تکیه میکنند. بنابراین منظور از جمله (و ابتغاء تاویله) این است که آنها میخواهند تاویل آیات را به شکلی غیر از آنچه هست منعکس سازند؛ مانند آنچه در شان نزول آیه خواندیم که جمعی از یهود، از حروف مقطعه قرآن، سوء استفاده کرده، آن را به معنای کوتاه بودن مدت آیین اسلام تفسیر کرده بودند، و یا مسیحیان کلمه «روح منه» را دستاویز قرار داده و برای الوهیت عیسی به آن استدلال کرده بودند، تمام اینها از قبیل «تاویل به غیر حق» و بازگشت دادن آیه به هدفی غیر واقعی و نادرست محسوب میشود.
مصداق «راسخون در علم:» در قرآن مجید در دو مورد، این تعبیر به کار رفته است؛ یکی در اینجا و دیگری در آیه: (لکن الراسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک)؛ «دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده است ایمان میآورند».
همانطور که از معنای لغوی این کلمه استفاده میشود منظور از آن، کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند.
البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در بر میگیرد، ولی در میان آنها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند و طبعا در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفتهاند و هنگامی که این تعبیر ذکر میشود قبل از همه نظرها متوجه آنان میشود. و اگر مشاهده میکنیم در روایات متعددی «راسخون فی العلم» به پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمه هدی علیهالسّلام تفسیر شده، روی همین نظر است. در اصول کافی از امام باقر یا امام صادق علیهالسّلام نقل شده است که فرمود: «پیامبر خدا بزرگترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قرآن میدانست، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیای وی همه اینها را میدانستند». و از ابن عباس نقل شده که میگفت: من هم از راسخان در علم هستم.
آگاهی «راسخان در علم» از معنای متشابهات: در اینجا بحث مهمی در میان مفسران و دانشمندان دیده میشود که آیا «و الراسخون فی العلم» آغاز جمله مستقلی است و یا عطف بر «الا الله» میباشد، و به عبارت دیگر آیا معنای آیه این است که: «تاویل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمیدانند» و یا معنای آن این است که: «تاویل قرآن را فقط خدا میداند، اما راسخون در علم میگویند گرچه تاویل آیات متشابه را نمیدانیم، اما در برابر همه آنها تسلیم هستیم و همه از طرف پروردگار ما است».
طرفداران هر یک از این دو نظر برای اثبات عقیده خود شواهدی آوردهاند. کسانی که «و الراسخون فی العلم» را عطف بر «الله» دانستهاند، میگویند: بسیار بعید به نظر میرسد که در قرآن آیاتی باشد که اسرار آن را جز خدا نداند. مگر این آیات برای تربیت و هدایت مردم نازل نشده است؟ چگونه ممکن است حتی پیامبری که قرآن بر او نازل شده از معنا و تاویل آن بی خبر باشد؟ این درست به آن میماند که شخصی کتابی بنویسد که مفهوم بعضی از جملههای آن را جز خودش هیچکس نداند! ثانیا همانطور که مرحوم طبرسی در مجمع البیان میگوید: هیچگاه در میان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن دیده نشده است که از بحث در باره تفسیر آیهای خودداری کنند و بگویند این آیه از آیاتی است که جز خدا معنای نهایی آن را نمیداند، بلکه دائما برای کشف اسرار و معانی قرآن همگی تلاش و کوشش داشتهاند. ثالثا اگر منظور این باشد که راسخون در علم در برابر آنچه نمیدانند، تسلیم هستند مناسب تر این بود که گفته شود: راسخون در ایمان چنین هستند، زیرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاویل قرآن است نه با ندانستن و تسلیم بودن. رابعا روایات فراوانی که در تفسیر آیه نقل شده همگی تایی
د میکند که راسخون در علم، تاویل آیات قرآن را میدانند، بنابراین باید عطف بر کلمه «الله» باشد. تنها چیزی که در اینجا باقی میماند این است که از جملهای در خطبه «اشباح» (خطبه ۹۱) از نهج البلاغه استفاده میشود که راسخون در علم تاویل آیات را نمیدانند، و به عجز و ناتوانی خود معترفاند: «بدان راسخان در علم، کسانی هستند که اعتراف به عجز در برابر اسرار غیبی و آنچه از تفسیر آن عاجزند، آنان را از کاوش در پیرامون آنها بی نیاز ساخته است». ولی علاوه بر این که این جمله با بعضی از روایات که از خود آن حضرت نقل شده، که راسخون در علم را بر «الله» معطوف دانسته و آنها را آگاه از تاویل قرآن معرفی نموده، سازگار نیست، با دلایل فوق نیز تطبیق نمیکند، بنابراین باید این جمله از خطبه اشباح را چنان توجیه و تفسیر کرد که با مدارک دیگری که در دست ما است منافات نداشته باشد.
آیه ربا•آیه ربا
(آیه ۲۷۸ سوره بقره، در باره نهی از ربا)
به آیه ۲۷۸ سوره بقره «آیه ربا» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید؛ و اگر مؤمنید، آنچه از ربا باقی مانده است واگذارید. . ".
«ربا» در لغت به معنای زیادی است، و در شرع به زیادی بر اصل سرمایه میگویند. «ربا» دو گونه است: ربای در قرض و ربای در بیع. ربای در قرض، مبادله کالا برای مدت معینی با زیادی از همان کالا است. و ربای در بیع، معامله یک جنس مکیل یا موزون با همان جنس با شرط اضافه مقداری بیشتر است.
قرآن کریم در آیه مورد بحث، رباخواری را با روح ایمان ناسازگار و به منزله اعلان جنگ با خدا و رسولش دانسته و با این پدیده شوم به شدت برخورد کرده است.
در قرآن کریم در آیات: ۲۷۵، ۲۷۶ و ۲۷۸ سوره بقره،
۱۳ سوره آل عمران،
۳۹ سوره روم
و ۱۶۱ سوره نساء
از ربا نهی و تقبیح شده است.
فقهای همه مذاهب اسلامی حرمت ربا را قطعی میدانند.
آیه رجم•آیه رجم
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت، در باره سنگسار پیرمردان و پیرزنان زناکار)
یکی از موارد ادعایی مدعیان نسخ تلاوت، «آیه رجم» است. این عده به یک خبر مجعول در این باره استشهاد کردهاند که عمر معتقد بود از قرآن آیه رجم جا مانده که عبارت است از: «الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم؛ هرگاه پیرمرد و پیرزن زنا کنند قطعا آنها را سنگسار کنید! و این عذابی است از سوی خدا، و خداوند عزیز و حکیم است».
در نقل دیگری عمر میگوید: به درستی که این آیه همراه آیات دیگری نازل شده بود و ما آنها را در مصحف میخواندیم؛ لیکن با وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آیات زیادی از دست رفت. دلیل آیه بودن رجم آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، ابوبکر و من به مقتضای آیه عمل، و حکم رجم را اجرا کردیم.
در رد این ادعا گفته شده است:
۱. هرکس این عبارت را برای نخستین بار بشنود، یقین میکند که عبارتی ساختگی بوده، قابل مقایسه با کلام خداوند (کلام در نهایت فصاحت و بلاغت است) نیست. برای نمونه در آیه ادعایی آمده است: «الشیخ والشیخة اذا زنیا فارجموهما» و «فاء» در «فارجموهما» فاقد هر نکته ادبی است؛ زیرا «فاء» در صورتی میآید که از جمله قبل شرطیت استفاده شود؛ نظیر آیه: (الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة)
که عبارت: «الزانیة و الزانی» مفید شرطیت است؛ گویا گفته شده است: «ان زنی الرجل وزنت المراة فاجلدوهما». در اینجا جای «فاء» است، اما وقتی به شرط تصریح شود، چنان که برخی گفتهاند آوردن «فاء» فاقد هرگونه نکته ادبی است.
۲. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای نگارش قرآن، کاتبان مخصوصی داشت که آیات را نوشته، مصحف را تدوین میکردند؛ چطور این آیه از قلم آنان افتاد؟! افزون بر این، تعدادی از صحابه در زمان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای خود مصحفهایی تهیه کرده بودند و حافظانی نیز قرآن را جمع و حفظ کرده بودند و هیچ آیهای از قلم آنان جا نمانده است؛ چطور شد تنها مجعوله رجم از ذهن و قلم آنان افتاد؟!
۳. محتوای این عبارت به اصطلاح «آیه رجم» با احکام شرعی سازگاری ندارد؛ زیرا این عبارت میگوید: شیخ و شیخه یعنی افراد چهل سال به بالا (چون در لغت به فرد چهل سال به بالا تعبیر شیخ میشود) اگر زنا کنند رجم میشوند. ظاهرش این است که اگر همسر هم نداشته باشند و شرایط احصان فراهم نباشد، سنگسار میشوند؛ و این مخالف حکم فقهی غیرمحصن است.
۴. طبق روایتی، زنی به نام شراحه (یا: سراجه، سراقه) همدانی مرتکب فحشاء شد. حضرت امیرمؤمنان علیهالسّلام او را در روز پنجشنبه تازیانه زد و در روز جمعه سنگسار کرد؛ آنگاه فرمود که من این زن را به دستور قرآن تازیانه زدم و به دستور سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم او را سنگسار کردم.
براساس این روایت، اگر حکم سنگسار برگرفته از قرآن باشد، چنان که خلیفه دوم مدعی آن بود، حضرت علی علیهالسّلام نمیبایست میان حکم تازیانه و حکم سنگسار تفکیک کند و رجم را به سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مستند سازد.
آیه رد مجبره•آیه رد مجبره
(آیههای مورد استناد برای رد نظریه جبرگرایان)
در باره مجبور یا مختار بودن انسانها در میان متکلمان مسلمان سه نظریه وجود دارد؛ برخی به جبر گراییده و برخی به تفویض متمایل شده و دسته سوم نظریه «امر بین الامرین» را اختیار کردهاند. مجبره، وصف برای عموم فرقههایی است که بندگان را فاعل مختار ندانسته و افعال را از بندگان نفی میکنند، مانند: حهمیه، نجاریه، کلابیه، اهل حدیث و اشاعره.
هر یک از قائلان به جبر و تفویض و امر بین الامرین برای اثبات نظر خود به آیاتی از قرآن تمسک کرده، و در مقابل، آیه یا آیاتی در رد نظر یا نظریههای مقابل ذکر کردهاند. آیاتی که مخالفان نظریه جبر، در رد بر این نظر اقامه کردهاند به آیات رد مجبره موسوماند. یکی از این آیات، آیه ۹۹ سوره شعراء است: (و ما اضلنا الا المجرمون)؛ «اما کسی جز مجرمان ما را گمراه نکرد».
این آیه و آیات قبل و بعد از آن، به گفتگوهای سرزنش بار و عتاب آمیزی که با گروهی گمراه و اهل دوزخ میشود پرداخته است: «و به آنها گفته میشود کجا هستند معبودهایی را که پیوسته عبادت میکردید؟ آیا آنها در برابر این شدائد و سختیها که اکنون با آن روبرو هستید شما را یاری میکنند؟! یا میتوانند کسی را به یاری شما دعوت کنند، و یا حتی کسی به یاری خود آنها میآید"؟! در این هنگام همه معبودان را جمع کرده با عابدان گمراهشان به دوزخ میافکنند، و همچنین لشکریان ابلیس عموما. آنها (عابدان گمراه) در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، میگویند: به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودیم، زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر میپنداشتیم! اما هیچکس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان، (ولی افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد، و نه دوست گرم و پر محبتی (که بتواند ما را یاری کند) اگر بار دیگر به دنیا برگردیم از مؤمنان خواهیم بود! ».
در آیه ۹۹ این سوره،
اضلال و گمراه کردن بندگان، به غیر خدا نسبت داده شده و این امر، با استناد همه افعال به خداوند- که مجبره به آن قائل هستند- ناسازگار است.
یکی دیگر از آیات مورد استناد علیه مجبره، آیه ۹۶ سوره صافات است: (و الله خلقکم و ما تعملون)؛ «خداوند، هم شما را آفریده و هم بتهایی را که میسازید».
فخر رازی میگوید جمهور اشاعره این آیه را دلیل بر اعتقاد خود (قول به جبر) دانستهاند و اینکه افعال بندگان، مخلوق خداوند است زیرا دانشمندان علم نحو اتفاق نظر دارند که لفظ «ما» و آنچه بعد از آن میآید در تقدیر مصدر است، بر این اساس معنای آیه این است که خداوند، هم شما و هم اعمالتان را آفریده است. اما پس از آن اشکالات متعددی بر این استدلال ذکر کرده و به قوت اشکالات اعتراف کرده و ذلالت آیه بر ادعای اشاعره را نمیپذیرد. از جمله این اشکالات آن است که در آیه قبل میفرماید: (ا تعبدون ما تنحتون)؛ «آیا چیزهایی را میپرستید که خود تراشیدهاید؟ »
در این آیه عبادت و تراشیدن را به خود بندگان نسبت داده، و اگر فعل خدا بود نبایستی به بندگان نسبت داده میشد. از طرف دیگر خداوند آنها را بر عبادت بتان توبیخ میکند، در حالی که اگر آنها فاعل افعال خود نبودند توبیخ آنها صحیح نبود. پس این آیه نه تنها، مؤید قول مجبره نیست بلکه علیه آنها است.
آیه رد مرجئه•آیه رد مرجئه
(آیه ۱۰۰ شعراء، در باره نفی شفاعت مشرکان در قیامت)
زرکشی در البرهان به سه آیه متوالی در قرآن (آیات ۹۸ تا ۱۰۰ سوره شعراء) اشاره میکند که آیه اول، رد بر عقیده مشبهه، آیه دوم رد بر عقیده مجبره، و آیه سوم رد بر عقیده مرجئه است: (اذ نسویکم برب العالمین و ما اضلنا الا المجرمون فما لنا من شافعین)؛ «چون شما را با پروردگار عالمیان برابر میشمردیم. اما کسی جز مجرمان ما را گمراه نکرد. (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد».
این آیات و آیات قبل و بعد از آن، به گفتگوهای سرزنش بار و عتاب آمیزی که با گروهی گمراه و اهل دوزخ میشود پرداخته است: «و به آنها گفته میشود کجا هستند معبودهایی را که پیوسته عبادت میکردید؟ آیا آنها در برابر این شدائد و سختیها که اکنون با آن روبرو هستید شما را یاری میکنند؟! یا میتوانند کسی را به یاری شما دعوت کنند، و یا حتی کسی به یاری خود آنها میآید"؟! در این هنگام همه معبودان را جمع کرده با عابدان گمراهشان به دوزخ میافکنند، و همچنین لشکریان ابلیس عموما. آنها (عابدان گمراه) در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، میگویند: به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودیم، زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر میپنداشتیم! اما هیچکس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان، (ولی افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد، و نه دوست گرم و پر محبتی (که بتواند ما را یاری کند) اگر بار دیگر به دنیا برگردیم از مؤمنان خواهیم بود! ».
عقیدهای که به عنوان شاخص، مرجئه را از دیگر فرقههای اهل سنت جدا میکند این است که عمل را جزء ایمان ندانسته و میگویند با وجود ایمان هیچ گناهی ضرر نمیرساند، و با وجود کفر هیچ عمل نیکی فایده ندارد. و از این رو مرتکبان گناه کبیره را مؤمن و اهل بهشت میدانند، و این در حالی بود که خوارج، مرتکبان کبیره را کافر و جایگاه آنها را جهنم دانسته، و معتزله، آنها را نه اهل بهشت و نه اهل جهنم، بلکه در جایگاهی میان بهشت و جهنم (منزلة بین المنزلتین) میدانستند.
بر این اساس، روشن نیست که چگونه آیه ۱۰۰ شعراء
بر رد نظریه مرجئه دلالت دارد؟ زرکشی، خود در این مورد توضیحی نداده است.
آیه رد مشبهه•آیه رد مشبهه
(آیه ۹۸ شعراء، در باره اعتقاد باطل مشرکان در یکسان انگاری بتها با خداوند)
زرکشی در البرهان به سه آیه متوالی در قرآن (آیات ۹۸ تا ۱۰۰ سوره شعراء) اشاره میکند که آیه اول، رد بر عقیده مشبهه، آیه دوم رد بر عقیده مجبره، و آیه سوم رد بر عقیده مرجئه است: (اذ نسویکم برب العالمین و ما اضلنا الا المجرمون فما لنا من شافعین)؛ «چون شما را با پروردگار عالمیان برابر میشمردیم. اما کسی جز مجرمان ما را گمراه نکرد. (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد».
این آیات و آیات قبل و بعد از آن، به گفتگوهای سرزنش بار و عتاب آمیزی که با گروهی گمراه و اهل دوزخ میشود پرداخته است: «و به آنها گفته میشود کجا هستند معبودهایی را که پیوسته عبادت میکردید؟ آیا آنها در برابر این شدائد و سختیها که اکنون با آن روبرو هستید شما را یاری میکنند؟! یا میتوانند کسی را به یاری شما دعوت کنند، و یا حتی کسی به یاری خود آنها میآید"؟! در این هنگام همه معبودان را جمع کرده با عابدان گمراهشان به دوزخ میافکنند، و همچنین لشکریان ابلیس عموما. آنها (عابدان گمراه) در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، میگویند: به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودیم، زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر میپنداشتیم! اما هیچکس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان، (ولی افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد، و نه دوست گرم و پر محبتی (که بتواند ما را یاری کند) اگر بار دیگر به دنیا برگردیم از مؤمنان خواهیم بود! ».
مشبهه، وصف عموم فرقههایی است که خدا را به مخلوق تشبیه میکنند. از آنجا که در آیه ۱۰۰ سوره شعراء، مشرکان به دلیل یکسان انگاری و تشبیه معبودان باطل به خدای واحد مورد سرزنش واقع شدهاند، این آیه را رد بر عقیده مشبهه دانستهاند.
آیه رضاع•آیه رضاع
(آیه ۲۳۳ بقره، در باره شیر دادن مادر به نوزاد)
به آیه ۲۳۳ سوره بقره «آیه رضاع» میگویند: (و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعة و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف لا تکلف نفس الا وسعها لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده و علی الوارث مثل ذلک فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما و ان اردتم ان تسترضعوا اولادکم فلا جناح علیکم اذا سلمتم ما آتیتم بالمعروف و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصیر)؛ «مادران، فرزندان را دو سال تمام، شیر میدهند. (این) برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند. و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده
[۱۶۴] ، لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته (در مدت شیر دادن بپردازد، حتی اگر طلاق گرفته باشد.) هیچ کس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد
مادر را در دوران شیرخوارگی تامین نماید . و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را (زودتر) از شیر باز گیرند، گناهی بر آنها نیست. و اگر (با عدم توانایی، یا عدم موافقت مادر) خواستید دایهای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست، به شرط اینکه حق گذشته مادر را به طور شایسته بپردازید. و از (مخالفت فرمان) خدا به پرهیزید و بدانید خدا، به آنچه انجام میدهید، بیناست! ».
آیه رضاع کبیر•آیه رضاع کبیر
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت، در باره محرمیت با پنج نوبت شیرخوردن)
یکی از آیاتی که گفته میشود تلاوت و حکمش نسخ شده، "آیه رضاع کبیر" است.
از عایشه نقل کردهاند که میگوید: از جمله آیات قرآن، آیه ده نوبت شیردادن برای محرمیت بود که با پنج نوبت نسخ شد، و هنگام وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هنوز این دو آیه در قرآن وجود داشت و خوانده میشدند.
در نقد این پندار گفته شده:
۱. لازمه این سخن، تحریف پذیری قرآن است که محال است.
۲: این آیه را کسی جز عبدالله بن ابی بکر نقل نکرده، و وی در این مورد دچار اشتباه و توهم شده است.
۳. از شافعی نقل کردهاند که این کلام، نه از قرآن است و نه از حدیث.
۴. از عایشه نقل شده است که به خواهرشام کلثوم دستور داد به سالم بن عبدالله ده نوبت شیر دهد تا سالم محرم او شده، بتواند بر خاله رضاعی خود عایشه وارد شود… اگر ده نوبت شیردادن به پنج نوبت نسخ شده بود، چرا خود عایشه (گوینده این داستان) خواستار ده نوبت شیردادن به سالم بن عبدالله بوده است؟!
نیز ر. ک: نسخ تلاوت.
آیه رغبت•آیه رغبت
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت، در باره عدم رویگردانی از پدران)
در برخی از منابع معتبر اهل سنت از قول عمر عباراتی نقل شده که عمر مدعی بود این عبارات، آیاتی از قرآن هستند که در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قرائت میکردیم ولی بعد از رحلت آن حضرت مورد غفلت واقع شد و در مصاحف ثبت نشد. مطابق برخی از این نقلها عمر میگوید اگر خوف این را نداشتم که بگویند عمر چیزی بر قرآن افزود دستور به درج این آیات در مصاحف میدادم!
این اخبار، مورد استناد کسانی واقع شده که قائل به وقوع نسخ تلاوت در قرآن هستند.
یکی از موارد ادعایی عمر، عبارتی است که از آن به «آیه رغبت» یاد شده و به این شرح است: «ان لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم. او: ان کفرا بکم ان ترغبوا عن آبائکم». طبق نقل مذکور، خود عمر در تعیین دقیق الفاظ عبارت، مردد است. در خبری دیگر، چنین از وی نقل کردهاند: «ان انتفاءکم من آبائکم کفر بکم».
مفاد آیه ادعایی این است که رو گردان نشوید از پدران خود، زیرا این کفر است که از پدران خود رو گردان شوید. این عبارت را از مصادیق آیات منسوخ التلاوة والحکم دانستهاند، یعنی علاوه بر تلاوت، حکم مذکور در آن هم نسخ شده است.
در رد این ادعا دلایل متعددی ذکر شده است، مانند: اشکالات ادبی و مخالفت با فصاحت وبلاغت، عدم ذکر این آیه ادعایی- و موارد مشابه- توسط کاتبان وحی و صاحبان مصاحف و حافظان قرآن.
نیز ر. ک: آیه رجم.
آیه روح•آیه روح
(آیه ۸۵ اسراء، درباره حقیقت روح)
به آیه ۸۵ سوره اسراء «آیه روح» میگویند: (ویسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی وما اوتیتم من العلم الا قلیلا)؛ " و در باره روح از تو میپرسند بگو روح از
[۱۶۷] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است ".
درباره شان نزول این آیه در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است: عبدالله بن مسعود گفت: با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میرفتیم. در مدینه به جماعتی از جهودان برخوردیم. بعضی گفتند: از او درباره روح بپرسیم. بعضی گفتند: نپرسیم. عبدالله گفت: من پشت سر او بودم که وحی بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرود آمد. آن حضرت نیز روی به جهودان کرد و این آیه را برایشان خواند.
علامه طباطبایی میگوید: از عبدالله بن مسعود و عبدالرحمان بن عبدالله بنام مکتوم روایت شده است که یهودیان مدینه درباره این آیه پرسیدند، و آیه مذکور نیز در مدینه نازل شده است. اما مکی بودن سوره و اتحاد سیاق آیات پس از آیه مذکور با این نظریه سازگار نیست و باید طبق روایت الدرالمنثور بپذیریم که سؤال مشرکان با راهنمایی یهودیان در مکه مطرح شد، و این آیه مکی است.
در قرآن واژه"روح" در معانی ذیل به کار رفته است:
۱. روح القدس
؛
۲. نیروی معنوی الهی
؛
۳. فرشته مخصوص وحی
؛
۴. فرشتهای بزرگ
؛
۵. قرآن،
؛
۶. روح انسانی،.
منظور از روح در این آیه، روح انسانی است که انسان را از حیوانات جدا میسازد و برترین مایه شرف انسانی است که تمام قدرت و فعالیت او از آن سرچشمه میگیرد.
آیه زنا•آیه زنا
(آیه ۲ نور، در باره حکم شرعی زنا)
به آیه ۲ سوره نور «آیه زنا» یا «آیه حد زنا» میگویند: (الزانیة والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة ولا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله والیوم الآخر ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین)؛ " به هر زن زناکار و مرد زناکاری صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید در
[۱۷۵] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نکنید و باید گروهی از مؤمنان در کیفر آن دو حضور یابند ".
حکم زنا در اسلام به تناسب موارد آن متفاوت است، و این آیه فقط حکم یک قسم را بیان کرده است.
از آیه، دو نکته استفاده میشود:
۱. نباید در اجرای این حد الهی (حد زنا) گرفتار احساسات و عواطف شد و حد الهی را کمتر یا بیشتر زد؛
۲. اجرای این حد الهی باید در ملا عام و در دید گروهی از مؤمنان باشد تا عبرت برای دیگران و باعث شرمساری مجرم شود.
(آیه ۲ سوره نور، در باره تعیین حد مرد و زن زناکار)
(الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین)؛ «زن و مرد زناکار را هر یک، صد تازیانه بزنید، و هرگز در دین خدا رافت (و محبت کاذب) شما را نگیرد اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده کنند».
در این آیه حد مرد و زن زناکار بیان شده، و از رافت (و محبت کاذب و دروغین) در اجرای این حد الهی نهی کرده، و حضور گروهی از مؤمنان برای مشاهده این مجازات را لازم دانسته است.
آیه سابقون•آیه سابقون
(آیه ۱۰ واقعه، در باره مقربان از میان اهل بهشت)
به آیه ۱۰ سوره واقعه «آیه سابقون» میگویند: (و السابقون السابقون)؛ «و پیشگامان پیشگام».
در سوره واقعه، مردم را در روز قیامت سه دسته معرفی میکند: ۱. اصحاب یمین؛ ۲. اصحاب شمال؛ ۳. سابقون. و دسته سوم را مقرب میداند: (اولئک المقربون)؛ «آنها مقربانند».
«سابقون» کسانی هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانی نیز پیشقدمند، آنها اسوه و قدوه مردمند، و امام و پیشوای خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
بنا بر این اگر بعضی از مفسران پیشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله (اطاعت خدا) یا نمازهای پنجگانه، یا جهاد، یا هجرت، یا توبه، و امثال آن تفسیر کردهاند، هر کدام گوشهای از این مفهوم وسیع را مورد توجه قرار دادهاند، و نیز اگر در روایات اسلامی گاه سابقون به چهار نفر (هابیل و مؤمن آل فرعون و حبیب نجار، که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیهالسّلام که نخستین مسلمان از مردان بود) تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهای روشن آن است، و به معنای محدود ساختن مفهوم آیه نیست.
در حدیث دیگری آمده است که رسول خدا فرمود: «آیا میدانید چه کسانی پیشگامان به سوی سایه لطف پروردگار در قیامتند؟! اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاهتر است، فرمود: آنها کسانی هستند که وقتی حق به آنها داده شود پذیرا میگردند، و هنگامی که از حق سؤال شوند آن را در اختیار میگذارند، و در باره مردم آن گونه حکم میکنند که در باره خودشان».
در بعضی از روایات نیز به پیامبران مرسل و غیر مرسل تفسیر شده است.
در حدیثی نیز میخوانیم که ابن عباس میگوید: از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در باره این آیه سؤال کردم، فرمود: «جبرئیل به من چنین گفته است: آنها علی علیهالسّلام و پیروان او هستند که پیشگامان به سوی بهشت و مقربان درگاه خدایند به خاطر احترامی که خدا برای آنها قائل شده است».
آیه سجده•آیه سجده
(آیه ۵۸ سوره مریم، یکی از ۴ آیه دارای سجده واجب)
با وجود این که آیات فراوانی درباره سجده در قرآن هست و چهار آیه نیز متضمن سجده واجب و برخی دیگر دربرگیرنده سجده مستحبند، برخی دانشمندان فقط به آیه ۵۸ سوره مریم "آیه سجده" گفتهاند: (اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم وممن حملنا مع نوح ومن ذریة ابراهیم واسرائیل وممن هدینا واجتبینا اذا تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجدا وبکیا)؛ "آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح
کشتی سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که
را هدایت نمودیم و برگزیدیم
[۱۸۲] هر گاه آیات
[۱۸۳] رحمان بر ایشان خوانده میشد سجده کنان و گریان به خاک میافتادند".
بر تلاوت کننده یا شنونده آیات ۱۵ سوره سجده،
۳۷ سوره فصلت،
۶۲ سوره نجم
و ۱۹ علق
واجب است سجده کنند، و غیر از این چهار مورد، جاهایی در قرآن که آیه سجده وارد شده است، سجده مستحبی دارد، که آیه مورد بحث، از آنها است.
آیه سخره•آیه سخره
(آیه ۵۴ اعراف، در باره آفرینش ماه و خورشید و ستارگان و مسخر بودن آنها برای خداوند)
به آیه ۵۴ سوره اعراف، به تناسب این که درباره تسخیر خورشید و ماه و ستارگان سخن گفته است، «آیه سخره» میگویند: (ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین)؛ «پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت، با (پرده تاریک) شب، روز را میپوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حرکت است، و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید در حالی که مسخر فرمان او هستند، آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) برای او (و به فرمان او) است. پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است».
در این آیه مباحث مهمی مطرح شده است:
ا. معرفی معبود حقیقی و واقعی با ذکر صفات خاص او.
ب. آفرینش جهان در شش روز (مرحله): برخی از مفسران، این دورانهای شش گانه را به ترتیب ذیل احتمال دادهاند:
۱. روزی که همه جهان به صورت توده گازی شکلی بود که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کرات را تشکیل داد.
۲. این کرات تدریجا به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سکونت در آمدند.
۳. روز دیگر منظومه شمسی تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.
۴. روز دیگر زمین سرد و آماده حیات گردید.
۵. سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند.
۶. سرانجام حیوانات و انسان در روی زمین ظاهر گشتند.
ج. استوای خداوند بر «عرش:» عرش در لغت به معنی چیزی است که دارای سقف بوده باشد و گاهی به خود سقف نیز عرش گفته میشود ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار میرود و گفته میشود «عرش خدا»، منظور از آن مجموعه جهان هستی است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب میشود، و جمله استوی علی العرش کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آنها است. البته معنای دیگری برای عرش نیز هست، و آن در مواردی است که در مقابل «کرسی» قرار گیرد، در این گونه موارد کرسی (که معمولا به تختهای پایه کوتاه گفته میشود) ممکن است کنایه از جهان ماده بوده باشد و عرش کنایه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان).
د. نظام شب و روز: در این آیه شب را همچون پوششی برای روز دانسته که روشنایی روز را با پردههای ظلمانی خود میپوشاند. جالب توجه اینکه تعبیر فوق تنها در مورد شب ذکر شده و نفرموده: بوسیله روز تاریکی شب را نیز میپوشاند، زیرا پوشش تنها مناسب تاریکی است، نه روشنایی. همچنین شب را به طلبکاری تشبیه کرده که با سرعت به دنبال بدهکار خود (روز) میدود. این تعبیر با توجه به موقعیت شب و روز در کره زمین تعبیر جالبی است زیرا اگر کسی از بیرون کره زمین ناظر چگونگی حرکت آن به دور خود و افتادن سایه مخروطی شکل زمین بر روی خودش بوده باشد با توجه به اینکه کره زمین با سرعت سرسام آوری (در حدود ۳۰ کیلومتر در دقیقه) به دور خود میگردد چنین احساس میکند که گویا هیولای سیاه مخروطی شکل با سرعت زیاد در روی این کره به دنبال روشنایی روز در حرکت است، ولی این موضوع در مورد روشنایی روز صادق نیست، زیرا روشنایی آفتاب در نیمی از کره زمین و در تمام فضای اطراف پخش است، و شکلی به خود نمیگیرد، تنها تاریکی شب است که به صورت سایه مخروطی شکل همانند یک شبح اسرارآمیز غول پیکر روی زمین میدود.
هـ. آفرینش ماه و خورشید و ستارگان و مسخر بودن آنها برای خداوند.
و. منحصر بودن «خلق» و «امر» برای خداوند: در اینکه منظور از خلق و امر چیست، میان مفسران گفتگو است. برخی مفسران با توجه به قرائنی که در این آیه و آیات دیگر قرآن موجود است منظور از خلق را آفرینش نخستین، و منظور از امر را قوانین و نظاماتی دانستهاند که به فرمان پروردگار در عالم هستی حکومت میکند و آنها را در مسیر خود رهبری مینماید. البته بعضی از فلاسفه مایلند که عالم خلق را عالم ماده، و عالم امر را عالم ما وراء ماده بدانند، زیرا عالم خلق جنبه تدریجی دارد و این خاصیت جهان ماده است، و عالم امر جنبه دفعی و فوری دارد و این خاصیت جهان ما وراء ماده است چنان که میخوانیم: (انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون)؛ «هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند، به او فرمان میدهد موجود باش، آن هم موجود میشود».
ولی با توجه به موارد استعمال «امر» در آیات قرآن، و حتی جمله: (و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره) در همین آیه، ممکن است استفاده شود که امر به معنای هر گونه فرمان الهی است، خواه در جهان ماده باشد یا جهان ما ورای ماده.
ز. ستایش پروردگار: جمله: (تبارک الله رب العالمین) بعد از ذکر آفرینش آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان و تدبیر جهان هستی، یک نوع ستایش از مقام مقدس پروردگار است که به عنوان تعلیم به بندگان فرموده است. «تبارک» از ماده برکت است و ریشه آن «برک» (بر وزن درک) به معنای سینه شتر میباشد، و از آنجا که شتران هنگامی که در جایی ثابت میمانند سینه خود را به زمین میچسبانند، این کلمه تدریجا معنای ثابت ماندن به خود گرفته است، سپس به هر نعمتی که پایدار و با دوام باشد و هر موجودی که دارای عمر طولانی و آثار مستمر و ممتد است، موجود مبارک یا پربرکت گفته میشود، و نیز اگر میبینیم به استخرها و یا بعضی از مخازن آب «برکه» گفته میشود به خاطر این است که آب، مدتی طولانی در آن باقی میماند.
و از اینجا روشن میشود که یک سرمایه پربرکت، سرمایهای است که به زودی زوال نپذیرد و یک موجود مبارک موجودی است که آثار آن مدتی طولانی برقرار بماند، بدیهی است لایقترین وجود برای این صفت همان وجود خدا است او وجودی است مبارک ازلی، ابدی و سرچشمه همه برکات و نیکیها و خیر مستمر.
آیه سرقت•آیه سرقت
(آیه ۳۸ مائده، در باره حکم سرقت)
به آیه ۳۸ سوره مائده "آیه سرقت" یا "آیه حد سرقت" میگویند: (والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله والله عزیز حکیم)؛ "و مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است".
در این آیه، حکم دزد (کسی که به طور پنهانی اموال مردم را میبرد) بیان شده است.
درباره این آیه مطالب فراوانی وجود دارد از جمله:
۱. شرایط مجازات سارق: قرآن کریم در این حکم نیز مانند دیگر احکام تنها ریشه مطلب را بیان کرده و سایر مباحث و شرح آن به سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم واگذار شده است. در روایات اسلامی برای اجرای حد سرقت شرایطی بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) کالای سرقت شده باید دست کم به ارزش یک ربع دینار باشد؛ یعنی یک مثقال شرعی طلای مسکوک که سه چهارم مثقال معمول است.
ب) از حرز و جای محفوظی سرقت شود.
ج) سارق، عاقل و بالغ و مختار باشد.
۲. حد سرقت و اندازه آن: حد سرقت، قطع دست سارق است. میان فقهای شیعه، معروف است که تنها چهار انگشت از دست راست سارق بریده میشود؛ اما فقهای اهل سنت بیش از آن را گفتهاند.
این حکم، برای دزدی در مرتبه اول است، و برای بار دوم و سوم احکام دیگری دارد که در کتابهای فقهی بیان شده است.
آیه سقایة الحاج•آیه سقایة الحاج
(آیه ۱۹ توبه، در شان علی علیهالسّلام و فضیلت مجاهدان در راه خدا)
به آیه ۱۹ سوره توبه «آیه سقایة الحاج» میگویند: (ا جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین)؛ «آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است، (این هر دو) هرگز نزد خدا مساوی نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمیکند».
در شان نزول این آیه و دو آیه بعد از آن، روایات مختلفی در کتب اهل سنت و شیعه نقل شده است، از جمله، دانشمند معروف اهل سنت، حاکم ابو القاسم حسکانی از «بریده» نقل میکند که شیبه و عباس هر کدام بر دیگری افتخار میکردند و در این باره مشغول سخن بودند که علی علیهالسّلام از کنار آنها گذشت، و پرسید به چه چیز افتخار میکنید؟ عباس گفت امتیازی به من داده شده که احدی ندارد، و آن مساله آب دادن به حجاج خانه خدا است. شیبه گفت من تعمیر کننده مسجد الحرام (و کلید دار خانه کعبه) هستم. علی علیهالسّلام گفت: با اینکه از شما حیا میکنم باید بگویم که با این سن کم افتخاری دارم که شما ندارید، آنها پرسیدند کدام افتخار؟ فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آوردید. عباس خشمناک برخاست و دامن کشان به سراغ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمد (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمیبینی علی چگونه با من سخن میگوید؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: علی را صدا کنید، هنگامی که به خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمد فرمود: چرا این گونه با عمویت (عباس) سخن گفتی؟
علی علیهالسّلام عرض کرد: ای رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بیان حقیقتی بوده است، در برابر گفتار حق هر کس میخواهد ناراحت شود، و هر کس میخواهد خشنود! جبرئیل نازل شد و گفتای محمد! پروردگارت به تو سلام میفرستد، و میگوید این آیات را بر آنها بخوان.
همین روایت، به همین مضمون، یا با تفاوت کمی، در کتابهای فراوانی از اهل سنت نقل شده، مانند تفسیر طبری و ثعلبی، اسباب النزول واحدی، تفسیر خازن بغدادی، معالم التنزیل علامه بغوی، مناقب ابن مغازلی، جامع الاصول ابن اثیر، تفسیر فخر رازی و کتابهای دیگر.
«سقایه» هم مصدر است به معنی آب دادن، و هم به معنای وسیله و پیمانهای است که با آن آب میدهند (همانگونه که در آیه ۷۰ سوره یوسف
آمده است)، و هم به معنای ظرف بزرگ یا حوضی است که آب در آن میریزند.
آیه سکر•آیه سکر
(آیه ۴۳ نساء، در باره عدم جواز نماز در حالت مستی)
به آیه ۴۳ سوره نساء «آیه سکر» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون و لا جنبا الا عابری سبیل حتی تغتسلوا و ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم ان الله کان عفوا غفورا)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه میگوئید و همچنین هنگامی که جنب هستید، مگر اینکه مسافر باشید، تا غسل کنید، و اگر بیمارید یا مسافر و یا" قضای حاجت" کردهاید و یا با زنان آمیزش جنسی داشتهاید و در این حال آب (برای وضو و غسل) نیابید با خاک پاکی تیمم کنید، به این طریق که صورتها و دستها را با آن مسح کنید، خداوند بخشنده و آمرزنده است».
بسیاری از دانشمندان علوم قرآنی گفتهاند این آیه، نسخ شده است. قتاده و مجاهد، ناسخ را «آیه تحریم خمر»، و ابن عباس آیه ۶سوره مائده دانسته است: (یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین و ان کنتم جنبا فاطهروا و ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که برای نماز بپاخاستید صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا) مسح کنید و اگر جنب باشید خود را بشوئید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکی از شما از محل پستی آمده (قضای حاجت کرده) یا با زنان تماس گرفته باشید (آمیزش جنسی کردهاید) و آب (برای غسل یا وضو) نیابید با خاک پاکی تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانی) و دستها بکشید، خداوند نمیخواهد مشکلی برای شما ایجاد کند بلکه میخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شکر او را بجا آورید».
از آیه ۴۳ سوره نساء چند حکم اسلامی استفاده میشود:
۱. تحریم نماز در حال مستی، یعنی افراد مست نمیتوانند مشغول اداء فریضه نماز شوند و نماز آنها در این حال باطل است، فلسفه آن هم روشن است، زیرا نماز گفتگوی بنده و راز و نیاز او با خدا است و باید در نهایت هوشیاری انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانهاند.
اسلام برای پیاده کردن بسیاری از احکام خود، از روش تدریجی استفاده کرده، مثلا همین مسئله تحریم مشروبات الکلی را در چند مرحله پیاده نموده است، نخست آن را به عنوان یک نوشیدنی نامطلوب و نقطه مقابل «رزقا حسنا»،
سپس در صورتی که مستی آن در حال نماز باشد جلوگیری کرده (آیه فوق)، و بعد منافع و مضار آن را با هم مقایسه نموده و غلبه زیانهای آن، بیان شده است،
و در مرحله آخر نهی قاطع و صریح از آن نموده است.
بنابراین، آیه فوق به هیچ وجه دلالت بر اجازه نوشیدن خمر ندارد بلکه تنها در باره مستی در حال نماز سخن گفته، و در مورد غیر نماز سکوت اختیار کرده تا مرحله نهایی حکم فرا رسد.
البته با توجه به اینکه اوقات پنجگانه نماز مخصوصا در آن زمان که معمولا در پنج وقت انجام میشد فاصله چندانی با هم ندارند، خواندن نماز در حال هشیاری، لازمه اش این است که در فاصله این اوقات از نوشیدن مایعات مست کننده به کلی صرف نظر شود زیرا غالبا مستی آن تا موقع نماز ادامه مییابد، و حالت هشیاری پیدا نمیشود، بنا بر این حکم آیه فوق شبیه یک تحریم همیشگی و مستمر است.
این موضوع نیز لازم به یادآوری است که در روایات متعددی که در کتب شیعه و اهل تسنن وارد شده آیه فوق به «مستی خواب» تفسیر شده، یعنی در حالی که هنوز کاملا بیدار نشدهاید، شروع به نماز نکنید تا بدانید چه میگوئید.
۲. باطل بودن نماز در حال جنابت- که با جمله: «و لا جنبا» به آن اشاره شده است- سپس استثنایی برای این حکم بیان فرموده و میگوید: «الا عابری سبیل:» مگر اینکه مسافر باشید (و در مسافرت گرفتار بی آبی شوید که در این حال نماز خواندن به شرط تیمم که در ذیل آیه خواهد آمد جایز است).
۳. جواز نماز خواندن یا عبور از مسجد بعد از غسل کردن، که با جمله: «حتی تغتسلوا» بیان شده است.
۴. تیمم برای معذورین و شیوه تیمم.
در باره فلسفه تیمم و فایده آن باید به دو نکته توجه داشت:
الف. فایده اخلاقی: تیمم یکی از عبادات است، و روح عبادت به معنای واقعی کلمه در آن منعکس میباشد، زیرا انسان پیشانی خود را که شریفترین عضو بدن او است با دستی که بر خاک زده، لمس میکند تا فروتنی و تواضع خود را در پیشگاه او آشکار سازد، یعنی پیشانی من و همچنین دستهای من در برابر تو تا آخرین حد، خاضع و متواضعند، و به دنبال این کار متوجه نماز و یا سایر عباداتی که مشروط به وضو و غسل است میشود، و به این ترتیب در پرورش روح تواضع و عبودیت و شکر- گزاری در بندگان اثر میگذارد.
ب. فایده بهداشتی: امروز ثابت شده که خاک به خاطر داشتن باکتریهای فراوان میتواند آلودگیها را از بین ببرد، این باکتریها که کار آنها تجزیه کردن مواد آلی و از بین بردن انواع عفونتها است معمولا در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نور آفتاب بهتر میتوانند استفاده کنند فراوانند، به همین دلیل هنگامی که لاشههای حیوانات و یا بدن انسان پس از مردن زیر خاک دفن شود و همچنین مواد آلوده گوناگونی که روی زمینها میباشد، در مدت نسبتا کوتاهی تجزیه شده و بر اثر حمله باکتریها کانون عفونت از هم متلاشی میگردد، مسلم است اگر این خاصیت در خاک نبود کره زمین در مدت کوتاهی مبدل به یک کانون عفونت میشد، اصولا خاک خاصیتی شبیه مواد" آنتی بیوتیک" دارد و تاثیر آن در کشتن میکربها فوق العاده زیاد است. بنا بر این خاک پاک نه تنها آلوده نیست بلکه از بین برنده آلودگیها است و میتواند از این نظر تا حدودی جانشین آب شود، با این تفاوت که آب حلال است، یعنی میکربها را حل کرده و با خود میبرد، ولی خاک میکرب کش است.
اما باید توجه داشت که خاک تیمم کاملا پاک باشد همانطور که قرآن در تعبیر جالب خود میگوید: «طیبا». قابل توجه اینکه تعبیر به «صعید» که از ماده «صعود» گرفته شده اشاره به این است که بهتر است خاکهای سطح زمین برای این کار انتخاب شود، همان خاکهایی که در معرض تابش آفتاب و مملو از هوا و باکتریهای میکرب کش است، اگر چنین خاکی طیب و پاکیزه نیز بود، تیمم با آن اثرات فوق را دارد بدون اینکه کمترین زیانی داشته باشد.
آیه سؤال•آیه سؤال
(آیه ۲۴ صافات، در باره سوال از ولایت علی بن ابی طالب علیهالسّلام در قیامت)
علاوه بر آیه ۴۳ سوره نحل،
به آیه ۲۴ سوره صافات هم «آیه سؤال» گفته میشود: (وقفوهم انهم مسؤلون)؛ «آنها را متوقف سازید که باید بازپرسی شوند».
در آیات قبلی این سوره، بیان شده که فرشتگان عذاب، ظالمان و همفکران آنها را به ضمیمه بتها و معبودان دروغین یک جا کوچ میدهند و به سوی جاده جهنم هدایت میکنند. در همین هنگام خطاب صادر میشود که آنها را متوقف سازید چون باید مورد بازپرسی قرار گیرند. اما پیرامون موضوعات مورد سؤال مصادیق مختلفی را مفسران بیان کردهاند، مثل: بدعتها، اعمال زشت و خطاها، توحید و لا اله الا الله، نعمت جوانی و تندرستی و عمر و مال و مانند اینها. و در روایت معروفی که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده، آمده است که از ولایت علی علیهالسّلام سؤال میشود. شیخ طوسی در امالی از انس بن مالک از پیغمبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل میکند: «اذا کان یوم القیامه و نصب الصراط علی جهنم لم یجز علیه الا من معه جواز فیه ولایة علی بن ابی طالب، و ذلک قوله تعالی: (و قفوهم انهم مسؤلون) یعنی: عن ولایة علی بن ابی طالب علیهالسّلام : هنگامی که روز قیامت میشود و صراط بر روی جهنم نصب میگردد هیچکس نمیتواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت علی علیهالسّلام باشد و این همان است که خداوند میگوید: وقفوهم انهم مسؤلون. در بسیاری از کتب
اهل سنت نیز تفسیر این آیه به سؤال شدن از ولایت علی بن ابی طالب علیهالسّلام ، از ابن عباس و ابو سعید خدری، از پیغمبر گرامی اسلام صنقل شده است، از جمله کسانی که این حدیث را نقل کردهاند این دانشمندان هستند: ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه، علامه سبط ابن جوزی در تذکره، آلوسی در روح المعانی.
البته این گونه روایات مفهوم گسترده آیات را محدود نمیسازد، بلکه در حقیقت مصداقهای روشن آیات را منعکس میکند، بنا بر این هیچ مانعی ندارد که سؤال از همه عقائد شود، ولی از آنجا که مساله ولایت موقعیت خاصی در بحث عقائد دارد بالخصوص روی آن تکیه شده است. این نکته نیز شایان توجه است که ولایت به معنای یک دوستی ساده و یا اعتقاد خشک نیست، بلکه هدف قبول رهبری علی علیهالسّلام در مسائل اعتقادی و عملی و اخلاقی و اجتماعی بعد از پیغمبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است، مسائلی که نمونههایی از آن در خطبههای غرای نهج البلاغه و کلمات منقول از آن حضرت علیهالسّلام منعکس است.
آیه سؤال (اهل الذکر)•آیه سؤال (اهل الذکر)
(آیه ۴۳ نحل، در باره پرسش نادانان از آگاهان)
به آیه ۴۳ سوره نحل "آیه سؤال" میگویند: (… فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)؛ "پس اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید".
مقصود از "اهل الذکر" طبق روایات متعدد، امامان معصوم علیهالسّلام هستند. بعضی نیز گفتهاند مقصود، اهل کتاب یا اهل علم است.
عین این آیه با تفاوتی اندک در آیه ۷ سوره انبیاء
آمده است.
اصولیان به این آیه استدلال کرده، گفتهاند: در مسائل دینی بر غیرمجتهد، جایز یا واجب است تقلید کند.
آیه شعوبیه•آیه شعوبیه
(آیه ۱۳ حجرات، در باره معیار برتری انسانها)
به آیه ۱۳ سوره حجرات «آیه شعوبیه» میگویند: (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر)؛ «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند دانا و خبیر است».
مخاطب در این آیه، کل جامعه انسانی است و مهمترین اصلی را که ضامن نظم و ثبات است بیان میکند، و میزان واقعی ارزشهای انسانی را در برابر ارزشهای کاذب و دروغین مشخص میسازد. منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوا» است، بنابراین چون همه از ریشه واحدی هستند معنا ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند، و اگر خداوند برای هر قبیله و طائفهای ویژگیهایی آفریده برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسایی است، و بدون شناسایی افراد، نظم در جامعه انسانی حکمفرما نمیشود، چرا که هر گاه همه یکسان و شبیه یکدیگر و همانند بودند، هرج و مرج عظیمی سراسر جامعه انسانی را فرا میگرفت.
در این که میان «شعوب» (جمع «شعب») - به معنای گروه عظیمی از مردم- و «قبائل» (جمع «قبیله») چه تفاوتی است؟ مفسران احتمالات مختلفی دادهاند. جمعی گفتهاند دایره شعوب گسترده تر از دایره قبائل است، همانطور که «شعب» امروز بر یک «ملت» اطلاق میشود. بعضی شعوب را اشاره به طوائف عجم، و قبائل را اشاره به طوائف عرب میدانند، و بعضی دیگر شعوب را از نظر انتساب انسان به مناطق جغرافیایی، و قبائل را ناظر به انتساب او به نژاد و خون شمردهاند.
به هر حال قرآن مجید بعد از آنکه بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلی یعنی نسب و قبیله را از کار میاندازد، در ادامه آیه میگوید برای تقرب به خدا و نزدیکی به ساحت مقدس او هیچ امتیازی جز تقوا مؤثر نیست.
در شان نزول این آیه نقل شده که در جریان فتح مکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور داد اذان بگویند. بلال بر پشت بام کعبه رفت، و اذان گفت، عتاب بن اسید که از آزاد شدگان بود گفت شکر میکنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید! و حارث بن هشام نیز گفت: آیا رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم غیر از این کلاغ سیاه! کسی را پیدا نکرد؟!
بعضی دیگر گفتهاند: آیه هنگامی نازل شد که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور داده بود دختری به بعضی از «موالی» دهند (موالی به بردگان آزاد شده، یا به غیر عرب میگویند) آنها تعجب کردند و گفتند: ای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آیا میفرمایید دخترانمان را به موالی دهیم؟!
آیه شفاء•آیه شفاء
(آیه ۸۲ اسراء، در باره شفابخش بودن قرآن برای مؤمنان)
به آیه ۸۲ سوره اسراء "آیه شفاء" میگویند: (وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنین ولا یزید الظالمین الا خسارا)؛ "و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل میکنیم و
[۲۰۴] ستمگران را جز زیان نمیافزاید".
شفا معمولا مقابل بیماریها، عیبها و نقصها است؛ بنابراین، نخستین کار قرآن در وجود انسانها، همان پاک سازی از انواع بیماریهای فکری و اخلاقی فرد و جامعه است.
قرآن برای کسانی نسخه شفابخش است که میخواهند با جهل، کبر، غرور، حسد، نفاق، عشق به دنیا و شهوتها مبارزه کنند. و نیز قرآن برای برطرف ساختن ضعفها، زبونیها، ترسهای بی دلیل، اختلافها و پراکندگیها است.
نامگذاری قرآن به شفا، سه وجه دارد:
۱. دلیل نبوت و صدق ادعای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است تا مردم از حیرت ضلالت، با او هدایت یابند؛ همچون بیمار که از مرض شفا یابد؛
۲. قرآن بیان است و ادله روشن که چون صاحب شک و شبهه در آن نظر کند، به علم رسد؛
۳. مردم به قرآن تبرک میکنند و از آن شفا میخواهند.
آیه شهادت•آیه شهادت
(آیه ۱۸ آل عمران، در باره شهادت خداوند، فرشتگان و صاحبان آگاهی به وحدانیت پروردگار)
به آیه ۱۸ سوره آل عمران "آیه شهادت" یا آیه "شهدالله" میگویند: (شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة واولوا العلم قآئما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم)؛ "خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان
[۲۰۶] و دانشوران
گواهی میدهند که جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودی نیست".
در این آیه، نخست به شهادت پروردگار به یگانگی ذاتش، سپس به شهادت فرشتگان و بعد دانشمندان و کسانی اشاره شده است که با نور علم و اندیشه، حقایق جهان را مینگرند.
درباره کیفیت شهادت خداوند بر یگانگی ذاتش توجیهاتی گفتهاند؛ از جمله:
۱. خداوند با پدید آوردن جهان که نظام واحدی در آن حاکم، و قوانین آن، همه جا یکسان، و برنامه آن یکی، و در واقع یک واحد به هم پیوسته و یک نظام یگانه است، عملا نشان داد بیش از یک آفریدگار و معبود در جهان نیست. در حقیقت، شهادت خداوند عملی است.
۲. خداوند بر یگانگی ذات خویش شهادت داده است تا بندگانش بر او علم پیدا کنند و وجودش بر آنان آشکار و ثابت شود.
۳. "شهدالله" یعنی"قال الله"؛ چون "شهادت" در اصل "قول" است.
۴. خدا حکم کرده است که خدایی جز خدای یکتا نیست، و منظور از شهادت ملائکه و اولواالعلم، شهادت گفتاری است.
آیه صادقین•آیه صادقین
(آیه ۱۱۹ توبه، در باره همگامی و پیروی از امام معصوم در هر عصر)
به آیه ۱۱۹ سوره توبه «آیه صادقین» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید».
خداوند در این آیه دستور میدهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستادهاند محکم بدارند. در اینکه منظور از «صادقین» چه کسانی است، مفسران احتمالات گوناگونی دادهاند. خود قرآن در آیات متعددی «صادقین» را تفسیر کرده است.
در آیه ۱۷۷سوره بقره
پس از آنکه مسلمانان را از گفتگوهای اضافی در باره مساله تغییر قبله نهی میکند حقیقت نیکوکاری را برای آنها چنین تفسیر میکند: ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران، سپس انفاق در راه خدا به نیازمندان و محرومان، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زکات، و وفای به عهد، و استقامت در برابر مشکلات به هنگام جهاد، و پس از ذکر همه اینها میگوید: کسانی که این صفات را دارا باشند، صادقان و پرهیزگارانند. به این ترتیب صادق کسی است که دارای ایمان به تمام مقدسات و- به دنبال آن- عمل در تمام زمینهها باشد. و در آیه ۱۵ سوره حجرات
نیز «صدق» را مجموعهای از ایمان و عمل که در آن هیچگونه تردید و تخلفی نباشد معرفی میکند. و در آیه ۸ سوره حشر
مؤمنان محرومی که با وجود همه مشکلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضای خدا و یاری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هدفی نداشتند، به عنوان صادقان معرفی شدهاند.
از مجموع این آیات نتیجه میگیریم که صادقین آنهایی هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام میدهند، نه تردیدی به خود راه میدهند، نه عقب نشینی میکنند، نه از انبوه مشکلات میهراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت میکنند. شک نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قله آن قرار گرفته باشند که ما نام آنها را معصومان میگذاریم، و بعضی در مراحل پائین تر.
با این حال، از روایات بسیاری استفاده میشود که منظور از این مفهوم در اینجا تنها معصومین هستند. سلیم بن قیس هلالی چنین نقل میکند: که روزی امیر مؤمنان علیهالسّلام با جمعی از مسلمانان گفت و گو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که خدا (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین) را نازل کرد سلمان گفت: ای رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: مامورین به این دستور همه مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی علیهالسّلام و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است. هنگامی که علی علیهالسّلام این سؤال را کرد، حاضران گفتند آری این سخن را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم شنیدیم.
نافع از عبدالله بن عمر در تفسیر آیه چنین نقل میکند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند، سپس فرمود: کونوا مع الصادقین یعنی مع محمد و اهل بیته (با پیامبر اسلام و خاندانش).
گر چه بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده تفسیر المنار ذیل روایت فوق را به این صورت نقل کردهاند مع محمد و اصحابه، ولی با توجه به اینکه مفهوم آیه عام است و هر زمانی را شامل میشود و میدانیم صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در زمان محدودی بودند، عبارتی که در کتب شیعه از عبدالله بن عمر نقل شده صحیح تر به نظر میرسد.
نویسنده تفسیر برهان نظیر این مضمون را از طرق اهل تسنن نقل کرده و میگوید: موفق بن احمد به اسناد خود از ابن عباس ذیل آیه فوق چنین نقل کرده: هو علی بن ابی طالب (او علی بن ابی طالب است). سپس میگوید: همین مطلب را عبد الرزاق در کتاب رموز الکنوز نیز آورده است.
اما مساله مهم تر این است که در آیه فوق دو دستور داده شده؛ نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقین، اگر مفهوم صادقین در آیه عام باشد و همه مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد باید گفته شود: و کونوا من الصادقین: از صادقین باشید، نه با صادقین باشید. این خود قرینه روشنی است که صادقین در آیه به معنای گروه خاصی است. از سوی دیگر منظور از همراه بودن این نیست که انسان همنشین آنها باشد بلکه بدون شک منظور آن است که همگام آنها باشد. آیا اگر کسی معصوم نباشد ممکن است بدون قید و شرط، دستور پیروی و همگامی با او صادر شود؟ آیا این خود دلیل بر آن نیست که این گروه تنها معصومانند؟!
جالب توجه اینکه مفسر معروف فخر رازی که به تعصب و شک آوری معروف است، این حقیقت را پذیرفته (هر چند غالب مفسران اهل تسنن، با سکوت، از این مساله گذشتهاند! ) و میگوید: " خداوند مؤمنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده، بنا بر این آیه دلالت بر این دارد که: آنها که جائز الخطا هستند باید به کسی اقتدا کنند که معصوم است، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند، و این معنا در هر زمانی خواهد بود، و هیچ دلیلی بر اختصاص آن به عصر پیامبر صنداریم. ولی بعد از آن اضافه میکند: قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانی باید معصومی باشد، اما ما این معصوم را مجموع امت میدانیم نه یک فرد!، و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیت اجماع مؤمنین و عدم خطای مجموع امت است. حال آنکه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد، خود این «پیرو» نیز جزء آن مجموع است، و در واقع پیرو جزئی از پیشوا میشود، و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان، و تابعان از متبوعان جدا هستند. نتیجه اینکه آیه فوق از آیاتی است که دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمان میکند.
تنها سؤالی که باقی میماند این است که «صادقین» جمع است و باید در هر عصری معصومان، متعدد باشند.
پاسخ این سؤال نیز روشن است و آن اینکه مخاطب تنها اهل یک عصر نیستند، بلکه آیه تمام اعصار و قرون را مخاطب ساخته و مسلم است که مجموع مخاطبین همه اعصار با جمعی از صادقین خواهند بود، و به تعبیر دیگر چون در هر عصری معصومی وجود دارد، هنگامی که همه قرون و اعصار را مورد توجه قرار دهیم سخن از جمع معصومان به میان خواهد آمد، نه از یک فرد. شاهد گویای این موضوع آن است که در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم جز او کسی که واجب الاطاعه باشد وجود نداشت، و در عین حال آیه به طور مسلم شامل مؤمنان زمان او میشود.
آیه صالح المؤمنین•آیه صالح المؤمنین
(آیه ۴ تحریم، در شان حضرت علی علیهالسّلام )
به آیه ۴ سوره تحریم «آیه صالح المؤمنین» میگویند: (ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر)؛ «اگر از کار خود توبه کنید (به نفع شما است) زیرا دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید (کاری از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور او است، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنها پشتیبان او هستند».
در شان نزول این آیه روایات زیادی در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است. مشهورتر این است که: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گاه که نزد زینب بنت جحش (یکی از همسرانش) میرفت زینب او را نگاه میداشت و از عسلی که تهیه کرده بود خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میآورد، این سخن به گوش عایشه رسید، و بر او گران آمد، میگوید: من با حفصه (یکی دیگر از همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نزد یکی از ما آمد فورا بگوئیم آیا صمغ «مغافیر» خوردهای؟! (مغافیر صمغی بود که از یکی از درختان حجاز به نام عرفط تراوش میکرد و بوی نامناسبی داشت) و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مقید بود که هرگز بوی نامناسبی از دهان یا لباسش شنیده نشود بلکه به عکس اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد! به این ترتیب روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نزد حفصه آمد، او این سخن را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گفت، حضرت فرمود: من مغافیر نخوردهام، بلکه عسلی نزد زینب بنت جحش نوشیدم، و من سوگند یاد میکنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل روی گیاه نامناسبی و احتمالا مغافیر نشسته باشد) ولی این سخن را به کسی مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند چرا پیامبر غذای حلالی را بر خود تحریم کرده؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دل شکسته شود). ولی سرانجام او این راز را افشا کرد، و بعد معلوم شد اصل این قضیه توطئهای بوده است، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سخت ناراحت شد و آیات فوق نازل گشت و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تکرار نشود.
در بعضی از روایات نیز آمده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بعد از این ماجرا یک ماه از همسران خود کناره گیری کرد، و حتی شایعه تصمیم آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نسبت به طلاق آنها منتشر شد، به طوری که سخت به وحشت افتادند، و از کار خود پشیمان شدند.
این آیه و آیات قبل و بعد از آن در حقیقت قاطعیتی است از سوی خداوند بزرگ در برابر چنین حادثهای، و برای حفظ حیثیت پیامبرش. الفاظ و تعبیرات در آیه نشان میدهد که تا چه حد این ماجرا در قلب پاک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و روح عظیم او تاثیر منفی گذاشت، تا آنجا که خداوند به دفاع از او پرداخته و با اینکه قدرت خودش از هر نظر کافی است، حمایت جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان دیگر را نیز اعلام میدارد.
«صالح المؤمنین» معنای وسیعی دارد که همه مؤمنان صالح و با تقوا و کامل الایمان را شامل میشود، هر چند صالح در اینجا مفرد است، ولی چون معنای جنسی دارد از آن عمومیت استفاده میشود. اما در اینکه مصداق اتم و اکمل آن در اینجا کیست؟ از روایات متعددی استفاده میشود که منظور، امیر مؤمنان علی علیهالسّلام است.
در حدیثی از امام باقر ع میخوانیم: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دو بار علی علیهالسّلام را (با صراحت) به یارانش معرفی کرده، یک بار آنجا که (در غدیر خم) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» (هر کس من مولای او هستم علی مولای او است)، و اما بار دوم هنگامی که آیه: (فان الله هو مولاه...) نازل شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دست علی علیهالسّلام را گرفت و فرمود: ای مردم این «صالح المؤمنین» است"!. این معنا را بسیاری از علمای اهل سنت نیز در کتابهای خود نقل کردهاند از جمله علامه ثعلبی و علامه گنجی در کفایة الطالب و ابو حیان اندلسی و سبط ابن جوزی و غیر آنها. جمعی از مفسران از جمله سیوطی در الدر المنثور ذیل آیه مورد بحث، و قرطبی در تفسیر معروف خود، و همچنین آلوسی در روح المعانی در تفسیر همین آیه این روایت را نقل کردهاند.
نویسنده روح البیان بعد از نقل این روایت از «مجاهد» میگوید: مؤید این حدیث، حدیث معروف «منزلت» است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به علی علیهالسّلام فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی»، زیرا عنوان «صالحین» در آیات قرآن برای انبیاء آمده است، از جمله در آیه: (و کلا جعلنا صالحین)،
و در آیه: (الحقنی بالصالحین)
میباشد (که در اولی عنوان «صالح» به جمعی از انبیاء، و در دومی به حضرت یوسف اطلاق شده است) و هنگامی که علی علیهالسّلام به منزله هارون باشد، او نیز مصداق صالح است.
آیه صبح•آیه صبح
(آیه ۱۸ تکویر، شامل سوگند خداوند به صبحگاه)
به آیه ۱۸ سوره تکویر «آیه صبح» میگویند: (و الصبح اذا تنفس)؛ «و قسم به صبح هنگامی که تنفس کند».
این آیه و آیات قبل و بعد از آن به بحث از حقانیت قرآن و صدق گفتار پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میپردازد، و صبح را به موجود زندهای تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز میشود، و روح حیات در همه موجودات میدمد، گویی در زیر دست و پای لشکر زنگی شب نفسش بریده بود، و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد میشود و نفس تازه میکند!.
این تعبیر شبیه تعبیری است که در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است که میفرماید: (و الصبح اذا اسفر)؛ «سوگند به صبح هنگامی که نقاب از چهره بر گیرد»، گویی ظلمت شب همچون نقاب سیاهی بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار میزند و چهره نورانی و پر فروغ خود را که نشانه زندگی و حیات است به جهانیان نشان دهد.
آیه صد•آیه صد
(آیه ۲۵ فتح، در باره منع مسلمانان از زیارت مسجد الحرام توسط مشرکان در واقعه حدیبیه)
به آیه ۲۵ سوره فتح «آیه صد» میگویند: (هم الذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام و الهدی معکوفا ان یبلغ محله و لو لا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصیبکم منهم معرة بغیر علم لیدخل الله فی رحمته من یشاء لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما)؛ «آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام بازداشتند، و از رسیدن قربانیهای شما به محل قربانگاه مانع گشتند، و هر گاه مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما زیر دست و پا از بین نمیرفتند و از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما نمیرسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمیشد) هدف این بود که خدا هر کس را میخواهد در رحمت خود وارد سازد و اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا میشدند کافران را عذاب دردناکی میکردیم».
تفسیر: اگر در حدیبیه جنگی روی میداد
این آیات به دو نکته مهم در باره ماجرای عظیم «حدیبیه» اشاره میکند. نخست اینکه: تصور نکنید اگر در سرزمین حدیبیه درگیری رخ میداد، مشرکان برنده جنگ میشدند، بلکه اگر کافران با شما در آنجا پیکار میکردند به زودی پشت کرده از میدان فرار مینمودند، سپس ولی و یاوری نمییافتند. و این یک قانون همیشگی الهی است که اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف و سستی نشان ندهند، و با قلبی پاک و نیتی خالص به مبارزه با دشمنان برخیزند، خدا آنها را پیروز میکند، ممکن است گاهی در این امر به منظور امتحان یا اهداف دیگری دیر و زودی باشد اما قطعا پیروزی نهایی با آنها است.
نکته دیگری که در این آیات تبیین شده این است که به راستی این ماجرا مصداق روشن «فتح المبین» بود، جمعیتی محدود بدون تجهیزات کافی جنگی وارد سرزمین دشمن شوند، دشمنی که بارها به مدینه لشکر کشی کرده، و تلاش عجیبی برای در هم شکستن آنها داشته، ولی اکنون که قدم در شهر و دیار او گذاردهاند چنان مرعوب شود که پیشنهاد صلح کند، چه پیروزی از این برتر که بی آنکه حتی قطره خونی از دماغ کسی بریزد چنین تفوقی بر دشمن حاصل گردد؟! بدون شک ماجرای صلح حدیبیه در سراسر جزیره عربستان شکستی برای قریش، و فتحی برای مسلمین محسوب میشد که تا آن حد توانسته بودند از دشمن زهر چشم بگیرند.
جمعی از مفسران برای این آیه شان نزولی ذکر کردهاند، و آن اینکه: مشرکان مکه چهل نفر را در جریان حدیبیه برای ضربه زدن به مسلمانان به طور مخفیانه بسیج کردند که با هوشیاری مسلمانان توطئه آنها نقش بر آب شد، مسلمین همگی را دستگیر کرده خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آوردند و پیامبر صآنها را رها کرد. بعضی عدد آنها را ۸۰ نفر نوشتهاند که از کوه «تنعیم» به هنگام نماز صبح، و با استفاده از تاریکی میخواستند به مسلمانان یورش برند. بعضی نیز گفتهاند در آن هنگام که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در سایه درخت نشسته بود تا پیمان صلح را با نماینده قریش تنظیم کند، و علی علیهالسّلام مشغول نوشتن بود، ۳۰ نفر از جوانان مکه با اسلحه به او حمله ور شدند که به طرز معجزه آسایی توطئه آنها خنثی گشت، و همگی دستگیر شدند و حضرت آنها را آزاد فرمود.
آیه صدع•آیه صدع
(آیه ۹۴ حجر، در باره شروع دعوت علنی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۹۴ سوره حجر «آیه صدع» میگویند: (فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین)؛ «آشکار آنچه را ماموریت داری بیان کن و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن) ».
در این آیه، خداوند فرمان قاطعی به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میدهد و میگوید: در برابر هیاهوی مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستی به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه آشکار آنچه را ماموریت داری بیان کن و حقایق دین را با صراحت برملا ساز.
ماده «صدع» در لغت به معنای شکافتن به طور مطلق، و یا شکافتن اجسام محکم است، و از آنجا که با شکافتن چیزی درونش آشکار میشود، این کلمه به معنی اظهار و افشا و آشکار کردن آمده است، و به درد سر شدید هم «صداع» میگویند، به خاطر اینکه گویی میخواهد سر را از هم بشکافد!.
از بعضی روایات استفاده میشود این آیه در مکه نازل شد، بعد از آن که پیامبر اسلام سه سال مخفیانه دعوت کرد و عده قلیلی از نزدیکان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به او ایمان آوردند، که نخستین آنها از زنان خدیجه، و از مردان علی علیهالسّلام بود.
آیه صدقات•آیه صدقات
(آیه ۶۰ توبه، در باره وجوب زکات و مورد مصرف آن)
به آیه ۶۰ سوره توبه "آیه صدقات" میگویند و برخی آن را "آیه زکات" نامیدهاند. (انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمؤلفة قلوبهم وفی الرقاب والغارمین وفی سبیل الله وابن السبیل فریضة من الله والله علیم حکیم)؛ "صدقات تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیان
و پخش آن و کسانی که دلشان به دست آورده میشود و در
آزادی بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد
[۲۲۱] به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا دانای حکیم است".
نزول این آیه که با کلمه "انما" (نشانه انحصار) آغاز شده پس از آیه زکات (آیه ۱۰۳ همین سوره) است و موارد و مصارف زکات را در هشت مورد منحصر میکند:
۱. فقرا؛
۲. مساکین؛
۳. عاملان زکات (گردآوردندگان آن)؛
۴. مؤلفة قلوبهم (کسانی که با پول و کمک مالی میتوان دل آنان را به اسلام جلب کرد)؛
۵. آزاد ساختن بردگان؛
۶. پرداخت دین بدهکاران؛
۷. در راه خدا؛
۸. واماندگان در راه.
بعضی معتقدند فقیر کسی است که در زندگی خود کمبود مالی دارد و هرگز از کسی طلب نمیکند؛ اما مسکین کسی است که نیازش شدیدتر و دستش از کار کوتاه است؛ از این رو، سؤال و تکدی میکند.
آیه صدیقون•آیه صدیقون
(آیه ۱۹ حدید، در باره منزلت صدیقان و شهداء)
به آیه ۱۹ سوره حدید «آیه صدیقون» میگویند: (و الذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب الجحیم)؛ «کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند آنها صدیقین، و شهداء نزد پروردگارشان هستند، بر آنها است پاداش (اعمال) شان، و نور (ایمان) شان، و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند».
«صدیق» صیغه مبالغه از «صدق» است و به معنای کسی است که سرتاپا راستی است، کسی که علمش گفتارش را تصدیق میکند، و نمونه کامل صداقت است. «شهداء» جمع «شهید» از ماده «شهود» به معنای «حضور توام با مشاهده» است، خواه با چشم ظاهر باشد یا چشم دل. در این آیه، ممکن است مراد از شهداء، «شاهدان بر اعمال» باشد، همانگونه که از آیات دیگر قرآن استفاده میشود که پیامبران گواه اعمال امتهای خود هستند، و پیامبر اسلام «ص» گواه بر آنها، و بر امت اسلامی است، و مسلمانان نیز شاهد و گواه بر اعمال مردمند. و ممکن است به همان معنی شهیدان راه خدا باشد، یعنی افراد مؤمن اجر و پاداش شهیدان را دارند، و به منزله شهداء محسوب میشوند. البته جمع میان هر دو معنا نیز ممکن است، به خصوص اینکه در قرآن مجید واژه شهید و شهداء غالبا به گواهان بر اعمال و مانند آن اطلاق شده است. به هر حال خداوند مؤمنان راستین را در اینجا به دو وصف توصیف میکند: صدیق و شهید، و این نشان میدهد که منظور از مؤمنان در آیه مورد بحث مقام بالایی از ایمان است، و الا یک مؤمن عادی چگونه میتواند این دو وصف را به خود اختصاص دهد؟
در قرآن مجید جمعی از پیامبران بزرگ و مانند آنان به عنوان «صدق» توصیف شدهاند از جمله ابراهیم (سوره مریم، آیه ۴۱)،
ادریس پیامبر (سوره مریم، آیه ۵۶)
و حضرت مریم (سوره مائده، آیه ۷۵).
و در بعضی از آیات قرآن «صدیقین» همردیف پیامبران ذکر شدهاند (سوره نساء، آیه ۶۹).
آیه صفح•آیه صفح
(آیه ۸۵ حجر، در باره دستور به عفو و گذشت بزرگوارانه)
به آیه ۸۵ سوره حجر «آیه صفح» میگویند: (و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق و ان الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل)؛ «ما آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است، جز به حق نیافریدیم، و ساعت موعود (قیامت) قطعا فرا خواهد رسید، از آنها (دشمنان) به خوبی صرفنظر کن (و آنها را به نادانیهایشان ملامت ننما) ».
«صفح» به معنی روی هر چیزی است مانند صفحه صورت، و به همین جهت" فاصفح" به معنای: «روی بگردان و صرف نظر کن» آمده است. در این آیه، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهای سرسختانه مشرکان، ملایمت و محبت نشان ده، و از گناهان آنها صرف نظر کن. و از آنجا که روی گرداندن از چیزی گاهی به خاطر بی اعتنایی و قهر کردن و مانند آنست، و گاهی به خاطر عفو و گذشت بزرگوارانه، لذا در آیه فوق بلافاصله آن را با کلمه جمیل (زیبا) توصیف میکند، یعنی: آنها را ببخش، بخششی زیبا که حتی توام با ملامت نباشد، زیرا تو با داشتن دلیل روشن در راه دعوت و رسالتی که به آن ماموری، برای تحکیم پایههای مبدء و معاد در قلوب مردم، نیازی به خشونت نداری، چرا که منطق و عقل با تو است، به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزایش خشونت و تعصب آنها است.
بعضی تصور کردهاند، این دستور مخصوص دوران زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در مکه بوده است، و پس از آنکه به مدینه هجرت نمود و مسلمانان قدرت یافتند این دستور نسخ شد و دستور جهاد جای آن را گرفت. ولی با توجه به اینکه این دستور در سورههای مدنی نیز آمده، مانند سوره بقره و سوره نور و سوره تغابن و سوره مائده که در بعضی به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور صفح و عفو داده شده و در بعضی به مؤمنان، روشن میشود که این یک دستور عمومی و ابدی است، و اتفاقا هیچ منافاتی با دستور جهاد ندارد، زیرا هر یک از این دو جای مخصوص به خود دارند، در جایی باید با عفو و گذشت پیشرفت کرد، و به هنگامی که عفو و گذشت سبب جرات و جسارت و سوء استفاده گردد چارهای جز شدت عمل نیست.
آیه صلوات•آیه صلوات
(آیه ۵۶ احزاب، در باره صلوات خدا و فرشتگان بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۵۶ سوره احزاب "آیه صلوات" میگویند: (ان الله وملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما)؛ "خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستندای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید".
این آیه از علاقه خاص خداوند و فرشتگان به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سخن میگوید و به مؤمنان نیز دستور میدهد بر پیامبر درود فرستند؛ زیرا مقام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آن قدر والا است که آفریدگار جهان هستی و تمام فرشتگان بر او درود میفرستند؛ از این رو، سزاوار است مؤمنان نیز با این پیام آفریدگار جهان هستی هماهنگ شده، و بر او درود و سلام فرستند.
وقتی این آیه نازل شد، کعب بن عجزه از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسید: سلام بر تو را میدانیم؛ اما صلوات بر تو چگونه است؟ پیامبر فرمودند: بگویید: "اللهم صل علی محمد و آل محمد… ".
این آیه دارای یکی از محسنات بیانی است که به آن "صرف الخزانه" میگویند؛ یعنی لفظ متعددالمعنایی را بیاورند و به تناسب، معانی متعدد آن را اراده کنند؛ مانند: "صلاة" که در لغت به معنای دعا است؛ اما در این آیه "صلاة" از جانب خدا به معنای رحمت، و از جانب ملائکه به معنای استغفار و از طرف بندگان به معنای طلب رحمت است. برخی گفتهاند گرچه صلاة از جانب خداوند به معنای رحمت است، اما مراد از آن در این جا اعتنا و اشاره به شرف و بلندی مرتبه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است؛ لذا بزرگداشت خداوند در حق حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با گفتن (ان الله وملائکته یصلون علی النبی) رساتر از بزرگداشت آدم با امر به سجده فرشتگان است.
درباره حکم وجوب و استحباب صلوات میان فقها اختلاف است. تمام فقهای امامیه صلوات را در تشهد اول و دوم نماز، واجب میدانند و در غیر آن مستحب؛ اما از فقهای اهل سنت تنها شافعی آن را در تشهد دوم واجب میداند. احمدبن حنبل نیز در یکی از دو روایت منقول از او، همانند شافعی فتوا داده است.
آیه صوم•آیه صوم
(آیه ۱۸۳ بقره، در باره وجوب روزه)
به آیه ۱۸۳ سوره بقره "آیه صوم" میگویند: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانی که پیش از شما
[۲۳۰] مقرر شده بود باشد که پرهیزگاری کنید".
"کتب" به معنای "فرض و وجوب" است؛ یعنی بر شما مقرر شده است. "صیام" در لغت به معنای امساک و در شرع نیز امساکی مخصوص است که روزه دار از اذان صبح تا اذان مغرب از خوردن و آشامیدن و… خودداری میکند.
در این آیه، یکی از احکام مهم اسلامی تشریع و به یکی از حکمتهای آن یعنی پرورش روح تقوا و پرهیزکاری در همه ابعاد و زمینهها نیز اشاره شده است. روزه از نظر مادی و معنوی آثار فراوانی دارد که مهمترین آنها در بعد اخلاقی و تربیتی آن است؛ یعنی روح را لطیف و اراده انسان را قوی و غرایز را تعدیل میکند.
از دیگر نکاتی که در این آیه به آن اشاره شده، وجود روزه در امتهای پیشین است که این مطلب از تورات و انجیل فعلی نیز برمی آید؛ هرچند از نظر شرایط و کم و کیف تفاوتهایی با روزه در اسلام دارد.
آیه طریق دعوت•آیه طریق دعوت
(آیه ۱۲۵ نحل، در باره دعوت منطقی و حکیمانه به اسلام)
به آیه ۱۲۵ سوره نحل "آیه طریق دعوت" میگویند: (ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله وهو اعلم بالمهتدین)؛ "با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به
[۲۳۲] که نیکوتر است مجادله نمای در حقیقت پروردگار تو به
[۲۳۳] کسی که از راه او منحرف شده داناتر و او به
[۲۳۴] راه یافتگان
[۲۳۵] داناتر است ".
در این آیه و نیز آیات ۱۲۶ و ۱۲۷ همین سوره
دستورهای مهم اخلاقی از نظر برخورد منطقی و طرز بحث وگفت و گو و چگونگی کیفر و عفو و نحوه ایستادگی مقابل توطئههای مشرکان و یهودیان و به طور کلی با گروههای مخالف، بیان شده است و میتوان آن را به صورت یک اصل برای روش مبارزه با مخالفان اسلام پذیرفت و در هر زمان و مکان از آن استفاده کرد.
این منشور ده اصل دارد که سه اصل مهم آن در این آیه شریفه بیان شده است:
۱. برای دعوت به سوی پروردگار باید از وسیله "حکمت" استفاده کرد. "حکمت" یعنی علم و استدلال که مانع از فساد و انحراف است؛
۲. دعوت با اندرزهای نیکو باشد؛ یعنی استفاده از عواطف انسانها و توده عظیم مردم به منظورکشاندن آنان به سوی حق. در حقیقت "حکمت" از بعد عقلی وجود انسان استفاده میکند، و موعظه حسنه از بعد عاطفی؛
۳. جدال و مناظره و گفت و گو با مخالفان با بهترین و نیکوترین روش صورت پذیرد؛ زیرا ذهن مخالفان انباشته از مسائل نادرست است که باید با مناظره و گفت و گو خالی شود؛ از این رو، مناظره وقتی مؤثر است که با روش احسن و نیکو صورت گیرد؛ یعنی بر پایه حق، عدالت، درستی و امانت استوار، و از هرگونه توهین و تحقیر و خلاف گویی و استکبار و برتری جویی خالی باشد.
آیه طلاق•آیه طلاق
(آیه ۲۲۹ بقره، در باره بعضی احکام طلاق)
به آیه ۲۲۹ سوره بقره "آیه طلاق" میگویند: (الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان ولا یحل لکم ان تاخذوا مما آتیتموهن شیئا الا ان یخافا الا یقیما حدود الله فان خفتم الا یقیما حدود الله فلا جناح علیهما فیما افتدت به تلک حدود الله فلا تعتدوها ومن یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون)؛ "طلاق
[۲۳۹] دو بار است پس از آن یا
زن را بخوبی نگاه داشتن یا بشایستگی آزاد کردن و برای شما روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزی بازستانید مگر آنکه
[۲۴۱] در به پا داشتن حدود خدا بیمناک باشند پس اگر بیم دارید که آن دو حدود خدا را برپای نمیدارند در آنچه که
برای آزاد کردن خود فدیه دهد گناهی بر ایشان نیست این ست حدود احکام الهی پس از آن تجاوز مکنید و کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند آنان همان ستمکارانند".
آیات فراوانی درباره طلاق در قرآن هست و حتی یک سوره نیز به "طلاق" نامیده شده است. با وجود این، برخی تنها آیه ۲۲۹ سوره بقره را آیه طلاق دانستهاند.
برخی از تازه مسلمانها، به پیروی از قانون جاهلیت از قانون اسلامی "عده" و "رجوع" (در آیه ۲۲۸ سوره بقره)
سوءاستفاده میکردند و برای آن که همسر خود را در ناراحتی و سختی قرار دهند، پی درپی او را طلاق میدادند و پیش از تمام شدن عده رجوع میکردند.
این آیه از آن عمل ناجوانمردانه جلوگیری کرده، میگوید: تا دو مرتبه طلاق و رجوع صحیح است؛ اما اگر برای بار سوم طلاق انجام گیرد، دیگر حقی برای رجوع نیست.
نیز ر. ک: آیه عده طلاق.
آیه ظهار•آیه ظهار
(آیه ۲ مجادله،
در باره تشبیه زن خود به یکی از محارم به قصد طلاق)
به آیه ۲ سوره مجادله «آیه ظهار» میگویند. گفتنی است که چهار آیه اول این سوره درباره «ظهار» سخن میگویند و تنها آیه دوم به این نام معروف شده است.
«ظهار» در لغت به معنای «پشت» و در اصطلاح عبارت خاصی است که با آن، زن بر مرد حرام میشود. ظهار یکی از سنتهای جاهلی است که در آن مرد، همسر خود را به یکی از محارم یا مادر خود تشبیه کرده، این گونه انزجار خود را از وی ابراز میدارد، و در واقع صیغه ظهار به جای نوعی طلاق کاربرد داشته است.
در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اوس بن صامت همسر خود را ظهار کرد و درپی شکایت همسرش به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چهار آیه اول سوره مجادله در بیان احکام ظهار نازل شد. در این آیات، به مسائل ذیل اشاره شده است: ۱. نقض سنت جاهلی؛ ۲. کفاره ظهار.
اگر مردی پس از ظهار، پشیمان شود و قصد آمیزش با همسر خود را داشته باشد، باید پیش از آن کفاره بدهد؛ یعنی یک بنده آزاد کند یا شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را اطعام کند.
همچنین برخورد قاطع اسلام با ظهار، بیانگر این است که اسلام هرگز اجازه نمیدهد مردان خودکامه با استفاده از رسوم و عادات ظالمانه، به حقوق زن تجاوز کنند؛ بلکه با این گونه سنتهای خرافی، مبارزه و آنها را ملغی اعلام میکند.
آیه عبث•آیه عبث
(آیه ۱۱۵ مؤمنون، در باره عبث نبودن آفرینش انسان و ضرورت معاد)
به آیه ۱۱۵ سوره مؤمنون «آیه عبث»، و همچنین «آیه بعث» میگویند: (ا فحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون)؛ «آیا گمان کردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز گشت نخواهید کرد! ».
از آنجا که در آیات گذشته بخشی از مجازات دردناک دوزخیان آمده بود در تعقیب آن در این قسمت از آیات نوعی دیگر از مجازاتهای
این آیه کوتاه و پر معنا یکی از زندهترین دلائل رستاخیز و حساب و جزای اعمال را بیان میکند، و آن اینکه اگر راستی قیامت و معادی در کار نباشد زندگی دنیا عبث و بیهوده خواهد بود، زیرا زندگی این جهان با تمام مشکلاتی که دارد و با اینهمه تشکیلات و مقدمات و برنامههایی که خدا برای آن چیده است اگر صرفا برای همین چند روز باشد بسیار پوچ و بی معنا میباشد. و در آیه بعد اضافه میکند" خداوندی که فرمانروای حق است هیچ معبودی جز او نیست و پروردگار عرش کریم است برتر از آن است که جهان هستی را بیهوده و بی هدف آفریده باشد (فتعالی الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکریم). در واقع کسی کار پوچ و بی هدف میکند که جاهل و ناگاه، یا ضعیف و ناتوان، یا ذاتا وجودی باطل و بیهوده باشد، اما خداوندی که جامع تمام صفات کمالیه است، فرمانروا و مالک همه عالم هستی است، و حق است و جز حق از او صادر نمیشود، چگونه ممکن است آفرینش او عبث و بی هدف باشد.
ما از یک سو میبینیم جهان آفرینش، هم از نظر عظمت و هم از نظر نظم، فوق العاده وسیع و پرشکوه و اعجاب انگیز است، اسرار این جهان بقدری است که دانشمندان بزرگ معترفند تمام معلومات بشر در برابر آن همچون یک صفحه کوچک است از یک کتاب بسیار بزرگ، بلکه همه آنچه را از این عالم میدانیم در حقیقت الفبای این کتاب است. هر یک از کهکشانهای عظیم این عالم شامل چندین میلیارد ستاره است و تعداد کهکشانها و فواصل آنها آن قدر عظیم است که حتی محاسبه آن با سرعت سیر نور که در یک ثانیه سیصد هزار کیلومتر راه را طی میکند وحشت آور است. نظم و دقتی که در ساختمان کوچکترین واحد این جهان به کار رفته همانند نظم و دقتی است که در ساختمان عظیمترین واحدهای آن دیده میشود. و انسان در این میان، لا اقل کاملترین موجودی است که ما میشناسیم و عالیترین محصول این جهان است تا آنجا که ما میدانیم، از سوی دیگر میبینیم که این عالیترین محصول شناخته شده عالم هستی یعنی انسان در این عمر کوتاه خود در میان چه ناراحتیها و مشکلاتی بزرگ میشود؟ او هنوز دوران طفولیت را با همه رنجها و مشکلاتش پشت سر نگذاشته و نفسی تازه نکرده دوران پر غوغای جوانی با طوفانهای شدید و کوبنده ا
ش فرا میرسد، و هنوز جای پای خود را در فصل شباب محکم نکرده دوران کهولت و پیری با وضع رقت بارش در برابر او آشکار میشود. آیا باور کردنی است که هدف این دستگاه بزرگ و عظیم، و این اعجوبه خلقت که نامش انسان است همین باشد که چند روزی در این جهان بیاید این دورانهای سه گانه را با رنجها و مشکلاتش طی کند، مقداری غذا مصرف کرده، لباسی بپوشد، بخوابد و بیدار شود و سپس نابود گردد و همه چیز پایان یابد. اگر راستی چنین باشد آیا آفرینش مهمل و بیهوده نیست؟ آیا هیچ عاقلی این همه تشکیلات عظیم را برای هدفی به این کوچکی میچیند؟! فرض کنید ملیونها سال نوع انسان در این دنیا بماند، و نسلها یکی پس از دیگری بیایند و بروند، علوم مادی آن قدر ترقی کند که بهترین تغذیه و لباس و مسکن و عالیترین درجه رفاه را برای بشر فراهم سازد، ولی آیا این خوردن و نوشیدن و پوشیدن و خوابیدن و بیدار شدن، ارزش این را دارد که اینهمه تشکیلات برای آن قرار دهند؟
بنا بر این مطالعه این جهان با عظمت به تنهایی دلیل بر این است که مقدمهای است برای عالمی وسیعتر و گسترده تر، جاودانی و ابدی، تنها وجود چنان جهانی است که میتواند به زندگی ما مفهوم بخشد، و آن را از هیچی و پوچی در آورد.
آیه عدد مقاتلین•آیه عدد مقاتلین
(آیه ۶۵ انفال، در باره حد نصاب جنگجویان در وجوب جهاد)
به آیه ۶۵ سوره انفال «آیه عدد مقاتلین» میگویند: (یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائة یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لا یفقهون)؛ «ای پیامبر! مومنان را تحریک به جنگ (با دشمن) کن، هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند پیروز میگردند چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند! ».
در این آیه خداوند خطاب به مؤمنان میفرماید: اگر از شما بیست نفر سرباز با استقامت باشد بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد نفر باشد بر هزار نفر از کافران غلبه میکند. و گرچه تعبیر آیه به صورت اخبار از غلبه یک نفر بر ده نفر است، ولی به قرینه آیه بعد که میگوید: «الآن خفف الله عنکم» (هم اکنون خدا این تکلیف را بر شما تخفیف داد) روشن میشود که منظور از آن تعیین وظیفه و برنامه و دستور است نه تنها یک خبر ساده، و به این ترتیب مسلمانان نباید منتظر این باشند که از نظر نفرات جنگی با دشمن در یک سطح مساوی قرار گیرند بلکه حتی اگر عدد آنها یک دهم نفرات دشمن باشد باز وظیفه جهاد بر آنها فرض است. سپس اشاره به علت این حکم کرده و میگوید" این بخاطر آن است که دشمنان بی ایمان شما جمعیتی هستند که نمیفهمند (بانهم قوم لا یفقهون)، و با تقلید کورکورانه و یا تعصب خشک و بی منطق به دنبال این مکتب افتادهاند و این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن پایان کار و نتیجه مبارزه، اعصاب آنها را سست میکند، و توان و استقامتشان را میگیرد، و از آنها موجودی ضعیف میسازد.
اما به دنبال دستور سنگین فوق، خداوند آن را چند درجه تخفیف میدهد و میفرماید: (الآن خفف الله عنکم و علم ان فیکم ضعفا فان یکن منکم مائة صابرة یغلبوا مائتین و ان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن الله و الله مع الصابرین)؛ «هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست در میان شما افرادی ضعیف و سست هستند، در این حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پیروز میشوند و خداوند با صابران است».
همانطور که مشاهده کردیم آیه نخست، به مسلمانان دستور میدهد که حتی اگر لشگر دشمن ده برابر آنها باشد از مقابله با آنها سرباز نزنند، در حالی که در آیه دوم نسبت را به دو برابر تنزل داده است. این اختلاف ظاهری سبب شده که بعضی حکم آیه اول را بوسیله آیه دوم منسوخ بدانند، و یا آیه اول را بر یک حکم مستحب و آیه دوم را بر یک حکم واجب حمل کنند، یعنی اگر تعداد دشمنان حد اکثر دو برابر تعداد مسلمانان باشد وظیفه دارند از میدان جهاد عقب نشینی نکنند، اما اگر بیش از دو برابر باشد تا ده برابر میتوانند از جهاد خود داری کنند، اما بهتر آن است که باز هم دست از جهاد بر ندارند.
ولی جمعی از مفسران را عقیده بر این است که اختلاف ظاهری که بین دو آیه دیده میشود نه دلیل بر نسخ است و نه دلیل بر استحباب، بلکه هر یک از این دو حکم مورد معینی دارد: به هنگامی که مسلمانان گرفتار ضعف و سستی شوند و در میان آنها افراد تازه کار و ناآزموده و ساخته نشده بوده باشند مقیاس سنجش همان نسبت دو برابر است، ولی به هنگامی که افراد ساخته شده و ورزیده و قوی الایمان همانند بسیاری از رزمندگان بدر بوده باشند این نسبت تا ده برابر ترقی میکند. بنا بر این دو حکم مذکور در دو آیه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرائط متفاوت است، و به این ترتیب نسخی در اینجا وجود ندارد، و اگر میبینیم در بعضی از روایات تعبیر به نسخ شده است باید توجه داشته باشیم که نسخ در لسان روایات مفهوم وسیعی دارد که «تخصیص» را هم شامل میشود.
آیه عده طلاق•آیه عده طلاق
(آیه اول سوره طلاق، در باره بعضی احکام عده طلاق)
به آیه اول سوره طلاق "آیه عده طلاق" میگویند: (یا ایها النبی اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن واحصوا العدة واتقوا الله ربکم لا تخرجوهن من بیوتهن ولا یخرجن الا ان یاتین بفاحشة مبینة وتلک حدود الله ومن یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدری لعل الله یحدث بعد ذلک امرا)؛ "ای پیامبر چون زنان را طلاق گویید در
بندی عده آنان طلاقشان گویید و حساب آن عده را نگه دارید و از خدا پروردگارتان بترسید آنان را از خانه هایشان بیرون مکنید و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکاری شده باشند این است احکام الهی و هر کس از مقررات خدا
[۲۴۹] فراتر نهد قطعا به خودش ستم کرده است نمیدانی شاید خدا پس از این پیشامدی پدید آورد".
آیه به بخشی از مباحث مربوط به طلاق پرداخته و پنج حکم از احکام آن را بیان کرده است:
۱. طلاق زمانی صورت گیرد که زن از عادت ماهیانه پاک شده و با همسرش نزدیکی نکرده باشد؛
۲. مدت نگهداری عده، کاملا محاسبه شود؛ یعنی از زمان اجرای صیغه طلاق و مباینت، تا سه طهر باید عده نگه دارد.
۳. شوهران، همسران مطلقه خود را در زمان عده از خانه هایشان بیرون نکنند.
۴. زنان نیز در دوران عده از خانههای خود (خانه همسران خود) بیرون نروند. گرچه این حکم مهم اسلامی از سوی بسیاری از مردم اجرا نمیشود و به محض جاری شدن صیغه طلاق، هم مرد به خود اجازه بیرون کردن زن را میدهد و هم زن میپندارد آزاد است که از خانه شوهر خارج شود؛ ولی این حکم اسلامی فلسفه استواری از قبیل احترام به زن، احتمال بازگشت به زناشویی و… را دارد که از آن غفلت شده است.
۵. حکم پنجم استثنایی است از قانون بند ۳، که اگر نگهداری زن در منزل باعث مشکلات بیشتری همچون بدخلقی، بد زبانی یا ارتکاب جرم زنا و… شود، آن گاه ضرورتی به نگهداری آنان نیست. مدت عده طلاق سه طهر است (در غالب موارد، حدود سه ماه است) و طبق آیه ۲۲۸ سوره بقره،
عده طلاق زنان باردار وضع حمل است.
آیه عده وفات•آیه عده وفات
(آیه ۲۳۴ بقره، تعیین عده زن شوهر مرده)
به آیه ۲۳۴ سوره بقره "آیه عده وفات" یا "آیه تربص" میگویند: (والذین یتوفون منکم ویذرون ازواجا یتربصن بانفسهن اربعة اشهر وعشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف والله بما تعملون خبیر)؛ "و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی بر جای میگذارند
[۲۵۲] چهار ماه و ده روز انتظار میبرند پس هرگاه عده خود را به پایان رساندند در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام دهند گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است".
شوهرکردن دوباره زنان بلافاصله پس از مرگ شوهر، با محبت و حفظ احترام همسر سابق و یقین به خالی بودن رحم از نطفه او سازگار نیست. همچنین سبب جریحه دار شدن عواطف بستگان متوفا نیز میشود؛ لذا این آیه ازدواج مجدد زنان را به نگه داشتن عده به مدت چهارماه و ده روز مشروط کرده است. طبق روایات پیشوایان اسلام، زنان موظفند در این مدت شکل سوگواری خود را حفظ کنند؛ یعنی از خودآرایی و مانند آن بپرهیزند.
مهمترین انگیزه نگهداری، حفظ احترام زوجیت است؛ لذا حتی اگر هیچ گونه احتمالی درباره بارداری زن نباشد، باز باید عده نگه دارد. زمان آغاز عده، مرگ شوهر نیست؛ بلکه از هنگامی است که خبر مرگ شوهر به زن میرسد.
پس از پایان زمان عده، زن با هر کس بخواهد میتواند ازدواج کند و اولیا به خاطر خرافات و یا افکار موهوم، هیچ گاه نباید مانع ازدواج آنان شوند.
برخی گفتهاند: این آیه، آیه ۲۴۰ همین سوره
را نسخ کرده که در آن فرموده است: زن شوهر مرده باید یک سال در خانه همسرش نگهداری شود.
آیه عذاب واقع•آیه عذاب واقع
(آیه اول سوره معارج، نازل شده در شان یکی از دشمنان امیرالمومنین )
به اولین آیه سوره معارج «آیه عذاب واقع» میگویند: (سال سائل بعذاب واقع)؛ «تقاضا کنندهای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! ».
بسیاری از مفسران و ارباب حدیث شان نزولی برای این آیه و آیات بعد از آن نقل کردهاند که حاصل آن چنین است: هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم علی علیهالسّلام را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه:» هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است. چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد، «نعمان بن حارث فهری» (یا: حارث بن نعمان، یا: جابر بن نذر) خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان- اشاره به علی علیهالسّلام - را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است. نعمان روی بر گرداند در حالی که میگفت: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران! » اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیات نازل گشت.
علامه امینی در الغدیر این شان نزول را از سی نفر از علمای معروف اهل سنت نقل میکند (با ذکر مدرک و نقل عین عبارت) از جمله: تفسیر غریب القرآن (حافظ ابو عبید هروی)، تفسیر شفاء الصدور (ابو بکر نقاش موصلی)، تفسیر الکشف و البیان (ابو اسحاق ثعالبی)، تفسیر قرطبی، تذکره ابو اسحاق ثعالبی، کتاب فرائد السمطین حموینی، کتاب درر السمطین (شیخ محمد زرندی)، تفسیر السراج المنیر (شمس الذین شافعی)، کتاب سیره حلبی، کتاب نور الابصار (سید مؤمن شبلنجی)، و کتاب شرح جامع الصغیر سیوطی (شمس الدین الشافعی).
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة در مورد احادیثی که در شان نزول این آیات آمده ۷ اشکال طرح کرده است:
۱. داستان غدیر بعد از بازگشت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از حجة الوداع یعنی در سال دهم هجرت واقع شد در حالی که سوره معارج از سورههای مکی است که قبل از هجرت نازل شده است.
پاسخ: بسیاری از سورهها مکی نامیده میشود در حالی که بعضی از آیات نخستین آن طبق تصریح مفسران در مدینه نازل شده، و به عکس سورههایی است که مدنی نامیده میشود ولی بعضی از آیات آن در مکه نازل گشته است.
۲. در این حدیث آمده است که حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم رسید، و میدانیم ابطح درهای است در مکه، و این با نزول آیه بعد از داستان غدیر مناسب نیست.
پاسخ: تعبیر ابطح فقط در بعضی از روایات آمده، علاوه اینکه ابطح و بطحاء به معنای هر زمین شنزاری است که سیل از آن جاری میشود، و در سرزمین مدینه نیز مناطقی وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مینامند، و در اشعار عرب و روایات بسیار به آن اشاره شده است.
۳. آیه: (و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء)
بعد از جنگ بدر نازل شده، و سالها قبل از داستان غدیر است.
جواب: حارث بن نعمان از این آیه در کلام خود استفاده کرده، و این ربطی به شان نزول ندارد.
۴. قرآن مجید میگوید: (و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون)؛ «خداوند آنها را عذاب نمیکند در حالی که تو در میان آنها هستی، و خداوند آنها را عذاب نمیکند در حالی که استغفار میکنند»
مفاد آیه این است که با وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هرگز عذابی نازل نخواهد شد.
پاسخ: آنچه قابل قبول است اینکه عذاب عمومی و دستجمعی به خاطر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم وجود نداشت، ولی عذابهای خصوصی و شخصی بر افراد نازل شده، چنان که تاریخ اسلام گواه است که افراد متعددی مانند: ابو زمعه و مالک بن طلاله و حکم بن ابی العاص و غیر آنها به خاطر نفرین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یا بدون آن گرفتار عذاب شدند. علاوه بر این آیه فوق تفسیرهای دیگری نیز دارد که طبق آن استدلال به آن در اینجا ممکن نیست.
۵. اگر چنین شان نزولی صحیح بود باید مانند داستان «اصحاب الفیل» معروف میشد.
پاسخ: این شان نزول به قدر کافی مشهور و معروف است و گفته شد که حد اقل در ۳۰ کتاب از کتب تفسیر و حدیث آمده، و نباید انتظار داشت یک حادثه شخصی همانند یک حادثه عمومی مثل داستان اصحاب الفیل انعکاس یابد، چرا که آن داستان جنبه همگانی داشت، سر تا سر مکه را گرفته بود و یک لشکر بزرگ طی آن نابود گشت، ولی داستان حارث بن نعمان تنها مربوط به یک نفر است.
۶. از این حدیث استفاده میشود که حارث بن نعمان مبانی اسلام را قبول داشت، چگونه ممکن است یک مسلمان در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به چنین عذابی گرفتار شود؟
پاسخ: احادیث فوق به خوبی نشان میدهد که او نه تنها گفته پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را قبول نداشت بلکه به خداوند نیز معترض بود که چرا چنین دستوری را درباره علی علیهالسّلام به پیامبرش داده است؟! و این شدیدترین مرتبه کفر و ارتداد محسوب میشود.
۷. در کتابهای معروفی مانند استیعاب که نام صحابه آمده اسمی از حارث بن نعمان نمیبینیم.
پاسخ: آنچه در این کتاب و مانند آن از نامهای صحابه آمده تنها مربوط به بخشی از صحابه است، مثلا در کتاب اسد الغابة که از مهمترین کتبی است که اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را بر میشمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده، در حالی که میدانیم تنها در حجة الوداع صد هزار نفر یا بیشتر در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بودند، بنا بر این شکی نیست که بسیاری از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نامشان در این کتب نیامده است.
آیه عز•آیه عز
(آیه ۱۱۱ اسراء، در باره عزت خداوند و نفی فرزند، شریک و دوست برای او)
به آیه ۱۱۱ سوره اسراء "آیه عز" یا "آیه عزت" میگویند: (وقل الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا ولم یکن له شریک فی الملک ولم یکن له ولی من الذل وکبره تکبیرا)؛ "و بگو ستایش خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که
به دوستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار ".
سیوطی در الدرالمنثور به نقل از احمد و طبرانی از معاذ بن انس روایت کرده است که گفت: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: آیه (وقل الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا…) "آیه عزت" است. در این آیه به سه مورد از صفات خدا اشاره شده است:
۱. نفی فرزند: داشتن فرزند دلیل بر نیاز، جسمانی بودن و شبیه و نظیرداشتن است.
۲. نفی شریک: وجود شریک دلیل بر محدودیت قدرت و حکومت یا عجز و ناتوانی است.
۳. نفی ولی و حامی در برابر مشکلات و شکستها: نفی این صفت نیز از خداوند بزرگ و بی نهایت بدیهی است.
مرحوم طبرسی از برخی مفسران نقل میکند که این آیه ناظر به نفی اعتقاد انحرافی سه گروه است:
۱. مسیحیان و یهودیان که برای خدا فرزند قائل بودند؛
۲. مشرکان عرب که برای او شریکی میپنداشتند؛
۳. ستاره پرستان و مجوسیان که برای خداوند یاور قائل بودند.
آیه عفو اهل کتاب•آیه عفو اهل کتاب
(آیه ۱۰۹ بقره، در باره دستور به عفو اهل کتاب، تا قبل از تشریع جهاد)
به آیه ۱۰۹ سوره بقره «آیه عفو اهل کتاب» میگویند: (ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره ان الله علی کل شی ء قدیر)؛ «بسیاری از اهل کتاب از روی حسد که در وجود آنها ریشه دوانده دوست میداشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر باز گردانند، با اینکه حق برای آنها کاملا روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چیزی توانا است».
قرآن در آیات فوق به این امر اشاره کرده میگوید: " بسیاری از اهل کتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به کفر باز گردانند با اینکه حق برای آنها کاملا آشکار شده است" (ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق).
در این آیه قرآن به مسلمانان دستور میدهد که در برابر تلاشهای اهل کتاب برای برگرداندن شما از راه حق، آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خدا فرمان خودش را بفرستد. این در واقع یک دستور تاکتیکی است که به مسلمانان داده شده که در برابر فشار شدید دشمن در آن شرائط خاص از سلاح عفو و گذشت استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند. منظور از «فرمان خدا» در اینجا به گفته بسیاری از مفسران، فرمان جهاد است که در آن هنگام هنوز نازل نشده بود، شاید به این علت که هنوز آمادگی همه جانبه برای این فرمان نداشتند، و لذا بسیاری معتقدند که این آیه بوسیله آیات جهاد نسخ شده است. ولی برخی، تعبیر نسخ در مورد این آیه را صحیح نمیدانند، چرا که نسخ آن است که حکمی ظاهرا به صورت نامحدود تشریع گردد اما در باطن موقت باشد، ولی حکم عفو و گذشت در این آیه، محدود به زمانی شده که فرمان جهاد نیامده است.
آیه غار•آیه غار
(آیه ۴۰ توبه، در باره هجرت پیامبر از مکه و پناه گرفتن در غار به همراه ابوبکر)
به آیه ۴۰ سوره توبه «آیه غار» میگویند: (الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها و جعل کلمة الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم)؛ «اگر او را یاری نکنید خداوند (او را یاری خواهد کرد همانگونه که در مشکلترین ساعات او را تنها نگذارد) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالی که دومین نفر بود (و یک نفر همراه او بیش نبود) در آن هنگام که آن دو در غار بودند و او به همسفر خود میگفت غم مخور خدا با ماست! در این موقع خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید او را تقویت نمود و گفتار (و هدف) کافران را پائین قرار داد (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آئین او) بالا (و پیروز) است و خداوند عزیز و حکیم است».
این آیه در مورد هجرت پیامبر از مکه به مدینه و مخفی شدن در «غار ثور» است، و یادآوری میکند خداوندی که در سختترین حالات و پیچیدهترین شرائط پیامبرش را به شکل معجز آسایی یاری کرد قادر است باز از او حمایت کند، و آن زمانی بود که مشرکان مکه توطئه خطرناکی برای نابود کردن پیامبر چیده بودند و تصمیم گرفتند عده زیادی شمشیر زن از قبائل مختلف عرب خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را شبانه در حلقه محاصره قرار دهند و صبحگاهان دسته جمعی به او حمله کنند و او را در بسترش از دم شمشیرها بگذرانند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم که به فرمان خدا از این جریان آگاه شده بود آماده بیرون رفتن از مکه و هجرت به مدینه شد، اما نخست برای این که کفار قریش به او دست نیابند به غار ثور که در جنوب مکه قرار داشت و در جهت مخالف جاده مدینه بود پناه برد. دشمنان کوشش فراوانی برای یافتن پیامبر کردند ولی مایوس و نومید بازگشتند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پس از سه شبانه روز توقف در غار و اطمینان از بازگشت دشمن، شبانه از بیراهه به سوی مدینه حرکت کرد، و بعد از چندین شبانه روز سالم به مدینه رسید و فصل نوینی در تاریخ اسلام آغاز شد.
در این سفر، ابو بکر نیز همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود. ماجرای مصاحبت ابو بکر با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در این سفر و اشارات سر بستهای که در آیه فوق به این موضوع شده در میان مفسران شیعه و اهل تسنن بحثهای مختلفی برانگیخته است. فخر رازی در تفسیر خود با تعصب خاصی کوشش کرده که دوازده فضیلت! برای ابو بکر از آیه فوق استنباط کند. از طرف دیگر، بعضی اصرار دارند که مذمتهای متعددی از آیه استفاده میشود. توجه به نکات ذیل، موضوع را تا حدی روشن میکند:
۱. کلمه «صاحب» دلیل بر مدح یا ذم نیست، زیرا صاحب به معنای همنشین و همسفر است، اعم از اینکه این همنشین و همسفر شخص خوبی باشد یا بد، چنان که در آیه ۳۷ سوره کهف در داستان آن دو نفر که یکی با ایمان و خداپرست و دیگری بی ایمان و مشرک بود میخوانیم: (قال له صاحبه و هو یحاوره ا کفرت بالذی خلقک من تراب)؛ «رفیقش به او گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک آفریده کافر شدی؟ ».
۲. ضمیر «علیه» در جمله: «فانزل الله سکینته علیه» به قرینه جمله بعد (و ایده بجنود لم تروها: او را با لشکری نامرئی یاری کرد)، و با توجه به اتحاد مرجع ضمیرها، به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برمی گردد، و نباید تصور کرد که سکینه مربوط به موارد حزن و اندوه است، بلکه در قرآن کرارا میخوانیم که سکینه بر شخص پیامبر نازل گشت هنگامی که در شرائط سخت و مشکلی قرار داشت، از جمله در آیه ۲۶ همین سوره در جریان جنگ حنین میخوانیم: (ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین)؛ «خداوند سکینه و آرامش را در آن شرائط سخت بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد»،
و نیز در آیه ۲۶ سوره فتح میخوانیم: (فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین)،
در حالی که در جملههای قبل در این دو آیه هیچگونه سخنی از حزن و اندوه به میان نیامده است بلکه سخن از پیچیدگی اوضاع به میان آمده است.
۳. جمله «ایده بجنود لم تروها» نمیتواند به ابو بکر بر گردد، زیرا تمام بحث این آیه بر محور یاری خداوند نسبت به پیامبر دور میزند و قرآن میخواهد روشن کند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تنها نیست و اگر یاریش نکنید خدا یاریش خواهد کرد.
آیه غض•آیه غض
(آیه ۳۰ نور، در باره نهی از نگاه به نامحرمان و حفظ عورت)
به آیه ۳۰ سوره نور «آیه غض» میگویند: (قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون)؛ «به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است».
شان نزول: در کتاب کافی در شان نزول آیه فوق از امام باقر علیهالسّلام نقل شده است که جوانی از انصار در مسیر خود با زنی روبرو شد- و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار میدادند- (و طبعا گردن و مقداری از سینه آنها نمایان میشد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت هنگامی که زن گذشت جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه میکرد در حالی که راه خود را ادامه میداد تا اینکه وارد کوچه تنگی شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه میکرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزی استخوان یا قطعه شیشهای که در دیوار بود صورتش را شکافت! هنگامی که زن گذشت جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است و به لباس و سینه اش ریخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر میروم و این ماجرا را بازگو میکنم، هنگامی که چشم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به او افتاد فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه فوق را آورد.
«یغضوا» از ماده «غض» در اصل به معنای کم کردن و نقصان است، و در بسیاری از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته میشود، بنا بر این آیه نمیگوید مؤمنان باید چشمهاشان را فرو بندند، بلکه میگوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این تعبیر لطیفی است به این منظور که اگر انسان به راستی هنگامی که با زن نامحرمی روبرو میشود بخواهد چشم خود را به کلی ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن برای او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او بر گیرد و چشم خود را پائین اندازد گویی از نگاه خویش کاسته است و آن صحنهای را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلی حذف کرده.
قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند (و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف کرده) تا دلیل بر عموم باشد، یعنی از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگیرند. اما با توجه به سیاق آیات مخصوصا آیه بعد که سخن از مساله حجاب به میان آمده به خوبی روشن میشود که منظور نگاه نکردن به زنان نامحرم است، شان نزولی را که در بالا آوردیم نیز این مطلب را تایید میکند.
دومین دستور در آیه فوق همان مساله حفظ فروج است. «فرج» در اصل به معنای شکاف و فاصله میان دو چیز است، ولی در اینگونه موارد کنایه از عورت میباشد. منظور از حفظ فرج به طوری که در روایات وارد شده است پوشانیدن آن از نگاه کردن دیگران است.
تفسیر نمونه، ج۱۴، ص: ۴۳۵، وسائل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۹ و تفسیر نور الثقلین
آیه فئ•آیه فئ
(آیه ۷ حشر، در باره حکم غنائم به دست آمده بدون جنگ و درگیری)
به آیه ۷ سوره حشر "آیه فیء" میگویند: (ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شدید العقاب)؛ "آنچه خدا از
[۲۶۶] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آن خدا و از آن پیامبر
[۲۶۷] و متعلق به خویشاوندان نزدیک
[۲۶۸] و یتیمان و بینوایان و درراه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده
[۲۶۹] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است".
"فیء" در اصل به معنای "رجوع و بازگشت" است، و در اصطلاح فقهی به آن دسته از غنائم جنگی گفته میشود که بدون زحمت و رنج و خونریزی نصیب جامعه اسلامی گردد.
این آیه و آیه ۶ همین سوره ناظر به داستان شکست یهود بنی نضیر است که پس از خروج آنان از مدینه، باغها و زمینهای کشاورزی و خانهها و قسمتی از اموالشان در مدینه باقی ماند و مسلمانان در اندیشه تقسیم آنها براساس سنت جاهلی بودند، که این آیه
فیء نازل شد و با صراحت بیان کرد که چون برای این اموال، جنگی نشده است و مسلمانان زحمتی نکشیدهاند، تمام آن به رسول خدا (رئیس حکومت اسلامی) تعلق دارد، و او هر طور صلاح بداند تقسیم میکند. و از آن جایی که شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است، قسمت عمده را برای آنان صرف میکند.
در نتیجه میتوان گفت این آیه مصارف فیء را بیان میکند که شش مصرف دارد:
۱. سهم خدا؛ ۲. سهم پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ؛ ۳. سهم ذی القربی؛ ۴. سهم یتیمان؛ ۵. سهم مسکینان؛ ۶. سهم درراه ماندگان.
از دیگر نکات مهم درباره این آیه که به آن ارتباط دارد، داستان غم انگیز فدک است. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با توجه به این آیه و آیه ۶ همین سوره (خداوند فیء را مخصوص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دانست) مجاز بود آن را در راههای مذکور مصرف کند. یکی از آن راهها مصرف در زندگی ذی القربی (خاندان علی علیهالسّلام و فاطمه سلاماللهعلیهم ) بود. با توجه به این، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فدک (دهکدهای آباد در اطراف مدینه و از یهودیان خیبر، که بدون خونریزی و جنگ به غنیمت گرفته بود) را به دخترش فاطمه سلاماللهعلیهم بخشید. این سخنی است که بسیاری از مورخان شیعه و سنی به آن تصریح کردهاند.
ولی پس از پیامبر کسانی که نمیتوانستند وجود این قدرت اقتصادی را در دست علی علیهالسّلام و فاطمه سلاماللهعلیهم ببینند و آن را مخالف قدرت سیاسی خود میدیدند، به بهانههای واهی آن را به چنگ خود گرفتند.
آیه فدیه•آیه فدیه
(آیه ۱۸۴ بقره، در باره کفاره روزه افراد ناتوان)
به آیه ۱۸۴ سوره بقره، «آیه فدیه» میگویند: (ایاما معدودات فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون)؛ «چند روز معدودی را (باید روزه بدارید) و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند روزهای دیگری را (بجای آن روزه بگیرند) و بر کسانی که قدرت انجام آن را ندارند (همچون بیماران مزمن و پیر مردان و پیره زنان) لازم است کفاره بدهند، مسکینی را اطعام کنند، و کسی که کار خیر را پذیرا شود برای او بهتر است، و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید».
بر اساس این آیه کسانی که بیمار یا مسافر باشند و روزه گرفتن برای آنها مشقت داشته باشد از گرفتن روزه هنگام مسافرت و بیماری معاف شده و باید روزهای دیگری را بجای آن روزه بگیرند، ولی کسانی که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند (مانند پیر مردان
و پیر زنان و بیماران مزمن که بهبودی برای آنها نیست) لازم نیست مطلقا روزه بگیرند، بلکه باید بجای آن کفاره (فدیه) بدهند، و حداقل میزان این کفاره، اطعام یک نفر مسکین است.
بعضی این جمله را دلیل بر آن دانستهاند که روزه در آغاز تشریع، واجب تخییری بوده و مسلمانان میتوانستند روزه بگیرند یا بجای آن فدیه بدهند تا تدریجا به روزه گرفتن عادت کنند و بعد این حکم نسخ شده و صورت وجوب عینی پیدا کرده است. ولی ظاهر این است که این جمله تاکید دیگری بر فلسفه روزه است، و اینکه این عبادت- همانند سائر عبادات- چیزی بر جاه و جلال خدا نمیافزاید بلکه تمام سود و فائده آن عائد عبادت کنندگان میشود. شاهد این سخن تعبیرهای مشابه آن است که در آیات دیگر قرآن به چشم میخورد، مانند: (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)
که بعد از حکم وجوب نماز جمعه ذکر شده است (سوره جمعه آیه ۹).
و در آیه سوره عنکبوت میخوانیم: (و ابراهیم اذ قال لقومه اعبدوا الله و اتقوه ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)؛ «او به بت پرستان گفت: خدا را پرستش کنید و از او بپرهیزید، این برای شما بهتر است اگر بدانید». به این ترتیب، جمله «ان تصوموا خیر لکم» خطاب به همه روزه داران است نه گروه خاصی از آنها.
آیه فراش•آیه فراش
(آیه ادعایی مدعیان نسخ تلاوت، در باره الحاق فرزند به زوج)
در برخی از منابع معتبر اهل سنت از قول عمر عباراتی نقل شده که عمر مدعی بود این عبارات، آیاتی از قرآن هستند که در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قرائت میکردیم ولی بعد از رحلت آن حضرت مورد غفلت واقع شد و در مصاحف ثبت نشد. مطابق برخی از این نقلها عمر میگوید اگر خوف این را نداشتم که بگویند عمر چیزی بر قرآن افزود دستور به درج این آیات در مصاحف میدادم!
این اخبار، مورد استناد کسانی واقع شده که قائل به وقوع نسخ تلاوت در قرآن هستند.
یکی از موارد ادعایی عمر، عبارتی است که از آن به «آیه فراش» یاد شده و به این شرح است: «الولد للفراش و للعاهر الحجر؛ فرزند به صاحب فراش خود ملحق است و سزای زناکار سنگ است». مفاد حدیث این است که در صورت اختلاف و اتهام ولادت فرزند از راه زنا، بچه ملحق به زوج است.
در پاسخ، گفته شده که این عبارت، بدون شک، حدیثی نبوی است که ابوهریره، حسن و ابوسلمه از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل کردهاند، و در اذهان تمام مسلمانان مرتکز است.
نیز ر. ک: آیه رجم.
آیه فطرت•آیه فطرت
(آیه ۳۰ روم، در باره توحید فطری)
به آیه ۳۰ سوره روم «آیه فطرت» میگویند: (فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون)؛ «روی خود را متوجه آئین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش خدا نیست این است دین و آئین محکم و استوار ولی اکثر مردم نمیدانند».
در این آیه سخن از توحید فطری است. آیه فوق بیانگر این حقیقت است که خداشناسی، و بلکه دین و آئین بطور کلی و در تمام ابعاد، یک امر فطری است، و دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگی در درون جان آدمی وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضی است، بنابراین وظیفه پیامبران این است که این امور عارضی را زایل کنند و به فطرت اصلی انسان امکان شکوفایی دهند.
همانگونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت میدهد در درون جان او نیز کششها و جاذبههایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخودآگاه برای او تعیین جهت میکند. فلسفه وجودی آنها همین است که در مسائل حیاتی انسان همیشه نمیتواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهی سبب تعطیل هدفهای حیاتی میشود، مثلا اگر انسان برای خوردن غذا، یا آمیزش جنسی، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولی غریزه و جاذبه جنسی از یک سو و اشتها به تغذیه از سوی دیگر خواه ناخواه او را به سوی این هدف میکشاند، و هر قدر هدفها حیاتی تر و عمومی تر باشد این جاذبهها نیرومندتر است!.
ولی باید توجه داشت که این کششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضی ناآگاه است یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همانگونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف جذب میشود. اما گاهی تاثیر آن به صورت آگاهانه است یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر میگذارد و او را وادار به انتخاب طریق میکند. معمولا قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مینامند. خداگرایی و خداپرستی به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
در احادیث اسلامی نیز در باره فطری بودن «معرفة الله و توحید» بحثهای قابل ملاحظهای وارد شده است که در بعضی تاکید بر «فطرت توحیدی»، و در بعضی تحت عنوان «معرفت»، و در بعضی دیگر «فطرت اسلامی»، و بالاخره در بعضی نیز به عنوان «ولایت» آمده است.
آیه قبله•آیه قبله
(آیه ۱۴۴ بقره، در باره تغییر قبله)
به آیه ۱۴۴ سوره بقره "آیه قبله" یا "آیه تحویل قبله" یا "آیه توجه" میگویند: (قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره وان الذین اوتوا الکتاب لیعلمون انه الحق من ربهم وما الله بغافل عما یعملون)؛ "ما
هر سو گردانیدن رویت در آسمان را نیک میبینیم پس
تا تو را به قبلهای که بدان خشنود شوی برگردانیم پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن بگردانید در حقیقت اهل کتاب نیک میدانند که این
قبله از جانب پروردگارشان
و درست است و خدا از آنچه میکنند غافل نیست".
ماجرای تغییر قبله، یکی از تحولات مهم تاریخ اسلام است که موجی عظیم در مردم پدید آورد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سیزده سال در مکه و چند ماه پس از هجرت در مدینه به امر خدا رو به "بیت المقدس" نماز میخواند. در این مدت به ویژه در زمان پس از هجرت
- ۱۷ ماه پیامبر و مسلمانان به شدت از سوی یهود سرزنش میشدند که چرا به سوی بیت المقدس نماز میخوانند که در اصل، قبله یهود بود، و میگفتند: مسلمانان استقلالی ندارند و رو به قبله ما نماز میگزارند، و این دلیل حقانیت ما است.
این گفت و گو برای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مسلمانان ناگوار بود. تا این که سرانجام آیه قبله (آیه ۱۴۴ سوره بقره)
نازل و فرمان تغییر قبله صادر شد.
آیه قتال•آیه قتال
(آیه ۵و۲۹ توبه و ۳۹حج، در باره اذن جهاد با مشرکان، اهل کتاب و ستمگران)
آیات زیادی در قرآن کریم درباره جهاد و مبارزه و قتال وجود دارد که سه آیه از آنها مربوط به اذن و اجازه جهاد است. هر یک از این سه آیه به جهادی خاص اشاره دارد:
۱. آیه قتال با مشرکان: به آیه ۵ سوره توبه "آیه قتال با مشرکان" میگویند: (فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا واقاموا الصلاة وآتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم)؛ "پس چون ماههای حرام سپری شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است ".
پس از الغای پیمان میان مشرکان و مسلمانان، قرآن کریم به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور میدهد که به مشرکان چهار ماه مهلت بدهید؛ اگر اسلام را نپذیرفتند، با آنان مبارزه و جهاد کنید تا اسلام آورند.
۲. آیه قتال با اهل کتاب: به آیه ۲۹ سوره توبه "آیه قتال" یا "آیه سیف" میگویند که دستور جهاد ضد اهل کتاب است: (قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر ولا یحرمون ما حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صاغرون)؛ "با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند کارزار کنید تا با
[۲۸۳] خواری به دست خود جزیه دهند".
اسلام برای اهل کتاب یک سلسله احکام حد وسط میان "مسلمانان" و "مشرکان" قائل شده است؛ زیرا اهل کتاب از نظر پیروی از یک دین آسمانی، شباهتی با مسلمانان دارند؛ ولی از یک نظر نیز شبیه به مشرکان هستند؛ لذا اجازه کشتن آنها را نمیدهد؛ و در صورتی اجازه کنار آمدن با اهل کتاب را میدهد که آنها حاضر شوند با مسلمانان زندگی مسالمت آمیز داشته باشند و جزیه و مالیات سرانه را بپردازند.
۳. آیه قتال با ستمگران: به آیه ۳۹ سوره حج "آیه قتال با ستمگران" میگویند: (اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وان الله علی نصرهم لقدیر)؛ "به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت
[۲۸۵] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست".
طبق بعضی از روایات، هنگامی که مسلمانان در مکه بودند، مشرکان پیوسته آنها را میآزردند، و آنها خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میآمدند و اذن جهاد میخواستند؛ ولی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمود: صبر کنید! تا این که پس از هجرت، آیه فوق نازل شد. این نخستین آیهای است که درباره جهاد نازل شده است.
آیه قذف•آیه قذف
(آیه ۴ نور، در باره برخورد با اتهام ناموسی)
به آیه ۴ سوره نور "آیه قذف" یا "آیه حد قذف" میگویند: (والذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة ولا تقبلوا لهم شهادة ابدا واولئک هم الفاسقون)؛ "و کسانی که نسبت زنا به زنان شوهردار میدهند سپس چهار گواه نمیآورند هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هیچگاه شهادتی از آنها نپذیرید و اینانند که خود فاسقند".
"قذف" در لغت به معنای پرتاب کردن به یک نقطه دوردست، و در اصطلاح (مانند کلمه رمی) کنایه از اتهام ناموسی است؛ به تعبیر دیگر، فحش و دشنامی است که به ناموس مربوط میشود.
هرگاه "قذف" با لفظ صریح انجام گیرد، حد آن هشتاد تازیانه است. و اگر صراحت نداشته باشد، مشمول حکم تعزیر است؛ یعنی تعیین مقدار مجازات و شلاق به اختیار حاکم شرع است. از آن جایی که در آیات ۲ و ۳ همین سوره مجازات شدید برای زن و مرد زناکار بیان شد و ممکن بود این موضوع دست آویزی برای افراد مغرض و بی تقوا گردد تا افراد پاک را متهم کنند، آیه ۴ این سوره به مجازات شدید تهمت زنندگان پرداخته، جلوی این گونه افراد را گرفته است تا حیثیت و حرمت خانوادههای پاکدامن از خطر آنان مصون بماند و کسی جرات تعرض به آبروی مردم را پیدا نکند.
آیه قصاص•آیه قصاص
(آیه ۱۷۹ بقره، در باره فلسفه حکم قصاص)
به آیه ۱۷۹ سوره بقره «آیه قصاص» میگویند: (و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون)؛ «و برای شما در قصاص حیات و زندگی استای صاحبان خرد، تا شما تقوی پیشه کنید».
قصاص، از ماده «قص» به معنای جستجو و پی گیری از آثار چیزی است و هر امری که پشت سر هم آید عرب آن را «قصه» میگوید و از آنجا که قصاص، قتلی است که پشت سر قتل دیگری قرار میگیرد این واژه در مورد آن به کار رفته است.
شان نزول: عادت عرب جاهلی بر این بود که اگر کسی از قبیله آنها کشته میشد تصمیم میگرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد تمام طائفه قاتل را نابود کنند آیه ۱۷۸ بقره نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شی ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم)؛ «ای افرادی که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از ناحیه برادر (دینی) خود مورد عفو قرار گیرد (و حکم قصاص او تبدیل به خونبها گردد) باید از راه پسندیده پیروی کند (و در طرز پرداخت دیه، حال پرداخت کننده را در نظر بگیرد) و قاتل نیز به نیکی دیه را به ولی مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نکند) این تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما و کسی که بعد از آن تجاوز کند عذاب دردناکی خواهد داشت».
این حکم اسلامی، در واقع حد وسطی بود میان دو حکم مختلف که در آن زمان وجود داشت بعضی قصاص را لازم میدانستند و چیزی جز آن را مجاز نمیشمردند و بعضی تنها دیه را لازم میشمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیای مقتول، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.
آیه بعد با یک عبارت کوتاه و بسیار پر معنا، پاسخ بسیاری از سؤالات را در زمینه مساله قصاص بازگو میکند. این آیه که از ده کلمه ترکیب شده، و در نهایت فصاحت و بلاغت است، به خوبی نشان میدهد که قصاص اسلامی به هیچ وجه جنبه انتقام جویی ندارد بلکه دریچهای است به سوی حیات و زندگی انسانها. از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت میکردند جان مردم بی گناه به خطر میافتاد همانگونه که در کشورهایی که حکم قصاص به کلی لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است. و از سوی دیگر مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدم کشی تا حد زیادی باز میدارد و کنترل میکند. و از سوی سوم به خاطر لزوم تساوی و برابری، جلو قتلهای پی در پی را میگیرد و به سنتهای جاهلی که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتلهای بیشتری میشد پایان میدهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است. و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است دریچه دیگری نیز به حیات و زندگی گشوده میشود.
گروهی- بی توجه به فواید این حکم- انتقاداتی از این قبیل بر قصاص وارد کردهاند:
۱. جنایتی که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانی را از بین برده است، ولی شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار میکنید!
پاسخ : از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله برای رشد و تکامل اجتماع است، و چون در اینگونه موارد مساله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا میباشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است. نظام طب، کشاورزی، دامداری همه و همه روی این اصل عقلی (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده زیرا میبینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع میکنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخههای مضر و مزاحم را میبرند، کسانی که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگری میدانند تنها دید انفرادی دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجرای قصاص چه نقشی در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر میکنند.
۲. قصاص جز انتقام جویی و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالی که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام جویی روح تازهای میدمند!
پاسخ: اصولا تشریع قصاص هیچگونه ارتباطی با مساله انتقام جویی ندارد، زیرا انتقام به معنی فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مساله شخصی است، در حالی که قصاص به منظور پیشگیری از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهی و حمایت از سایر افراد بی گناه میباشد.
۳. آدمکشی گناهی نیست که از اشخاص عادی یا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانی مبتلا به بیماری است، و باید معالجه شود، و قصاص دوای چنین بیمارانی نمیتواند باشد.
پاسخ : در بعضی موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورتهایی برای قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمیتوان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادی که این طرح به بار میآورد و جراتی که به جنایتکاران اجتماع میدهد برای هیچکس قابل تردید نیست، و اگر این استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانی که به حقوق دیگران تعدی میکنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمی که دارای سلامت کامل عقل است هرگز بدیگران تجاوز نمیکند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائی را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جای زندان و مجازات به بیمارستانهای روانی روانه کرد.
۴. مسائلی که مربوط به نظام اجتماعی است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنا بر این قانونی که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده میشده نباید در اجتماع امروز عملی شود!
پاسخ : ادعای مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیای امروز و آمار کشتارهای میدانهای نبرد و غیر آن ادعای بی ارزشی است، و به خیالبافی شبیه تر است، و به فرض که چنین دنیایی به وجود آمد، با توجه به اینکه اسلام قانون عفو را در کنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفی نکرده است، مسلما در چنان محیطی خود مردم ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیای کنونی که جنایاتش تحت لفافههای گوناگون قطعا از گذشته بیشتر و وحشیانه تر است حذف این قانون جز اینکه دامنه جنایات را گسترش دهد اثری ندارد.
۵. آیا بهتر نیست به جای قصاص، قاتلان را زندانی کنیم و با کار اجباری از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ میماند، و هم از وجود آنها حتی المقدور استفاده میشود.
پاسخ : هدف از قصاص همانطور که قرآن تصریح میکند حفظ حیات عمومی اجتماع و پیشگیری از تکرار قتل و جنایات است، مسلما زندان نمیتواند اثر قابل توجهی داشته باشد، و به همین دلیل در کشورهایی که حکم اعدام لغو شده در مدت کوتاهی آمار قتل و جنایت فزونی گرفته، به خصوص اگر حکم زندانی افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگی باشد که در این صورت جنایتکاران با فکری آسوده تر و خیالی راحت تر دست به جنایت میزنند.
۶. چرا مرد جنایتکار بخاطر کشتن زن قصاص نمیشود؟
پاسخ: مفهوم آیه این نیست که مردم نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همانطور که در فقه اسلام مشروحا بیان شده اولیای زن مقتول میتوانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند. به عبارت دیگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولی با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است. و پرداخت مبلغ مزبور برای اجرای قصاص نه بخاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کمرنگ تر از خون مرد است، این توهمی است کاملا بیجا و غیر منطقی که شاید لفظ و تعبیر «خون بها» ریشه این توهم شده است، پرداخت نصف دیه تنها به خاطر جبران خسارتی است که از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او میشود. توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادی هستند و مخارج خانواده را متحمل میشوند و با فعالیتهای اقتصادی خود چرخ زندگی خانواده را به گردش در میآورند، بنا بر این تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادی و جنبههای مالی بر کسی پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت بی دلیلی به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بی گناه او وارد میشود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادی و ضربه نابخشودنی، که به یک خانواده میخورد جلوگیری نموده است اسلام هرگز اجازه نمیدهد که به بهانه لفظ «تساوی» حقوق افراد دیگری مانند فرزندان شخصی که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد. البته ممکن است زنانی برای خانواده خود، نان آورتر از مردان باشند، ولی میدانیم احکام و قوانین بر محور افراد دور نمیزند بلکه کل مردان را با کل زنان باید سنجید.
آیه کتمان•آیه کتمان
(آیه ۱۵۹ بقره، در باره پنهان کردن حق)
به آیه ۱۵۹ سوره بقره که در مذمت و سرزنش کتمان کنندگان حق نازل شده است "آیه کتمان" میگویند: (ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون)؛ "کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فرو فرستادهایم بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح دادهایم نهفته میدارند آنان را خدا لعنت میکند و لعنت کنندگان لعنتشان میکنند".
جلال الدین سیوطی در شان نزول این آیه از ابن عباس نقل کرده است: چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زید از دانشمندان یهود درباره برخی مطالب تورات که با ظهور و بعثت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ارتباط داشت سؤالهایی کردند؛ ولی آنان واقع مطلب و حقیقت امر را کتمان کرده، توضیحی ندادند؛ لذا آیه مورد بحث نازل شد و مسئولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.
مقصود این آیه، علمای یهود است؛ ولی این معنا هرگز مفهوم آیه (یک حکم کلی و عمومی درباره کتمان کنندگان حق) را محدود نخواهد کرد؛ لذا در کتابهای تفسیری شیعه آمده است که این آیه شامل کتمان فضایل اهل بیت علیهالسّلام نیز میشود. و در برخی از روایات مراد از این آیه، کتمان امامت و خلافت خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیان شده است.
درباره مذمت کتمان حق، در منابع اسلامی احادیث فراوانی هست. در کتابهای اصول این آیه از ادله "حجیت خبر واحد" به شمار آمده است؛ یعنی "ماانزلنا" مفهوم عام دارد و شامل احکام شرعی نیز میشود، و احادیث منقول از معصومان علیهالسّلام از مصادیق "بینات و هدی" است.
آیه کف•آیه کف
(آیه ۷۷ نساء، در باره مدعیان بدون عمل و ترک کنندگان جهاد)
به آیه ۷۷ سوره نساء «آیه کف» میگویند: (ا لم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة فلما کتب علیهم القتال اذا فریق منهم یخشون الناس کخشیة الله او اشد خشیة و قالوا ربنا لم کتبت علینا القتال لو لا اخرتنا الی اجل قریب قل متاع الدنیا قلیل و الآخرة خیر لمن اتقی و لا تظلمون فتیلا)؛ «آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بپردازید، (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعی از آنان از مردم میترسیدند همانگونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟ چرا این فرمان را کمی تاخیر نینداختی؟ به آنها بگو سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیزکار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی به شما نخواهد شد».
شان نزول: عدهای از مفسران نقل کردهاند که جمعی از مسلمانان هنگامی که در مکه بودند، و تحت فشار و آزار شدید مشرکان قرار داشتند، خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم رسیدند و گفتند: ما قبل از اسلام، عزیز و محترم بودیم، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد، آن عزت و احترام را از دست دادیم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داریم، اگر اجازه دهید با دشمن میجنگیم تا عزت خود را بازیابیم، آن روز پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: من فعلا مامور به مبارزه نیستم. ولی هنگامی که مسلمانان به مدینه آمدند و زمینه آماده برای مبارزه مسلحانه شد و دستور جهاد نازل گردید بعضی از آن افراد داغ و آتشین از شرکت در میدان جهاد مسامحه میکردند، و از آن جوش و حرارت خبری نبود، آیه فوق نازل شد و به عنوان تشجیع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه کار حقایقی را بیان نمود.
آیه کلاله شتایی•آیه کلاله شتایی
(آیه ۱۲ نساء، در باره سهم الارث برادر و خواهر مادری؛ نازل شده در زمستان)
به آیه ۱۲ سوره نساء "آیه کلاله شتایی" میگویند: (ولکم نصف ما ترک ازواجکم ان لم یکن لهن ولد فان کان لهن ولد فلکم الربع مما ترکن من بعد وصیة یوصین بها او دین ولهن الربع مما ترکتم ان لم یکن لکم ولد فان کان لکم ولد فلهن الثمن مما ترکتم من بعد وصیة توصون بها او دین وان کان رجل یورث کلالة او امراة وله اخ او اخت فلکل واحد منهما السدس فان کانوا اکثر من ذلک فهم شرکاء فی الثلث من بعد وصیة یوصی بهآ او دین غیر مضآر وصیة من الله والله علیم حلیم)؛ "و نیمی از میراث همسرانتان از آن شما
[۲۹۲] است اگر آنان فرزندی نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم ماترک آنان از آن شماست
[۲۹۳] پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کردهاند یا د ینی
باید استثنا شود و یک چهارم از میراث شما برای آنان است اگر شما فرزندی نداشته باشید و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم برای میراث شما از ایشان خواهد بود
[۲۹۵] پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کردهاید یا د ینی
باید استثنا شود و اگر مرد یا زنی که از او ارث میبرند کلاله
فرزند و بی پدر و مادر باشد و برای او برادر یا خواهری باشد پس برای هر یک از آن دو یک ششم
[۲۹۸] است و اگر آنان بیش از این باشند در یک سوم
[۲۹۹] مشارکت دارند
[۳۰۰] پس از انجام وصیتی که بدان سفارش شده یا د ینی که
استثنا شود به شرط آنکه از این طریق زیانی
ورثه نرساند این است سفارش خدا و خداست که دانای بردبار است ".
واژه "کلاله" دو بار در قرآن آمده است:
۱. در آیه مورد بحث که سهم الارث برادران و خواهران مادری را بیان میکند و در زمستان نازل شده است؛ از این رو به "آیه کلاله شتایی" معروف است.
۲. در آیه آخر همین سوره که بیانگر سهم الارث برادران و خواهران پدری یا پدری و مادری است که در تابستان نازل شد و به "آیه کلاله صیفی" شهرت یافته است.
"کلاله" در اصل، مصدر و به معنای "کلال" یعنی از بین رفتن قوت و توانایی است؛ ولی بعدا به خواهران و برادرانی گفته شده است که از شخص متوفا ارث میبرند. شاید تناسب آن این باشد که برادران و خواهران از طبقه دوم ارث هستند، و تنها با نبودن پدر و مادر و فرزند ارث میبرند، و چنین کسی که پدر و مادر ندارد، مسلما در رنج است و قدرت و توانایی خویش را از دست داده است؛ لذا به آنها "کلاله" گفتهاند.
در این آیه، تنها سهم الارث کلاله (خواهر و برادر) مادری بیان شده است؛ زیرا این آیه گرچه به طور مطلق فرموده است "کلاله"، ولی با توجه به آیه ۱۷۶ همین سوره و روایات اهل بیت علیهالسّلام به دست میآید که این آیه فقط به برادران و خواهران مادری مربوط است.
نیز ر. ک: آیه کلاله صیفی.
آیه کلاله صیفی•آیه کلاله صیفی
(آیه ۱۷۶ نساء، در باره سهم الارث خواهر و برادر پدر و مادری؛ نازل شده در تابستان)
به آیه ۱۷۶ سوره نساء "آیه کلاله صیفی" میگویند: (یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلالة ان امرؤ هلک لیس له ولد وله اخت فلها نصف ما ترک وهو یرثهآ ان لم یکن لها ولد فان کانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترک وان کانوا اخوة رجالا ونساء فللذکر مثل حظ الانثیین یبین الله لکم ان تضلوا والله بکل شیء علیم)؛ "از تو
باره کلاله فتوا میطلبند بگو خدا در باره کلاله فتوا میدهد اگر مردی بمیرد و فرزندی نداشته باشد و خواهری داشته باشد نصف میراث از آن اوست و آن
نیز از او ارث میبرد اگر برای او
[۳۰۶] فرزندی نباشد پس اگر
فقط دو خواهر باشند دو سوم میراث برای آن دو است و اگر
[۳۰۸] خواهر و برادرند پس نصیب مرد مانند نصیب دو زن است خدا برای شما توضیح میدهد تا مبادا گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست".
درباره کلاله دو آیه در قرآن هست که یکی در تابستان نازل شد و به آیه "کلاله صیفی" معروف است (آیه ۱۷۶ سوره بقره)، و دیگری در زمستان نازل شد و "آیه کلاله شتایی" نام گرفته است (آیه ۱۲ سوره نساء).
کلاله در اصطلاح به برادر و خواهر متوفا که از او ارث میبرند اطلاق میشود. این آیه نیز مانند آیه کلاله شتایی مقدار ارث برادران و خواهران را بیان میکند؛ با این تفاوت که آیه کلاله شتایی
ناظر به بیان سهم الارث برادران و خواهران مادری است؛ ولی این آیه
ناظر به سهم الارث خواهران و برادران پدری و مادری یا پدری تنها است.
گواه مطلب این است که معمولا کسانی که با واسطه به شخص متوفا وابستهاند، مقدار ارثشان به اندازه همان واسطه است؛ مثلا در بحث ما، برادران و خواهران مادری به اندازه مادر (یک سوم) سهم میبرند، و برادران و خواهران پدری و یا پدری و مادری، سهم الارث پدر را (دو سوم) میبرند، و چون آیه ۱۲ سوره نساء ارث کلاله (برادران و خواهران) را یک سوم دانسته و آیه ۱۷۶ سوره نساء سهم کلاله را دو سوم دانسته است، در مییابیم آیه ۱۲ سوره نساء سهم الارث کلاله مادری و آیه ۱۷۶ سهم الارث کلاله پدری یا پدری و مادری را با هم تشریع کرده است.
این مطلب را روایات اهل بیت علیهالسّلام نیز تایید کردهاند.
همچنین برخی گفتهاند: آیه "کلاله صیفی" آخرین آیه درباره احکام اسلامی است.
نیز ر. ک: آیه کلاله شتایی.
آیه کنز•آیه کنز
(آیه ۳۴ توبه، در باره حرمت ثروت اندوزی)
به آیه ۳۴ سوره توبه «آیه کنز» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید بسیاری از علما (ی اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل میخورند و (آنان را) از راه خدا باز میدارند، و آنها را که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناک بشارت ده».
خداوند در این آیه به تناسب بحث دنیا پرستی پیشوایان یهود و نصاری به ذکر یک قانون کلی در مورد ثروت اندوزان پرداخته است.
«یکنزون» از ماده «کنز» به معنای گنج است، که در اصل به معنای جمع و جور کردن اجزاء چیزی گفته میشود، لذا شتر پر گوشت را «کناز اللحم» مینامند، سپس به جمع آوری و نگهداری و پنهان نمودن اموال و یا اشیاء گران قیمت اطلاق گردیده است. بنابراین در مفهوم آن، جمع آوری و نگاهداری و گاهی پنهان کردن نیز افتاده است.
«ذهب» به معنای طلا، و «فضه» به معنای نقره است. بعضی از دانشمندان لغت (طبق نقل طبرسی در مجمع البیان) در باره این دو لغت تعبیر جالبی کردهاند و گفتهاند: اینکه به طلا، «ذهب» گفته میشود برای آن است که به زودی از دست میرود و بقایی ندارد (ماده «ذهاب» در لغت به معنای رفتن است)، و اینکه به نقره، «فضه» گفته میشود به خاطر آن است که به زودی پراکنده و متفرق میگردد («انفضاض» در لغت به معنای پراکندگی است)، و برای پی بردن به چگونگی حال اینگونه ثروتها همین نامگذاری آنها کافی است!.
فلسفه اصلی پول همان گردش کاملتر و سریعتر چرخهای مبادلات اقتصادی است، و آنها که پول را به صورت «گنجینه» پنهان میکنند نه تنها موجب رکود اقتصادی و زیان به منافع جامعه میشوند بلکه عمل آنها درست بر ضد فلسفه پیدایش پول است. آیه فوق صریحا ثروت اندوزی و گنجینه سازی اموال را تحریم کرده است و به مسلمانان دستور میدهد که اموال خویش را در راه خدا، و در طریق بهره گیری بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن و ذخیره کردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، در غیر این صورت باید منتظر عذاب دردناکی باشند. این عذاب دردناک تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست بلکه مجازاتهای سخت این دنیا را که بر اثر بهم خوردن موازنه اقتصادی و پیدایش اختلافات طبقاتی دامان فقیر و غنی را میگیرد نیز شامل میشود. اگر در گذشته مردم دنیا به اهمیت این دستور اسلامی درست آشنا نبودند امروز ما به خوبی میتوانیم به آن پی ببریم، زیرا نابسامانیهایی که دامن بشر را، بر اثر ثروت اندوزی گروهی خود خواه و بیخبر، گرفته و به شکل آشوبها و جنگها و خونریزیها ظاهر میشود بر هیچکس پوشیده نیست.
در میان مفسران در مورد آیه فوق گفتگو است که آیا هر گونه گرد آوری ثروت اضافه بر نیازمندیهای زندگی «کنز» محسوب میشود، و طبق آیه فوق حرام است؟ یا این که این حکم مربوط به آغاز اسلام و قبل از نزول حکم زکات بوده و سپس با نزول حکم زکات بر داشته شده؟ و یا این که اصولا آنچه واجب است پرداختن زکات سالانه است و نه غیر آن، بنابراین هر گاه انسان اموالی را جمع آوری کند و هر سال مالیات اسلامی آن یعنی زکات را بپردازد مشمول آیه فوق نخواهد بود.
در بسیاری از روایات که در منابع شیعه و اهل تسنن وارد شده تفسیر سوم به چشم میخورد مثلا در حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین میخوانیم: «ای مال ادیت زکاته فلیس بکنز: هر مال که زکات آن را بپردازی کنز نیست». و نیز میخوانیم: هنگامی که آیه فوق نازل شد کار بر مسلمانان مشکل گردید و گفتند با این حکم هیچیک از ما نمیتواند چیزی برای فرزندان خود ذخیره کند و آینده آنها را تامین نماید... سرانجام از پیامبر سؤال کردند، پیغمبر صفرمود: «ان الله لم یفرض الزکاة الا لیطیب بها ما بقی من اموالکم و انما فرض المواریث من اموال تبقی بعدکم : خداوند زکات را واجب نکرده است مگر به خاطر این که باقیمانده اموال شما برای شما پاک و پاکیزه باشد، لذا قانون ارث را در باره اموالی که بعد از شما میماند قرار داده است»، یعنی اگر گردآوری مال به کلی ممنوع بود قانون ارث موضوع نداشت.
ولی روایات دیگری در منابع اسلامی مشاهده میکنیم که مضمون آن با تفسیر فوق ظاهرا و در بدو نظر سازگار نیست، از جمله حدیثی است که در مجمع البیان از علی علیهالسّلام نقل شده که فرمود: «ما زاد علی اربعة آلاف فهو کنز ادی زکاته او لم یؤدها، و ما دونها فهی نفقة فبشرهم بعذاب الیم : هر چه از چهار هزار (درهم) - که ظاهرا اشاره به مخارج یک سال است- بیشتر باشد کنز است خواه زکاتش را بپردازند یا نه، و آنچه کمتر از آن باشد نفقه و هزینه زندگی محسوب میشود، بنا بر این ثروت اندوزان را به عذاب دردناک بشارت ده». و در کتاب کافی از معاذ بن کثیر چنین نقل شده که میگوید از امام صادق علیهالسّلام شنیدم میگفت: «شیعیان ما فعلا آزادند که از آنچه در دست دارند در راه خیر انفاق کنند (و باقیمانده برای آنها حلال است) اما هنگامی که قائم ما قیام کند تمام کنزها و ثروتهای اندوخته را تحریم خواهد کرد تا همه را نزد او آرند و از آن در برابر دشمنان کمک گیرد و این مفهوم کلام خداست که در کتابش فرموده: و الذین یکنزون الذهب و الفضة...» . در شرح حال ابوذر نیز کرارا و در بسیاری از کتب این مطلب نقل شده است که او آیه فوق را در برابر معاویه در شام هر صبح و شام میخواند و با صدای بلند فریاد میزد: «به گنج اندوزان بشارت ده که هم پیشانی آنها را با این اموال داغ میکنند و هم پهلوها و هم پشتهایشان را تا سوزش گرما، در درون وجود آنها به حرکت در آید». و نیز استدلال ابو ذر در برابر عثمان به آیه فوق نشان میدهد که او معتقد بوده است که آیه مخصوص مانعان زکات نیست، بلکه غیر آنها را نیز شامل میشود.
از بررسی مجموع احادیث فوق به ضمیمه خود آیه میتوان چنین نتیجه گرفت که در شرائط عادی و معمولی یعنی در مواقعی که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکی نیست و مردم از زندگانی عادی بهره مندند پرداختن زکات کافی است و باقیمانده کنز محسوب نمیشود (البته باید توجه داشت که اصولا با رعایت موازین و مقررات اسلامی در درآمدها، اموال به صورت فوق العاده متراکم نمیشود، زیرا اسلام آن قدر قید و شرط برای آن قائل شده است که تحصیل چنین مالی غالبا غیر ممکن است)، و اما در مواقع فوق العاده و هنگامی که حفظ مصالح جامعه اسلامی ایجاب کند حکومت اسلامی میتواند محدودیتی برای جمع آوری اموال قائل شود، و یا به کلی همه اندوختهها و ذخیرههای مردم را برای حفظ موجودیت جامعه اسلامی مطالبه کند (آن چنان که در روایت امام صادق علیهالسّلام در باره زمان قیام قائم آمده است که با توجه به ذکر علت در آن روایت سایر زمانها را نیز شامل میشود زیرا میفرماید: (فیستعین به علی عدوه). ولی تکرار میکنیم که این موضوع تنها در اختیار حکومت اسلامی است و او است که میتواند چنین تصمیمی را در مواقع لزوم بگیرد. و اما داستان ابوذر، ممکن است ناظر به همین موضوع باشد که در آن روز جامعه اسلامی آن چنان نیاز شدیدی داشت که اندوختن ثروت در آن روز مخالف منافع جامعه و حفظ موجودیت آن بود. و یا اینکه نظر ابوذر به اموال بیت المال بود که در دست عثمان و معاویه قرار داشت، و میدانیم این گونه اموال را با وجود مستحق و نیازمند لحظهای نمیتوان ذخیره کرد، بلکه باید به صاحبانش داد، به خصوص همه تواریخ اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت گواهی میدهد که عثمان اموال کلانی از بیت المال را به خویشاوندان خود داد، و معاویه از آن کاخی ساخت که افسانه کاخهای ساسانیان را زنده کرد و ابوذر حق داشت که در برابر آنها این آیه را خاطرنشان سازد.
آیه لحوم•آیه لحوم
(آیه ۱۴۵ انعام، در باره حرمت برخی غذاها)
به آیه ۱۴۵ سوره انعام «آیه لحوم» میگویند: (قل لا اجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس او فسقا اهل لغیر الله به فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم)؛ «بگو در آنچه بر من وحی شده، هیچ حرامی بر کسی که غذایی میخورد نمییابم بجز اینکه مردار باشد یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند، یا حیوانی که در طریق گناه به هنگام سر بریدن، نام غیر خدا (نام بتها) بر آنها برده شده است، اما کسانی که ناچار شوند بدون اینکه بخاطر لذت باشد و یا زیاده از حد بخورند (گناهی بر آنها نیست) پروردگار تو آمرزنده مهربان است».
در این آیه، خوردن چهار چیز بر انسان حرام شده است: مردار، خون ریخته شده، گوشت خوک، و گوشت حیوانی که به نام غیر خدا ذبح گردد، و در مورد چهارم، به جای ذکر کلمه حیوان، کلمه «فسق» آمده که به معنای خارج شدن از راه و رسم بندگی و اطاعت فرمان خدا است. ذکر این کلمه ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهای حرام، اصولا بر دو دسته است، گوشتهایی که تحریم آنها به خاطر پلیدی و تنفر طبع و زیانهای جسمانی میباشد، و به آن «رجس» اطلاق میگردد، و گوشتهایی که نه پلید است و نه از نظر بهداشتی زیان آور، اما از نظر اخلاقی و معنوی نشانه بیگانگی از خدا و دوری از مکتب توحید است، و به همین دلیل نیز تحریم شده است. بنابراین نباید انتظار داشت که گوشتهای حرام، همیشه دارای زیانهای بهداشتی باشد، بلکه گاهی به خاطر زیانهای معنوی و اخلاقیش تحریم شده است، و از اینجا روشن میشود که شرائط ذبح اسلامی نیز بر دو گونه است، بعضی مانند بریدن رگهای چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان، جنبه بهداشتی دارد، و بعضی مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم الله» و ذبح به وسیله مسلمان، جنبه معنوی.
در اینجا یک سؤال پیش میآید که چگونه تمام محرمات الهی در زمینه غذاها منحصر به چهار چیز شمرده شده است، با اینکه میدانیم غذاهای حرام منحصر به اینها نیست، گوشت حیوانات درنده و گوشت حیوانات دریایی (جز ماهی فلس دار) و مانند آنها همگی حرام هستند در حالی که در آیه هیچ نامی از آنها به میان نیامده و محرمات منحصر به چهار چیز شمرده شده است؟
بعضی در پاسخ این سؤال گفتهاند که به هنگام نزول این آیات در مکه، هنوز حکم تحریم سایر غذاهای حرام نازل نشده بود، ولی این جواب صحیح به نظر نمیرسد، گواه این سخن آنکه عین همین تعبیر یا شبیه آن در بعضی از سورههای مدنی نیز دیده میشود، مانند آیه ۱۷۳ سوره بقره.
ظاهر این است که این آیه، تنها نظر به نفی احکام خرافی مشرکان دارد و به اصطلاح، «حصر اضافی» (یا نسبی) است، و به تعبیر دیگر آیه میگوید: محرمات الهی اینها هستند نه آنچه شما به هم بافتهاید.
آیه لعان•آیه لعان
(آیه ۶نور، در باره اجرای نفرین خاص بین زن و شوهر)
به آیه ۶ سوره نور "آیه لعان" میگویند: (والذین یرمون ازواجهم ولم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقین والخامسة ان لعنت الله علیه ان کان من الکاذبین…)؛ "و کسانی که به همسران خود نسبت زنا میدهند و جز خودشان گواهانی
[۳۱۵] ندارند هر یک از آنان
[۳۱۶] چهار بار به خدا سوگند یاد کند که او قطعا از راستگویان است، و
در دفعه پنجم این است که
بگوید لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد! و از
[۳۱۹] کیفر ساقط میشود در صورتی که چهار بار به خدا سوگند یاد کند که
[۳۲۰] او جدا از دروغگویان است. و
[۳۲۱] پنجم آنکه خشم خدا بر او باد اگر
[۳۲۲] از راستگویان باشد".
در قرآن آیات ۶ - ۹ سوره نور
به تشریع احکام لعان پرداخته است. منظور از شهادت در این آیه، قسم خوردن به خدا است. "لعان" مصدر باب مفاعله از ماده "لعن" به معنای نفرین و دورکردن از خیر، و در اصطلاح، مباهله و نفرین خاصی است که بین زن و شوهر در صورتی انجام میشود که مرد همسر دائم خود را به زنا و عمل منافی عفت متهم یا فرزند خویش را نفی کند. لعان به این صورت انجام میشود که شوهر در آغاز، چهار بار میگوید: "اشهد بالله بانی لمن الصادقین فیما قلت من قذفها او نفی ولدها" و سپس یک بار میگوید: "لعنة الله علی ان کنت من الکاذبین".
وقتی مرد این صیغه مخصوص را نزد حاکم شرع بگوید، حد قذف از او برداشته میشود. در مقابل اگر زن لعان نکرد، حد زنا بر او جاری میشود؛ ولی اگر زن نیز به این صورت لعان کرد که چهار بار گفت: "اشهد بالله انه لمن الکاذبین فی مقالته من الرمی بالزنا او نفی الولد" و برای بار پنجم تنها یک بار گفت: "ان غضب الله علی ان کان من الصادقین"، حد زنا از زن برداشته و آثار لعان جاری میشود. این آثار عبارتند از:
۱. انفساخ عقد و جدایی زن و مرد؛
۲. حرمت ابدی ازدواج آن دو؛
۳. سقوط حد قذف از مرد و سقوط حد زنا از زن؛
۴. نفی فرزند از مرد و الحاق او به زن (اگر لعان برای نفی ولد بوده باشد).
آیه لیلة المبیت
آیه لیلة المبیت
(آیه ۲۰۷ بقره، در باره خوابیدن علی علیهالسّلام در بستر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در شب هجرت آن حضرت به مدینه)
به آیه ۲۰۷ سوره بقره «آیه لیلة المبیت» میگویند: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد)؛ «بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی علیهالسّلام در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».
شان نزول: ثعلبی، از مفسران معروف اهل تسنن میگوید: هنگامی که پیغمبر اسلام تصمیم گرفت مهاجرت کند برای ادای دینهای خود و تحویل دادن امانتهایی که نزد او بود علی علیهالسّلام را به جای خویش قرار داد و شب هنگام که میخواست به سوی غار ثور برود و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به او محاصره کرده بودند دستور داد علی علیهالسّلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی (برد حضرمی) که مخصوص خود پیغمبر بود روی خود بکشد در این هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را بر خود مقدم دارد؟ هیچکدام حاضر نشدند. به آنها وحی شد اکنون علی علیهالسّلام در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید.
هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی علیهالسّلام نشسته بودند جبرئیل میگفت: به به آفرین بر تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات میکند. در این هنگام آیه فوق نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخی به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است. ابن عباس میگوید این آیه هنگامی که پیغمبر از مشرکان کناره گرفته بود و با ابوبکر به سوی غار میرفت در باره علی علیهالسّلام که در بستر پیغمبر خوابیده بود نازل شد.
ابو جعفر اسکافی میگوید: جریان خوابیدن علی علیهالسّلام در بستر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به تواتر ثابت شده و غیر از کسانی که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز آن را انکار نمیکنند. در جلد دوم «الغدیر» ذیل آیه مورد بحث، اسامی تعداد زیادی از بزرگان اهل سنت که این جریان را نقل کردهاند آمده است.
گر چه آیه فوق، مربوط به ماجرای هجرت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و فداکاری علی علیهالسّلام و خوابیدن او در بستر آن حضرت است، ولی همچون سایر آیات قرآن، مفهوم و محتوای کلی و عمومی دارد. و در واقع نقطه مقابل چیزی است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود.
در این معامله، خداوند خریدار است، و متاع فروشنده، جان او است، و بهای معامله خشنودی ذات پاک خداوند است. در حالی که در موارد دیگری بهای اینگونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر شده است، مثلا میفرماید: (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون)؛ «خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریداری میکند که بهشت از آن آنها باشد، در راه خدا پیکار میکنند میکشند و کشته میشوند».
این آیه با توجه به شان نزول آن، یکی از بزرگترین فضایل علی علیهالسّلام است که در اکثر منابع اسلامی آمده، و به قدری چشمگیر است که معاویه، به خاطر دشمنی خاصی که با علی علیهالسّلام داشت طبق روایتی چنان از این فضیلت ناراحت بود که سمرة بن جندب را با چهارصد هزار درهم تطمیع کرد که بگوید این آیه در باره عبد الرحمن بن ملجم، قاتل علی علیهالسّلام نازل شده، و آن منافق جنایت پیشه نیز چنین کرد، ولی همانطور که انتظار میرفت حتی یک نفر این حدیث مجعول را نپذیرفت.
آیه ماعون•آیه ماعون
(آیه ۷ سوره ماعون، در مذمت خودداری از قرض و یا بذل امور جزئی به دیگران)
به آیه ۷ سوره ماعون «آیه ماعون» میگویند: (و یمنعون الماعون)؛ «و (آنها که) دیگران را از ضروریات زندگی منع مینمایند».
انکار روز جزا و دادگاه بزرگ آن، بازتاب وسیعی در اعمال انسان دارد که در این سوره به پنج امر اشاره شده است از جمله: راندن یتیمان با خشونت، و عدم تشویق دیگران به اطعام افراد مسکین، یعنی نه خود انفاق میکند و نه دیگران را دعوت به این کار مینماید.
«ماعون» از ماده «معن» به معنای چیز کم است، و بسیاری از مفسران معتقدند که منظور از آن در اینجا اشیاء جزئی است که مردم، مخصوصا همسایهها، از یکدیگر به عنوان عاریه یا تملک میگیرند، مانند مقداری نمک، آب، آتش (کبریت) ظروف و مانند اینها.
بدیهی است کسی که از دادن چنین اشیایی به دیگری خودداری میکند آدم بسیار پست و بی ایمانی است، یعنی آنها به قدری بخیلاند که حتی از دادن این اشیاء کوچک مضایقه دارند، در حالی که همین اشیاء کوچک گاه نیازهای بزرگی را برطرف میکند، و منع آن، مشکلات بزرگی در زندگی مردم ایجاد مینماید. جمعی نیز گفتهاند منظور از ماعون زکات است، چرا که زکات نسبت به اصل مال غالبا بسیار کم است، گاه ده درصد، و گاه پنج درصد، و گاه دو و نیم درصد است.
در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آمده است که در تفسیر ماعون فرمود: ماعون وامی است که انسان به دیگری میدهد، و وسائل زندگی است که به عنوان عاریه در اختیار دیگران میگذارد، و کمکها و کارهای خیری است که انجام میدهد.
در معنای ماعون احتمالات دیگری نیز گفتهاند، تا آنجا که در تفسیر قرطبی بالغ بر دوازده قول در این زمینه نقل شده که بسیاری از آنها را میتوان در هم ادغام کرد.
آیه مباهله•آیه مباهله
(آیه ۶۱ آل عمران، در باره ماجرای نفرین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مسیحیان نجران)
به آیه ۶۱ سوره آل عمران "آیه مباهله" میگویند: (فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین)
؛ "پس هر که در این
[۳۲۹] پس از دانشی که تو را
[۳۳۰] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم"
مباهله در اصل از ماده "بهل" به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن، و گاهی به معنای هلاکت و لعن و دوری از خدا است، و این نیز از نتایج رها شدن و واگذارشدن بنده به حال خویش است.
مباهله در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو طرف به یکدیگر است؛ به این ترتیب که اگر یکی از طرفین نزاع درباره یک مسئله مهم مذهبی، قانع نشود، دو طرف در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
در آیه فوق، خداوند به پیامبر خود دستور داد که هرگاه پس از آن همه استدلالهای روشن، کسی درباره الوهیت حضرت عیسی با تو مجادله کند، به او پیشنهاد مباهله کن که خویشان نزدیک خود را بیاورد و تو نیز خویشان نزدیک خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا کند.
مباهله به این شکل تا آن زمان میان عرب سابقه نداشت، و این خود بهترین دلیل قطعی بر صدق دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بوده است.
طبق روایات اسلامی، هنگامی که پای مباهله میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند. آنان پس از مشاوره با بزرگان خویش به این نتیجه رسیدند که اگر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با جمعیت و سروصدا و… به مباهله آمد، با او مباهله کنند؛ ولی اگر با افراد بسیار محدودی از نزدیکان خود به میعادگاه آمد، از مباهله با او بپرهیزند و بدانند که او پیامبر است.
هنگامی که مسیحیان به میعادگاه آمدند، ناگاه دیدند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم همراه علی و فاطمه و حسنین علیهالسّلام به میعادگاه میآید، آنان پس از دیدن این صحنه، سخت به وحشت افتاده، از مباهله خودداری کردند و به شرایط "ذمه" تن دادند.
مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت تصریح کردهاند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر علیهالسّلام نازل شده است، و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تنها فرزندانش حسن و حسین علیهالسّلام و دخترش فاطمه سلاماللهعلیهم و علی علیهالسّلام را همراه خود به میعادگاه برد. بنابراین، منظور از "ابنائنا" در آیه منحصرا حسن و حسین علیهالسّلام ، و "نسائنا" فاطمه سلاماللهعلیهم و منظور از "انفسنا" تنها علی علیهالسّلام بوده است. احادیث فراوانی در این زمینه نقل شده است.
آیه متضمن جنت مکرر•آیه متضمن جنت مکرر
(آیه ۲۰ سوره حشر، آیه دارای دو بار لفظ جنت)
تنها آیهای که لفظ جنت (بهشت) دو بار در آن آمده آیه ۲۰ سوره حشر است: (لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون)؛ «هرگز اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند، اصحاب بهشت رستگار و پیروزند».
در این آیه به مقایسه گروه مؤمنان با تقوی، و متوجه به مبدا و معاد، و گروه فراموشکاران خدا که گرفتار خود فراموشی شدهاند پرداخته، و میگوید: " اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند؛ نه در این دنیا، نه در معارف، نه در نحوه تفکر، نه در طرز زندگی فردی و جمعی و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهای الهی. خط این دو گروه در همه جا، و همه چیز، از هم جدا است، یکی به یاد خدا و قیامت و احیای ارزشهای والای انسانی، و اندوختن ذخائر برای زندگی جاویدان است، و دیگری غرق شهوات و لذات مادی و گرفتار فراموشی همه چیز و اسیر بند هوا و هوس. و به این ترتیب انسان بر سر دو راهی قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد یا به گروه دوم و راه سومی در پیش نیست. و در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع میفرماید: فقط اصحاب بهشت رستگار و پیروزند.
در حدیثی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم «اصحاب الجنة» به کسانی تفسیر شده که از او اطاعت کردند و ولایت علی علیهالسّلام را پذیرا شدند، و «اصحاب النار» کسانی هستند که ولایت علی علیهالسّلام را ناخوش داشته و نقض عهد کردند و با او پیکار نمودند.
(۱) تفسیر" در المنثور" جلد ۶ صفحه ۲۰۱ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص: ۵۴۲
آیه متضمن سی و سه حرف میم•آیه متضمن سی و سه حرف میم
(آیه ۲۸۲ بقره، دارای ۳۳ بار تکرار حرف میم)
به آیه ۲۸۲ سوره بقره «آیه متضمن ۳۳ حرف میم» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل و لا یاب کاتب ان یکتب کما علمه الله فلیکتب و لیملل الذی علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیئا فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا و لا تسئموا ان تکتبوه صغیرا او کبیرا الی اجله ذلکم اقسط عند الله و اقوم للشهادة و ادنی الا ترتابوا الا ان تکون تجارة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الا تکتبوها و اشهدوا اذا تبایعتم و لا یضار کاتب و لا شهید و ان تفعلوا فانه فسوق بکم و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شی ء علیم)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسندهای از روی عدالت، (سند را) در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن- همان طور که خدا به او تعلیم داده- خود داری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست به پرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن، ) توانایی بر املا کردن ندارد، باید ولی او (به جای او، ) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حق) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند، ) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یاد آوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برا
ی شهادت) دعوت میکنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهی خود، ) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این، در نزد خدا به عدالت نزدیک تر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و شک (و نزاع و گفتگو) بهتر میباشد، مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست میکنید. در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی، ) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شدهاید. از خدا به پرهیزید و خداوند به شما تعلیم میدهد، خداوند به همه چیز داناست».
تفسیر: تنظیم اسناد تجاری در طولانیترین آیه قرآن
در این آیه که طولانیترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان شده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل بیان شده است، بلکه اگر احکام ضمنی آن را نیز در نظر بگیریم، عدد بیش از این خواهد بود تا آنجا که فاضل مقداد در کنز العرفان ۲۱ حکم به اضافه فروع متعدد دیگری از آن استفاده کرده است.
آیه متضمن شانزده حرف میم•آیه متضمن شانزده حرف میم
(آیه ۴۸ هود، دارای ۱۶ بار تکرار حرف میم)
به آیه ۴۸ سوره هود «آیه متضمن شانزده حرف میم» میگویند: (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و علی امم ممن معک و امم سنمتعهم ثم یمسهم منا عذاب الیم)؛ « (به نوح) گفته شد: ای نوح! با سلامت و برکت از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایی که با تواند، فرود آی، و امتهایی نیز هستند که ما آنها را از نعمتها بهره مند میسازیم سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آنها میرسد».
این آیه در باره نوح و سرگذشت عبرت انگیزش است که در آن اشاره به فرود آمدن نوح از کشتی و تجدید حیات و زندگی عادی بر روی زمین شده است. کلمه «امم» جمع «امت» است، و این تعبیر میرساند که همراه نوح امتهایی بودند، این عبارت ممکن است به خاطر آن باشد که افرادی که با نوح بودند هر یک سرچشمه پیدایش قبیله و امتی گشتند و یا اینکه واقعا آنها که با نوح بودند هر گروهی از قوم و قبیلهای بودند که مجموعا امتهایی تشکیل میدادند.
این احتمال نیز وجود دارد که «امم» اصناف حیوانی را که با نوح بودند نیز شامل گردد، زیرا در قرآن مجید کلمه «امت» بر آنها نیز اطلاق شده است، چنان که در سوره انعام آیه ۳۸ میخوانیم: (و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم)
؛ «هیچ جنبندهای در روی زمین و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند وجود ندارد مگر اینکه آنها نیز امتهایی مثل شما هستند». بنابراین همانگونه که نوح و یارانش به لطف بی پایان پروردگار در برابر آن همه مشکلات زندگی بعد از طوفان در سلامت و برکت زیستند، انواع جاندارانی که با نوح از کشتی پیاده شدند و گام به روی زمین گذاشتند، نیز این سلامت و مصونیت را به لطف الهی داشتند. سپس اضافه میکند با این همه باز در آینده از نسل همین مؤمنان، امتهایی به وجود میآیند که انواع نعمتها را به آنها میبخشیم، ولی آنها در غرور و غفلت فرو میروند سپس عذاب دردناک ما به آنها میرسد.
آیه مجاهدان•آیه مجاهدان
(آیه ۹۵ نساء، در باره برتری مجاهدان بر دیگران)
به آیه ۹۵ سوره نساء "آیه مجاهدان" میگویند: (لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله باموالهم وانفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجة وکلا وعد الله الحسنی وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما)؛ "مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد میکنند یکسان نمیباشند خداوند کسانی را که با مال و جان خود جهاد میکنند به درجهای بر خانه نشینان مزیت بخشیده و همه را خدا وعده
[۳۳۵] نیکو داده و
[۳۳۶] مجاهدان را بر خانه نشینان به پاداشی بزرگ برتری بخشیده است ".
چون واژه "مجاهدان" سه بار در این آیه به کار رفته و از طرفی در این آیه فضیلت و مقام مجاهدان راه خدا بیان شده، "آیه مجاهدان" نام گرفته است.
در این آیه، میان مجاهدان در راه خدا و غیرمجاهدان مقایسه شده و با بیان صریح، برتری مجاهدان بر قاعدین بیان شده است.
"قاعدین" در این آیه افرادی هستند که با داشتن ایمان به اصول اسلام، به علت نداشتن همت کافی در جهاد شرکت نکردهاند، و منظور از آن، منافقان یا کسانی نیست که از روی نفاق و دشمنی از شرکت در جهاد خودداری کردهاند؛ زیرا فضیلت مجاهدان بر منافقان بر کسی پوشیده نیست و نیاز به مقایسه ندارد.
آیه محاربه•آیه محاربه
(آیه ۳۳ مائده، در باره کیفیت مجازات افراد محارب و مفسد)
به آیه ۳۳ سوره مائده «آیه محاربه» میگویند: (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم)؛ «کیفر آنها که با خدا و پیامبر به جنگ بر میخیزند و در روی زمین دست به فساد میزنند (و با تهدید به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله میبرند) این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست راست و پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت مجازات بزرگی دارند».
در شان نزول این آیه چنین نقل کردهاند که: جمعی از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند اما آب و هوای مدینه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بیمار شد، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای بهبودی آنها دستور داد به خارج مدینه در نقطه خوش آب و هوایی از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا میبردند بروند و ضمن استفاده از آب و هوای آنجا از شیر تازه شتران به حد کافی استفاده کنند، آنها چنین کردند و بهبودی یافتند اما به جای تشکر از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چوپانهای مسلمان را دست و پا بریده و چشمان آنها را از بین بردند و سپس دست به کشتار آنها زدند و شتران زکات را غارت کرده و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کاری که با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات در باره آنها انجام یافت، یعنی چشم آنها را کور کردند و دست و پای آنها را بریدند و کشتند تا دیگران عبرت بگیرند و مرتکب این اعمال ضد انسانی نشوند، آیه فوق در باره این گونه اشخاص نازل گردید و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.
منظور از «محاربه با خدا و پیامبر» آن چنان که در احادیث اهل بیت علیهالسّلام وارد شده و شان نزول آیه نیز کم و بیش به آن گواهی میدهد این است که کسی با تهدید به اسلحه به جان یا مال مردم تجاوز کند، اعم از اینکه به صورت دزدان گردنهها در بیرون شهرها چنین کاری کند و یا در داخل شهر، بنا بر این افراد چاقوکشی که حمله به جان و مال و نوامیس مردم میکنند نیز مشمول آن هستند.
و منظور از قطع دست و پا طبق آنچه در کتب فقهی اشاره شده همان مقداری است که در مورد سرقت بیان گردیده یعنی تنها بریدن چهار انگشت از دست یا پا میباشد.
در مورد اینکه آیا مجازاتهای چهارگانه فوق جنبه تخییری دارد یعنی حکومت اسلام هر کدام از آنها را در باره هر کسی صلاح ببیند اجراء میکند، و یا متناسب با چگونگی جرم و جنایتی است که از آنها انجام گرفته؟ یعنی اگر افراد محارب دست به کشتن انسانهای بی گناهی زدهاند مجازات قتل برای آنها انتخاب میشود و اگر اموال مردم را با تهدید به اسلحه ببرند انگشتان دست و پای آنها قطع میشود و اگر هم دست به آدم کشی و هم سرقت اموال زده باشند اعدام میشوند و جسد آنها برای عبرت مردم مقداری به دار آویخته میشود و اگر تنها اسلحه به روی مردم کشیدهاند بدون اینکه خونی ریخته شود و یا سرقتی انجام گیرد به شهر دیگری تبعید خواهند شد، شک نیست که معنای دوم به حقیقت نزدیکتر است، و این مضمون در چند حدیث از ائمه اهل بیت علیهالسّلام وارد شده است.
آیه محبت•آیه محبت
(آیه ۵۴ مائده، در باره بشارت به آمدن قومی محب و محبوب خداوند)
به آیه ۵۴ سوره مائده «آیه محبت» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانی نمیرساند) خداوند در آینده جمعیتی را میآورد، که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش کنندگان هراسی ندارند. این فضل خدا است که بهر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست».
در باره اینکه آیه فوق اشاره به چه اشخاصی میکند و منظور از این یاوران اسلام کیانند که خدا آنها را به این صفات ستوده است؟ در روایات اسلامی و سخنان مفسران بحث بسیار دیده میشود. در روایات زیادی که از طرق شیعه و اهل تسنن وارد شده میخوانیم که این آیه در مورد علی علیهالسّلام در فتح خیبر، یا مبارزه با ناکثین و قاسطین و مارقین (آتش افروزان جنگ جمل، و سپاه معاویه، و خوارج) نازل شده است و لذا میبینیم که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بعد از عدم توانایی عدهای از فرماندهان لشگر اسلام برای فتح خیبر، یک شب در مرکز سپاه اسلام رو به آنها کرد و فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا، یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتی یفتح الله علی یده : به خدا سوگند پرچم را فردا به دست کسی میسپارم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، پی در پی به دشمن حمله میکند و هیچگاه از برابر آنها نمیگریزد و از این میدان باز نخواهد گشت، مگر اینکه خدا به دست او پیروزی را نصیب مسلمانان میکند».
در روایت دیگری میخوانیم هنگامی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در باره این آیه سؤال کردند دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: «این و یاران او و هموطنان او هستند». و به این ترتیب از اسلام آوردن ایرانیان و کوششها و تلاشهای پرثمر آنان برای پیشرفت اسلام در زمینههای مختلف، پیشگویی کرد. سپس فرمود: «لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس: اگر دین (و در روایت دیگری اگر علم) به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت».
و در روایات دیگری میخوانیم این آیه در باره یاران مهدی علیهالسّلام نازل شده است که با تمام قدرت در برابر آنها که از آئین حق و عدالت مرتد شدهاند میایستند و جهان را پر از ایمان و عدل و داد میکنند.
شکی نیست که این روایات که در تفسیر آیه وارد شده با هم تضاد ندارد، زیرا این آیه همانطور که سیره قرآن است یک مفهوم کلی و جامع را بیان میکند که علی علیهالسّلام یا سلمان فارسی مصداقهای مهم آن میباشند و کسان دیگری که این برنامهها را تعقیب میکنند نیز شامل میشود، هر چند در روایات از آنها ذکری نشده باشد.
ولی متاسفانه تعصبهای قومی در مورد این آیه به کار افتاده و افرادی را که هیچگونه شایستگی ندارند و هیچیک از صفات فوق در آنها وجود نداشته به عنوان مصداق و شان نزول آیه شمردهاند، تا آنجا که ابو موسی اشعری که با حماقت کم نظیر و تاریخی خود، اسلام را به سوی پرتگاه کشانید، و پرچمدار اسلام، علی علیهالسّلام را در تنگنای سختی قرار داد از مصادیق این آیه شمردهاند!
آیه محو و اثبات•آیه محو و اثبات
(آیه ۳۹ رعد، در باره دگرگونیهای ناشی از تغییر شرایط)
به آیه ۳۹ سوره رعد "آیه محو و اثبات" میگویند: (یمحو الله ما یشاء ویثبت وعندهام الکتاب)؛ "خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند و اصل کتاب نزد اوست".
"محو" به معنای از بین بردن آثار شیئی است. مثلا وقتی گفته میشود: نوشتهای را محو کردم، یعنی خطوط و نقش آن را از بین بردم. "اثبات"، نهادن چیزی در جایی است که از آن جا تکان نخورد.
این آیه درباره معجزات و کتابهای آسمانی پیامبران نازل شد و استدلالی است بر این که چرا بعضی از کتابهای آسمانی جای بعضی دیگر را میگیرند؛ یعنی خداوند هر چیزی را بخواهد محو میکند؛ همان گونه که به مقتضای حکمت و اراده خویش اموری را اثبات میکند. این آیه منحصر به مسئله نبوت نیست؛ بلکه یک قانون کلی و عمومی را بیان میکند که: تحقق موجودات و حوادث عالم دو مرحله دارد: ۱. مرحله قطعیت که هیچ گونه دگرگونی در آن راه ندارد (در این آیه از آن به "ام الکتاب" تعبیر شده است)؛ ۲. مرحله غیرقطعی و مشروط که از آن به مرحله "محو و اثبات" تعبیر میشود؛ به بیان دیگر علم خداوند دو مرحله دارد: "علم به مقتضیات و علل ناقصه" و "علم به علل تامه". آن چه مربوط به مرحله اول است، از آن به لوح محو و اثبات تعبیر میشود، و آن چه مربوط به مرحله دوم است، ام الکتاب و لوح محفوظ خوانده میشود.
به هرحال، محو و اثبات معنای جامعی دارد که هرگونه دگرگونی براثر تغییر شرایط یا وجود موانع را شامل میشود.
این آیه عرصه اختلاف نظر مفسران است، و قائلان به صحت نسخ و بداء، به این آیه استناد کردهاند؛ البته "بداء" فقط از معتقدات شیعه است و اهل سنت آن را نمیپذیرد.
آیه مشیت•آیه مشیت
(آیه ۲۳و ۲۴کهف، در باره گفتن ان شاء الله)
به آیات ۲۳ و ۲۴ سوره کهف "آیه مشیت" یا "آیه استثنا" میگویند: (ولا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غدا الا ان یشاء الله واذکر ربک اذا نسیت وقل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا)؛ "و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند".
در فرهنگ قرآن "استثنا" یعنی "ان شاءالله گفتن". در شان نزول آیه فوق و آیات دیگر وارد شده درباره داستان اصحاب کهف گفتهاند: جمعی از سران قریش با مشاوره دانشمندان یهود برای کشف صدق دعوت نبوت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سؤالاتی از جمله مسئله سرنوشت جوانان غار و اصحاب کهف از او کردند. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در پاسخ فرمودند: "فردا جوابتان را خواهم داد"؛ ولی جمله "ان شاءالله" را نگفت. این امر باعث شد پانزده شبانه روز وحی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قطع شود تا تنبهی به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و سرمشقی برای همه مردم بوده باشد.
آیه مشیت، یک دستور کلی به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میدهد که هرگز نگو من فلان کار را فردا انجام میدهم؛ مگر این که جمله "ان شاءالله" را بگویی؛ یعنی درباره اخبار آینده و تصمیم برانجام کارها حتما جمله "ان شاءالله" را اضافه کن؛ زیرا اولا تو هرگز در تصمیم گیری مستقل نیستی و اگر خدا نخواهد، هیچ کس توانایی بر هیچ کاری ندارد؛ ثانیا خبر قطعی دادن انسان در حالی که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف میرود، صحیح و منطقی نیست؛ مگر این که با جمله "ان شاءالله" همراه باشد.
مطلب دیگری که در ادامه این آیات آمده این است که اگر جمله "ان شاءالله" را هنگام خبردادن از آینده یا کارهای دیگر فراموش کردید، هر وقت یادتان آمد فوری جبران کنید و بگویید "ان شاءالله"؛ که این کار، گذشته را جبران میکند.
گفتن جمله "ان شاءالله" هنگام ابراز تصمیمهای شخصی برای آینده، نه تنها یک نوع ادب در پیشگاه خداوند است، بلکه بیان این حقیقت مهم است که ما چیزی از خود نداریم؛ هرچه هست از ناحیه خدا است، و مستقل بالذات خدا است و ما همه متکی به او هستیم. و این همان مفهوم "توحید افعالی" است که در عین اراده و اختیار برای انسان، وجود هر کاری را به خواست خدا وابسته میکند.
این آموزه قرآنی یا آیه مشیت، در ادبیات فارسی نیز کاربرد فراوان داشته و دارد؛ برای نمونه، مولوی در مثنوی سروده است:
"گر خدا خواهد" نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک "استثنا" مرادم قسوتی است
نی همین گفتن، که عارض حالتی است
ای بسی ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
آیه معاد•آیه معاد
(آیه ۸۵ قصص، در باره وعده خداوند به بازگشت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
در آیه ۸۵ سوره قصص واژه «معاد» به کار رفته، و از همین رو، به آن «آیه معاد» میگویند: (ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد قل ربی اعلم من جاء بالهدی و من هو فی ضلال مبین)؛ «آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت (زادگاهت) بازمی گرداند بگو پروردگار من از همه بهتر میداند چه کسی (برنامه) هدایت آورده، و چه کسی در ضلال مبین است».
«معاد» در لغت به معنای بازگشتن (مصدر)، زمان بازگشت (اسم زمان) و محل بازگشت (اسم مکان) به کار میرود، و در این آیه، کاربرد سوم مورد نظر است. اما در تعیین مصداق آن مفسران احتمالات مختلفی دادهاند، مانند: بازگشت به حیات پس از مرگ، سرزمین محشر، مرگ، مقام شفاعت کبری، بهشت، بیت المقدس، مکه زادگاه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم . از این میان، احتمال اخیر قوی تر بوده و با شان نزولی که برای آیه ذکر کردهاند تناسب بیشتر دارد. جمعی از مفسرین شان نزولی برای این آیه از ابن عباس نقل کردهاند که مضمونش چنین است: هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به قصد هجرت از مکه به سوی مدینه میآمد به سرزمین جحفه که فاصله چندان زیادی از مکه ندارد رسید، به یاد موطنش مکه افتاد، شهری که حرم امن خدا است و خانه کعبه که قلب و جان پیامبر با آن پیوند ناگسستنی داشت در آنجا است، آثار این شوق که با تاثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت، در اینجا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستی به شهر و زادگاهت اشتیاق داری؟ پیامبر فرمود: آری، جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را برای تو فرستاده: «ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد؛ آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سرزمین اصلیت بازمی گرداند» و میدانیم این وعده بزرگ سرانجام تحقق یافت و پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پیروزمندانه با ارتشی نیرومند و قدرت و عظمت فراوان به مکه بازگشت، و حرم امن خدا بدون جنگ و خونریزی به او تسلیم شد. بنابراین آیه فوق یکی از پیشگوییهای اعجازآمیز قرآن است که چنین خبری را به طور قطع و بدون هیچ قید و شرط بیان کرده و بعد از مدت کوتاهی تحقق یافت.
آیه ملک•آیه ملک
(آیه ۲۶ آل عمران، در باره مالکیت انحصاری خداوند نسبت به حکومت و عزت یا ذلت اقوام و اشخاص)
به آیه ۲۶ سوره آل عمران «آیه ملک» میگویند: (قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر)؛ «بگو: بارالها! مالک حکومتها تویی، به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی، و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری، هر کس را بخواهی، عزت میدهی، و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست، تو بر هر چیزی قادری».
دو شان نزول برای این آیه ذکر شده که هر دو یک حقیقت را تعقیب میکنند:
۱. هنگامی که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مکه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودی کشور ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان که دلهایشان به نور ایمان روشن نشده بود و روح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقی کرده و با تعجب گفتند: محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مدینه و مکه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد در این هنگام، آیه نازل شد.
۲. هنگامی که پیغمبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق در اطراف مدینه بود و با نظم خاصی مسلمانان، گروه گروه با سرعت و جدیت، مشغول حفر خندق بودند تا پیش از رسیدن سپاه دشمن، این وسیله دفاعی، تکمیل گردد، ناگهان در میان خندق سنگ سفید بزرگ و سختی پیدا شد که مسلمانان از شکستن و حرکت دادن آن عاجز ماندند، سلمان به حضور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم رسید و جریان را عرض کرد، پیامبر وارد خندق شد و کلنگ را از سلمان گرفت و محکم بر روی سنگ فرود آورد، از برخورد کلنگ با سنگ، جرقهای جستن کرد، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تکبیر فتح و پیروزی گفت، مسلمانان نیز با او هم صدا شده و آهنگ تکبیر در همه جا پیچید، بار دیگر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم کلنگ را بر سر سنگ فرود آورده مجددا جرقهای جستن کرد و قسمتی از سنگ شکست و صدای تکبیر پیروزی پیامبر و مسلمانان، فضای اطراف را پر کرد، برای سومین بار، کلنگ را بلند کرد و بر بقیه سنگ محکم کوبید، مجددا از برخورد کلنگ با سنگ، جرقهای جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت، و بقیه سنگ درهم شکسته شد و برای سومین بار صدای تکبیر در خندق پیچید. سلمان عرض کرد: امروز وضع عجیبی از شما مشاهده کردم! پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: در میان جرقهای که بار اول جستن کرد، کاخهای حیره و مدائن را دیدم و برادرم جبرئیل به من بشارت داد که آنها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت! در درون جرقه دوم کاخهای روم را دیدم، و هم او به من خبر داد که در اختیار پیروانم قرار خواهد گرفت، در سومین جرقه، کاخهای صنعاء و سرزمین یمن را دیدم و او به من بشارت داد که مسلمانان بر آن پیروز میشوند و من در آن حال، تکبیر پیروزی گفتم، ای مسلمانان به شما مژده باد!. .. مسلمانان راستین از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند و خدا را شکر میکردند. اما منافقان، چهره در هم کشیده و با ناراحتی و به صورت اعتراض، گفتند: چه آرزوی باطل و چه وعده محالی؟! در حالی که اینها از ترس جان خود، حالت دفاعی به خویش گرفتهاند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود، یارای جنگ ندارند، خیال فتح کشورهای بزرگ جهان را در سر میپرورانند، در این موقع آیات مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
ناگفته پیدا است که منظور از اراده و مشیت الهی در این آیه این نیست که بدون حساب و بی دلیل چیزی را به کسی میبخشد و یا از او میگیرد، بلکه مشیت او از روی حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است و گاه این حکومتها به خاطر شایستگیها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگی امتها است.
این نکته نیز قابل توجه است که لفظ «خیر» افعل التفضیل است و معادل فارسی آن «بهتر» میباشد، و برای برتری چیزی بر چیز دیگر ذکر میشود ولی در بسیاری از موارد، به معنی خوب (بدون مفهوم صفت تفضیلی) نیز به کار میرود و ظاهر این است که در آیه مورد بحث به معنی دوم است، یعنی سرچشمه تمام خوبیها از او و به دست او است.
از جمله «بیدک الخیر» استفاده میشود که هم عزت، خیر است و هم ذلت، و هم بخشیدن حکومت و هم گرفتن آن، هر کدام در جای خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، و شری وجود ندارد، جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند، و نیکوکاران با ایمان، خیرشان در آزادی است. به تعبیر دیگر در جهان هستی شری وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدل به شر میکنیم و اگر میگوید: خیر تنها به دست تو است و از شر سخنی نمیگوید، به خاطر آن است که شری از ذات پاک او صادر نمیشود.
ممکن است کسانی از آیه فوق چنین نتیجه بگیرند که هر کس به حکومتی میرسد و یا از حکومت، سقوط میکند، خواست خدا بوده و نتیجه این سخن، امضای تمام حکومتهای جباران و ستمگران تاریخ از قبیل حکومت چنگیز و هیتلر و... میباشد، چنان که یزید بن معاویه هم برای توجیه حکومت ننگین و ظالمانه خود به این آیه استدلال کرد. به همین جهت در کلمات مفسران، برای حل این اشکال توضیحاتی در باره آیه دیده میشود از جمله این که: آیه مخصوص به حکومتهای الهی است و یا مخصوص به حکومت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و پایان دادن به حکومت جباران قریش است. ولی حق این است که آیه یک مفهوم کلی و عمومی دارد که طبق آن، تمام حکومتهای خوب و بد بر طبق مشیت خداست، ولی با این توضیح که: خداوند یک سلسله عوامل و اسباب برای پیشرفت و پیروزی در این جهان آفریده است، و استفاده از آثار این اسباب همان مشیت خدا است. بنابراین خواست خدا یعنی آثاری که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است: حال اگر افراد ستمگر و ناصالحی از آن وسایل استفاده کردند و ملتهایی ضعیف و زبون و ترسو، به آن تن در دادند و حکومت ننگین آنها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آنها است، ولی اگر ملتها آگاه بودند و آن عوامل
و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند و حکومتهای عادلانهای به وجود آوردند باز نتیجه اعمال آنها است.
آیه مواریث•آیه مواریث
(آیه ۱۱ نساء، در باره تعیین سهم الارث طبقه اول وارثان)
آیه ۱۱ سوره نساء که آیه اصلی در تشریع فرایض یا سهم الارث هر یک از بازماندگان متوفا است "آیه مواریث" یا "آیه میراث" یا "آیه ارث" نام گرفته است: (یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نساء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک وان کانت واحدة فلها النصف ولابویه لکل واحد منهما السدس مما ترک ان کان له ولد فان لم یکن له ولد وورثه ابواه فلامه الثلث فان کان له اخوة فلامه السدس من بعد وصیة یوصی بها او دین آبآؤکم وابناؤکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا فریضة من الله ان الله کان علیما حکیما)؛ "خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش میکند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر
ورثه دختر
[۳۴۶] از دو تن بیشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترک است و اگر
که ارث میبرد یکی باشد نیمی از میراث از آن اوست و برای هر یک از پدر و مادر وی
[۳۴۸] یک ششم از ماترک
شده است این در صورتی است که
[۳۵۰] فرزندی داشته باشد ولی اگر فرزندی نداشته باشد و
[۳۵۱] پدر و مادرش از او ارث برند برای مادرش یک سوم است
بقیه را پدر میبرد و اگر او برادرانی داشته باشد مادرش یک ششم میبرد
همه اینها پس از انجام وصیتی است که او بدان سفارش کرده یا د ینی
باید استثنا شود شما نمیدانید پدران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند
[۳۵۵] فرضی است از جانب خدا زیرا خداوند دانای حکیم است".
چون قانون ارث ریشه فطری در بشر دارد، به اشکال گوناگون میان ملتها و اقوام گذشته و همچنین میان ملتهای صاحب کتاب و شریعت مانند یهود و نصارا و نیز میان مشرکان عرب صدر اسلام وجود داشته است. قرآن کریم ضمن تایید اصل قانون ارث، شکل خاصی به این قانون داده، برای آن اسباب و شرایطی ذکر کرده است.
در اسلام، وارثان به سه طبقه به شکل ذیل تقسیم شدهاند:
طبقه اول: پدر، مادر و فرزندان؛
طبقه دوم: اجداد، جدهها، برادران، خواهران و فرزندان آنان؛
طبقه سوم: عموها، عمهها، داییها، خالهها و فرزندان آنها.
گفتنی است که ارث زوجین، کنار هریک از طبقات سه گانه و در عرض آنها جاری است، نه در طول آنها، و نیز با هریک از این طبقات جمع میشود؛ اما ارث طبقات سه گانه، طولی است؛ یعنی با وجود یک نفر از وراث طبقه قبل، نوبت به ارث بردن طبقه بعدی نمیرسد. در آیه شریفه میراث، تنها ارث طبقه اول بیان شده است.
آیه میثاق•آیه میثاق
(آیه ۱۷۲ اعراف، در باره توحید فطری انسان)
به آیه ۱۷۲ سوره اعراف "آیه ذر" یا "آیه اخذ میثاق" میگویند: (واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین)؛ "و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این
[۳۵۷] غافل بودیم ".
این آیه به "توحید فطری" و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمی اشاره دارد و از پیمانی خبر میدهد که میان خداوند سبحان و فرزندان آدم برقرار شده است. از جزئیات این پیمان، در متن این آیه چیزی نیامده است؛ ولی مفسران با استفاده از روایات، نظراتی را مطرح کردهاند که مهمترین آنها این است که منظور از عالم ذر، عالم استعدادها و منظور از پیمان، پیمان فطرت، تکوین و آفرینش است؛ به این معنا که هنگام خروج فرزندان آدم (به صورت نطفه) از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید را هم در نهاد و فطرتشان به صورت یک حس درون ذاتی، و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه به ودیعه گذاشته است. بنابراین، همه بشر دارای روح توحیدند، و پرسش خداوند از آنها، به زبان تکوین و آفرینش، و پاسخ آنها نیز به همین زبان است. این گونه تعابیر کنایی و زبان حال در گفت و گوهای روزانه و نیز در سخنان ادیبان و خطبای عرب و غیر آن و همچنین در آیات قرآن کریم یافت میشد.
آیه نبا•آیه نبا
(آیه ۶ حجرات، در باره وظیفه شنونده در قبال خبر فاسق)
به آیه ۶ سوره حجرات «آیه نبا» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برایتان خبری آورد نیک وارسی کنید مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و
[۳۵۹] از آنچه کردهاید پشیمان شوید ".
مفسران در شان نزول این آیه نوشتهاند که ولید بن عقبه برادر مادری عثمان، از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ماموریت یافت نزد قبیله بنی مصطلق رفته، از ایشان زکات بستاند. او رفت و بنی مصطلق برای احترام وی شادی کنان به استقبالش رفتند. چون در عهد جاهلیت بین او و آنان دشمنی بود، ولید هراسان شد و پنداشت برای کشتن او هجوم آوردهاند؛ لذا گریخت و به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گفت آنها از دادن زکات ابا کردند و قصد ریختن خون مرا داشتند.
حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یکی را فرستاد تا در کار آنان تفحص کند. او رفت و بنی مصطلق را مشغول عبادت یافت و زکات را از آنان گرفت و بازگشت. این جا بود که این آیه نازل شد و دستور تفحص در اخبار فاسقان را صادر کرد.
این آیه، یکی از وظایف امت درباره رهبر بزرگ جامعه را بیان میکند و میگوید وقتی مردم خبری نزد او میآورند باید از روی تحقیق باشد، و اگر شخص فاسقی از چیزی خبر داد، بدون تحقیق نپذیرند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و رهبر جامعه را برای پذیرش آن تحت فشار قرار ندهند.
بعضی از اصولیان به این آیه برای اثبات حجیت خبر واحد استناد کردهاند. آنها میگویند: این آیه، مفهوم دارد؛ یعنی اگر در خبر فاسق باید جست و جو و بررسی کرد، پس در خبر عادل نباید فحص و بررسی کرد و باید آن را پذیرفت؛ اما از قدما شیخ طوسی و ابوالفتوح رازی آن را نپذیرفته، استدلال میکنند که فرد عادل هم ممکن است در خبری اشتباه کند.
آیه نجوا•آیه نجوا
(آیه ۱۲ مجادله، در باره درگوشی صحبت کردن با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم )
به آیه ۱۲ سوره مجادله «آیه نجوا» یا «آیه مناجات» میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقة ذلک خیر لکم واطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه با پیامبر
[۳۶۱] گفتگوی محرمانه میکنید پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقهای تقدیم بدارید این
[۳۶۲] برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر چیزی نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است " (مجاله: ۱۲).
مفسران در شان نزول این آیه گفتهاند که جمعی از ثروتمندان خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میآمدند و با او نجوا میکردند. این کار مایه نگرانی فقرا و امتیازی برای ثروتمندان بود. این جا بود که آیه نازل شد و به آنان دستور داد پیش از نجوا با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم صدقهای به مستمندان بپردازند. اغنیا نیز وقتی چنین دیدند، از نجوا خودداری کردند.
غالب مفسران شیعه و سنی نوشتهاند امیرمؤمنان علی علیهالسّلام تنها کسی بود که به این آیه عمل کرد، و این فضیلتی بزرگ برای حضرت علی علیهالسّلام است که داستان آن در بیشتر کتابهای تفسیری و حدیثی آمده است. با این که حضرت علی علیهالسّلام در زمره ثروتمندان اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نبود و زندگی ساده و زاهدانهای داشت، برای احترام به این حکم الهی در مدت کوتاه عمر این آیه چند بار صدقه داد و مسائل ضروری را از طریق نجوا با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در میان نهاد.
یکی از اهداف تشریع این حکم، جلوگیری از گفت و گوهای غیرضرور با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و رهبر جامعه بود که وقت ارزشمند او را با نجوا نگیرند. البته پس از تامین این هدف، این آیه با آیه پس از آن (آیه ۱۳ همین سوره)
نسخ شد.
آیه نسخ•آیه نسخ
(آیه ۱۰۶ بقره، در باره تغییر یک حکم و جایگزینی حکمی دیگر)
به آیه ۱۰۶ سوره بقره «آیه نسخ» میگویند: (ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر)؛ " هر حکمی را نسخ کنیم یا آن را به
[۳۶۴] فراموشی بسپاریم بهتر از آن یا مانندش را میآوریم مگر ندانستی که خدا بر هر کاری تواناست ".
«نسخ» در لغت به معنای از بین بردن و زدودن، و در اصطلاح، تغییر حکمی و بیان حکمی دیگر به جای آن است.
این آیه شریفه در پاسخ به گفتار یهودیان است که میگفتند اگر نماز خواندن به سوی قبله اول (بیت المقدس) صحیح بود، پس دستور نمازگزاردن به سوی کعبه برای چیست؟ و اگر دستور دوم و نماز خواندن به سوی کعبه صحیح است، پس اعمال گذشته شما باطل است (!).
قرآن کریم در این آیه شریفه به ایرادهای آنها پاسخ داده، فلسفه نسخ را به طور مختصر بیان میکند: چون خداوند بر احکام دین، حاکم و به مصالح همه بندگان آگاه است، گاهی از روی مصلحت امت حکمی را نسخ و حکمی بهتر یا مانندش را جایگزین میکند؛ زیرا نیازهای بشر گاهی با گذشت و تغییر زمان و شرایط و محیط دگرگون میشود و حکم جدیدی را اقتضا میکند.
ذکر این نکته لازم است که اصول احکام الهی و پایههای اساسی دین، اصولی ثابت و برای همه جوامع و محیطها در همه زمانها یکسان است، و هرگز اصولی چون توحید، عدالت اجتماعی و صدها حکم دیگر دگرگون نمیشوند.
نیز ر. ک: نسخ قرآن.
آیه نصر•آیه نصر
(آیه ۶۲ انفال، از آیات مرتبط با فضایل امیرالمؤمنین علیهالسّلام )
به آیه ۶۲ سوره انفال «آیه نصر» گفته میشود: (و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین)؛ «و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است او همان کسی است که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرد».
آیه قبل از این، پیرامون صلح با دشمن بحث میکند، و میفرماید: (و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم)؛ «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان ده، و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست».
و از آنجا که به هنگام امضای پیمان صلح غالبا افراد گرفتار تردیدها و دو دلیها میشوند به پیامبر دستور میدهد در قبول پیشنهاد صلح تردیدی به خود راه مده و چنانچه شرائط آن منطقی و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذیر و بر خدا توکل کن زیرا خداوند هم گفتگوهای شما را میشنود و هم از نیات شما آگاه است. ولی با این حال به پیامبر و مسلمانان هشدار میدهد که ممکن است در پیشنهادهای صلح خدعه و نیرنگی در کار باشد و صلح را مقدمهای برای ضربه غافلگیرانهای قرار دهند یا هدفشان تاخیر جنگ برای فراهم کردن نیروی بیشتر باشد اما از این موضوع نیز نگرانی به خود راه مده زیرا خداوند کفایت کار تو را میکند و در همه حال پشتیبان تو است، و سابقه زندگی تو نیز گواه بر این حقیقت است زیرا اوست که تو را با یاری خود و بوسیله مؤمنان پاکدل تقویت کرد. بنا بر برخی روایات که مفسران شیعه و سنی نقل کردهاند، مراد از «مؤمنین» در آیه، علی بن ابی طالب علیهالسّلام است، و این آیه، یکی از آیات فضایل آن حضرت محسوب میشود.
آیه نفر•آیه نفر
(آیه ۱۲۲ توبه، در باره لزوم کوچ عدهای برای فراگیری احکام دین)
به آیه ۱۲۲ سوره توبه «آیه نفر» میگویند: (وما کان المؤمنون لینفروا کآفة فلولا نفر من کل فرقة منهم طآئفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون)؛ " و شایسته نیست مؤمنان همگی
جهاد کوچ کنند پس چرا از هر فرقهای از آنان دستهای کوچ نمیکنند تا
بمانند و در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند باشد که آنان
کیفر الهی بترسند ".
در شان نزول این آیه آمده است که هنگام رفتن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به سوی میدان جهاد، همه مسلمانان به استثنای منافقان و کسانی که عذر داشتند، در خدمتش حرکت میکردند؛ اما پس از آن که آیاتی در مذمت منافقان نازل شد (به ویژه پس از نزول آیات در مذمت متخلفان از جهاد در «تبوک») مؤمنان بیش از پیش به شرکت در میدان جهاد تصمیم گرفتند. حتی در سریهها که خود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم شرکت نمیکرد، همگی به میدان میرفتند و ایشان را تنها میگذاشتند. آیه فوق نازل شد و اعلام کرد در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به میدان جنگ بروند؛ بلکه گروهی در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیاموزند و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعلیم دهند.
اصولیون با استناد به این آیه شریفه، اجتهاد و تفقه در دین را واجب کفایی، تقلید در فروع را بر اشخاص عامی واجب، و خبر واحد را دارای حجیت میدانند.
آیه نفی سبیل•آیه نفی سبیل
(آیه ۱۴۱ نساء، در باره نفی هرگونه سلطه کافران بر مسلمانان)
به آیه ۱۴۱ سوره نساء (به دلیل بخش آخر آیه) «آیه نفی سبیل» میگویند: (الذین یتربصون بکم فان کان لکم فتح من الله قالوا الم نکن معکم وان کان للکافرین نصیب قالوا الم نستحوذ علیکم ونمنعکم من المؤمنین فالله یحکم بینکم یوم القیامة ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا)؛ " همانان که مترصد شمایند پس اگر از جانب خدا به شما فتحی برسد میگویند مگر ما با شما نبودیم و اگر برای کافران نصیبی باشد میگویند مگر ما بر شما تسلط نداشتیم و شما را از
در جمع مؤمنان باز نمیداشتیم پس خداوند روز قیامت میان شما داوری میکند و خداوند هرگز بر
[۳۷۳] مؤمنان برای کافران راه
[۳۷۴] قرار نداده است ".
کلمه «سبیل» از قبیل «نکره در سیاق نفی» است و معنای عموم میدهد. بنابراین، آیه هرگونه استیلا و سلطه کافران بر مؤمنان را ناشدنی میداند. این «جعل» میتواند هم «جعل تشریعی» باشد؛ همان گونه که برخی از فقها در مسائل مختلف فقهی برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان از نظر حقوقی و حکمی به این آیه استدلال کردهاند، و هم میتواند «جعل تکوینی» باشد؛ یعنی کافران از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و از هیچ نظر بر افراد باایمانی که ملتزم به لوازم ایمانشان هستند چیره نخواهند شد.
و اگر آنها بر مسلمانان پیروز میشوند به این دلیل است که بسیاری از مسلمانان وظایف و رسالتهای خویش را فراموش کردهاند.
آیه نور•آیه نور
(آیه ۳۵ نور، مشتمل بر اطلاق نور آسمان و زمین بر خداوند سبحان)
به آیه ۳۵ سوره نور «آیه نور» میگویند: (الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة ولا غربیة یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء ویضرب الله الامثال للناس والله بکل شیء علیم)؛ " خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشهای است آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته میشود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشی نرسیده باشد روشنی بخشد روشنی بر روی روشنی است خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت میکند و این مثلها را خدا برای مردم میزند و خدا به هر چیزی داناست ".
"آیه نور" مورد توجه بسیاری از دانشمندان دین قرار گرفته است. محمد غزالی کتابی به نام مشکاةالانوار در تفسیر آیه نور نوشته است. ملاصدرا نیز تفسیری بر آیه نور نگاشته که در آن نکات فلسفی و عرفانی را گنجانده است. از دیگر تفاسیر در مورد آیه نور، رسالةالانوار فی تفسیر آیةالنور از شرف الدین محمد نیمدهی است.
مقصود قرآن کریم از تشبیه و تمثیل در این آیه این است که ایمان در وجود و قلب انسان به نوری میماند که همانند یک چراغ پرفروغ در نهاد انسان میدرخشد و از شجره وحی تغذیه میکند.
بعضی از مفسران به آیه ۲۸ سوره حدید نیز «آیه نور» اطلاق کردهاند: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وآمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته ویجعل لکم نورا تمشون به ویغفر لکم والله غفور رحیم). "ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که به
[۳۷۷] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است".
طبق روایات، مراد از «نور» در این آیه، امام علی علیهالسّلام و منظور از «کفلین»، امام حسن و امام حسین علیهالسّلام است.
آیه و ان یکاد•آیه و ان یکاد
(آیه ۵۱ قلم، در باره چشم زخم)
به آیه ۵۱ سوره قلم «آیه و ان یکاد» میگویند:
(وان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون انه لمجنون)؛ "و آنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند و میگفتند او واقعا دیوانهای است".
در تفسیر این آیه نظریات گوناگونی دادهاند:
۱. بسیاری از مفسران گفتهاند منظور این است که وقتی دشمنان، آیات باعظمت قرآن را از تو میشنوند به قدری خشمگین میشوند و با عداوت به تو مینگرند که گویا میخواهند تو را با چشمهای خویش بر زمین افکنند و نابود کنند؛ یعنی میخواهند با چشم زدن (که بسیاری از مردم به آن معتقدند) و با یک نگاه مخصوص تو را بیمار و هلاک کنند.
۲. به اعتقاد بعضی دیگر، این جمله کنایه از نگاههای بسیار غضب آلود است؛ مثل این که میگوییم آن چنان به من بد نگاه کرد که گویا میخواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد. در این تفسیر، بحثی از چشم زدن نیست.
۳. در این آیه، قرآن میخواهد تضاد عجیب میان گفتههای دشمنان اسلام را ظاهر سازد؛ و آن این است که وقتی آنها آیات قرآن را میشنوند، آن قدر مجذوب و از آن شگفت زده میشوند که میخواهند تو را با چشم بزنند؛ زیرا چشم زدن معمولا در امور بسیار اعجاب انگیز است.
آیا چشم زخم از نظر اسلامی و علوم روز واقعیت دارد؟ پاسخ این است که این مسئله از نظر عقلی محال نیست و در روایات اسلامی نیز تعبیرات مختلفی دیده میشود که وجود چنین امری را اجمالا تایید میکند؛ لذا نباید در انکار این امور اصرار داشت، بلکه باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت.
آیه وحدت•آیه وحدت
(آیه ۱۰۳ آل عمران، در باره سفارش به وحدت و قدردانی از این نعمت الهی)
به آیه ۱۰۳ آل عمران «آیه وحدت» میگویند: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون)؛ «و همگی به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هر گونه وسیله ارتباط دیگر) چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود بیاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آنجا برگرفت (و نجات داد) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد شاید هدایت شوید».
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون (۱۰۲) (۱۰۳)
شان نزول : در دوران جاهلیت دو قبیله بزرگ در مدینه به نام «اوس» و «خزرج» وجود داشتند که بیش از یکصد سال جنگ و خون ریزی و اختلاف در میان آن دو جریان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان یکدیگر میافتادند و خسارات جانی و مالی فراوانی به یکدیگر وارد میکردند. یکی از موفقیتهای بزرگ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پس از هجرت به مدینه، این بود که بوسیله اسلام صلح و صفا در میان آن دو ایجاد کرد، و با اتحاد آنها جبهه نیرومندی در مدینه بوجود آمد. اما از آنجا که ریشههای اختلاف فوق العاده زیاد و نیرومند، و اتحاد تازه و جوان بود گاه بیگاه، بر اثر عواملی، اختلافات فراموش شده شعله ور میشد، که به سرعت در پرتو تعلیمات اسلام و تدبیر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خاموش میگشت. روزی دو نفر از قبیله اوس و خزرج به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر یکدیگر قرار گرفتند، و هر کدام افتخاراتی را که بعد از اسلام نصیب قبیله او شده بود برمی شمرد، ثعلبه گفت: خزیمة بن ثابت (ذو الشهادتین) و حنظله (غسیل الملائکه) که هر کدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنین عاصم بن ثابت، و سعد بن معاذ از ما میباشند. در برابر او اسعد بن زراره که از طایفه خزرج بود گفت: چهار نفر از قبیله ما در راه نشر و تعلیم قرآن خدمت بزرگی انجام دادند: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، و ابو زید، به علاوه سعد بن عباده رئیس و خطیب مردم مدینه از ما است.
کم کم کار به جای باریک کشید، و قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند، و دست به اسلحه برده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند، بیم آن میرفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعله ور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود! خبر به پیامبر رسید، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بیان و تدبیر خاص خود به آن وضع خطرناک پایان داد، و صلح و صفا را در میان آنها بر قرار نمود. این آیه و آیه قبل از آن نازل گردید و به صورت یک حکم عمومی همه مسلمانان را با بیان مؤثر و مؤکدی دعوت به اتحاد نمود.
در باره اینکه منظور از «حبل الله» (ریسمان الهی) چیست؟ مفسران احتمالات مختلفی ذکر کردهاند، مثل: قرآن، اسلام، و خاندان پیامبر و ائمه معصومین. در روایاتی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمه اهل بیت نقل شده نیز همین تعبیرات گوناگون دیده میشود، مثلا در تفسیر الدر المنثور از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و در کتاب معانی الاخبار از امام سجاد علیهالسّلام نقل شده که فرمودند: «حبل الله» قرآن است، و در تفسیر عیاشی از امام باقر علیهالسّلام چنین وارد شده: ریسمان الهی آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میباشند، که مردم مامور به تمسک به آن هستند. ولی نه این احادیث و نه آن تفسیرها، هیچ کدام با یکدیگر اختلاف ندارند، زیرا منظور از ریسمان الهی هر گونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او، و به عبارت دیگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع ارتباط با خدا که از معنای حبل الله استفاده میشود، جمع است.
تعبیر از این امور به حبل الله اشاره به یک حقیقت است، که انسان در شرائط عادی و بدون داشتن مربی و راهنما، در قعر دره طبیعت، و چاه تاریک غرائز سرکش، و جهل و نادانی باقی خواهد ماند، و برای نجات از این دره و برآمدن از این چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمی دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشته محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعی او میباشد، که مردم را از سطوح پائین و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوی و مادی میرسانند.
آیه وصیت•آیه وصیت
(آیه ۱۸۰ بقره و ۱۰۶ مائده، در باره وصیت)
به آیات ۱۸۰ سوره بقره و ۱۰۶ سوره مائده «آیه وصیت» گفتهاند. خداوند در آیه ۱۸۰ سوره بقره چنین میفرماید:
(کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین بالمعروف حقا علی المتقین)؛ "بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر مالی بر جای گذارد برای پدر و مادر و خویشاوندان
[۳۸۱] به طور پسندیده وصیت کند
کار حقی است بر پرهیزگاران ".
هرچند برای تشریع و قانونگذاری وصیت، از واژه «کتب علیکم» در آیه استفاده شده است که ظهور در وجوب دارد، ولی وصیت کردن، مستحب است و این تعبیر نیز بر استحباب مؤکد حمل میشود. برخی نیز گفتهاند: وصیت ابتدا براساس همین آیه واجب بود؛ ولی پس از نزول آیات ارث، این وجوب نسخ و به امر مستحب تبدیل شد.
آیه وضو و تیمم•آیه وضو و تیمم
(آیه ۶ مائده، در باره تشریع وضو و تیمم و کیفیت آن دو)
به آیه ۶ سوره مائده "آیه وضو و تیمم" میگویند: (یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم وایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤوسکم وارجلکم الی الکعبین وان کنتم جنبا فاطهروا وان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون)؛ "ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به
[۳۸۵] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین
دو پا مسح کنید و اگر جنباید خود را پاک کنید
نمایید و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان نزدیکی کردهاید و آبی نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن میخواهد
شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس
[۳۸۸] بدارید ".
در این آیه، مقداری از صورت که باید در وضو شسته شود توضیح داده نشده است؛ ولی در روایات معصومان علیهالسّلام به طور مشروح بیان شده است.
کلمه "بـ" در "برؤوسکم" به معنای تبعیض گرفته شده است؛ یعنی "قسمتی" از سر را مسح کنید؛ از این رو، مسح تمام سر که برخی از اهل تسنن به آن معتقدند، درست نیست.
همچنین قرارگرفتن "ارجلکم" در کنار "رؤوسکم" گواه بر این است که پاها باید مسح شود، نه این که شسته شود. و "ارجلکم" عطف بر محل "برؤوسکم" است، نه بر "وجوهکم".
در ادامه این آیه مسئله تشریع "تیمم" و کیفیت آن به طور اجمال آمده است. که باید صورت و دستها مسح شوند؛ ولی جزئیات آن در روایات اسلامی تبیین شده است.
حکم تیمم در آیه ۴۳ سوره نساء نیز آمده است که با آیه ۶ سوره مائده شباهت دارد.
آیه ولایت•آیه ولایت
(آیه ۵۵ مائده، در باره ولایت علی علیهالسّلام )
به آیه ۵۵ سوره مائده "آیه ولایت" میگویند: (انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون)؛ "ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند".
بسیاری از مفسران و محدثان در شان نزول این آیه گفتهاند این آیه در شان حضرت علی علیهالسّلام نازل شده است.
سیوطی در الدر المنثور در ذیل آیه از ابن عباس نقل میکند که علی علیهالسّلام در رکوع نماز بود که سائلی کمک خواست؛ آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو داد؟ سائل به علی علیهالسّلام اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است. در این هنگام، آیه (انما ولیکم الله ورسوله…) نازل شد. همین معنا در کتاب اسباب النزول واحدی نقل شده است.
جارالله زمخشری در کتابش میگوید: این آیه درباره علی علیهالسّلام نازل شده است. فخر رازی، حاکم حسکانی و بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز این شان نزول را نقل کردهاند.
این آیه، آشکارا بر خلافت و امامت امیرمؤمنان علی علیهالسّلام دلالت دارد؛ زیرا در این آیه بر مسئله "ولی" تکیه، و علی علیهالسّلام به عنوان ولی مسلمانان معرفی شده است.
آیه هادی•آیه هادی
(آیه ۷ رعد، در باره وجود هادی برای هر قومی، و از آیات نازل شده در شان علی علیهالسّلام )
به آیه ۷ سوره رعد «آیه هادی» یا آیه هادی امت اطلاق شده است: (و یقول الذین کفروا لو لا انزل علیه آیة من ربه انما انت منذر و لکل قوم هاد)؛ «و آنها که کافر شدند میگویند چرا آیت (و اعجازی) از پروردگارش بر او نازل نشده؟ تو تنها بیم دهندهای، و برای هر گروهی هدایت کنندهای است (و اینها همه بهانه است نه جستجوی حقیقت) ».
این آیه به یکی از ایرادات مشرکان لجوج در زمینه نبوت میپردازد. یکی از وظائف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، ارائه معجزات به عنوان سند حقانیت و پیوندش با وحی الهی است، و مردم حقیقت جو به هنگام شک و تردید در دعوت نبوت این حق را دارند که مطالبه اعجاز کنند، مگر اینکه دلائل نبوت از طریق دیگر آشکار باشد. ولی مخالفان انبیاء، همواره دارای حسن نیت نبودند، یعنی معجزات را برای یافتن حق نمیخواستند، بلکه به عنوان لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق هر زمان پیشنهاد معجزه و خارق عادت عجیب و غریبی میکردند. این گونه معجزات که معجزات اقتراحی نامیده میشود هرگز برای کشف حقیقت نبوده، و به همین دلیل پیامبران هرگز در برابر آن تسلیم نمیشدند. در حقیقت این دسته از کافران لجوج فکر میکردند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ادعا میکند من قادر بر انجام همه چیزم و خارق العاده گر میباشم! و در اینجا نشستهام که هر کس پیشنهاد هر امر خارق العادهای کند برای او انجام دهم!. ولی پیامبران با ذکر این حقیقت که معجزات به دست خدا است و به فرمان او انجام میگیرد و ما وظیفه تعلیم و تربیت مردم را داریم، دست رد بر سینه این گونه افراد میزدند. در واقع قرآن میگوید: این کافران وظیفه اصلی پیامبر را فراموش کردهاند و چنین پنداشتهاند که وظیفه اصلی او اعجازگری است.
اما در اینکه منظور از جمله «لکل قوم هاد» چیست؟ جمعی از مفسران گفتهاند که هر دو صفت «منذر» و «هادی» به پیامبر بر میگردد و در واقع جمله چنین بوده است: تو بیم دهنده و هدایت کننده برای هر جمعیتی هستی. ولی این تفسیر خلاف ظاهر آیه فوق است، چرا که حرف واو، جمله «لکل قوم هاد» را از «انما انت منذر» جدا کرده است.
دیگر اینکه هدف این بوده است که دو قسم دعوت کننده به سوی حق را بیان کند: اول دعوت کنندهای که کارش انذار است، و دیگر دعوت کنندهای که کارش هدایت است. انذار برای آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند، و در متن صراط مستقیم جای گیرند، ولی هدایت برای این است که مردم را پس از آمدن به راه، به پیش ببرد. در حقیقت، منذر همچون علت محدثه و ایجاد کننده است، و هادی به منزله علت مبقیه و نگهدارنده و پیش برنده، و این همان چیزی است که ما از آن تعبیر به «رسول» و «امام» میکنیم. رسول، تاسیس شریعت میکند و امام حافظ و نگهبان شریعت است. البته شک نیست که هدایت کننده بر شخص پیامبر در موارد دیگر اطلاق شده اما به قرینه ذکر منذر در آیه فوق میفهمیم که منظور از هدایت کننده کسی است که راه پیامبر را ادامه میدهد و حافظ و نگهبان شریعت او است.
روایات متعددی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده که فرمود: «من منذرم و علی هادی است» این تفسیر را کاملا تایید میکند. به عنوان نمونه فخر رازی ذیل همین آیه در تفسیر این جمله از ابن عباس چنین نقل میکند: پیامبر دستش را بر سینه خود گذاشت و فرمود: منم منذر! سپس به شانه علی اشاره کرد و فرمود تویی هادی! و بوسیله تو بعد از من هدایت یافتگان هدایت میشوند.
گر چه در این احادیث تصریح به مساله ولایت و خلافت بلافصل نشده است، ولی با توجه به اینکه هدایت به معنای وسیع کلمه منحصر به علی علیهالسّلام نبود بلکه همه علمای راستین و یاران خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این برنامه را انجام میدادند، معلوم میشود معرفی علی علیهالسّلام به عنوان هادی به خاطر امتیاز و خصوصیتی است که او داشته است، او برترین مصداق هادی بوده و چنین مطلبی جدا از ولایت و خلافت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نخواهد بود.